دیده بان در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۸ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷:
باتوجه به کلیت شعر که در هربیتی ومصرعی یک صفت منفی درخودش دارد نه هرکس ..بنظرم این بیت را باید اینطور خواند:
به قدو چهره نه،هرآنکس که شاه خوبان شد
جهان بگیرد اگر دادگستری داند
که معنی آنهم اینست که بزرگی وسروری به زیبایی چهره وقامت مورون نیست بلکه کسی شاه خوبان میشود که دادگستر باشد
اما درکلیت این شعر به زیبایی حضرت رسول اشاره دارد وعدل و دادگستری علی (ع)ومراد از آینه سکندر هم آنچنان که دوستان اشاره کردند مراد راهنمایی کشتیها بوده در دریای بی نشانه وبدون نقشه وانچه که انسانها را در دریاها هدایت میکرد یا نورونقشه ستارگان بود یا نور فانوس های دریایی ومراد از آیینه سکندر که عموما دراشعار حافظ بدل انسان تعبیر میشده اینست که دل نیاز به هدایت دارد وایینه ای راه هدایت را نشان میدهد که پرتو نوری دراو باشد والا هر آیینهای هدایتگرنیست واگر کسی کلاه خودش را همچون بزرگان در برخورد با زیردستان که ادب ظاهر را بتمام رعایت نمی کنند وسروری وبزرگ به حساب نمیاد وبزرگی از مراعات ادب نکردن نیست و شاه خوبان (امیرالمومنین)فقط به زیبایی چهره وقدموزون داشتن نیست بلکه باید همچون او دادگستری داند وسخن حافظ رو کسی درک میکند که فارسی دری داند هم باید باز به کلیت شعر که صفت منفی درش هست واز مستزاد یا مستضاد استفاده میکنه دید یعنی از فارسی به ضد اون که در کلام آنروزگار عربی بوده نگاه کرد که دمادم راه را وهدایت را وکلام را به سمت وسویی اشاره میکند که اگر هدایت میخواهی جان عاشق بیار ودلی بیار که پرتو نوری دراو رخنموده باشد وپریروی بودن ودلبری کردن باعث بزرگی ومعشوق شدن وپادشه خوبان و امیرالمومنین شدن بعضی خلفا نمی شود و همچنان که عمر گفت لولاک علی لهلک العمر که اینجمله را در وقتی بیان کرد که 7مرد بازنی جماع کردند وعمر هر 7تنشان را حکم اعدام داد اماحضرت علی رسیدواجازه گرفت که به این مساله رسیدگی کند وبعدازرسیدگی به احوالات هر کدامشان به هرکدام حکمی جدا داد یکی را که متاهل بود کشت یکی راحد شلاق داد ویکی را حد تقصیر تراشیدن مو داد ویکی را که بین بلوغ نرسیده بود برپشت دستش زد وآخری را که دیوانه بود آزادنمود.و عمرگفت لولاک علی لهلک العمر یعنی اگرعلی نبود عمرخودش راکشته بود یعنی خکمی صادر کرده بود که همه عمرش را وطاعات وعباداتش را بباد میداد.البته این برداشت شخصی منه که میتواند موردپسند دوستان هم نباشد.یاعلی وبا علی
مزدک در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۸ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱:
حقیقت و واقعیت دو فرایافت جداسان میباشند که بسیاری ایندو را یکسان بکار میبرند. واقعیت بیرونی است و حقیقت درونی. واقیت ( فربود) چیزی است که بیرو از ویر و دریافت ما هستی دارد و به بود و نبود ما وابسته نیست٬ ولی حقیقت ( فرهود) چیزی است که هرکدام ما از آن واقیعیت بیرونی دریافت میکنیم. ما نمیدانیم که آیا دیگران هم رنگ سرخ را چنان که ما میبینیم میبینند؟ گرچه همه در چراغ قرمز هم ایست میکنند. پس هر کس برای خود یک حقیقت دارد و بسیاری از فرهود ها به هم نزدیکند٬ چراکه دریافت نادرست از فربود و جهان بیرونی٬ پُرگاه ( اغلب) به مرگ و نابودی کژبینان میانجامد. بزبان دیگر گردش جهان ٬ خود آزمونگر و سنجه ی حقیقت درونی هرکس است. اگر حقیقت شما به واقعیت جهان نزدیک باشد٫ هواپیمایی که میسازید خوب پرواز خواهد کرد و اگر دور باشد در تیررس شکست و سرنگونی خواهید بود.
مزدک در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۸ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:
عید همان عید فطر است که انباز میان شیعه و سنی بوده و که از اینهم برداشت میشود: «روزه یک سو شد» = روزه برطرف شد= ماه رمضان فرجافت. از ان گذشته در کهنسار نوروز را همان نوروز میگفته اند و سربند «عید» نداشته. غدیر هم پس از صفویان جایگاهی یافت و پیش از آن نام و جاهی چندان نداشته، بویژه که شیعه تنها 9٪ بوده اند و از لایه های پایینتر مردمان.
می نوشیدن هم دیگر چندان مانند بماه رمضان ناپسند و نکوهیدنی نیست.
مردم= انسان
مزدک در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۸ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹:
آرامگه اینجا همان بستر و بالین و خوابگاه است و جالب است که از باد «سحر» نشانی انرا میگیرد٬ زمانی که شب رو به پایان است.
مزدک در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۸ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷:
خرقه سوختن= برهنگی≈ رسوا شدن و لو رفتن :
(اشک) چشم من ٬ مرا در نزد همگان رسوا کرد. گرچه حافظ از این رسوایی خرسند و سپاسمند مینماید!
مزدک در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۸ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:
بد نیست اگر بدانیم که غول همواره با بیابان پیوند داشته و گم شدن و مردن راهیان در بیابان را به گردن غولها میانداختند. خوراک آن غولها هم بوته های خار سخت بنام مغیلان بوده که همانا اُمّ غیلان = مادر غولها بوده. (یک جمع و چندینه ی غول در تازی غیلان است)
مزدک در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۸ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:
دیو در بیخ به چم خدا/ایزد است ولی زمانی که نیاکان ایرانیان در پی جنگ و ستیز از برادران باستانی خود که نیاکان هندیان کنونی اند جدا شدند و به ایران کنونی کوچیدند٬ خدایان هندی (دیوها) را پلید شمرده و خدایان خود را که همان اسوره های هندی ( خدایان بی فروغ و تراز دوم هندیان ) را خدایان راستین شمردند که نامشان در گویش ایرانیان همان اهورا ها شدند که بالاترین و دانانرین آنها همانا اهورا مهزدا است. ( سورا= نور/ سورنا=درخشان) همان گونه که گیاه سومه همان گیاه هوم شد یا سونر همان هُنر.
مزدک در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۸ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲:
ایوان به چم کاخ و سرای بلند در ادبسار پارسی بکار میرفته و بیگمان خاندان مظفر هم کاخ و عالی قاپو ( دروازه ی بلند =سرای بلند) داشته اند.
در زمان حافظ ناسیونالیسم و هموندی ایرانی (شعبی) کمرنگ بوده و هموندی دینی گرانسنگتر بوده است.( ملت در آنزمان= فرقه ی دینی : هفتاد و دو ملت) از سوی دیگر حافظ در جایگاه یک چامه سرای پراوازه ناچار با فرمانروایان در همکنشی( در تعامل) بوده و نژاد این پادشاهان و فرمانروایان نفشی در مهر و یا بیمهری حافظ بدانها باز نیکرده٬ بساکه آزادمنشی و رواداری آنها برای آن سراینده ی فرزانه مِهند (مهم) و ترازوبند بوده.
نادر.. در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۸ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۲۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۰:
مرا تا پای میپوید طریق وصل میجوید
بهل تا عقل میگوید زهی سودای بیحاصل
عجایب نقشها بینی خلاف رومی و چینی
اگر با دوست بنشینی ز دنیا و آخرت غافل...
مزدک در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۸ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰:
خرابات همان خوراباد نیست.از دید ریشه شناسیم و تاریخ ادبسار جنین چیزی نادرست است. عشق هم عربی است و نه پارسی٬ و حیدری ملایری اینجا به بیراهه رفته و با پوزش٬ ایشان کارشناس ستارهپایی است و نه اتیمولوژی. اینکه عشق از عشقه و یا همان گیاه پیچنده ی انگلی میاید درست است و گواه آن اینستکه در ادب پارسی عشق و بیماری و رخ زرد همواره با هم آمده اند و این مهر بیش از مرز را که به درپیچنده است و خرد را ناکار میکند و اندوه و بیخوراکی و ... را میانگیزد٬ بخوبی میرساند.
نادر.. در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۸ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۰:
نصیحت گفتن آسان است سرگردان عاشق را...
مزدک در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۸ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:
... عنبر سارا چوگان: با پژوهش هرمنوتیک باید به شیوه ی آرایش و پیرایش گیسوان در آن روزگاران نگریست. برای نمونه این نگاره ی ریزگاشته ( مینیاتور) که تارنشانی اش را برای شما میگذارم٬ نشان میدهد که بخشی و زلفی از موها ( زلف/زُرف خودش در بیخ برابر حلقه است) در جلوی گوشها و در دو پهلوی چهره انداخته میشده که تابدار هم بوده. عنبر سارا هم همان کارکرد رنگ مو و روغن هندی + عطر را داشته که هراینه تنها توانگران از پس خرید آن برمیامدند. ماه هم که همان چهره و یا آن ادم خوشگل و بگفته ی هندویان « خوبصورت» است که در «ماه کنعان» هم میشود دید.
پس میشود همان انداختن دسته موی تابدار بروی گونه های یک آدم خوشگل ( که ایدون به جنسینگی اش نمیپردازیم).
پیوند به وبگاه بیرونی
nabavar در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۸ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۲:
شاید از پی عمر این بدن ، سبزه ای شویم در کنار جویی
یا سرخ گلی بر گوشه ی زلف دلبری،
این بسیار برای فرزند از دست دادگان زیبا تر و دلنشین تر نیست ، از وعده نا کجا آباد؟
nabavar در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۸ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۲:
حمید رضا 4 عزیز
یک قسمت از پاسخ به شما در دست باز بینی ست
کاش از ابتدا به جای اینهمه بی منطق سخن پردازی ، به ما آموزش می دادند که چرخه ی زندگی دائمی ست و مرگ تحولی ست از حالتی به گونه ای دیگر درین دنیا ماندن ،
زنده باشی
نادر.. در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۸ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۲:
"عشق" آب حیاتست ......
nabavar در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۸ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۲:
حمید جانم
به این همه همنوع دوستی شما دوست عزیز، کلاه از سر بر می دارم ، ولی با عرض پوزش از شما ، حقیقت را با آرزوهای واهی نمی تواان نادیده گرفت ،
نه تنها متوهم را که دروغپرداز را گناهی بسی بزرگ تر است از چون منی که بی دلیلِ منطقی هر خیالبافی را نمی پذیرم ،
داستانی ساخته اند بدون مدرک ، قبولاندن و مغزشویی دیگران از خود افسانه مخرب تر است،
آیا فکر نمی کنید بیشتر عقب افتادگی ما ، دنبال صوفی گری و عرفان و درویشی رفتن ماست ،
تا کی خلسه و سُکر و فرار از دنیایی که فقط یکبار آنهم کوتاه بخت زندگی در ان را یافته ایم
زنده باشی
حمید رضا۴ در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۲:
حسین، 1 گرامی،
پدر و مادری که فرزندشان را از دست داده اند، امید و آرزوشان در آغوش کشیدن آن کودک در “عمر دگر” است.
به جز باور و یا توهم و خیال پردازی برای مقابله با درد و اضطراب و خشم و پرسشهای گوناگون در رابطه با عالم غیب چه ابزار دیگری در دست است؟
شاید دانشمندان روزی بتوانند آن قسمت مغز که به این مسائل می پردازد را خاموش کنند، اما تا به امروز آنها راهی بهتر از همین راه مولوی ارائه نداده اند.
محمد صالحی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱:
یاران حافظ دوست من
خود خواجه میفرماید:
من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی
دوستان همه ی لذت غزل های خواجه رندان همین است، که هر کس با توجه به طبع و بن مایه و آنچه درون پیشانی اش وجود داره برداشتی از آن غزل میکند
این اشتباه است که بیاییم و به نظر هم دیگر حمله کنیم و آن را غلط به حساب بیاریم
دورترین برداشت ها از شعر جناب حافظ هم محترم هستند...
این هنر حضرت حافظه
سلام در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۴۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۸ - حکایت:
روی خود بنمودشان بس تازه رو----صحیح است
لطفا اصلاح کنید
مزدک در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۸ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳: