گنجور

حاشیه‌ها

khayatikamal@ در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۵۲ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۸۹:

بنده این رباعی را با دوستان به اشتراک گذاشتم وجمع این رباعی از 8686

جلیل Jalilomidi@yahoo.com در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹:

تیمار غریبان سبب ذکر جمیل است. یعنی توجه به غریبان و دلجویی از آنان سبب می‌شود تا از آدم به نیکی یاد کنند.

عبدالعزیز میرخزیمه در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۰۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۴۰ - حکایت محمد خوارزمشاه کی شهر سبزوار کی همه رافضی باشند به جنگ بگرفت اما جان خواستند گفت آنگه امان دهم کی ازین شهر پیش من به هدیه ابوبکر نامی بیارید:

به نظر من آنچه تیاز به توجه ویژه دارد اینست که :
دوستانی که گمان میکنند مولانا در این قصه به شیعیان اهانت کرده توجه ندارند که آنچه مولانا ضمن این قصه بیان میدارد یکی از اساسی ترین تعالیم شیعه هست و آن اینکه در هر عصری اگر حجت خدایی یا ولی خدایی وجود نداشته باشد زمین اهلش را فرو می بلغد فلذا باید او را یافت و از طریق او بکمال رسید زیرا :
پس به هر دوری ولیی قایم است /
آزمایش تا قیامت دایم است
این باور اختصاصی شیعه هست یطوریکه سایر مسلمین که اکثریت مسلمین نیز هستند چنین باوری نداشته و ندارند. حالا حضرت مولانا این اصل کلامی شیعیان را ضمن یک قصه ایی بیان کرده که ظاهرش مورد پسند چمهور مسلمین هست اما در نهایت و نتیجه و مغز قصه اندیشه ویژه شیعه بیان شده است بعبارت دیگر زیر یک ظاهر سنی پسند اصولی ترین اعتقاذ شیعی یعنی ولایت را بیان داشته البته باید گفت که تئوری ولایت مشترک بین تصوف و شیعه هست.
بلافاصله بعد از بیان صورت قصه اینگونه سمبولیسم قصه را برای مخاطبان توضیح میدهد که :
سبزوارست این جهان و مرد حق/
اندرین جا ضایع است و ممتحق ( ممتحق + محو شده )
هست خوارمشاه یزدان جلیل /
دل همی خواهد ازین قوم رذیل
من ز صاحبدل کنم در تو نظر /
نی به نقش سجده و ایثار زر
تو دل خود را چو دل پنداشتی /
چستجوی اهل دل بگذاشتی
این چنین دل ریزه ها را دل مگو /
سبزه وار اندر ابوبکری مجو
پس میگوید منظور از سبزه وار این جهان است و ابوبکر نماد مردان خدا در این جهان هست که قدرشان شناخته نمیشود . این اولیای خدا صاحبدلانی هستند که در حقیقت چشم خدا هستند چون خدا فرموده که از طریق آنها در سایر بندگان مینگرد یعنی خداوند نگاه میکند ببیند نظر ولی وقت هر کس راجع به آن فرد چگونه هست ؟ و نظر خدا هم منطبق با نظر آن ولی یا صاحبدل وقتست زیرا فرمود من ز صاحبدل کنم در تو نظر / نی به نقش سجده و ایثار زر یعنی خدا به میزان عبادت فرد یا میزان انفاقش کار ندارد بلکه به نظر ولی اش کار دارد . با این حساب پس عقل حکم میکند که به جستجوی این صاحبدل در هر وقتی بگردیم . زیرا عبادت بدون او بی اثر است زیرا هیچ فردی به تنهایی و با عبادت خود سرانه نمیتواند بر نفسش غلبه کند و یا نفس را بکشد :
هیچ نکشد نفس را جز ظل پیر /
دامن این نفس کش را سخت گیر
و بعد وقتی از صاحبدل وقت سخن میگوید بلافاصله تذکر میدهد که گمان نکنی که این دل را که خودت هم داری پس نیازی به جستجوی صاحبدل نداری و خودت صاحبدلی زیرا آنچه اکثر مردم دارند گل هست نه دل ریرا دل همانست که انوار حق در او بتابد و بقیه موارد حداکثر دل ریزه هست نه دل.
همه آنهایی که به جستجوی صاحبدل وقت یا ولی وقت یا عارف وقت بر نمی آیند آنانی هستند که دچار توهم صاحبدل بودن خویشند :
تو دل خود را چو دل پنداشتی/
چستچوی اهل دل بگذاشتی
بعد میگوید مثل این صاحبدل هر وقتی و هر عصری از آنجهت که قدرش ناشناخته است و نادر و کمیابند مثل ابوبکر نامی در سبزه وار هست که وجودش نادر هست این اولیا هم بسیار کمیابند :
گفتند یافت می نشود گشته ایم ما /
گفت آنکه یافت می نشود آنم آرزوست
بهر حال راه کمال را چاره دیگری نیست که از راه همنشینی و مصاحبت با صاحبدلان به کمال رسید که بدون استمداد از این خاصان خدا قدم از قدم نمیتوان بر داشت :
اینهمه گفتیم لیک اندر بسیچ /
بی عنایات خدا هیچیم هیچ
بی عنایات حق و خاصان حق /
گر ملک باشد سیاهستش ورق
پس دوستان شیعی هیچ نگران نباشند . در مورد واژ های رکیک در مثنوی به این نکته بسنده میکنم که این اتفاقن عظمت کسی چون مولانا را نشان میدهد که چنان عظمتی دارد که هیچکس از مولوی پژوهان این عیب را بر مولانا نگرفته اند یعنی چنان عظمتش سایه افکنده بر مثنوی که هیچکس به این دلیل او را فرو نگذاشته است و یا حتی بر او عیب نگرفته اند نیز لازمست دوستان توجه داشته باشند که این خصلت یا ویژگی مثنوی نیز غیر قابل تقلید است یعنی کسی نمیتواند چنین کند و در اثرش واژه های رکیک کوچه و بازار را بکار برد و با اینحال مخاطبانش بر او خرده نگیرند و همچنان اثرش مهم تلقی شود

حاجی سیسی در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰:

نگاهی گذرا به بیت اول دارم
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما...
تخطئه شدن مرید از کاری به دو صورت هست:
گاهی از مرید کار خطایی سر میزند و مراد او را نهی می کند. این فرض ظلمت بوده و خارج از محل کلام است.
گاهی مرید کار صحیح و مطابق با مقام خود انجام می دهد و با انجام فعل ارتقا یافته و باید به کار دیگری مشغول شود. در این صورت هم مراد نهی میکند ولی نه چون اشتباه بود بل چون کار مطابق مقام بود و سالک از ان مقام گذشته
در این فرض هر دو فعل مرید نور بوده و در طول هم هستند نه مقابل هم.
پس اگر در مسجد عبادتی کردیم آن گه به میخانه روان گشتیم به این معنی خواهد بود که مسجد خوبست و بد نیست، روشن و روشنگر است و ظلمانی نیست، خرابات در طول مسجد بوده و با آن بیگانه نیست.
ولی چیزی که شگرف است این است کسی که به میخانه روان شده مرید نیست بلکه مراد و پیر است. یعنی مسجد به قدری با عظمت است که باید در آن پیر شد و پس از پیری سالیان سال در آن جا مجاهده کرد و آن گه اگر توفیقی باشد از جا و مکان رست و به میخانه بی خودی دست یافت.
و این تبیین منزلت شگرف مسجد است نه تحقیر آن.

حاجی سیسی در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰:

برخی نازنینان بیت اول کلام خواجه را گذر از فرهنگ عربی به آریایی، یا دست کشیدن از شریعت و رسیدن به طریقت معنا کرده اند.
این سخنان و سخنانی از این دست موجب شگفتی و تأسف هست. هر چند حواشی برخی عزیزانِ جان همچون شهاب ثاقب روشنگر میدان و گرما افروز در دلها است.
گرمای وجودشان دائم باشد.
عربی دانستن اسلام و آریایی دانستن زرتشت قسمت ضیزاست. دین بر آمده از نهاد و فطرت انسانی و مطابق آن است و چگونه رنگ قومیت می پذیرد؟!!
جغرافی پندار نیک، تا جایی که انسان هست گستره و تاریخش به اندازه عمر انسانیت کشیده هست.
به هر روی حافظی که هر آنچه کرده به دولت قرآن و در دولت قرآن کرده چگونه می تواند اسلام را تنها فرهنگی عربی بداند؟
در پست بعدی نگاهی به مضمون بیت خواهم کرد امیدوارم راهگشا افتد!! نه گره بر گره افزاید.

امپرور در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۰۳ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » پند سعدی:

با تشکر که متن شعر رو مورد تصحیح قرار داید دستتون درد نکنه

حاجی سیسی در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰:

علیرضا صابری عزیز
و جناب رضازاده نازنین
بیت خواجه شیراز بسی قابل تطبیق به قصه پر غصه ی نینوا است. قصه نینوا که نوایش از کران رهید و در جهان تپید. ولی از این که جناب لسان الغیب این معنا را اراده کرده یا نه بی خبرم
به هر حال بسیاری از اشعار حافظ قابل تطبیق به حضرت ابی عبدالله و حرکت پربارشان هست
نگرش شما به بیت، مایه خرسندی است.

محمد تقی در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۱۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » خان ننه:

من این شعر رو با صدای استاد دانلود کرده ام وتقریبا هر روز توی ماشینم گوش می دم البته وقتی تنها هستم. واقعا شاهکاره . خدایش رحمت کند استاد رو . ان شاالله در بهشت در آغوش خان ننه غریق رحمت باشند هردو. معلومه که از اون خانن ننه بااحساس استاد با احساسی مثل شهریار پرورش می یابد. خود شعر دنیایی از تربیت اسلامی و فرهنگ غنی مهر پروری هست.

نادر.. در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰۸:

عالم همه اوست! آنکه بیناست کجاست؟..

امپرور در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۴۶ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » پند سعدی:

سلام در بند بنجم مصراع سوم بجای «کفت‌وشنود» اگر بنویسید «گفت و شنو» فکر می کنم قافیه بهتر شود

رادوین در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۳۲ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۴:

درود فروان به همگی دوستان
در این غزل جناب فیض کاشانی به زیبایی مقامش رو اعلام میکنه و منظورش اینه که من به مقام فنا رسیدم که درجه بسیار بسیار بالایی در عرفان و تصوف هست. درود بر روح بزرگش

محمد جلیل مظفری در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۰۳ دربارهٔ ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۲۲:

با سلام
مصراع سوم این رباعی ایراد وزنی دارد

همیرضا در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۰۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷:

در بیت اول در بعضی نسخه‌ها به جای «سیم‌اندام» آمده «شیراندام» و جالب این که در کتاب «بدین شیرین سخن گفتن» گزیدهٔ غزلهای سعدی به انتخاب و توضیح اساتید یوسفی و یاحقی این بدل ترجیح داده شده (احتمالا به دلیل تناسب واژگانی شیرین و شیراندام) و آن را (شیراندام را) «دارای اندام نیرومند و متناسب، دارای سینهٔ پهن و کمر باریک»! معنی کرده. در هر حال «سیم‌اندام» یعنی کسی که بدنش مانند سیم (=نقره) سپید باشد. می‌گوید از زبان چنین شخصی (شیرین دهان سیم‌اندام یا حتی بسته به ذائقه شیراندام!) هر چیزی اعم از دعا یا دشنام بیرون بیاید نیکوست.
بیت 2: «شراب صرف» به نقل از لغتنامه «شراب بی آب» و «شراب خالص» را گویند.
بیت 3: ملام = ملامت
مصرع 2 بیت 4: به نقل از کتاب یاد شده در بیت اول: «مرغی که در دام گرفتار است با تکان دادن آستین نمی‌رود» کنایه از این که دست خودم نیست که به خاطر ستم از دست تو بروم و گرفتارم.
بیت 5: «برآید نام» یعنی مشهور شود. چیزی نمانده که عاقل پنجاه ساله در عرض پنج روز به دیوانگی و نداشتن عقل مشهور شود.
بیت 7: جملهٔ عربی: «جای شگفتی است که عاشق چگونه خوابش می‌برد»
مصرع 2 بیت 8: از بس خوبی وصفت در وهم و خیال هم نمی‌گنجد.
بیت 9: اقلام جمع قلم به معنی قلمی که با آن می‌نویسند باید باشد که با اوراق در مصرع اول تناسب دارد. می‌گوید این کاغذها قطعا روزی می‌سوزند زیرا قلمها تاب تحمل آتش سعدی (=آتشی که در درون سعدی شعله ور است) را ندارند.

علیرضا در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۱۷:

مصرع آخر مسکنی نه معنای خاصی دارد و نه تناسبی با وزن شعر به احتمال زیاد مسکین بوده و اشتباه چاپی است

سید شاهو کاتورانی در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰۰:

بیت پر محتوای این غزل یعنی
چو طوافان گردونی همی‌گردند بر آدم
مگر ابلیس ملعونی که بر آدم نمی‌گردی
اشاره به این دارد که تمام هستی در خدمت انسان است
که تنها ابلیس از اطاعت انسان سر باز زده است

فرخ مردان در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵:

دربیت پنجم منظور از "هفتم زمین" ماه هست؟
)از دهخدا ذیل" هفت اقلیم"):
... اقلیم ششم را ایرانیان متعلق به برجهای سنبله و جوزا دانند. اقلیم هفتم را ایرانیان ازآن ِ ماه و رومیان متعلق به مریخ دانند و از برجها به سرطان وابسته است . فرهنگها هفت اقلیم را به نامهای دیگر نامیده اند از جمله : هفت اصل ، هفت خط، هفت دکان ، هفت رصد، هفت رقعه ٔ ادکن ، هفت زمین ، هفت علفخانه ، هفت علفخانه ....

س ش در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۱۲ دربارهٔ وطواط » رباعیات » شمارهٔ ۲۳ - در تغزل:

"عنبر شکستن" بشکل "عنبر شکنش" درست تر می باشد!"

ملیکا در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۱۳ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۳:

با سلام
بیت ششم این شعر به این صورته : مباش ای غنچه ی اوراق گل مغرور جمعیت
در بین هشتم کلمه ی صبر به اشتباه صبژ نوشته شده
بیت نهم اشتباه تایپی داره که باید به این صورت باشه :
اثر گم کرده آهنگم مپرس از عندلیب من
درین گلشن نفس میسوزم از آتش نوائیها

۷ در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:

بیت 4
هر بار که چوگان گیسوان سیاه عنبرین آن ماهرخ به حرکت درمیآید گوی دلم لرزان و لرزانتر میشود
.
خمیدگی سر چوگان به خمیدگی زلف و سیاهی و خوشبویی اش را با عنبر مانند کرده است.

حاجی سیسی در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:

در پست قبل " گشود " ؛ "گوشود" افتاده. پوزش طلبم.
موی عطر آگین و چوگان مانند معشوق که همواره در تاب است گویی با حرکتش به صورت او چوگان میکشد (میزند)
البته کشیدن نیم نگاهی به مالیدن دارد. یعنی "کشی" با توجه به اینکه عنبر است به مانک عنبر کشیدن و مالیدن است و با توجه به اینکه چوگان است به مانک چوگان کشیدن (زدن) است. پس موی معشوق، او را می نوازد و بر او عنبر می کشد و قصد آزار ندارد. ولی همین عنبر کشی چون بر صورت معشوق است و صورت معشوق در غایت لطافت است [مردم دیده ز لطف رخ او در رخ او*عکس خود دید گمان برد که مشکین خالیست]
و معشوق به نهایت زود رنج [قامتش را سرو گفتم سر کشید از من به خشم*دوستان از راست می‌رنجد نگارم چون کنم] ؛ از این روی این عنبر سایی چوگان کشی است.

۱
۳۲۹۷
۳۲۹۸
۳۲۹۹
۳۳۰۰
۳۳۰۱
۵۵۴۸