محمد شفیع شالبافی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۹ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۵۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷:
کاملترین وبامعنی ترین کلمه در بیت مورد بحث کلمه وصالت میباشد ومعنی بیت، کسی را به وصال تو راه نیست. اگر کلمه مثالت را به کار ببریم معنی و ارزش بیت به شدت نسبت به قبل تنزل پیدا کرده و به معنی، کسی چهرهای مانند چهره تو ندارد، می شود.
محمدرضا جباری هرسینی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۹ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۱۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۵ - رهانیدن مجنون آهوان را:
کلمۀ «بانک» در بیت 53 به «بانگ» تغییر یابد.
محمدرضا جباری هرسینی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۹ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۱۳ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۵ - رهانیدن مجنون آهوان را:
در بیت 74، عدم رعایت فاصله ممکن است موجب بدخوانی شود: هر جا که شکسته دید، میبست
علی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۹ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۳۵ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۶۳:
سلام شعر کاملا درسته چون اگه کور مصرع اول گور میشد شعر دوبیتی نبود دیگه چون قافیه نداشت
نیکومنش در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۹ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰:
درود فراوان بر دوستان
پیرو متن اتشکده می خواستم این نوشته رو درج کنم که اگر داستانی در خصوص در اختیار گذاشتن فرزند و همسراز سوی مولانا به شمس شنیده باشن به این مفهوم می باشد که شمس تاجر عشق بوده و در مقابل من یزید(مزایده عشق)می بایست جان و مال و ناموس و اعتبار مولانا را به عنوان بهای عشق از او طلب کند همان چیزی که در قران (ان الله یشتری من المومنین ...) امده است و شمس که واصل واقعی است مولانا رو امتحان می کند که صداقت مولانا را مشخص سازد لذا از او ناموسش را طلب می کند و زمانیکه می بیند مولانا در راه عشق از هیچ معامله ای حتی ناموس ابایی ندارد و همچنین از او شراب در خواست می کند و می بیند که مولانا جانبازانه از اعتبار و اسم و رسم خویش می گذرد مولانا را لایق اسرار درون خویش می بیند او که پرده دار حقایق و جمال خداوند هست کلیه مکنونات قلبی خویش را در اختیار مولانا قرار می دهد و مولانا غزلیات عاشقانه و عارفانه شمس را می سراید
و اینکه شنیده باشند و یا خوانده باشند مدحیات مولانا در خصوص عثمان ویا ابوبکر را صرفا از جهت ایجاد اتحاد بین مسلمین شیعه و سنی بوده که منافقین به دنبال تفرقه انگیزی بین مسلمانان همه دوره تاریخی بوده اند
از ایزد یکتا ارزومندم که چراغ روشن جهت درک و فهم رویدادهای تاریخی که ماهیت امر ان به دلیل لاموجود بودن کنونی در خفا می باشد پیش رویمان فراهم سازد
درود بر جویندگان و پویندگان راستی
نادر.. در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۹ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰۶:
با جمله ما خوشیم، ولی با تو خوشتریم..
سلیمانی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۹ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۴۸ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۳ - در مدح سلطان مسعود بن سلطان محمود گوید:
وزن این قصیده چقدر عجیب است. گویی که اکثر ابیات اشکال وزنی دارد. وزنش هم به نظر میرسد فعولن فعلاتن است!
محمد حیدری در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۹ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۰۸ دربارهٔ سنایی » طریق التحقیق » بخش ۷۵ - الملک یبقی مع الکفر ولایبقی مع الظلم:
حضرت علی (علیه السلام) در حکمت 238 نهج البلاغه می فرمایند:
«یَوْمُ الْمَظْلُومِ عَلَی الظَّالِمِ- أَشَدُّ مِنْ یَوْمِ الظَّالِمِ عَلَی الْمَظْلُوم»(1)
روزی که ستمدیده از ستمکار انتقام کشد، سختتر از روزی است که ستمکار بر او ستم روا میداشت.(2)
(1)شرح نهج البلاغة (ابن أبی الحدید)، ج 19، ص 74.
(2) ترجمه نهج البلاغه (دشتی)، ص 681.
محمد حیدری در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۹ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۰۲ دربارهٔ سنایی » طریق التحقیق » بخش ۷۵ - الملک یبقی مع الکفر ولایبقی مع الظلم:
سلام و عرض ادب
از دوستانی که اصرار دارند که عبارت ( الملک یبقی... الی آخر ) حدیث نیست سوالی داشتم....
آیا مفهوم ( ظلم ) رو میدونید...؟ آیا اشاراتی که در قرآن به ظلم و ستم شده رو مطالعه فرمودین...؟ آیا به عنوان اشرف موجودات خداوند وقتی به قلبتون رجوع میکنید ( ظلم و ستم ) را درک میکنید...؟؟
آیا با توجه به سوالات بالا مملکت با ظلم باقی میمونه...؟؟؟؟
کمال داودوند در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۹ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴:
7714
مهدی کاظمی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۹ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۴۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰۳ - بقیهٔ قصهٔ پیر چنگی و بیان مخلص آن:
ادامه قصه پیر چنگی
نوازنده ای که جهان ازو پر از خیالات زیبا شده بود و از نوای دلپذیرش مرغ دل به پرواز درمیامد و از شنیدن صدایش هوش جان حیران میشد وقتیکه عمرش گذشت و پیر و ناتوان شد و به اصطلاح مولانا پشه گیر شد و کمرش خم شد و ابروهاش هم روی چشمانش را گرفت همچون ریسمانی که بر دم اسب میبندند (پالدم)
مطربی کز وی جهان شد پر طرب
رسته ز آوازش خیالات عجب
از نوایش مرغ دل پران شدی
وز صدایش هوش جان حیران شدی
چون برآمد روزگار و پیر شد
باز جانش از عجز پشهگیر شد
پشت او خم گشت همچون پشت خم
ابروان بر چشم همچون پالدم
صدای دلنشینش بر اثر پیری زشت گشت و دیگر هیچکس اورا چیزی به حساب نیاورد (لاش:مقدار کم ) اون نوایی که زهره و اسمان را به حسرت و رشک میاورد حالا شبیه اوای خری شده بود مولانا در ادامه میفرماید کدام خوشیست که در جهان پایدار است و ناخوشی نمیشود و کدام سقفی است که روزی فرش و پخش زمین نمیشود ..مگر اواز و نفس عزیزان خداوند که نفخه صور اسرافیل عکسی از دَم الهی اونهاست
گشت آواز لطیف جانفزاش
زشت و نزد کس نیرزیدی بلاش
آن نوای رشک زهره آمده
همچو آواز خر پیری شده
خود کدامین خوش که او ناخوش نشد
یا کدامین سقف کان مفرش نشد
غیر آواز عزیزان در صدور
که بود از عکس دمشان نفخ صور
از شنیدن صدای درون اونهاست که ما از درون مست میشیم حتی اگرجسمشان هم ناپدید باشه اما هستی ما از نیستی ایشان نشات میگیره...اونها مثل کهربایی جذب کننده ذوق دل سالکانند و لذت دریافتهای روحانی و الهام و وحی اند ....
اندرونی کاندرونها مست ازوست
نیستی کین هستهامان هست ازوست
کهربای فکر و هر آواز او
لذت الهام و وحی و راز او
وقتیکه مطرب ضعیف و پیرتر شد از شدت فقر محتاج یه قرص نان گشت و بدرگاه خدا میگفت که بار خدایا عمر و مهلتم دادی و لطفهای فراوان با همچو من بنده حقیر و گناهکاری کردی ....
چونک مطرب پیرتر گشت و ضعیف
شد ز بی کسبی رهین یک رغیف
گفت عمر و مهلتم دادی بسی
لطفها کردی خدایا با خسی
معصیت ورزیدهام هفتاد سال
باز نگرفتی ز من روزی نوال
پیر چنگی ادامه میده که ایخدا امروز دیگه درامد و کسبی ندارم و مهمان توام و برای تو چنگ میزنم در همین احوال که چنگ در دست داشت بسوی گورستان شهر براه افتاد و آه میکشید و میگفت امروز دستمزدم رو از خدا میخواهم زیرا که او خریدار دلهاست
نیست کسب امروز مهمان توم
چنگ بهر تو زنم کان توم
چنگ را برداشت و شد اللهجو
سوی گورستان یثرب آهگو
گفت خواهم از حق ابریشمبها
کو به نیکویی پذیرد قلبها
درون گورستان بسیار چنگ نواخت و اخر سر چنگ رو گذاشت زیر سرش و بخواب رفت و مرغ جانش از قفس تن رهاشد ...از رنج خلاص یافت و رفت در عالم صاف و یکدست جانها و باخودش میگفت چی میشد اگه منو همینجا نگه میداشتند
چونک زد بسیار و گریان سر نهاد
چنگ بالین کرد و بر گوری فتاد
خواب بردش مرغ جانش از حبس رست
چنگ و چنگی را رها کرد و بجست
گشت آزاد از تن و رنج جهان
در جهان ساده و صحرای جان
جان او آنجا سرایان ماجرا
کاندرین جا گر بماندندی مرا
بخودش میگفت اینجا حالم خوبه و انگار مست این صحرای عالم غیبی شدم و بدون احتیاج به دست و پا سفر میکنم و بدون احتیاج به دهان و دندان طعم شکر رو میچشم
خوش بدی جانم درین باغ و بهار
مست این صحرا و غیبی لالهزار
بی پر و بی پا سفر میکردمی
بی لب و دندان شکر میخوردمی
پیر چنگی با تجربه در صحرای جان بودن با خودش میگه که توی اون عالم چقدر راحت بودم و بدن زحمت عقل جسمی فکر و ذکر داشتم و با اهل ملکوت شوخی و خنده میکردم و بدون زحمت چشم عالمی میدیدم و بدون دست گل و ریحان میچیدم
ذکر و فکری فارغ از رنج دماغ
کردمی با ساکنان چرخ لاغ
چشم بسته عالمی میدیدمی
ورد و ریحان بی کفی میچیدمی
مولانا جان را به مرغابی تشبیه میکنه و عالم جان رو بدریا و میفرماید مانند مرغابی که دردریای عسل غوطه ور باشه و مثل حضرت ایوب درین شراب غسل کنه و مانند نور افتاب پاک از رنج و بیماری بشه ...اشاره است به کلام ربانی و ایه ای بدین مضمون :::
وَاذْکُرْ عَبْدَنَآ أَیُّوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَ عَذَابٍ
ارْکُضْ بِرْجِلِکَ هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ
و بنده ی ما ایّوب را یاد کن، آن گاه که پروردگارش را ندا داد که: شیطان مرا به رنج و عذاب افکنده است.
(به او گفتیم:) پای خود را بر زمین بزن (تا از زیر پای تو چشمه ای جاری کنیم) این چشمه ی آبی خنک برای شستشو و نوشیدن است.
نکته ها
«نُصب» به معنای رنج و سختی است، «رَکض» کوبیدن پا بر زمین است و «مغتسل» به آب یا محل شستن گویند.
چنانکه در روایات آمده است: حضرت ایّوب دارای اموال و فرزندان و امکانات بسیار بود و همواره خدا را سپاس می گفت. شیطان به خداوند عرضه داشت که اگر ایّوب را شاکر می بینی به خاطر نعمت فراوانی است که به او داده ای، اگر این نعمت ها از او گرفته شود او بنده ی شکرگزاری نخواهد بود.
خداوند به شیطان اجازه داد بر دنیای ایّوب مسلّط شود. او ابتدا اموال و گوسفندان و زراعت های ایّوب را دچار آفت و بلا کرد امّا تأثیری در ایّوب نگذاشت. سپس بر بدن ایّوب سلطه یافت و او چنان بیمار گشت که از شدّت درد و رنجوری اسیر بستر گردید، امّا با این حال از مقام شکر او چیزی کاسته نشد.
چون ایّوب از این امتحان سخت الهی به خوبی پیروز برآمد، خداوند دوباره نعمت های خود را به او بازگرداند و سلامت جسمش را بازیافت.
مرغ آبی غرق دریای عسل
عین ایوبی شراب و مغتسل
که بدو ایوب از پا تا به فرق
پاک شد از رنجها چون نور شرق
مولانا در ادامه میفرماید این مثنوی اگرچه خیلی حجیم خواهد شد اما از اسرار چرخ مقدار اندکی درآن بیان شده است و میفرماید این اسمان زمین بااین شدت گستردگی در مقابل دل من کوچک و تنگه و ازتنگی بسیار دلم رو شاخ شاخ میکنه
مثنوی در حجم گر بودی چو چرخ
در نگنجیدی درو زین نیم برخ
کان زمین و آسمان بس فراخ
کرد از تنگی دلم را شاخ شاخ
پیر چنگی ادامه میده که این جهانی رو که من درعالم خواب شناختم پر و بال من رو گشود و روح و جانم رو از قفس تن رها ساخت و اگر این عالم غیبی راهش برهمگان اشکار باشه کمتر کسی درین عالم تن و جسم حتی برای یک لحظه باقی میماند
وین جهانی کاندرین خوابم نمود
از گشایش پر و بالم را گشود
این جهان و راهش ار پیدا بدی
کم کسی یک لحظهای آنجا بدی
در همین احوال امر الهی برو حکم کرد که طمع نکند و حالا که به این عالم راه پیدا کرد و از غم خلاص یافت و خار از پایش بیرون شد... برود چونکه جان پیر چنگی درون عالم و فضای رحمت الهی مول مولی میزد یعنی درنگ میکرد و نمیخواست که بازگردد...
امر میآمد که نه طامع مشو
چون ز پایت خار بیرون شد برو
مول مولی میزد آنجا جان او
در فضای رحمت و احسان او
نیکومنش در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۹ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰:
با سلام و درود خدمت دوستان
مطرب چه پرده ساخت که در پرده سماع
بر اهل وجد وحال در های و هو ببست
نوازنده در چه دستگاهی نوازندگی کرد که به هنگام پایکوبان ودست افشان و چرخان اهل وجدو حال دیگر های و های و هو هوزنان سر نمی دهند
سماع دست افشانی و پایگوبی و چرخان بودن از سمت دل همانند طواف کردن بوده (چرخش در خلاف حرکت عقربه های ساعت )که به دلیل این همسو سازی ذرات وجود با نظام هستی که در چرخش می باشد و صدای هو هو زنان که ندا قرار دادن ذات احدیت می باشد اسرار افرینش و ندای معشوق در گوش دل عشاق و اهل وجد حال طنین افکن شود حافظ موسیقی و نوازندگی در دستگاه خاص را بالاتر از هو هو زنان و های و هوی کنان به هنگام سماع می داند که می تواند گوش دل را شنواتر سازد
درود بر جویندگان و پویندگان راستی
محمدامین در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۹ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۱۷ دربارهٔ قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۸ - در مدح امیرالمومنین علی بن بیطالب صلواة لله علیه:
سلام و درود
چه قصیدة زیبا و پرمعنایی است!
ز بسیت و پنج فرازم ز سی و پنج فرود
وزین فراز و فرودم نه جز عذاب و نکال
لطفاً تصحیح بفرمایید: «بسِت» یا «بیست»؟
محسن حیدرزاده جزی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۹ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۰۲ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳:
در مصرع دوم بیت نخست ، ظاهرا نمی بینم درست است .
مصیب در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۹ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۴۳ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:
با سلام
دکتر ابراهیم باستانی پاریزی معتقد بود که سعدی این شعر را برای سنگ قبر خود سروده است اشاره به چشمه همان چشمه ای است که از کنار قبر سعدی می گذرد
علی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۹ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۰۹ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » ایمان ایله گئتدی:
لطفا در متن بالا انقلای را به انقلاب تصحیح کنید.
علی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۹ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۰۶ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » ایمان ایله گئتدی:
در کتاب گزیده ای از آثار استاد شهریار به زبان آذری که بعد از انقلاب چاپ و منتشر شده است، بنابه اصرار احتیاط آمیز ناشر و در توضیح و معرفی سروده تاکید شده است که این شعر در زمان طاغوت نوشته شده است. باری از هر بند و کلمه این قطعه نغز هویداست که شعر در اواخر عمر استاد و بعد از وقوع انقلای اسلامی سروده شده است و امکان ندارد که در زمان پهلوی و در انتقاد از سلاطین قاجاریه گفته شده باشد. احداث سیلو و لوله کشی آب آبیاری ضدعفونی شده با کلر و لوله های زنگ زده و نتایج حاصل از اصلاحات ارضی همه و همه دلالت بر معاصر بودن این قطعه انتقادآمیز است.
nabavar در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۹ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
آسای گرامی
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
میدانی که نافه گشایی کار بسیار ظریفی ست
در خلوت ، نافه ی آهو را باز می کنند و قدرش را میدانند که از زر گرانبهاتر است،
می گوید : باد صبا از طره ی زلفش بوی خوش نافه می آورد { نافه گشایی می کند }
و این بوی خوش که از موی مجعد مُشکبار او ست خون در دلهای عاشقان می افکند.
در جای دیگر :
به ادب نافه گشایی کن از آن زلف سیاه.
جای دلهای عزیز است به هم برمزنش
زنده باشی
گمنام در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۸ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹:
وزیبایی زبان ایرانی،
آرامگه و آرامگاه، همچون رهرو و راهرو و......
مجتبی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۹ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۲۹ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲: