گنجور

حاشیه‌ها

رضا در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

زروی دوست دل دشمنان چه دریابد؟
چراغ مرده کجا ؟ شمع آفتاب کجا ؟
دراینجامنظورازدشمنان، همان متحجّرانِ خشکه مغز هستند که عشق رابرنمی تابند وعاشقان رابه هرزگی،بی بندوباری وهوسرانی متّهم می کنند. آنها چون دلهای تیره وپُرازکینه دارند به همه چیز بدبین هستند، بنابراین قادربه درکِ عالم عاشقی نبوده واز زیبائیهای رخسار دوست نیزچیزی درک نمی کنند وهیچ بهره ای ازلطایفِ عاشقی نمی برند.
معنی بیت:
دلهای تیره ی کینه توزان، از روی زیبای دوست نمی توانند چیزی درک کنند.آنهامعنای زیبایی رانمی فهمند وحق دارند که عشق رابرنتابند! کج فکری، خودپرستی، بُخل وحسد ،ریاکاری وفریبکاری، ودروغ دلهای آنها راتیره وتارو دیدگانشان راکورکرده است.
رخساردوست شمع همیشه فروزان آفتاب و دلهای دشمنان چراغ های خاموش ومرده اند.وتفاوت این دو اززمین تاآسمان است واین کوته فکرانِ خشکه مغز ازدرکِ این تفاوت عاجزند.
اورابه چشم پاک توان دیدچون هلال
هردیده جای جلوه ی آن ماهپاره نیست
چوکُحلِ بینشِ ماخاکِ آستان شماست
کجا رویم بفرما از این جناب کجا ؟
کُحل: کوبیده ی سنگ سیاه رنگی است که برای تقویت به چشم می‌کشیده‌اند. سُرمه
بینش: دیدن،دراینجا به معنای چشم
جناب: آستان
خطاب به معشوق می فرماید:
وقتی خاکِ آستان منزلگاهِ شما سُرمه ی چشمان ماست،دیگرجایی عزیزتر ازاینجاکه برای ماوجود ندارد بفرمایید از این آستان کجا برویم؟ جایی نداریم.
مارابرآستان توبس حق خدمت است
ای خواجه بازبین به ترحّم غلام را
مَبین به سیبِ زنخدان که چاه در راه است
کجا همی‌ روی ای دل بدین شتاب کجا؟
سیب زنخدان: گِردی چانه راکه شبیه سیب است. سیب زنخدان گویند.
چاه: گودی وفرورفتگی ِچانه ، وقتی کسی عاشق می شود و دل به سیب زنخدانِ معشوق می ببندد دچار گرفتاری ها ومشکلاتِ عاشقی می شود. شاعران به همین سبب این گودیِ چانه را "چاه" نامیده اند.
معنی بیت:
ای دل زیادبازیگوشی مکن وچشم از زنخدان ِ خوبرویان بردار،جاذبه ی ِ زنخدان آنهابسیارفریبنده و دلرباست وتورابه سمت خودمی کشد وناگهان درمی یابی که چاه افتاده ای! دراین راه(عشقبازی) شتاب مکن که طریقی بس خطرناک است واز هر سمت وسو تهدیدهاست.
ببین که سیب زنخدان توچه می گوید؟
هزاریوسف مصری فتاده درچهِ ماست.
بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال
خود آن کِرشمه کجا رفت و آن عِتاب کجا
بشد: بسر رفت، سپری شد.
ایّام روزگار وصال خیلی زودسپری گشت یادش به خیر وخوشی باد. افسوس آن ناز واَدا وافاده وآن تندخویی های دلبرانه تمام شد و معلوم نیست که آن همه خوشی و سعادت کجارفت. دراین جهان هیچ چیزپایدارنیست وهمه چیزدرنهایت فنامی گردد.
ای حافظ اَرمراد میسّرشدی مدام
جمشیدنیزدورنماندی زتختِ خویش
قراروخواب ز حافظ طَمع مَدار ای دوست
قرارچیست صبوری کدام و خواب کجا؟
حافظِ عاشق پیشه همیشه بی خواب وبی قراراست. چراکه خاصیّتِ عشق درابتدای کار بی تابی وبی قراریست. عشق وقتی دردلی پدیدار می گردد خواب وخور وصبر بربادمی رود باید طاقت آورد تا طوفانها فرونشیند و ساحل اَمن و آرامش وصال پدیدارگردد.
معنی بیت:
ای دوست، ازحافظِ عاشق، توقّع آرامش وصبوری نداشته باش، در نظرمن شکیبایی وقرار وخواب وخور معنایی ندارند. نه تنها من که:
هرجاکه دلیست درغم تو
بی صبر وقرار وبی سکون باد

یوسف در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۰۷ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۷ - این قصیدهٔ را نهزة الارواح و نزهة الاشباح گویند و در کعبهٔ معظمه انشاء کرده مطلع اول صفت عشق و مقصد صدق کند و باز شرح منازل و مناسک راه کعبه دهد از بغداد تا مکه:

فرمود صبح صادق، صبح صادق لحظه ای از روزه که نور خورشید در آسمان تشعشع پیدا کرده و بهترین زمان برای خواندن نماز هست و این زمان بعد از فجر کاذب اتفاق می افته، از فجر صادق تا اذان صبح را بین الطلوعین میگویند

شروین پاداش‌پور در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۵۵ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷:

سپاس از شما جناب"بنازاده" .

امیرابوالفضل عباسیان در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۲:

باعرض سلام
دربیت اول دو واژه (دیده) و ( مستریح ) نامناسب میباشد و به جای آنها (چشم) و (فارغی) بهتر میباشد
چرا که با درنظر گرفتن کلمه گوش چشم میخواند و همچنین راجع به کلمه فارغ نیز شیخ اجل در بیشتر غزلهایش این واژه را به کار برده است
برای نمونه:
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت ازتو میسّر نمیشود مارا

فرزاد شهزاد در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۹۳:

دقیقا این شعر در مختار نامه عطار آمده

آیینه در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۳۴ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۱۴ - ذکر بایزید بسطامی رحمة الله علیه:

این قسمت ناقص تایپ شده :
شیخ مردی را دید که می گفت: «عجب دارم از کسی که او را داند و طاعتش نکند». شیخ گفت: «عجب دارم از کسی که او را داند وطاعتش کند». یعنی، عجب بود که بر جای بماند.

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸:

نمی دونم آقای یا خانم امید چرا حتما باید برای هر شعر یک شأن نزول پیدا کنند که هیچ ربطی هم نداشته باشه
و اصل موضوع دختر سه ساله رد شده یا زیر سؤال است و این شعر هم هیچ ارتباطی به آن موضوع نداره و البته شما مختارید به هر چیری ربطش بدهید ولی نه از طرف حافظ

حسن_خادم_صبا در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱:

سلام بر همهء فرهیختگان
جناب مصطفای عزیز ادیب!!
که صحبت دیگران رو چرند انگاشتی و حضرت لسان‌الغیب رو سنی قلمداد کردی!!!؛
ممنون میشم اگر این بیت از حافظ رو برای دوستان معنی کنی.
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق
بدرقهء رهت شود همت شحنهء نجف

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:

سلام
با محدود کردن آلبوم ها نمی توان قطعاتی را که کار شده است در اینجا نوشت
مثلا این غزل را به زیبایی تمام استاد شجریان در آلبوم سخن عشق تالار وزارت کشور در سال 1386 اجرا کرده اند ولی فقط نام یک سری محدود از آلبوم های ایشان را در اینجا آوردید

فرزاد اقبال در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳:

"مستان سلامت می کنند"
دوستی که "مستان" رو صفت و به معنی مستانه و مست وار گرفته گویا اصلا معنی سلام دادن مستان رو نگرفته. سلام کردن و سلامتی گفتن یکی از آداب شراب نوشیه که امروزه هم برقراره و شخص شراب نوش شراب رو به سلامتی (طول عمر و دوام) کسی یا چیزی مینوشه. پس این مستها هستمد که سلام و سلامتی میگن. وگرمه مست وار سلام گفتن نه تنها بجهت دستوری غلطه بلکه به جهت محتوا هم حشوه

فرزاد اقبال در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳:

"شمع قرآن"
یعنی انچه موجب روشنی قران است. میدونیم که علم تفسیر با ریشه فسر (به معنی،روشن کردن) در اسلام جهت اشکار کردن معانی ضمنی قران ایجاد شد.

فرزاد اقبال در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳:

"آرزوی آرزو"
آرزوی هر آرزویی اجابت و برآورده شدنه. پس مخاطب "ای آرزوی ارزو" خداوند مستجاب الدعواه (براورنده آرزوها) ست.
شاعر از خداوند میخاد پرده از چهره معشوقش برداره

حسین،۱ در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲۷:

مهناز بانو گرامی
درست می فرمائید، من نیز بر نسلی که خیال پردازان می پرورند تأسف می خورم.
مردم دروغ را، رویا را، دست نیافتنی ها را، و ،،،،، دوست دارند.
بر نهال خیال می پیچند، تا درختی به سان خواب شود.
در خرافات غرقه می گردند، آرزوهایشان سراب شود.
شما نیز مانا باشید

هادی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۵۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:

باسلام خدمت دوستان گرامی.
به نظر حقیر، علامت سئوال در بیت آخر بی مورد است
چون قرار نیست چیزی پرسیده شود
بلکه جمله خبری است.
با تشکر و احترام - هادی

میترا در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۳۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۴۰ - مثل:

این ابیات به نظر من یکی از شگفت انگیز ترین و کاربردی ترین ابیات و نسخه ای برای شفای دلهای بیمار است. مولانا یک راهکار عملی بسیار ظریفی را ارایه کرده در مواجهه با افکار و احساسات منفی همانند غم و ترس و طمع و ... که من شخصا فکر می کنم چیزی در معنای همان مقاومت نکردن در برابر مقاومت من ذهنی یا نفس است و تاکید دارد که تا زمانی که ازفضایی خارج از بدو خوب - فکر یا منطقی در ذهن شما - الهام - با احتیاط این واژه را بکار می برم - در برابر این وضعیت مقاومت درونی و روانی سکوت و سکون پیشه کنید و سعی نکنید افکار بد را از خود برانید و به حیله و تدبیر ذهن متوسل نشوید . چیزی شبیه به آنچه که در مراقبه صورت می گیرد. این چیزی شبیه به ماندن در تشنگی است که در بیت : آب کم جو تشنگی آور بدست ... نیز به گونه ای دیگر فرموده است. حرکت معکوس در برابر ذهن و عقل جزیی که معکوس بین و وارونه نما است. خیلی دوست داشتم تفسیر درخوری درباب این ابیات می خواندم و دوستان اگر لطف کنند راهنمایی کنند سپاسگزار می شوم.

بنفشه رضایی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲۷:

بسیار دقیق فرمودید جناب فرزام
سرکار خانم مهناز عزیز، به قول عین القضات، این حدیث نرسد، تو باید که دررسی!

نادر.. در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱۱:

هر دم دهد بت من نو ساغری به ساقی،
کامروز بزم عامست این را به عاشقان بر.....

محمد تاج احمدی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۲۶ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۵ - تمثیل در بیان سر پنهانی حق در عین پیدایی:

اشاره اصلی شیخ محمود شبستری در این شعر به مسئله «وحدت موجود» است که محی الدین بدان اشاره کرده است. این تفکر مورد ذم اعتزالیون و اخباریون است.
اشارت آخر شعر نیز به آیه 43 سوره اسراء است:
*سُبْحانَهُ وَ تَعالی‏ عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوًّا کَبیراً (43)
اقلیم قلم

همایون در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰۴:

عالم عشق را جلال دین همچون شب تصویر میکند
ماه میدرخشد و بزم است و ساقی و مطرب
سکوت است و زیبایی‌ و معشوق و تو و بقیه در خوابند و یا اصلا وجود ندارند
و هرگز این عالم را با عالم روز و کاسبی و شلوغی آن عوض نمی کند
در اینجا همه چیز خوب است و مفید و شیرین
نمی توان تعریفی‌ از آن کرد فقط باید آنجا باشی‌
ولی غزل‌های شبانه‌ جلال دین واقعا آدم را به عالم عشق می‌برد

رضا در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۶ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

چه نسبت است به رندی صَلاح و تقوا را؟
سَماع وَعظ کجا؟ نغمه ی رُباب کجا
؟
رندی: درظاهر والبته ازنظرگاهِ زاهد وواعظ، همان لااُبالیگری وبی قیدوبندی وپشت پازدن به ارزشهای اجتماعی و اخلاقیست. امّادرنظرگاه حافظ، رند یک انسان پاکدل،پاک نیّت وپاک کرداریست که ازبندِ تعلّقاتِ دنیوی رَسته وتبدیل به انسانی آزاده وفرهیخته شده است لیکن همچنان درظاهر همان لااُبالیِ بی قید و بند وخوشگذران است.زاهد فقط ظاهر گناه آلود اورامی بیند وبه غلط درمورد اوداوری می کند.
سماع: شنیدن وگوش فرادادن،ضمن آنکه در اصطلاح درویشی، عبارتست ازرقص همراه با آواز خوانی
حافظ مثل همیشه هردومعنی سماع را مدِّ نظرقرارداده ومضمونی زیبا، به یاد ماندی واثربخش خلق کرده است. ضمن آنکه هنگامی که معنی دوّم سماع یعنی رقص وآواز درذهن می پیچد، قداستِ کاذب وپوشالی ِ مجلس ِوعظ را برباد سُخره می سپارد ودرهم می شکند.
ازطرفِ دیگرمعنی دوّم ِ سماع (رقص وآواز) بلافاصله با درآمیختن ِ بانغمه ی رُباب، فضایی دلنشین ازرقص وموسیقی درذهن مخاطبِ شعر برپامی کندوحظّی روحانی بردل او می نشاند. لذّتی که نصیب ِمخاطب می گردد سببِ همگرایی وهمفکری ِ اوباشاعر می شود. یعنی مخاطب نیز دردل خود به چنین باوری دست پیدامی کند که آری اگرقراربراین باشد که برفراز منبر،واعظانی متکبّرو فریبکار وعلمایی باتفکّرشیطانی همچون ابوبکرالبغدادی ها یاوه سرایی کرده وبه ترویج جنگ وخونریزی وخشونت بپردازند، ترکِ آن مسجد و پناه بردن برمیکده واستماع ِنغمه ی رباب وتار وتنبور ازهرعملی واجب ونیکوتراست.
رُباب: سازیست رشته ای که با کمانه (آرشه) نواخته میشود و یکی از انواع آن کمانچه است. صورت تکامل یافته ی آن ویلن امروزی است.
درنظرگاه حافظ، چنین واعظانی که اندیشه های پوسیده و باطل دارندو شوربختانه درهمه ی اعصارو دورانها نیزباشکل وشمایل گوناگون ظهور کرده وباحضورخود زمین رابه گند می کشند، صدایی آزارنده وخوفناک دارند. آنهامُدام از آتش سوزنده ی دوزخ، جنگ وخون ریزی وخشونت وبریدنِ سر مخالفین سخن می گویند ودردل مردم ورُعب ووحشت ایجاد می کنند‌.در حالی که درمحفلِ سماع و موسیقی، نغمه ی دلنوازرباب همراه باآوازهای خیال انگیز می پیچد ومردم رابه اوج لذت می برد. حافظ دراین بیتِ جادویی، تفاوت های فاحش ِ اندیشه های لطیف عشق ورزی را بانگرش وباورهای واعظان متحجّر ومتظاهرمقایسه کرده وباچیدنِ تنها چندواژه ی انگشت شماردر کنارهم، نتیجه ای باورنکردنی و عظیم گرفته است.
وقتی تصوّرمی کنیم که حافظ این مقایسه ی سماع وعظ ونغمه ی رباب را،درزمان ِ حاکمیّتِ متعصبیّن یکسویه نگر وهمفکرانِ سلفی ها ووهابیّون آن دوره مطرح ساخته وقداستِ پوشالیِ آنان رابه بادطنز وطعنه سپرده است،بی اختیار انگشتِ بُهت وحیرت به دندان می گزیم که این نادره گفتار روزگار، صاحب ِ چه شهامتی بودا وچه شجاعتی داشته که این چنین بی پروا،یک تنه به صفوفِ باطل آنان می زده ومشتهای توخالیشان راوامی کرده است؟!
معنی بیت : دنیای رندی واندیشه های حافظانه، با عوالم تقوی و زُهد وپرهیزگاری ازروی نیرنگ وترس، قابل قیاس ومقایسه نیستند وهیچ نسبت و خویشاوندی با یکدیگرندارند! نسبت این دونگرش به یکدیگر، مثل نسبتِ شنیدنِ سخنان وَهم انگیزواعظ است با شنیدنِ آهنگِ خیال انگیزموسیقی وآوای خوش غزلخوانی.
دل به مِی دربند تا مردانه وار
گردنِ سالوس وتقوا بشکنی

۱
۳۱۶۷
۳۱۶۸
۳۱۶۹
۳۱۷۰
۳۱۷۱
۵۵۵۳