مهدی در ۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۰۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴ - سبب نظم کتاب:
این بیت نقل قولی از شاه هست ، چند بیت بالاتر رو دقت کنید نوشته شاه همه حرفهاست این حرف /شاید که در او کنی سخن صرف - یعنی این حرف شاه هست . بعدش گفته در زیور پارسی و تازی / این تازه عروس را طرازی - شاه از نظامی گنجوی میخواد این اثر رو به فارسی بگه چون شاه اعتقاد داره ترکانه سخن سزای ما نیست . پس کاملا وضحه که نظامی فقط در اینجا کلام شاه رو بازگو کرده
جمشید پیمان در ۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶:
پاردمش دراز باد!
با سلام: حافظ در دو بیت و از دوغزل ، زبان اعتراضش بسیار تند می شود. یکی همین بیت است که آورده اید و یکی هم این بیت : گر بدی گفت حسود و رفیقی رنجید / گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم. فکر می کنم در هر دو بیت یک فرد خاص مورد نظر حافظ بوده است به نام زین الدین علی کلا که صوفی مشهوری بوده است در شیراز ،بسیار متظاهر و سخت گیر. بخصوص عنادی دیرینه و پر از کین به حافظ داشته است. حافظ در این بیت او را متهم به خوردن لقمه ی شبهه می کند. مراد از لقمه ی شبهه خوردن نیز هم اکل خوراکی و هم کسب ثروت و جمع مالی است که در حق و ناحق بودن و به اصطلاح حلال و حرام بودن آن تردید باشد. حافظ در مصرع اول نگفته است این صوفی لقمه ی حرام می خورد، اما در مصرع دوم چنان او را نواخته که خواننده آن شبهه را از بنیاد فراموش می کند و گویا با کسی طرف است که فقط حرام خوار است. او را جانور معرفی می کند( حَــیـَـوان با فتح ح و ی . در زبان عربی به معنای جانور و موجود زنده ی غیر نباتی). اما برای اینکه به خواننده بگوید چه نوع حیوانی مورد نظرش است، از دو کلمه ی مصطلح بهره می گیرد: پاردم و خوش علف. پاردم یا رانکی نواری است از چرم که روی کفل اسب و قاطر و الاغ می اندازند و از زیر دم او رد می کنند و دو سر آن را به زین یا پالان چهارپا محکم می سازند تا موقع حرکت و بخصوص حرکت سریع، زین یا پالان به جلو و عقب نرود و ثابت بماند. تا اینجای کار معلوم شد که مقصود حافظ از حیوان ، در بهترین حالت اسب است . چار پای خوش علف، چارپائی است که هر جا علفی تازه و خوش رنگ ببیند، سیری را از یاد می برد و بی توجه به اینکه اجازه ی خوردن از آن را بدهند، با خیال راحت خوش چرائی می کند.
چرا حافظ برای این صوفی آرزوی پاردم دراز می کند؟ هرچه سرین و کفل چارپا فربه تر و بزرگ تر باشد ناگزیر پاردمی دراز تر برای محکم کردن زین و پالان بر پشت او ضروری می شود. پس حافظ برای این صوفی با طنز آرزوی فربهی آنهم با لقمه ی شبهه کرده است؟ چرا؟زیرا انسان هرچه از گناه و حرامخواری فربه تر شود جرم و جزایش نزد پروردگار بیشتر خواهد بود: فمن یعمل مثقال شرا یره!!
نبی گیلانی در ۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷۴:
گر نشکستی دل دربان راز
قفل جهان را همه بگشادمی
کاظم در ۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷:
آقا مجتبی عزیز فکر کنم کاری از توضیح دادن به شما سخت تر نباشه چون نتیجه تون رو گرفتید اما من سعی خودمو میکنم
خرابات مغان به معنای میخوانه زرتشتیان است و چون هم محل میخوارگی و گناه و هم از آن کفار است محلی پست به حساب می آید حضرت حافظ میفرمایند نور خدا را از پسترین جای جهان میبینند حال بنده دو برداشت دارم یکی اینکه میخواهند بفرمایند که نور خداوند همه جا هست و برداشت دوم که محتمل تر میدانمش این است که به دلیل اینکه در میان گناه کاران غرور و ادعای دیندیداری کمتری وجود دارد جلوه های خداوند نیز بیشتر است در مصرع دوم میگویند که این تضاد که میبینند به نظر عجیب است
سخا در ۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۲۵ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:
این غزل زیبا رو با صدای بابک رادمنش گوش کنید
پیوند به وبگاه بیرونی/
صادق رحمانی در ۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۳۷ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۷ - گوهر اشک:
با سلام و عرض ادب
دوستان ما میتونیم هر بر داشتی که برای زندگی ما مفید و مناسب باشه رو استفاده کنیم .... یکی از خواندن شعر یاد عاشورا میفته یکی یاد حقایق خلقت یکی یا عشق یکی یاد غرور و ..... هر کدوم برای خودت اعتباری داده ما نمیتونیم به نظر کس دیگر توهین کنیم و تعصبی نگر باشیم ..... چون باعث آسیب و عقب ماندگی به ادبیات ایران زمین خواهد شد
یا علی
حسین ۱ در ۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱:
آقا فرخ عزیز
سواد نامه موی سیاه چون طی شد
بیاض کم نشود گر صد انتخاب رود
گویا میگوید : وقتی موی سیاه رفت { پیر شدی} هرچه هم سعی کنی سفیدی مو از بین نمی رود
یعنی دوره جوانی باز نمی گردد
زنده باشید
مجید در ۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۰۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۷:
از موضوعات اساسی که همواره فکر نوع بشررا به خودمشغول ساخته موضوع هستی شناسی انسان و سوالات پیرامونی آن است؛ دراین بین شعرا ، فلاسفه ، دانشمندان طبیعی و ... هر یک نظرات و دیدگاه خود را در طول تاریخ تا کنون و پس از این به اشکال مختلف اظهار نموده اند ، خیام از جمله شاعرانی است که نظرات و دیدگاه فلسفی خود را در غالب رباعیات با طرح مباحث هستی شناسی مثلث انسان ، جهان و خدا و غالبا با طرح سوال و طوفان ذهنی به همراه ثمثیل های ساده از محسوسات مطرح نموده است. به نظر می رسد رباعی مذکور متضمن این معنی است که انسان به خودی خود و در غالب این دنیایی خود هیچ است و هویت قابل ملاحظه ای در مقایسه با سایر اجزای این جهان ندارد و صرفا زمانی که به مقصد یا به نوعی همان مبدا خود واصل می شود هویت پیدا می کند مانند قطره که با رسیدن به دریا هویت قابل ذکری ( دریا ) می شود و ذره که با رسیدن به زمین هویت زمین را پیدا می کند. این سیر حرکتی قطره به دریا و ذره به خاک یادآور سیر حرکتی دوار وحدت به کثرت و کثرت به وحدت است چون مبدا قطره دریا ( چرخه آب ) و مبدا ذره خاک زمین است ؛ اما انسان در این چرخه های هستی و نیستی مادی کجا قرار می گیرد ؟ خیام با اشاره هوشمندانه به 2 چرخه طبیعی قطره و ذره و بلافاصله طرح این سوال در بیت دوم که به هست و نیست دنیایی انسان اشاره دارد ومقایسه ان با موجودی کوچک مانند مگس ، بسیار ذیرکانه و با سلیقه می گوید اگر انسان را در غالب این دنیایی در نظر بگیریم مانند مگسی می ماند که در طول زمان بی نهایت لحظه ای حادث و سپس فنا می گردد و همانند مادی نیز در این دنیا ندارد تا به آن واصل شود و هویت اصلی خود را پیدا کند پس ذات و اصل هویت و مقصد او می بایست چیزی ورای این دنیا و طبیعت مادی باشد. و من ا...التوفیق ؛ارادتمند مجیدصبوئی
م. پویا در ۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۴۶ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴:
هر که بیند این چینین خوابی به خواب
به نظر می رسد
چنین درست است.
م. پویا در ۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۲۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۶:
چین گفت سیندخت کای نامدار
به نظر می رسد
چنین درست است.
فرخ مردان در ۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱:
"سواد نامه موی سیاه چون طی شد...بیاض کم نشود گر صد انتخاب رود"
کسی میتونه معنی کنه این بیت رو؟
رضا در ۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸:
هر که شد مَحرم دل، در حرم یار بماند
وان که این کار ندانست در اِنکار بماند
جایگاهِ عشق دردل است وجایگاهِ عقل درسر. آدمیان را اگربرپایه ی عقل وعشق تقسیم بندی کنیم دودسته هستند: دسته ی اوّل آنهایی که طریق عشق پیش گرفته وبه رای دل تابع اند ودسته ی دوّم کسانی که براساس مصلحت گرایی،ترس ازشکست وارزیابیِ ضرروزیان تصمیم می گیرند وتابع عقل اند.
مَحرم: آشنا وخودی
حَرم: اندرونی وخلوت سرا
انکار: نفی کردن ،مُنکرشدن
معنی بیت:
هرکسی که مَحرم دل شد ترس ِ ازدست دادنِ امتیازات، ترس ِ ازدست دادنِ رفاه وجاه وجلال وو ووو راکنارگذاشت وعشق را پذیرفت، به خلوتگاهِ یارراه پیداخواهدکرد وازلذّتِ وصال ونعمتِ جاودانگی برخوردار خواهدشد.تصمیماتِ عقل برمبنای حفظ منافع،پرهیز ازخطرات وترس ِ ازدست دادن است درحالی که تصمیماتِ عشق بی مَهابا ،دل به دریازدن،به استقبال خطرشتافتن وتنهابراساس رضایتِ معشوق اتخاذمی گردد.
درمصرع دوّم حافظ دست به یک شرینکاری ادبی نیز زده وعبارتِ"هرکه اینکار ندانست درانکاربماند" را بگونه ای درکنارهم چیده و ترکیب نموده که (اینکار) دوبارشنیده می شود امّا اینکار دوّمی(انکار ومنکرشدن است) گرچه چنانچه "انکار" را هم اینکاربخوانیم بازهم معنای موردِ نظرشاعرحاصل خواهدشد! واین بازی حافظانه ایست که خواجه ی خوش ذوق شیرازانجام داده است.
معنی مصرع اگر"انکار" رانیز"اینکار" بخوانیم:
هرکسی اینکار(عشقبازی وانتخاب طریق عشق) راازروی نادانی وناآگاهی ندانست ونتوانست انجام دهد قطعاً دراینکار(برخورداری ازلذتِ وصال وجاودانگی) بازخواهدماند.
معنی مصرع بادرنظرگرفتن همان واژه ی اصلی شعر(انکار):
هرکسی که طریق عشق رابرگزید ومحبّت ورزید وبادل همراه شد شایسته ی وصال خواهدبود وبه خلوتگاه یارراه پیداخواهدکرد. وهرکس که عشق راکناربگذاشت وندانست که عشق طریق رستگاریست درجهل ونادانی فروخواهد ماند. منکرعشق راهِ نجات نداشته ودربندِ انکارمی ماند وهرگزپویایی وبالندگی راتجربه نمی کند.
مُنکران راهم ازاین می دوسه ساغربچشان
وگرایشان نستانند روانی به من آر
اگر از پرده برون شد دل من، عیب مکن
شکر ایزد که نه در پردهی پندار بماند
پرده معانی گوناگونی دارد دراینجا آشکارشدن راز عاشقی وازراه خارج شدن است. البته حافظ ازنظرگاهِ زاهد وصوفی که منکران عشق هستند ازراه خارج شده است! درنظرگاهِ حافظ راه درست همین طریق عشق است. زیرادرمصرع دوّم خدارا سپاس می گوید که راه عشق راانتخاب کرده واز توهّم وخیالپردازی خارج شده است. معلوم می شود که درنظرحافظ، همه چیز بازتابِ یک فروغ ِ روی معشوقِ اَزلیست و این همه تصوّرات وباورها واعتقادات غیراز"عشق" همه پندارو خیالند و جزاوهام چیزی بیش نیستند!
معنی بیت: (ای زاهد وعابدوصوفی) ازاینکه ازراه شما خارج شده ومسیردیگری(عشق) انتخاب کردم عیبم مکنید من خوشحالم وخداراسپاس می گویم که راه درست راپیدا کرده وازوَهم وگمان رهایی یافتم.
حُسن روی تو به یک جلوه که درآینه کرد
این همه نقش درآئینه ی اوهام افتاد
صوفیان واستدند از گِرو می، همه رَخت
دَلقِ ما بود که در خانهی خمّار بماند
واستدند: بازپس گرفتند ورنگ عوض کردند
دلق: خرقه، لباس درویشی
معنی بیت: صوفیانِ ریاکارکه تامروزباده نوشی می کردند وخرقه درگِرو باده می گذاشتند، بامشاهده ی تغییرشرایط اجتماعی،سیاسی بلافاصله تغییررنگ داده وخرقه های خودرا ازگِروباده آزادکردند وپرهیزگاری پیشه کردند. تنها خرقه ی ماست که هنوز درگروباده هست وماهمچنان همانیم که بودیم وهمان نیزخواهیم بود.
حلقه ی پیرمغان ازازلم درگوش است
برهمانیم که بودیم وهمان خواهدشد
مُحتسب شیخ شد و فِسق خود از یاد بِبُرد
قصّهی ماست که در هر سرِ بازار بماند
مُحتسب: مامور محاسبه گر، ضمناً باتوجّه به اینکه "محتسب" لقبِ امیرمبارزالدین ِ منافق ودورو نیز بوده احتمالاً حافظ این غزل رادرآن روزگاران سروده و روی کارآمدنِ اورا یادآوری کرده است. گویند وی قبل ازبه قدرت رسیدن، سخت به فسق وفجورمشغول بوده و شهرت به فسادداشته، لیکن پس ازبه تخت نشستن رنگ عوض کرده وتبدیل به یک متشرّع ِ متعصّب شده است.! ازهمین روازاوبه عنوان محتسب یادشده است.
معنی بیت: محتسب (امیرمبارزالدّین وهمراهانش) به جلدِشیخ درآمدند وفساد واعمالِ لهو ولعب خودرافراموش کردند، لیکن قصّه ی رندی های ما( شامل شرابخواری ونظربازی وعشقبازی) درکوچه وبازار دهان به دهان می گردد وهمه ازرفتارهای ما صحبت می کنند.
همه کارم زخودکامی به بدنامی کشیدآخر!
نهان کی مانَد آن رازی کزوسازند محفل ها؟
هر مِی لَعل کز آن دست بلورین ستدیم
آبِ حسرت شد و در چشم گُهربار بماند
احتمالاً قبل ازروی کارآمدن ِ امیرمبارزالدّین، اوضاع وفقِ مرادبوده که حافظ با این حسرت ازآن روزها یادیاکرده است.
آب حسرت: اشک چشم، "آب حسرت شد و در چشم گهربار بماند" در این جانیزحافظ پارادوکسی زیباخَلق کرده است. مخاطب باشنیدنِ واژه ی اشکِ چشم، درذهن خود روان بودن و بارش ِ آن راتصوّرمی کند امّا حافظ می فرماید درچشم گهرباربماند! ماندن وروان بودنِ اشک تناقضی حافظانه ایجادکرده است. این تناقض حسرت وافسوس را دوچندان کرده وبرجسته ترساخته است.
معنی بیت: هرشراب وباده ای که ازدستِ سیمین ساقِ ساقیان مَه روگرفتیم وخوردیم به ناگاه اوضاع دستخوش تغییرشد وقطره قطره ی آن شراب های لعلگون، تبدیل به اشک چشم شد وبرچشمان خونبارمان نشست.
باتوجّه به سرخرنگ بودن شراب، اشکهایی که برچشم حافظ به عنوان آب حسرت نشسته نیز گُهربار وخونین هستند.
تابی سروپاباشد اوضاع فلک زین دست
درسرهوس ساقی دردست شراب اُولی
جز دل من، کز اَزل تا به ابد عاشق رفت
جاودان کس نشنیدیم که در کار بماند
به جز دل عاشق پیشه ی من که همیشه عاشق بوده وخواهد بودهیچ کسی رانشنیدیم که در طریق ِ عشق این چنین ثابت قدم وپایدارمانده باشد!
دراَزل بَست دلم باسرزلفت پیوند
تاابدسرنکشدوزسرپیمان نرود
گشت بیمار که چون چشم تو گردد نرگس
شیوهی تو نشدش حاصل و بیمار بماند
نرگس ازسراشتیاق خواست که مثل چشمان توخُماروعشوه آود باشد خودرابه بیماری زد تا شبیهِ توگردد،لیکن چون موّفق نشد شیوه ی نگاهِ تورابیاموزد همانطوربیمارباقی ماند!
به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
فریبِ چشم توصدفتنه درجهان انداخت
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوّار بماند
این بیت درحقیقت چکیده وعصاره ی شرابِ نابیست که درخُمخانه ی دیوان حافظ می جوشد. شرابی که هوشیاری وآگاهی ولذت می بخشد بی آنکه درپی،خماری ودردِ سر وکسالت داشته باشد. هرکس این بیتِ جادویی راملکه ی ذهن خودکند،بی هیچ تردیدی شادمانی و رستگاری ازآن ِ اوست وآرام آرام انسانیّت دروجودِ اونهادینه شده وبه ابدیّت خواهدپیوست...
"گُنبدِ دوّار" همین چرخ فلک است که بی وقفه می چرخد. حضرت حافظ به این دلیل برای بیان این جهان وروزگار باهوشمندی وخوش فکری"گنبدِ دوّار" بکاربُرده که پیچشِ صدای عشق وانعکاس صدا را دردرونِ آن قابلِ درک ترکند وبرای همگان ملموس ترسازد. چراکه درزیرگنبد دوّارپژواک ِصدامی پیچد وآن صدااگرصدای عشق باشد ماندگارترمی گردد.
معنی بیت: هیچ صدایی خوشترازصدای سخن عشق نیست. این صدا جانفزاترین وخیال انگیزترین صدائیست که درکلّ جهان بگوش رسیده، می رسد وخواهدرسید. زیراین گنبدِ دوّارهیچ صدایی جزصدای عشق پایدارنمانده است.
هرکسی ازعشق بیبهره باشد، درباتلاق ِانکاربه گِل فروخواهدماند. عشق بُردباری،توانایی و مهربانی می بخشد. عشق آدمی از حَسد وکینه توزی می رهاند. درعشق اطوار ناپسند وجود ندارد. کسی درعشق به اندک چیزی به خشم نمیآید و اندیشه ی شرّ نمیکند،بدنمی گوید ومیل به ناحق نمی کند. همه چیز کهنه وفرسوده می شودالّاعشق که هرروز وهر لحظه باطراوت وشاداب ترمی گردد. زبانها همه قطع میشوند و دانشها در غبار زمان پنهان میشوند وهمه چیزرنگ فنا ونابودی می گیرد لیکن آنچه که باقی وزنده میماند "ایمان و امید و عشق" است و ازمیانِ این هر سه، عشق را والاترین مقام است.
هرگزنمیردآنکه دلش زنده شدبه عشق
ثبت است برجریده ی عالم دوام ما
داشتم دَلقی و صد عیب مرا میپوشید
خرقه رهنِ مِی و مطرب شد و زنّار بماند
زُنّار: - رشته ای که مسیحیان به وسیله ی آن صلیب را به گردن آویزند. 2 - کُستی ؛ شالی که زردشتیان به کمر بندند. در ادبیّاتِ عرفانی نمادِنامسلمانی وخروج ازدین و کُفراست.
قبل ازآنکه طریق عشق برگزینم درجمع صوفیان به درویشی وصوفیگری مشغول بودم، خرقه ای داشتم وبه وسیله ی آن خودراپرهیزگار نشان می دادم باپوشیدن آن مردم تصوّرمی کردندمن چقدرباتقواهستم! امّا چون دروغ بود وریا! چندان دوامی نیاورد، خرقه رابرای خرید باده به میخانه گروگذاشتم وچون خرقه ای برای پوشیدن نداشتم عیب هایم آشکارگردید وزُنّاری که اززیربرمی بستم وخرقه مانع دیده شدن آن می گشت نمایان شد!.
حافظ این خرقه که داری توببینی فردا
که چه زنّارززیرش به دَغابگشایند!
بر جمال تو چنان صورت چین حیران شد،
که حدیثش همه جا در در و دیوار بماند
صورتِ چین: تصاویر ونقّاشی های چینیان. درآن روزگاران گویند که نقّاشان چینی درصورتگری آنقدر ماهر بودند که شهرت جهانی داشتند.
معنی بیت : خطاب به معشوق است. توآنقدردرزیبایی شگفت انگیز هستی که تصاویر ونقّاشی های زیبای چینی، درحیرت وتعجّب فرورفته اند (به اصطلاح خشکشان زده( به همین سبب است که همه جاپراکنده وبردرودیواربی صداچسبیده اند.
هرکونکندفهمی زین کِلکِ خیال انگیز
نقشش به حرام اَرخود صورتگرچین باشد
به تماشاگهِ زلفش دلِ حافظ روزی،
شد که بازآید و جاوید گرفتار بماند!
تماشاگهِ زلف: زلفِ معشوق به تماشاگه تشبیه شده است. آنقدرزیبا،حلقه درحلقه وپُرچین وشکن است که تماشایی شده است.
شد: رفت.
دلِ عاشق پیشه ی حافظ روزی ازسرکنجکاویی به تماشاگهِ زلف یار رفت، رفت که بازگردد امّا تا اَبد گرفتار شد وبازنگشت.
تادل هرزه گردِ من رفت به چین زلف او
زان سفردرازخودعزم وطن نمی کند.
فرخ مردان در ۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸:
@امین :
گل سوسن واریانت های مختلفی دارد. در بعضی از این واریانت ها گلبرگها به پشت سوسن برگشته. تخیل حافظ از این گل سوسن ِقرمز این هست که گل سجاده خودش رو برای تظاهر به دوش انداخته ولی رنگ قرمز گلبرگ ها (که از جلو دیده میشه ) اون رو لو میده و معلوم میکنه که لباسش آلوده به می است.
فرخ مردان در ۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷:
@ف-ش:
نکته جالبی گفتید. تعبیر "کیش فطری" هم خیلی زیبا بود.
یک مطلب دیگه که بنظرم جالب رسید این هست که همونجور توی این شعر میبینیم تا قبل از رنسانس، مطابق ارسطو، دل رو محل احساس و فکر کردن میدونستن و کارکرد مغز رو خنک کردن خون!
خرم روزگار در ۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۰۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:
یاد آوری اندکی دستور زبان ، مارا در فهم بیت :
آنک عسل اندوخته......... یاری خواهد داد
"مفعول مستقیم ،" و حرف نشانه " را " . جمله ابیات به را ختم می شوند و مفعول بی واسطه :
بده یاقوت روان را 0 یاقوت روان مفعول است
....کشد بار گران را بارگران
....نبینند جهان را
....فرامش کند آن را
....
تنها این بیت است که مصرع دوم به تمامی مفعول صریح است!!(شهد لب شیرین تو زنبور میان)
فعل آن کجاست؟
در مصراع نخست، اندوخته دارد
زبان سعدی است ، زبان معیار است، زبان سهل و ممتنع است.
کمال داودوند در ۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۱۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۲۵:
بنده این رباعی را با دوستان به اشتراک گذاشتم وجمع این رباعی از 8654
روفیا در ۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱:
شکر بلی چیست؟ کشیدن بلا...
امیر حسین در ۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷:
دوستان
در بیت اخر اشتباهی وجود دارد
*دوستان عیب نظر بازی حافظ مکنید
که من او را ز محبان خدا میبینم *
متاسفانه در دیوان خواجه دست ها برده شده
هر شخصی حافظی به سلیقه ی شخصی
ساخته در صورتی که مهم نیت خود حافظ از معانیه
مهرداد در ۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۷:
مولانا چنان در عشق غرق می شود که دیگر یک از دو نداند که دیگر نامی برای دینش نمی توان نهاد:
منم در موج دریاهای عشقت
محمد اسدی در ۸ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۲۳ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲۴: