گنجور

حاشیه‌ها

محسن سعیدزاده در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:

حافظ: غزل شماره 71
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست
با توجه به مفهومی که حافظ از زهد نشان میدهد,(ودرابیاتی ازغزلیات او با صفت :خشکی وبی انعطافی, وریا, خودبینی,بدخوئی,عجب..یاد میشود)ظاهرپرستی صفت یا آفت زهد است؛زاهد ظاهرپرست است,همه زهاد ظاهرپرستند واستثناندارد.اگر کسی زهد داشت وظاهرپرستی نداشت, او زاهد خوانده نمیشود.
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
کسی که به استواری راه خویش, باور دارد؛ ازراه به در نمیشود .زاهد چون فقیه برظاهر میتند واستواری ندارد ولذا کژمیرود.یکی از کژیهای او درشت گویئ درحق رندخراباتی است.سالک راه که به استقامت خود وراه خویش ایمان دارد این برخوردهارا خیر میبیند واهل شکایت نیست.حافظ دراینجا روایتی ازتفاوت زاهد وعارف ونوع برخورد این دو نگارش داده است .به قو خودش اهل گله ورنجش خاطر نیست:
(وفاکنیم وملامت کشیم وخوش باشیم—که درطریقت ماکافری است رنجیدن).
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست
شطرنج رندان مهره شاه ندارد.معلوم نیست دربازی شطرنج رندان چه رخ دهد؟هرچه باشد ما مهره پیاده را میرانیم.(بیدک معرب :پیادک؛ باید به صورت حالی وصفتی خوانده شود ونه اسمی وبه صورت نکره عرب!)کنایه ازاینکه :مازابازی روزگار خوفی نداریم.چیزی برای باختن دردست ما نیست.چیزی شبیه این بیت یانزدیک به این ممون: (درویش رانباشد برگ سرای سلطان—مائیم وکهنه دلقی کاتش درآن توان زد)
چیست این سقف بلند ساده ی بسیارنقش
زین معما, هیچ دانا در جهان آگاه نیست
سقف آسمان سرنوشت وبخت وتقدیر و..ساده وبلند است, اما پرنقش ونگار ورمزآلود هم هست ؛واین خود معمائی است که کسی نتوانسته رازش رابگشاید.زیر این سقف فقط تسلیم وسکوت:( دردایره قسمت ما نقطه تسلیم ایم – لطف؟آنچه تو اندیشی؛ حکم؟ آنچه تو فرمائی؛)
این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست
خطاب به خدا میپرسدکه توآیااز سر استغنا واز روی قدرت,نسبت به درد ورنج مردم نظر نمیکنی؟برای تو که قدرت مطلق داری وابدا نیازمند خلق خود نیستی,اصلا درد وآه وناله مفهومی دارد, آیا؟این همه زخم هست وکسی را حتی مجالی آهی نیست!آیاازدل مردم خبرداری؟
صاحب دیوان ما گویی نمی‌داند حساب
کاندر این طغرا نشان حسبة لله نیست
این بیت در توضیح بیت پیشین است .ازفرط بی اعتنائی که ازروی قدرت واستغنا ی او هست,انگار که نمیداند برما چه میگذرد؟
ما که همیشه گفتیم "حسبی الله" ولی درعمل نشانی از این ادعا ندیدیم!
هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو
کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست
درگاه خدا,حاجب ندارد؛دربان ندارد؛کبرونازی برای ورود به درگاه او دیده نمیشود.هرکس بخواهد بدان درگاه میرود, وهرکس هرچه دلش خواست میگوید وکسی اورا مانع نمیشود.
بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود
خودفروشان را به کوی می فروشان راه نیست
اما هرکسی برمبنای کر وعم خودش ؛خویش را محروم میکند؛ولذا نمیتواند بدان درگاه روکند .چراکه رفتن به آنجاع یکرنگی میخواهد وخودفروشان دورنگ وصدرنگ,ازدرگاه او محروم اند.
هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست
ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
بنابراین علت را باید درخویش بجوییم ونه درخدا.سایه اوبرسر همه ما هست؛قامت ناساز ما مردم اما لایق بهره مندی نیست.حافظ,انگار آنهمه پرسش را اززبان خودفروشان مطرح کرده بود.
بنده پیر خراباتم که لطفش دایم است
ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
مردم بنده خدا نیستند؛بنده شیخ و...هستند واین بندگی خلق را,عبادت خدا میپندارند.مشک این است.با این همه که علت درخود این زاهدان وعابدان و.. هست, ازخدا گله دارند!
حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی مشربیست
عاشق دردی کش اندر بند مال و جاه نیست
مشرب حافظ ونوع نگرش او اما, چون که عالی ومتعالی است,برصدر نشسته است.چرا که دربند مال وجاه نبوده است. وزندانیان مال وجاه اما درذیل این دایره(بل که بیرون ازآن) قرارگرفته اند ورفعت معنوی نصیب آنان نشده ودرذلت روحی اند .

روفیا در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۳۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۴ - لاابالی گفتن عاشق ناصح و عاذل را از سر عشق:

با عرض پوزش سطر سوم صفحاتِ مجازی به جای صفحات درست است.

روفیا در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۲۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۴ - لاابالی گفتن عاشق ناصح و عاذل را از سر عشق:

Feel alive را خیلی خوب آمده است، «احساس» زنده بودن است که مهم است، وگرنه چه بسا زندگانی که بیشتر شبیه به مردگان متحرک هستند یا به گفته جان میلتون گور های متحرک!
به تازگی در صفحات پست هایی رواج پیدا کرده اند که در آن ها استخرهای آب گرم در ارتفاعات کوهستان برف گرفته یا ساحل آبی آکوا و تفریحات آبی با چند جوان زیبا را به نمایش می گذارد، زیر تصاویر هم چنین نگاشته اند :
«شما رو به خدا به من بگید بهشت رو چجوری برای اینا توصیف کنم که به راه راست هدایت بشن؟!»
امیدوارم که این نگاشته ها شوخی ای بیش نباشد، هر چند برخی آن ها را جدی می گیرند و آه از نهادشان بر می آید که ای خدا... کرمتو ...
هر کس که هر از گاهی لذت عمیق را تجربه کرده باشد می داند عمق لذت انسان بسته به محرومیتی که بر او رفته است متفاوت است، کیست که نداند اگر همین که چشم به جهان گشودی با این صحنه ها روبرو شدی یا در چنین اتمسفری پرورش یافتی نوعی کرختی و بی حسی یا numbness نسبت به همه این خوشی ها پیدا خواهی کرد! نمونه حقیقی آن در تاریخ بوداست، شاهزاده ای که از رفاه و خوشی مطلق قصر دل گرفته شد و دنیای حقیقی با همه درد و رنجش را بر گزید!
حتا اگر روزگار نیز این پکیج رفاه و تجمل همراه کرختی را در دامانمان گذاشت، بر انسان هوشمند است که داوطلبانه به استقبال ترس و فقر و رنج برود تا لذت واقعی و عمیق را تجربه کند!
ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد

روفیا در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۱۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۴ - لاابالی گفتن عاشق ناصح و عاذل را از سر عشق:

آزمودم مرگ من در زندگیست
چون رهم زین زندگی پایندگیست
دوستان
هرگز مپندارید آنان که درست در نقطه روبروی ما آن سوی کره زمین می زیند درک و دریافتی اساسا متفاوت با ما دارند، آنها بیگانه نیستند، درست هم ارز این بیت را گروه rock ی به نام one republic در آوازی به نام counting stars بیان می دارد :
Every thing that kills me makes me feel alive
مفاهیم ،کلام ، ساختار ذهنی مشابه، احساسات و ... آدمیان را از ورای حجاب زمان و مکان به هم پیوند می دهد.

مجتبی شکوه فر در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۵۳ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۲:

در بیت هفتم بجای (لایعقلون) اشتباها (لابعقلون) تایپ شده است.

nabavar در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵:

می بینم که هیچ کدام از حاشیه نویسان مانای درستی از بیت سوم این غزل
سواد لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
که جان را نسخه‌ای باشد ز لوح خال هندویت
به دست نداده اند
ازگرامیان ، بانوان و آقایان : روفیا ، مهناز، س ،7 , نادر.. ، پریشان روزگار ، حسین،1 و دیگر دوستان خواهش می کنم نظرشان را در مورداین بیت بفرمایند
گمان نمی کنم” سوادلوح بینش “ به مانای چشم باشد
ممنونم

nabavar در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:

پریشان روزگار گرامی
با این آدم هم کلام مشوید که بد دهن و سبک است
پایدر باشید

حمیدرضا در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۲ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۷۷ - در صفت سفر:

مشـــــــــو در ره تنگ هرگز سوار
ز دزدان بپرهیز در دهــــــــــگذار
آنجا رهگذار صحیح است.

سعید در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۰:

کی (kayy) ازکوی یکوی به معنی سوزاندن وداغ نهادن برعضوی با آهن تفته .
شاهد مثال :دو بیت درمنقبت امیرالمومنین علی علیه السلام با جناسی زیبا تقدیم است
ولایتی لامیـــــر النحل تکفینی  عند الممات وتغسیلی وتکفینی
وطینتی عجنت من قبل تکوینی  فی حب حیـدر کیف النار تکوینی
تکوینی دوم =تکوی+ نی

سعید در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۱:

محیا(mahya)به معنی حیات وزندگی محیا(mohayya)به معنی صورت ورخساره می باشد.پس معنی مصرع می شود:نشانه های حیات وزندگی خود را دررخسار تو میبینم .
پی نوشت :البته که نام خانوادگی حقیر ادیب است وخود رادراین عرصه بسیط صاحب رای ونظر نمی انگارم .

محمد در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۵۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷:

نیکویی خوی کن که نرگس مست // بهر هر بی بصر نمی تابد
هر پسینی به بام جلوه نما // زهره وقت سحر نمی‌تابد

Ane در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱:

سلام‌دوستان. بنظر شما در بیت: دل بسی خون ب کف اورد...) چه ارایه ای موجود است؟؟؟ ایا کنایه و لف ونشر نمیتواند باشد؟؟!!!؟؟ ممنون میشم اگر دوستان نظریات‌خودشون رو درین باره بگن.

پریشان روزگار در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:

جناب بیات،
می فرمایید خون بیش از یکصد میلیون مردمی که در سده گذشته کشته و زندگیشان بر باد رفته است،
بر گردن مسمانان است؟؟
آب به آسیاب دشمنان خودمیریزید.
گبر زادگان ایرانی که شراب می فروشند؟؟

سید محمد مهدی شریفی حسینی در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۸:

مفهوم بسیار بلند و عارفانه در این شعر نهفته است و آن اینکه هر چیزی که نیکوست و خوب است در جهان هستی و عالم امکان اما خداوند خالق اینها برتر و والاتر است و با نوعی استفهام ما را به این مسئله هدایت میکند که محبوب حقیقی و واقعی تو باید خداوند باشد و در مظاهر خلقت متوقف نشو و مقصد اصلی که خداست را در نظر بگیر

هانیه سلیمی در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۵:

با تشکر از خانم نرگس که به برنامه ی سایت پانویس راجع به این غزل لینک دادند؛ اما سایت پانویس شرح صوتی و متنی این غزل را از آرشیو حذف کرده و دیگر قابل دانلود نیست.
.....
دکتر سروش در بخش پرسش و پاسخ یکی از سخنرانیهای خود، این غزل را سوررئال ترین غزل مولانا میخواند.

khayatikamal@ در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۴۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۱۷:

در مصرع چهار م این رباعی آورده شده تریاق،بمعنی،پادزهرمیباشد.
جمع این رباعی از 8158

سیاوش در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷:

بنده خواهشی از دوستان دارم: لطفا برای اثبات سواد نداشتن حضرت رسول از قرآن با ترجمه فارسی دلیل نیاورید که به هیچ عنوان قابل قبول نیست.زبان عربی وضعیتی بسیار متفاوت دارد و با تغییر یکی یا دو اعراب ممکن است معنای کل جمله تغییر کند.در ضمن در زبان عربی امی به معنای گنگ است و نه بیسواد.کما اینکه در دوران اعراب نوشتن و خواندن چندان مورد توجه نیز نبوده است.اعراب به حفظیات توجه بیشتری داشتند و سواد برای آنها معنای متفاونی داشت.
درضمن پیامبر اسلام پیش از بعثت مقام پیشکاری و تجارت برای همسرشان حدیجه را داشتند.معنایش اینست که ایشان قطعا باسواد بوده اند. اگرنه از پس حساب و کتاب و جابجائی و نوع واردات و صادرات برنمی آمدند.پس این غزل در باره شاه شجاع است و نه حضرت محمد

جعفر مصباح در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۳۷ دربارهٔ عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۶:

خود بمعنی، باده بود و جام بود
گر بصورت رند دُرد آشام بود
مستی و شعرم از او آمد پدید
ورنه کس زین خامه ام شعری ندید
ساغری زین باده را تو نوش کن
چون شدی مست این سخن راگوش کن
قالب رویایی از دل دور کن
شو مسیحا و دلت را گوش کن
گر خوری از ساغری این باده را
زنده گردد دل، بدرّد جامه را
هیچ شیدا دل ز باده سیر نیست
هیچ دل زین باده ها مکسور نیست
ا

جعفر مصباح در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۲۲ دربارهٔ عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۲:

بیت ششم مسرع اول
"بهشت" -->. "به هِشت"

سعید قبله مرکید در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۵۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۵ - وفات مجنون بر روضه لیلی:

این گفت و نهاد بر زمین سر
وان خاک را گرفت در بر

۱
۳۳۲۳
۳۳۲۴
۳۳۲۵
۳۳۲۶
۳۳۲۷
۵۴۷۰