اسماعیل اسدی ده میراحمدی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰:
سلام دوستان ، روفیا جان کاملا درسته بهشت دوم یعنی وا نهادن هنوزم لر زبانان از جمله حقیر از این واژه استفاده میکنیم
سپاس از همه عزیزان
محدث در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳۰:
من اسپ نمی خواهم...رخ بر رخ من بر نه...
بسیار زیبا...
روفیا در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴:
جای بسی افسوس که حاشیه ها هیچ فیلتری ندارند
از بی فرهنگی این جماعت سودجو که با یک به به و چه چه ! زیر اشعار بزرگان به خیالشان وبسایت و آژانس هواپیمایی و موسسه ی کاریابی تبلیغ میکنند
الحق و الانصاف که هزارساله ره است از ما تا حد انسانی...
۷ در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۴۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹:
1-به دود آتش ماخولیا دماغ بسوخت
2-هنوز جهل مصور که کیمیایی هست
1=از بس با خودم فکر کردم و کلنجار رفتم مغزم آتش گرفته است.(دود از مخم بلند شد)
2=هنوز نادانم و تصور میکنم چاره ای دارم و درست میشود.
۷ در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:
1-وقتی در آبی تا میان دستی و پایی میزدم
2-اکنون همان پنداشتم دریای بی پایاب را
1=یک زمانی در آبی که تا میانم(کمرم) بود دست و پا میزدم(دلم خوش بود عجب شناگری هستم)
2=اکنون همان پنداشتم دریای بی پایاب(عشق) را
به خیال خام گمان میکردم این دریا(دریای عشق) مانند همان دست و پا زدن است(با خود میپنداشتم به هر حال از پس آن برمیآیم)
به زبان امروزی: اما این دریای بیکران عشق و عاشقی کجا و آن جکوزی کجا)
گمان از تشنگی بردم که دریا تا کمر باشد
چو پایانم برفت اکنون بدانستم که دریایی
کرمانشاهی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:
بعضی می گویند می و شراب در شعر خیام و حافظ، می معرفت و عرفان است و منظور شراب انگوری نیست:
به نظر من نظر حافظ در این باره صریح و روشن است مهم این است که آزاری از تو به کسی نرسد حالا می خواهی می انگوری بخوری یا می معرفت بنوشی. دین فروشی و تزویر و دروغ بد است وگرنه آدم عرق خور بی آزار چه اشکالی دارد؟
به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست
زحمتی میکشم از مردم نادان که مپرس
نامور در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲:
خطاب به شایق عزیز اون غزل سعدی که فرمودین درباره پسران جوان است که اون ها هم مرد هستند .راجع به جنس زن نیست .
اتفاقا زن ستیزی در ادبیات فارسی فراوانه مثل این بیت از خود سعدی چو زن راه بازار گیرد بزن وگرنه تو در خانه بنشین چو زن
یا از نظامی ندیده هیچ کس در هیچ برزن وفا در اسب و در شمشیر و در زن .اصلا همین به ار بردن واژه مرد به معنای برتری و صفاتی مثل شجاعت و قدرت و ...یک جور برتری جنسیتی و توهین به جنس زنه .من نمیدونم کجای ادبیات ما به زن بها دادن که این دومیش باشه.
پایدار باشید .
ایمان در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹:
لطفا بیت هفتم رو معنی کنید. ماخولیا ؟؟
کمال داودوند در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۵۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۵۵:
جمع این رباعی از 5749
ویزای کاری در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴:
این اشعار هر سال که میگدره باز میشه تعبری قشنگ و جدید ازش برداشت
منوچهر تقوی بیات در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵:
در این غزل حافظ می گوید؛ از باغ و بهار و خوشگذرانی و همنشینی با دوستان، چه چیز می تواند بهتر باشد؟ اکنون که همه ی این چیزها آماده است، ساقی کجاست؟ منتظر چیست و چرا بزم را برپا نمی کند؟ هر زمان خوش و بی درد سر را باید دریابیم و از آن بهره ور شویم، چون کسی نمی داند پایان کار چگونه می شود. او می گوید که آگاه باشید، رشته ی زندگی مانند یک تار مو است که به سادگی گسسته می شود، به خودت و خوشی خودت بیندیش و غم روزگار را نخور. آب زندگانی که در افسانه ها گفته اند همین جویبار و می خوشگوار است و باغی را که ارم نامیده اند، نیز چیزی جز همین کنار جوی و گل و سبزه، نیست. آن ها که شادمان و مست هستند و آنان که پرهیزکار و گوشه گیر هستند، از یک دست و مردمانی مانند ما هستند که هر یک شیوه ای را برگزیده اند، آیا اکنون ما چه باید بکنیم؟ آیا باید از آنان دنباله روی کنیم؟ یا خود راه خود را بربگزینیم؟ اختیار چیست؟
آنچه بر ما می گذرد بر همه کس نهان است و ستارگان از راز آنان چیزی نمی دانند. ای کسی که ادعای ستاره شناسی می کنی و راز زندگی را می خواهی پیشگویی کنی، خاموش باش! گفت و گوی تو درباره ی ستارگان که خود همچون پرده دار، راز هستی را پنهان می دارند، چه معنایی دارد؟ چرا کارهای مردمان باید گناه شمرده شود و چرا باید پروردگار آنان را ببخشد؟ لطف و رحمت پروردگار یعنی چه؟ این ها به چه معناست و چرا باید چنین باشد؟ زاهد یعنی آن کسی که پرهیزکار و گوشه گیر است، نوشابه ی چشمه ی کوثر را که در بهشت است می خواهد و اما حافظ جام شراب را برمی گزیند. اکنون باید دید که خدا چرا چنین می خواهد؟
دوست دانشمندم دکتر حسن حصوری این غزل را به شیوه ای زیبا به انگلیسی بر گردانده است. اگر آن ترجمه را به دست آورم با اجازه ی مترجم ، به دوستداران حافظ پیشکش خواهم کرد.
منوچهر تقوی بیات
شمس شیرازی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۰:
روفیا،
می گفت؛ شیر تعزیه روستای ( ه) بی که رخت شیری از تن بدر کند، بر دوچر خه به بازی نقش در روستای(چ) می رفت.
تنی چند از فرنگان که در آن روزگار شمارشان کم شمار نبود، شگفت زده ، هراسان به پاسگاه ده رفتند و با اشاره به شیر پرچم و دوچرخه سرکار استوار داستان را در میان نهادند
استوار خندید و با همان زبان به آنان فهماند ؛
" شیر گاه از علم تک میشود ، بر دو چرخه می نشیند تا به یاری حسین بشتابد"
بیچاره ندانست که شیرش سفری بود.
و العهده علی الراوی
آتنا در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۲۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:
وقتی در آبی تا میان دستی و پایی میزدم
اکنون همان پنداشتم دریای بی پایاب را
میشه این بیت رو معنی کنید لطفا؟
م. م.ب در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۰۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲۷ - رفتن قاضی به خانهٔ زن جوحی و حلقه زدن جوحی به خشم بر در و گریختن قاضی در صندوقی الی آخره:
در این مصراع:
اتی وبالم در ربیع و در خریف
ای وبالم در ربیع و...
درست نیست؟ به نظر ایراد وزنی و معنایی دارد.
رضا در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱:
مـعـاشران ز حریفِ شبانه یـاد آریـد
حـقـوق ِ بـنـدگی ِ مُخلصانه یـاد آریـد
معاشران : هم صحبتان و همنشینان
حریف : هم پیاله
حریفِ شبانه : دوست و همنشین شب ها که استعاره ازخودِشاعراست. ظاهران بنابه دلایلی نامعلوم، بین حافظ وجمع معاشران جدایی افتاده وحافظ درحسرت ِ روزگارگذشته، این غزل راسروده است.
حقوق ِبندگی : حق ِدوستی ووظایفِ خدمتگزاری معنی بیت : ای دوستان،حریفِ شبانه ورفیق ِ مُخلص ِهمیشگی رافراموش نکنید.از همنشین شبهایتان (حافظ) نیزیادکنیدووظایف ِ دوستیتان را را نسبت به خدمتگزاری های مخلصانهی اوبه جای آرید.
رفیقان چنان عهدِ صحبت شکستند
که گویی نبودست خودآشنایی!
به وقت ِ سرخوشی از آه و نالهی عشـّاق
به صوت و نغمهی چنگ و چغانه یاد آرید
سرخوشی:شادمانی ، مستی
عشّاق : ایهام دارد : 1- عاشقان 2- یکی از گوشه های موسیقی ایرانی
چنگ: نوعی آلت موسیقی
چغانه : سازی از خانواده سازهای ضربی ِ محلّی
معنی بیت : درادامه ی بیت ِ پیشین خطاب به معاشران می فرماید:
آن هنگام که ازآواز ونوای عشّاق( بادرنظرگرفتن ِ هردومعنی)شادمان وسرمست می شوید، ازرفیق ِ شفیق ِ خود که ازجمع شماغایب افتاده است، با نوا و آواز چنگ و چغانه یاد کنید.
گرچه یاران فارغند ازیادمن
ازمن ایشانرا هزاران یادباد
چو لطفِ بـاده کند جلوه در رخ ساقی
ز عاشقان به سرود و تـرانـه یـاد آریــد
لطف:صفا وآثارباده که همان سرمستی ونشئگیست. معنی بیت : هنگامی که صفا وسرخی ِشراب در رُخسار ساقی (معشوق) نمایان شد وچهره اش گلگون گردید.شمانیزازعاشقان ِ مَحرومش که درحسرتِ وصال درسوزوگدازند وازمَحفل ِ عیش وعشرتِ شما دورمانده اند،با سرود و ترانه یاد کنید.
چوباحبیب نشینیّ وباده پیمایی
به یاد دارمّحبّان ِ بادپیمارا
چو در میانِ مـُراد آوریـد دستِ امـیـد
ز عهدِ صحبت مـا در مـیـانـه یـاد آریــد
میان : کمر
مُـراد : کام و آرزو ، مقصود دراینجامعشوق
میانِ مُراد: کمر ِ معشوق
دستِ امید : منظور دستی است که ازروی نیاز واشتیاق وامید به کمر معشوق می پیچد.
عَهد : ایهام دارد : 1- دوران 2- پیمان
معنی بیت : هنگامی که به مُراد وکام خویش می رسید ودست ِ عاشقتان را ازروی نیاز به دورکمر نازمحبوب می پیچانید، در آن هنگامه ازما که روزگاری باهم همنشین و هم پیاله بودیم یاد کنید. ویا از پیمانی که دلداربا ماداشت نیز یادآوری کنید،شاید مارا نیزبه این عیش وعشرت دعوت کند.
مگرش خدمتِ دیرین من ازیادبرفت
ای نسیم ِ سحری یاددهش عهدقدیم
سَمندِ دولت اگر چند سرکشیده رود
ز هـمـرهـان به سر تـازیـانـه یـاد آریــد
سمند : اسبی که مایل به رنگِ زرد باشد.
دولت : کامروایی، نیکبختی ، ثروت
سمندِ دولت :کامروایی ودولت به اسبی سرکشیده وباوقار ومغرور تشبیه شده است
سرکشیده : گردن فراز، خوش هیکل ودرعین ِحال مغرور ونافرمان
تشبیهاتِ حافظ ،هیچکدام ازروی باری به هرجهت ورفع تکلیف نیست،بلکه همه نغز وپُرمعنا وازروی روانشناسی، فلسفه ومنطق است، اندیشه زا وقابل تامّل است. درهمین بیت "دولت وثروت" ازروی هوشمندی وحکمتِ حافظانه به اسبِ سرکش تشبیه شده است. ثروت باعث می شود انسان رفتارش به سرعت دستخوش ِ دگرگونی شده وبرخوردش تغییرکند. بعضی ها که ظرفیتِ کمتری دارند خودرا گم می کنند وگویی که سوار اسبِ سرکشی شده ونمی توانند رفتارخودرا کنترل کنند. حافظ درمصرع اوّل ِ این بیت، به دوستانش یادآورمی شود که خاصیّتِ دولت وثروت همین است شما مُقصّرنیستید، من شمارا درک می کنم!
شماسواربراسب ِسرکش و نا آرام و تیز رو هستید حق دارید اگرنمی توانیداز احوالاتِ همنشینِ قدیمی جویاشوید ویادآرید.
معنی بیت : آری ای دوستان وهم پیاله های صمیمی، من نیک می دانم که اسبِ دولت وکامرانی، چقدرگردنکش ومغرور وناآرامست،( لیکن شمانیز ظرفیتِ کمی دارید وگویی خودرا باخته اید) به این دلیل که حداقل درحال ِ عبور باسرتازیانه(چنانکه دولتمندان ازبالای اسب به زیردستان اشاره کنند یا تازیانه ای ازروی خشم وغضب بزنند) ازیار ویاور قدیمی وصمیمی خویش یاد بیاورید واینقدربی توجّه ومغرور نباشید.!
انتظارحافظ ِ رفیق پرست ازدوستان ِ بی وفاانتظار بیجایی نیست. حافظ به استنادِ اشعار وغزلیّاتی که ازو به جامانده، بسیاررفیق دوست وبرعهد وپیمانهای دوستی پابرجا بوده وهرگاه که به عیش وعشرت می پرداخته،جای دوستان راسبز می دیده وبی یادِاَحباب(یاران ودوستان) جامی سرنمی کشید. حتّا به کسانی که فرصتِ شرابخواری دارند تاکید می کند که حتماً جرعه ای به یادِ درگذشتگان به خاک ریزند. درجایی درهمین زمینه می فرماید:
خوش بودوقتِ حافظ وفال ِمُراد وکام
برنام ِ عمر ودولت ِ احباب می زدم.
نمیخورید زمانی غـم وفـا داران
ز بی وفـایی دور زمـانـه یـاد آریــد
هنوزخطاب به معاشران ،هم نشینان ودوستان بی وفاست. حافظ دراین بیت لَحن شدیدتری دارد.
معنی بیت :چنان به عیش وعشرت وخوشباشی مشغول هستید که اصلن یارانِ وفا دار رافراموش کرده اید ولحظه ای غم ِ آنها را نمیخورید! حداقل ازبی وفایی ِ روزگار یادکنید که روزی فراخواهد رسید وچرخش ِ روزگار وفق ِ مُرادتان نخواهد بود!
چنان نماند اینچنین نیزهم نخواهدماند، روزگاربه کسی وفا نکرده به شما نیزهم وفادارنخواهدماند.
مَحروم اگرشدم زسرکوی اوچه شد!
ازگلشن ِ زمانه که بوی وفاشنید؟
به وَجـهِ مرحمت ای ساکنان ِصدر جلال
ز روی حافـظ و این آسـتـانه یاد آرید
وَجه: قصد، نیّت، مالی که برای ضمانت می سپارند. زروسیم
به وَجهِ مرحمت : 1- به روش لطف، ازروی مهربانی
ساکنانِ صدر جلال : دولتمندان ،کامیابان وبزرگان
آستانه : ورودی، درگاه ، پیشگاه
دراین بیت "حُسن طلب" نیزبه چشم می خورد.یعنی حافظ بگونه ای رندانه وزیرکانه، ازدوستان ِ دولتمند وکامیابِ خویش، بادرنظرگرفتن ِمعنای دیگر ِ "وجه" (زروسیم ونقدینگی) درخواست کرده است. امّا طوری سخن گفته که درصورتِ ضرورت می تواند منکر آن شود ومدّعی گردد که نه درخواستِ من مرحمتِ معنویست نه مادّی!
دراین بیت آرایه ی تضاد نیز وجود دارد. شاعردوستانش را برصدر مجلس نشانده وخود درنقطه مقابل ِ آن یعنی درآستانه ی مجلس قرارگرفته است.
معنی بیت : ای دوستانِ دولتمند وکامروا که برصدر مجلس تکیه داده وبه عیش وعشرت مشغولید،ازروی کرامت وبزرگواری، به آستانه وپیشگاهِ این بارگاه نیزعنایتی کنید کنید (ویابابخشیدن سیم و زر به حافظتوجّهِ مرحمت آمیزکنید) حال که بخت شمارایاری کرده ودراوج ِنازونعمت برصدرمجلسِ عشرت نشسته اید به شکرانه ی این ازاین نقطه ی پائین ِمجلس نیز(آستانه نیز) یاد کنید .
حافظ اَربرصدرننشیندزعالی مَشربیست
عاشق ِدُردی کش اندربندِ جاه ومال نیست.
آتنا در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:
سپاس آقا حسین بابت توضیح کاملتون
شمس شیرازی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۰:
خوانش هانی نیز زیباست،
کسان که به جستجوی
" فیض روح قدسی " به شیراز رفته اند، سروهای ناز را به یاد دارند،
بناز ! که عشاق هر لحظه به نازت صدنیاز دارند
پریسا در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۳:
کانال تلگرام من
مثنوی بخوانیم
MasnaviStd@
پریسا در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۳:
معنی این شعر لذتی به من داد که میخواهم برداشتهای خود را بنویسم:
سیر نمیشوم ز تو ،نیست جز این گناه من
سیر مشو ز رحمتم ، ای دو جهان پناه من
معنی:
(مرا ببخش که)سیر نمیشوم ز تو
نیست جز این گناه من
(تو هم لطفا ) سیر مشو ز رحمتم
ای(در) دو جهان پناه من
سیر و ملول شد زِ من
خُنب و سقا و مُشک او
تشنهتر است هر زمان
ماهیِ آب خواهِ من
معنی:
تو از من دوری ،ولی انگار تو را هر روز یک سقا برایم با خم و مشک می آورد و کم کم در گلویم می چکاند.
من ماهی هستم،آنقدر آب می خواهم که دیگر خم و مشک و سقا از من سیر و خسته می شوند.
ولی من باز هم تشنه ترم....
درشکنید کوزه را
پاره کنید مشک را
جانب بحر می روم
پاک کنید راه من
معنی:
فریاد میکشد که: اصلا من هم خسته شدم،کوزه و مشک چیست؟ من با این چیزها سیر نمیشوم!! چرا ذره ذره لطفت را به من هدیه می کنی؟
اینها را دور بیاندازید...
اصلا از سر راه من کنار بروید ،چرا مانعم میشوید؟من خود دریا را می خواهم... من به سویت می آیم....
احتمالا مولانا یک نیمه شب خنک تابستانی از خیال او دچار بیخوابی شده ،عبایش را بر دوشش انداخته،دفترش را برداشته و به حیاط آمده...
غم طوری بر او غلبه کرده که گفته:
چند شود زمین وَحَل*؟
از قطرات اشک من
چند شود فلک سیه؟
از غم و دودِ آهِ من
معنی:
*وحل:گل و لای
غم من حتی روی زمین و آسمان هم اثر دارد...
چرا باید اینطور باشد؟ اصلا چه لزومی دارد؟!
چند بزارد*این دلم،وای دلم خراب دل
چند بنالد این لبم پیش خیال شاه من
معنی:
بزارد: زاری کند
تا کی دل بیچاره ام زاری کند؟
تا کی فقط با خیال شاهم (عشقم) صحبت کنم؟
جانب بحر رو
کز او
موجِ صفا همیرسد
غرقه نگر ز موجِ او ،خانه و خانقاه من
معنی:
به خودش می گوید:
برو به سوی او ،هر چه میشود بشود، موج دریایش اگر غرقت هم کند باز هم صفا دارد.
همین الان هم خانه و زندگیت غرق در موج اوست.
آب حیات موج زد
دوش ز صحن خانهام
یوسف من فتاد دی
همچو قمر به چاه من
معنی:
از دیشب موج دریای تو نه تنها مرا بلکه خانه مرا در خود گرفته و من در آن خوشم،خیال تو برایم آب حیاتست.
چون عکس یوسفم را به وضوح در آب میبینم.
احتمالا مولانا روبروی حوض کوچک خانه اش در مهتابی نشسته وعکس ماه را در آب دیده ...
احتمالا وقتی این شعر را می گفته سه تاری میزده و اشکی می ریخته و مخفیانه یادداشتی بر می داشته ...
چه حالی داشته است...
سیل رسید ناگهان
جمله ببرد خرمنم
دود برآمد از دلم
دانه بسوخت و کاه من
معنی:
هجوم خیالت مثل سیل آمد و نابودم کرد.
آه آتشینم مثل دودیست که از سوختن کاه و آخرین دانه هایش بر میخیزد.
خرمن من اگر بشد
غم نخورم
چه غم خورم؟؟
صد چو مرا بس است و بس
خرمن نور ماه من
معنی:
باز با خود می گوید:غصه چه را بخورم؟هیچ چیزی نمی خواهم
اگر از ماهم(عشقم) فقط نورش به من برسد برای صدتا مثل من کافی است.
در دل من درآمد او
بود خیالش آتشین
آتش رفت بر سرم
سوخته شد کلاه من
معنی:
حالا کم کم به خود مسلط می شود و نفسی تازه می کند. با خود می گوید : عجب حالتی بر من گذشت، خیالش آتشی در دلم بر پاکرد که سرم و کلاهم را نیز سوزاند.
ولی خوب می داند که این حالت چه شوری در او بر می انگیزد...
گفت که از سماعها
حرمت و جاه کم شود
جاهِ تو را،
که عشق او
بخت من است و جاه من
معنی:
حالا بعد از تسلط بر غم فراغ، شوری در سر مولانا پرپا شده که دلش می خواهد برقصد.
ولی یاد حرف کسی می افتد که گفته:
رقص، حرمت و جاه را کم می کند،شاید گفته رقص در شان تو نیست...
مولانا اینجا جوابش را چنین میدهد:
رقص در شان تو نیست نه من
جاهِ تو را کم می کند ،از من چیزی کم نمی شود.
چون عشق او بخت من است و جاه من
عقل نخواهم و خرد
دانش او مرا بس است
نور رُخش به نیم شب
غره صبحگاه من
معنی:
باز می گوید عقل چیست؟نمی خواهم عاقل باشم
من فقط او را میشناسم...
الان حالی دارم که انگار نیمه شب من از نور روی او روشن تر از صبح است.
لشکر غم حشر کند
غم نخورم ز لشکرش
زانکه گرفت طلب
طلب تا به فلک سپاه من
معنی:
احتمالا مولانا سماعی کرده و لذتی برده که تصویر آن لذت را اینگونه بیان کرده:
لشکر غم مرا از پای در نمی آورد،برعکس ، سپاه من پیروز شد.سپاه من طلب من را گرفت. آنهم چه طلبی ...تا به فلک...
از پی هر غزل دلم
توبه کند ز گفت و گو
راه زند دل مرا
داعیه اله من
معنی:
حالا که غزل را سروده دوباره دل خود را سرزنش می کند که چرا رازش را بیان کرده ولی یاد شور حالش و شب روشنش که می افتد می گوید:
اله من (عشقم) دلم را از راه به در می کند.
اسماعیل اسدی ده میراحمدی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰: