گنجور

حاشیه‌ها

نادر.. در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱۹ - ثمره خلوت دوم:

شیفته شیفته خویش بود ..

موسوی در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۰:

این صفحه خیلی خوب معنای "حاشیه" را مشخص می کند!
این که محسن چاووشی با صدایش شعر مولانا را بار دیگر بین مردم شهر رواج داد جای تقدیر دارد والحق که این کار را به درستی انجام داد ولی این که من نوعی بیایم با چشمانی بسته و گوشی ناشنوا و صرفا برای تعصبی جاهلانه نظری قرار بدهم ارزش کار چاووشی را چایین اورده ام و گرنه که شعر مولانا جایگاهش سدره المنتهی است!

حسین در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۰۷ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۱۴ - ذکر بایزید بسطامی رحمة الله علیه:

با سلام و خسته نباشد خدمت تمامی زحمت کشان این سایت زیبا
در این ذکر ابویزید بسطامی از جایی ذکر
عبدالله مبارک رحمة الله علیه
آغاز می شود که این ذکر باید در لینکی جداگانه در سایت و زیر تذکره الاولیا قرار بگیرد

اامیرحسین در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۰:

دوستان عزیز هنر یعنی همین که برداشت های مختلف از آن شود درود بر مولانا.درود بر چاووشی.به ایرانی بودن خود افتخار کنید که چنین شاعری دارید

ندا در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۳۷ - حکایت مارگیر کی اژدهای فسرده را مرده پنداشت در ریسمانهاش پیچید و آورد به بغداد:

با سلام و سپاس
مصرع ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم
صحیح آن بجای "خوشیم" کلمه ی "هشیم" میباشد

حمیدرضا در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۲۸ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰:

نسبت را نبست تایپ کردید!

توکل در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۹ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱:

بیت دوم حرف یا باید با باشد .یعنی چرا با اینکه دیر آمدی زود میخواهی بروی .چیست باز این زود رفتن با چنین دیر آمدن

هاتف در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳۰:

به تماشا سوگند و به اغاز کلام...

کسرا در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۲۹ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰:

زیبد که ز درگاهت نومید نگردد باز
آن کس که به امیدی بر خاک درت افتد

مریم در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:

صاحب هر عشق خداوند یکتاست.
حتی اگر عاشق و معشوق غافل از این حقیقت باشند.
چنانچه صاحب هر پرستش تنها اوست.
انسان به فراخور درک و توان خویش است که عاشق میشود یا میپرستد اما مالک ملک وجود، خود میداند که کسی یا چیزی جز خود لایق و شایسته عشق ورزیدن و پرستیدن نیست.
در حقیقت خداوند عز و جل، لطف نموده و به انسان اجازه داده است که آنچه را که میبیند ، عاشق شود و ستایش کند.
بسیار بزرگ است خدایی که کوچکی انسان را بخوبی درک نمود .

پوریا در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹:

بهار می‌گذرد مهر گسترا دریاب

محمد اسکندری در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۴۵ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۵:

چاووشی این آهنگ رو خوب خونده ولی در کل برای اشعار، آهنگ سازی خاصی نمیکنه، فقط میخونه اونارو. برعکس مطمئنم اگه حبیب این شعر رو میخوند، هزار برابر آهنگ بهتری میساخت.

منوچهر تقوی بیات در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:

با درود به هم میهنان گرامی و دست اندرکاران گنجِ گنجور و شکیبایی آنان در ویراستاری این همه نوشته های جور و ناجور. همه ی این نوشته ها را خواندم. برخی از کابران به هرزه و بیجا گستاخانه وقت هم میهنان ما را هدر می کنند. گنجور از آن مردمی است با فرهنگ و نباید به شیوه ی حاکمان اسلامی و دزدان دارایی های ایرانیان با آن برخورد کرد. در این صفحه گاهی نام هایی بسیار و بسیار، چشم را می آزارند. از نوشته هایی که خواندم، سخن نغزی را پسندیدم که آن را در اینجا دوباره می نویسم:« سخن نوشته:
در بیت آخر مصراع دوم، ایهام یا شاید هم کژتابی لطیفی هست. اون هم اینکه آیا دیو از قوم قرآن خوان می گریزد؟ یا دیو به واسطه ی قرآن خواندن از آن قوم می گریزد؟...». نویسنده ی این نوشته "سخن"، دوپهلو و رندانه ی حافظ را به نیکی دریافته است. امروز نه تنها دیو، که همه ی ایرانیان شریف و میهن دوست و همه ی مردم دنیا از قران خوانان می گریزند. قران خوان ها دنیا را به خون کشیده اند. حافظ در سراسر دیوانش با فقیه و مفتی و شیخ و واعظ و محتسب و ... سرِستیز دارد. او این ها را خوب می شناخته و از آنان پرهیز می کرده است، "سر پیاله بپوشان که خرقه پوش آمد7/171". مردم ما پس از بیش از هفتصد سال حافظ خواندن، گرفتار بلای فقیه و آخوند شده اند. اما درباره ی این غزل و واژه ی نظربازی و بی خبرانی که می کوشند حافظ را در کنار فقیه؛ (ولی فقیه) جای دهند چند نکته را یاد آور می شوم: لغت نامه درباره ی واژه ی نظر می نویسد: به معنای نگریستن در چیزی به تامل است ... چشم زخم رسانیدن . چشم چران . . . آنکه عادت به نظر کردن خوبان دارد. آنکه دیدن روی خوب را دوست دارد...» نظر؛ با نگاه و دیدن کار دارد که باور کردن از راه دیدن است. باور کردن از راه دیدن به معنای دیدن و آزمودن است. مولانا می گوید:"پس دو چشم روشن ای صاحب نظرـ بهتر از صد مادر است و صد پدر". دیدن و سنجیدن، در برابر و مقابل شنیدن است که کار عوام است. لغت نامه می نویسد:«... اهل نظر یا صاحب نظر به معنای اهل دل است و آنکه پیوسته نظر بخوبان دارد، آنان که با توجه و نظر در دیگران اثر گذارند و مردم را بدان نظر و آنچه خواهند تلقین کنند...»
صاحب نظر و اهل نظر را باریک بین، روشندل، آگاه، بینا، دیده ور، بصیر، باهوش معنا کرده اند یعنی آنکه به چشم دل در کارها نگرد.« تلقین و درس اهل نظر یک اشارت است ـ گفتم کنایتی و مکرر نمی کنم 3/345 » و « نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنج ـ نروند اهل نظر از پی نابینایی 7/481» اهل نظر به معنی مرغ دانا هم آمده است: « بحسن خلق توان کرد صید اهل نظر ـ بدام و دانه نگیرند مرغ دانا را 4/4 » روشن نظر؛ که نظر روشن دارد، روشن دیده، کنایه است از بینا و هوشمند و پاک نظر. نظامی می گوید: « بدان آب، روشن نظر کن مرا ـ وزین بندگی زنده تر کن مرا» در دیوان حافظ ، واژه ی نظرباز، چهار بار هم سنگ با عاشق و رند آمده است. نظربازی نیز 5 بار آمده که در همین راستا است. با ژرف نگری درباره واژه های نظر، نظرباز، نظربازی، صاحب نظر، اهل نظر، علم نظر و مانند این ها می توان دریافت که این واژه ها با اندیشه و جهان بینی رندانه ی حافظ در ارتباطی تنگاتنگ هستند و نمی توان آن ها را تنها باچشم چرانی و نگاه کردن به خوبرویان در ارتباط دانست: « مردم چشم من ار با تو نظر باخت چه شد ـ عشقبازی صفت مردم صاحب نظر است ـ سلمان ساوجی ». من برپایه ی دیوان حافظ خانلری شعر حافظ را در اینجا می نویسم. شماره ی دست راست شماره بیت و آن دیگری شماره ی غزل است.
چکیده بیت یکم ـ درباره ی شیوه ی نگریستن ما به جهان و شگفتی های آن( نظربازی ما)، کسانی که آگاهی ندارند، در ناآگاهی و نادانی بسر می برند. من همین گونه که هستم خود را نشان دادم دیگر آن ها خود دانند.
در بیت یکم حافظ رند می گوید؛ رندی و آزاداندیشی در ژرف نگری، ژرف اندیشی و آگاهی است. کسانی که در پی یافتن آگاهی از راه ژرف نگری نیستند در ناآگاهی می مانند و این نادانی از خود آنان است.
چکیده بیت دوم ـ گرچه عقل گرایان در پهنه ی بی کرانه ی هستی، خود را مرکز هستی می پندارند ولی عشق ( که شیوه ای از حس کردن ، اندیشیدن و دانستن، نزد مردم است) می داند که عاقلان (چون از چگونگی عشق به مردم و عشق به هستی همچون شیوه ی اندیشیدن آگاه نیستند) در دایره ی هستی سرگردانند. یعنی از جایگاه خود در هستی آگاهی ندارند. از نگاه حافظ رند، عاقلان نیز که خود را مرکز هستی می دانند، همانند بی خبران، چون از رازِ اندیشه ی ایرانی عشق و شیوه ی عشق ورزیدنِ به مردم و هستی آگاهی ندارند، راه بجایی نمی برند و سرگردانند.
چکیده بیت سوم ـ رخ یار، تنها تماشاگاه آینه ی دیده ی من نیست، بلکه ماه و خورشید هم به سوی رخ انسان یا بخاطرانسان می چرخند. رند به او (مردم) عشق می ورزد و نیز به همه ی موجودات جهان مانند خورشید و ماه. حافظ در اینجا خورشید و ماه را نیز آینه گردان و بنده ی دست به سینه ی انسان و رخ فرخ او می داند.
چکیده بیت چهارم ـ می توان این بیت را به دوشیوه معنا و بازخوانی کرد:
1 ـ خدا پیمان ما را با لب شیرین دهنان بست . ما زر خرید و وابسته به این مردم هستیم و اینان سروران و بزرگان ما هستند.
2 ـ خدا پیمان ما را با لب مردم شیرین دهن ( پارسی گویان) بست. ما ستایشگر این مردم هستیم، یعنی این مردم خدایان ما هستند( یعنی ما از ازل به اندیشه ی ایرانی که از دهان پارسی گویان بر می آید دلبسته ایم و یا پیمان بسته ایم).
در اینجا دلبستگی خود را به مردم و یا شیرین دهنان آشکارا بیان کرده و آن ها را خدا و خود را ستایشگر و پرستنده ی آنان می داند. شیرین دهنان از نگاه حافظ کسانی هستند که به پارسی سخن می گویند؛ «شکر شکن شوند همه طوطیانِ هند ـ زین قند پارسی که به بنگاله می رود3/218» حافظ خود را چشم و چراغ همه شیرین سخنان می داند:«گفت، کای چشم و چراغ همه شیرین سخنان 2/380». واژه های شیرین، شکر، قند و ... در شعر حافظ با سخن گفتن پارسی همراه می شوند.
چکیده بیت پنجم ـ مردمی بی چیز هستیم که آرزوی شراب و جشن و پایکوبی داریم، وای بر ما اگر برای پول شراب و شنیدن نوای ساز، جامه ی پشمین ما را، به گرو بر ندارند.برپایه ی اندیشه ی رندی، شایسته است که شراب و خنیاگری آزاد و نثار کردنی باشد تا مردمان ناچار نباشند پنهانی و با پرداخت پول و گرو گذاردن جامه ی خود آن را فراهم کنند. حافظ خرقه را با بهانه ی گرو نهادن از خود دور می کند.
چکیده بیت ششم ـ از خفاش نابینا( که روز و خورشید را ندیده است) ، شرح و بیان خورشید بر نمی آید زیرا حتا کسانی هم که چشم دارند و روشن بین هستند از تشریح و توضیح این جسم رخشنده ناتوان و سرگردان هستند. خورشید یا مهر در فرهنگ ایرانی و شیوه ی اندیشه ی رندی، ارج و ارزش ویژه ای دارد و حتا کسانی که چشم دارند هم از شناخت و بیان ویژگی های آن ناتوان هستند چه رسد به نابینایان و خفاشان یعنی" زاهدان" که در بیت دهم آمده است.
چکیده بیت هفتم
کسی که گله از یار می کند نشان می دهد که چه دروغ بزرگی درباره ی عشق می گوید! آن کسانی که ادعای عشق نموده و از یار شکایت و گله می کنند، سزاوار دوری و محرومیت هستند. ( یعنی به دوست یعنی مردم و به مردم شدن دست نمی یابند). می خورد خون دلم مردمک چشم و سزاست ـ که چرا دل به جگرگوشه ی مردم دادم 8/310. در شیوه ی اندیشه ی رندی عشق به یار تنها با مهرورزی و بخشیدن انجام می شود و گله از یار روا نیست. کسانی که درباره ی عشق سخن تهی می گویند و لاف می زنند، به یار و مردم شدن دست نخواهند یافت.
چکیده بیت هشتم ـ مستیِ چشم سیاه تو هم آشکار است و هم نهان، این چنین شیوه ای را همه کس نمی داند. باشد که چشم تو به من این شیوه را بیاموزد. عشق به یار (مردم) و چشم سیاه او که زیبایی ها را می بیند و همه ی خردورزی ها از آن چشم سیاه است شیوه ای از اندیشه ی رندان است.
چکیده بیت نهم ـ هنگامی که روان های آدمیان به گردشگاه می رود، اگر باد بوی ترا، که نشانی از توست، به آنجا ببرد، جان و خرد گوهر هستی را از شادمانی به رایگان در راه تو خواهند افشاند.
رند یا حافظ ، در راه یار یا مردم ، خرد و جان هستی خود را به رایگان می افشاند و بر این باور است که اگر مردم دیگر نیز روح و روان شان، بویی ازاین اندیشه ببرد، آن ها نیز چنین خواهند کرد.
چکیده بیت دهم ـ اگر مرد مسلمانی که همیشه عبادت می کند و قرآن می خواند (زاهد)، شیوه ی آزاداندیشی حافظ را در نمی یابد،( چه باک ) مهم نیست، چون از مردانی که قرآن می خوانند، دیو(دئوه در اوستا؛ خدای آریایی ) می گریزد. در شیوه ی اندیشه ی رندی؛ حافظ از زاهد گریزان است و چون " دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند" پس؛ حافظ رند( دیو؛... اشخاصی که... مطیع حکام نمی شدند دیو می گفتند...)، نیز از زاهد "بگریزد" (می گریزد).
چکیده بیت یازدهم ـ اگر ایرانیان نا مسلمان و گبرزاده، بدانند که ما ( آزادگان و رندان ) درباره ی صوفیان چه فکر می کنیم، از این پس به صوفی اعتماد نمی کنند و لباس وی را برای گرو نخواهند پذیرفت. صوفیان در شیوه ی اندیشه ی رندی، از فلک حقه باز هم حقه بازترند( صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد ـ بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد 1/ 129) و اگر گبرزادگان ایرانی ( که شراب می فروشند)از این اندیشه آگاه شوند، آن ها نیز از صوفی روی گردان شده و به وی وام نخواهند داد.
کسانی که دوست دارند توضیح کامل تری از شرح این عزل را بخوانند می توانند روی شبکه جهانی اینترنت بنویسند؛ رند نظرباز، سپس به دنبال آن نام و نام خانوادگی من را بنویسند، در برخی از تارنماها شرح کامل همه ی غزل را خواهند یافت. تندرست و پیروز باشید!
منوچهرتقوی بیات

بهزاد در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶:

زیبایی این غزل دوچندان میشه اگر اون رو با صدای استاد شجریان و نوازندگی مسحورکننده پرویز یاحقی و فرهنگ شریف، در برنامه گلهای تازه شماره 106 بشنوید...

khayatikamal@ در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۱۵ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۱۶:

تولد ابا ا افضل علیه السلام به گنجور یان مبارک
بنده این رباعی را با دوستان به اشتراک گذاشتم وجمع این رباعی 7859

farhad در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۴۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱:

الهی فوج فوج حوری به قبرت بباره مرد

nabavar در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۶:

آقای بیات
ممنون که مرا صدام خواندید
ادب مرد به ز دانش او
شما تمام نام و فامیلتان را برای خود نمایی و شهرت که نمی نویسید انشاالله؟
من نقدی کردم ولی شما بی ادبانه جواب دادید

پیر مغان در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۴۹ دربارهٔ حافظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - قصیدهٔ در مدح شاه شیخ ابواسحاق:

با سلام. خدمت آقای حمید خادمی عرض کنم که برداشت شما نادرست است. اما پاسخ صحیح: «عدم عنایت به عناصر مرکبه یا روشن نبودن معنی اصطلاح(مشک در قدح کردن) سبب شده است که علامه فقید قزوینی در ذیل دیوان حافظ مصحح خویش، رتاجع به این بیت چنین بنویسد: « چنین است(یعنی نکال با نون در اول) در نسخه یگانه ای که این بیت را دارد یعنی نخ(؟)، باقی نسخ این بیت را ندارند.معنی این کلمه به هیچ وجه معلوم نشد، محتمل است به احتمال قوی بلکه من شکی در این باب ندارم که به قرینه «شرار» در مصراع ثانی، نکال «تصحیف» «زگال» باید باشد که به وزن و معنی زغال است، ولی مع الذالک رابطه بین «زگال شب» و جمله « که کند در قدح سیاهی مشک» درست و واضح نیست، و «چراغ سحرگاهان» کنایه از آفتاب است.» به یقین علامه فقید قزوینی اشتباه کرده است، زیرا آقای دکتر محمدعلی رجایی بخارایی در کتاب فرهنگ اشعار حافظ می نویسد: «باید توجه داشت که نکال به فتح به معنی عقوبت، و اصطلاح مشک در قدح کردن کنایه از بی هوش کردن است؛ چنان که حافظ در جای دیگر نیز ضمن غزلی این اصطلاح را به همین معنی به کار برده است، آنجا که گوید: چو لاله در قدحم ریز ساقیا / که نقش خال نگارم نمی رود ز ضمیر --- در اینجا نیز حافظ، برای این که نقش خال نگار ا از صفحه ضمیر بزداید و لحظه ای چند در عالم بی خودی و بی هوشی از رمج هجران و حرمان بیاساید، از ساقی می خواهد که در قدحش می و مشک را به هم در آمیزد. بنابر آنچه گذشت، مراد از بیت مورد بحث، با توجه به معنی «نکال» و اصطلاح « مشک در قدح کردن» روشن است. بدین شرح که موضوع شعر، شکنجه کردن و به عقوبت رساندن شب است؛ و جرمش آن که در قدح جهانیان مشک افکنده و آنان را در خواب و بی هوش ساخته است و کیفر معینه هم این است که چراغ سحرگاهان، یعنی خورشید، به جانش شرر افکند و نابودش سازد. و در این صورت مصراع اول شرط، و مصراع دوم جزاست.

پویان در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۴۶ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۲۴:

این شعر از مولاناست یا ابوالسعید؟

م. تقی پور در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷:

درود
درباره " سلیمان " یا " مسلمان " باید این نکته اساسی را گفت که " دیو " سلیمان شد ولی مسلمان نشد
پس باید گفت هینجا قطعن " مسلمان " است نه " سلیمان " .

۱
۳۳۲۴
۳۳۲۵
۳۳۲۶
۳۳۲۷
۳۳۲۸
۵۴۷۰