گنجور

 
حافظ

به دورِ لاله قدح گیر و بی‌ریا می‌باش

به بویِ گُل نفسی همدمِ صبا می‌باش

نگویمت که همه ساله مِی پرستی کن

سه ماه مِی خور و نُه ماه پارسا می‌باش

چو پیرِ سالِک عشقت به مِی حواله کند

بنوش و منتظرِ رحمتِ خدا می‌باش

گَرَت هواست که چُون جَم به سِرِّ غیب رسی

بیا و همدمِ جامِ جهان‌نما می‌باش

چو غنچه گر چه فروبستگی‌ست کارِ جهان

تو همچو بادِ بهاری گره‌گشا می‌باش

وفا مجوی ز کس ور سخن نمی‌شنوی

به هرزه طالبِ سیمرغ و کیمیا می‌باش

مریدِ طاعتِ بیگانگان مشو حافظ

ولی معاشرِ رندانِ پارسا می‌باش