گنجور

حاشیه‌ها

پدرام در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۴۳ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵:

سلام؛
با استناد به نسخهء «سازمان انتشارات جاویدان» شعر فوق کاملا صحیح درج شده است ، ولی من در بعضی از نسخه ها بیت زیر را نیز دیده ام؛
ز فراق چون ننالم من دل شکسته چون نی
که بسوخت بند بندم ، ز حرارت جدایی
* با تشکر

نادر.. در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵:

برداشت ظریف و زیبایی است دوست عزیز..

محسن سعیدزاده در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱:

زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست
با توجه به مفهومی که حافظ از زهد نشان میدهد,(ودرابیاتی ازغزلیات او با صفت :خشکی وبی انعطافی, وریا, خودبینی,بدخوئی,عجب..یاد میشود)ظاهرپرستی صفت یا آفت زهد است؛زاهد ظاهرپرست است,همه زهاد ظاهرپرستند واستثناندارد.اگر کسی زهد داشت وظاهرپرستی نداشت, او زاهد خوانده نمیشود.
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
کسی که به استواری راه خویش, باور دارد؛ ازراه به در نمیشود .زاهد چون فقیه برظاهر میتند واستواری ندارد ولذا کژمیرود.یکی از کژیهای او درشت گویئ درحق رندخراباتی است.سالک راه که به استقامت خود وراه خویش ایمان دارد این برخوردهارا خیر میبیند واهل شکایت نیست.حافظ دراینجا روایتی ازتفاوت زاهد وعارف ونوع برخورد این دو نگارش داده است .به قول خودش اهل گله ورنجش خاطر نیست:
(وفاکنیم وملامت کشیم وخوش باشیم—که درطریقت ماکافری است رنجیدن).
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست
شطرنج رندان مهره شاه ندارد.معلوم نیست دربازی شطرنج رندان چه رخ دهد؟هرچه باشد ما مهره پیاده را میرانیم.(بیدک معرب :پیادک؛ باید به صورت حالی وصفتی خوانده شود ونه اسمی وبه صورت نکره عرب!)کنایه ازاینکه :ماازبازی روزگار خوفی نداریم.چیزی برای باختن دردست ما نیست.چیزی شبیه این بیت یانزدیک به این مضمون: (درویش رانباشد برگ سرای سلطان—مائیم وکهنه دلقی کاتش درآن توان زد)
چیست این سقف بلند ساده ی بسیارنقش
زین معما, هیچ دانا در جهان آگاه نیست
سقف آسمان سرنوشت وبخت وتقدیر و..ساده وبلند است, اما پرنقش ونگار ورمزآلود هم هست ؛واین خود معمائی است که کسی نتوانسته رازش رابگشاید.زیر این سقف فقط تسلیم وسکوت:( دردایره قسمت ما نقطه تسلیم ایم – لطف؟آنچه تو اندیشی؛ حکم؟ آنچه تو فرمائی؛)چون هیچ نمیدانیم,حق اعترا ض وشکایت هم نداریم .شکایت باید ازروی علم عرضه شود.
این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست
خطاب به خدا (واززبان خودفروشان ودورنگها وظاهرپرستان)میپرسدکه: توآیااز سر استغنا واز روی قدرت,نسبت به درد ورنج مردم نظر نمیکنی؟برای تو که قدرت مطلق داری وابدا نیازمند خلق خود نیستی,اصلا درد وآه وناله مفهومی دارد, آیا؟این همه زخم هست وکسی را حتی مجال آهی نیست!آیاازدل مردم خبرداری؟
صاحب دیوان ما گویی نمی‌داند حساب
کاندر این طغرا نشان حسبة لله نیست
این بیت در توضیح بیت پیشین است .ازفرط بی اعتنائی که ازروی قدرت واستغنا ی او هست,انگار که نمیداند برما چه میگذرد؟
ما که همیشه گفتیم "حسبی الله" ولی درعمل نشانی از این ادعا ندیدیم!
هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو
کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست
درگاه خدا,حاجب ندارد؛دربان ندارد؛کبرونازی برای ورود به درگاه او دیده نمیشود.هرکس بخواهد بدان درگاه میرود, وهرکس هرچه دلش خواست میگوید وکسی اورا مانع نمیشود.
بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود
خودفروشان را به کوی می فروشان راه نیست
اما هرکسی برمبنای فکر وعمل خودش ؛خویش را محروم میکند؛ولذا نمیتواند بدان درگاه روکند .چراکه رفتن به آنجا یکرنگی میخواهد وخودفروشان دورنگ وصدرنگ, وزاهد ظاهر پرست وپر شکایت ازدرگاه او محروم اند.
هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست
ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
بنابراین علت را باید درخویش بجوییم ونه درخدا.سایه اوبرسر همه ما هست؛قامت ناساز ما مردم اما لایق بهره مندی نیست.حافظ,انگار آنهمه پرسش را اززبان خودفروشان مطرح کرده بود وجوابش را نیز بیان کرد.
بنده پیر خراباتم که لطفش دایم است
ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
مردم بنده خدا نیستند؛بنده شیخ و...هستند واین بندگی خلق را,عبادت خدا میپندارند.مشکل این است.با این همه که علت درخود این زاهدان وعابدان و.. هست, ازخدا گله دارند!
حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی مشربیست
عاشق دردی کش اندر بند مال و جاه نیست
مشرب حافظ ونوع نگرش او اما, چون که عالی ومتعالی است,برصدر نشسته است.چرا که دربند مال وجاه نبوده است. وزندانیان مال وجاه اما درذیل این دایره(بل که بیرون ازآن) قرارگرفته اند ورفعت معنوی نصیب آنان نشده ودرذلت روحی اند .

آبگینه در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۹:

در تصحیح استاد فروزانفر در بیت نهم آمده: "عشقی"ست چون زمرد...

ابوالفضل در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۳۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵:

میخواستم از دوستان إدیبم کمک بگیرم امروز که کوزه یافت می نشود عشق و عاشقی را در کجا و چه چیز دنبال کتیم و الهام بگیریم؟

siavash jf در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۲۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷:

در غزل های شماره 45 و 306 هم سعدی همچین مضمونی درمورد پسر بکار برده

صمیم در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۳۰ دربارهٔ هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸:

من هم دقیقا با شما هم نظرم جناب سلطانزاده

صمیم در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۲۷ دربارهٔ هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:

به به

حامد اشرفی در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:

انسان که بتواند ظرفیت درک حداوند را پیدا کن همه اسرار حق بر او نازل میگردد و وسعت انسان بسیار زیاد است

حامد اشرفی در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:

معنا لگن منظور جسم خاکی نیست معنا روح ماست

حامد اشرفی در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:

وجود ما ربطی به جسم خاکی ندارد ونیازی به پنهان کردن خوبی ها نیست خوبی ها جز جدانشدنی از ماست

khayatikamal@ در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۱۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۱۹:

6115

مهناز ، س در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵:

گرامی حسین
نظر من به بازبینی رفته
ممنون از لطف شما
مانا باشی

مهناز ، س در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵:

دوستان جان
به نظر من نیز نقدی کنید ، ممنونم
نه فلک راست میسر نه ملک را حاصل
آنچه در سر سویدای بنی آدم از اوست
سعدی
چنین انگاشتند که از جانب پروردگار خال سیاهی در لوح ِ دل آدمی نهاده شده که حاوی تمام اسرار خلقت است به نام سویدا { لوح بینش }
سواد به مانای سیاهی
لوح بینش =لوحِ دل که خال سویدا در آن حک شده
خال هندو = خال سیاه [غلامان هندو را سیاه و غلامان چچنی را سفید رو و زیبا می گفته اند} ارتباطی به خالهای رنگارنگ پیشانی هندوان ندارد
می گوید : خال {سویدای} دلم را از آن جهت گرامی می دارم که خال سیاه تو ، رونوشت و نمونه ای بر جان من باز تاب داده است
مانا باشید

نادر.. در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱:

گریه کن، دلپاک! ای ابر بهار..
بار دیگر لاله ها را سر برید این بی مروت روزگار
دشت را سیراب باران شراب ناب کن
بار دیگر، بار دیگر لاله زاران کن ...

سورنا در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:

حافظ مرید و عاشق شاه نعمت الله ولی است و به زیبایی این عشق و ارادت را بیان می کند.
ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم
صد درد دل به گوشهٔ چشمی دوا کنیم
شاه نعمت الله ولی
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
باشد که گوشه ی چشمی به ما کنند
حافظ

صادق در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:

لطفا در بیت هفت اخر مصراع اول علامت سوال بگذارید .... متشکر

صادق در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۲۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵:

جلیل عزیز درست نوشتند باید بیت اخر اصلاح شود

نادر.. در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۳۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:

مریم عزیز
در جایگاه یک جوینده، به گمانم بیت آخر به شکلی تکرار بیت هشتم می باشد که مفهوم آن را دوست عزیز و فرهیخته مان روفیا پیشتر بیان نموده اند..
اندیشه نمی تواند به فرا تر از هستی راه یابد و تنها در محدوده دریافتهایی که از طریق حواس صورت می پذیرد قابلیت فهم و توضیح دارد..

رامین در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹۸:

سکلیدن
لغت‌نامه دهخدا
سکلیدن . [ س ِ ک ُ دَ ] (مص ) سگلیدن . گسلیدن . (فرهنگ فارسی معین ) : من اگر از اجزاء خود را فروسکلم از لطف بی نهایت و ارادت . (فیه مافیه ص 138). رجوع به گسلیدن شود.

۱
۳۳۲۱
۳۳۲۲
۳۳۲۳
۳۳۲۴
۳۳۲۵
۵۴۷۱