گنجور

حاشیه‌ها

Mostafa ۲۰۲۰ در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۷:

شخصی به نام «سخن» کامنت گذاشته و می گوید: «نکته ی دیگر بیت، تکرار جنگ عشق با فلسفه و دین است. عشق حافظی با دین در اینجا و با فلسفه در جایی دیگر منافات دارد.»(؟؟؟؟؟!!!!)؛ این نگاه به حضرت حافظ که صدر تا ذیل زندگی اش مبتنی بر شریعت و دین و عمل به قرآن بوده و کمترین مراتب سلوکش ترک محرمات و انجام واجبات بوده، وگرنه هیچگاه از شراب ناب توحید (نه مسکرات لجن آلود دنیوی که جز پست تر از حیوانیت برای آدمی عایدی ندارد) به او عطا نمی شد، نگاهی بس سخیف و فاقد کمترین حد فهم از ساحت قدسی این عارف شاعر عرشی و توحیدی است. باعث تاسف است که برخی می خواهند به زور از ظن سخیف خود یار این بزرگ مرد دست نیافتنی شوند و با خواندن دو کلمه و واژه و اصطلاح عرفانی، قیاس به نفس ظلمانی خود می کنند و زود برای رم کردن از شریعت و فرو رفتن در اظلم العوالم جهالت، توجیهی بس نادرست و نافهم، آن هم از ساحت قدسی چنین عارفان بزرگی دست و پا می کنند!... زهی جهالت مرکب!!

آرما در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۴۰ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۵۰:

بیت پنجم مصرع دوم، "می‌روم و «نمی‌رود» از سر من هوای تو" صحیح است.

حسین در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۵۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۴ - حکایت:

حاشیه ی آخری از روفیای عزیز ما نیست ، تقلبی ست
لحن روفیای ما با ادب است

محمد در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۱۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۷ - آتش کردن پادشاه جهود و بت نهادن پهلوی آتش کی هر که این بت را سجود کند از آتش برست:

مصرع نخست با توجه به وزن احتمالا،این بوده:
آن جهود سگ ببین "چون" رای کرد
بر مبنای وزن عروضی اغلب کلمات پیغامبر که در گنجور مثنوی آمده باید پیغمبر باشه

نوراله در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۴۷ دربارهٔ عطار » اشترنامه » بخش ۱۵ - جواب عیسی علیه السلام سبیحون را:

جمله حق شد جمله حق گشت آن زمان
این نه راه صورتست اندر بیان
مرتضی را گفته بد او را ز خویش
تا بداند او از آن کل راز خویش
مرتضی دانسته بد اسرار او
مرتضی دانسته بد گفتار او
مرتضی او را بجان دلدار شد
لحمک لحمی از آن در کار شد
مصطفی و مرتضی هردو یکیست
من ندانم تا کرا اینجا شکیست
مرتضی اسرار احمد کل بیافت
گرچه در آخر از انسان ذل بیافت
مرتضی با او و او با مرتضی
یک نفس از هم نگشتندی جدا
مرتضی اورا بجان تصدیق کرد
جان خود در ورطه تحقیق کرد
مرتضی اسرار احمد در نهان
گفت با چاه آن حقیقت در نهان
مرتضی بیشک خدا را یافته
نه چو مادر شوق دنیا تافته
مرتضی اسرار سبحانی شده
آنگهی انوار ربّانی شده
گفت لو کشف الغطا او از یقین
مرتضی بود اندرین ره راه بین
مرتضی هر مشکلی را حل بکرد
مرتضی از بهر حق گردش نبرد
او همه شرح ره تحقیق کرد
تا جهانی در جهان توفیق کرد
گرنه او بودی نبودی نور حق
گرنه او بودی که بردی این سبق
گرنه او بودی نبودی مهر و ماه
راه و شروع مصطفی پشت و پناه
گر نه او بودی مصاف و جنگ را
بهر غیرت را و نام وننگ را
گر نه او بودی سخاوت را نشان
کی بدی در روی عالم مهرشان
گرنه او بودی به بخشش بحر جود
خود نبودی بخششی اندر وجود
بخشش و گفتار حیدر راست شد
تا همه روی زمین ز وراست شد
چون محمد رفت از این جای خراب
دید حیدر یک شبی او را بخواب
پیش او رفتی و کردی دست بوس
روی یک دیگر بدادندی ببوس
روی یکدیگر بدیدندی بخواب
خواب ایشان هست بیداری ناب
خواب و بیداریشان هر دو یکیست
خواب صورت بین همیشه در شکی است
مصطفی گفتا علی را آن زمان
ای مرا نور دل و دریای جان
ای من از تو تو ز من در کل حال
ای مرا کلی مراد لایزال
ای مرا سر دفتر جود و کرم
از تو دریای یقین بی بیش و کم
ای یکی بین ازل اندرابد
مثل تو هرگز نباشد تا ابد
چشم دوران همچو ما دیگر ندید
آنچه ما دیدیم از دریای دید
راز حق من دیده وتو دیدهٔباز
آنچه من دیدم تو کلی دیده باز
خیلی تابلو ابن ابیات جا گذاری شدن بیت اول و بیت آخر رو ببینید در مورد حق دارد صحبت میکند که یهو وسطش میان ی سری ابیات فاقد هیچ گونه ارزش عرفانی و با زبان عامیانه امروزی فاقد هیچ کلمه مرموز یا کامی که شاعر به گفتنشان شناخته می شود کلماتی که در عصر شاعر استفاده میشده چقدر تابلو چقدر حقیرانه تحریف کردند معلومه وقت نداشتن باید به اشعار شعرای دیگر هم وقا می گذاشتن و هرچه زودتر روانه بازار میکردن این اشعار رو فقط یک آدم سطحی و بی مایه بکار خواهد برد و انسانی که حق بین و دارای معرفت است به دروغین بودنش زود پی میبرد نمیدانم چه تلاش بیهوده ای میکنن برای تحریف حق شما هرکاری کنید حق با باطل در نخواهد آمیخت و باطل هرچه بخواهد خود رو زیبا نشان دهد نور حق باطل رو و درون باطل رو نشان خواهد داد حز خاری برای باطل چه می ماند مثل آتش و خاکستر است حق همیشه روشن و سوزان و باطل مثل خاکستر بی اثر .

نوراله در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۲۶ دربارهٔ عطار » اشترنامه » بخش ۱۵ - جواب عیسی علیه السلام سبیحون را:

این شعر معلوم است درش دستبرد شده و تحریف شده خیلی تناقض داره از اواسط به بعد وقتی حضرت علی به شعر اضافه میشه دیگر اون مقامی که به حضرت محمد داشت نسبت میداد به دوییت تبدیل میشود مطمعنم تحریف شده وه شعر زیبایی رو خرابش کردند قسمت بالا با قسمتی که تحریف شده از نظر ارزش معنایی زمین تا آسمان است درجایی میگه چون حضرت علی حضرت محمد را تصدیق کرد در صورتی که همه میدانند که بعد از معراج حضرت ابوبکر بودند که تنها بدون هیچ تردید حرف پیامبر اکرم را تصدیق کردند و لقب صدیق گرفتند و در سوره اسری هم بهش اشاره شده منکه مطالعه ام کم است پی به این مطلب بردم چرا هیچ کس پی نبرده در عجبم شاید هم اهمیت نمیدهند نمیدانم .

اروند در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۷:

یادم رفت بگویم ظاهرا بیت شراب خوشگوارم هست و یاری چون نگارم هست…ندارد هیچکس باری چنین یاری که من دارم. در نسخه ی قزوینی آورده نشده است

اروند در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۷:

چنانکه بیت مقطع غزل حاکی است حافظ آن را در ستایش خواجه امین الدین حسن جهرمی سروده است. بنابراین در بیت اول و دوم میگوید: من با جانان (بالاتر و برتر از جانم) آن کسی که چون جان عزیزش میدارم عهد و پیمانی بسته ام که تا زنده ام بر این عهد و میثاق پا بر جا خواهم بود ( منظور شاه شیخ ابواسحاق) و بر اثر این پیمان کسانی را هم که هوادار و دوستدار او هستند چون جان خود گرامی میدارم.
بیت 3: میگوید مطابق خواسته هایم چون از پرتو وجود آن شخصیت ممتاز آسایشی دارم و میتوانم برای خودم خلوتی و آرامشی داشته باشم بنابر این از بدگویی نمی هراسم
ظاهرا بیت شراب خوشگوارم هست و یاری چون نگارم هست...ندارد هیچکس باری چنین یاری که من دارم).
بیت 7:خطابش به کسانی است که مسلک عشق و رندی او را دست آویز تهمت و افترا ساخته و ازین طریق باو بد میگویند (خبث بدگویان).
بیت 4: این بیت را بعضی از مفسران به اشتباه توجیه کرده اند و چنان پنداشته اند که منظور حافظ اشاره به همسر نیکوی اوست که در ظل عواطف و تیمار داری او آسایش زندگی و خاطر داشته است و به استناد به همین بیت برای حافظ زن و فرزند شناخته اند لیکن حافظ میگوید: در زندگی کسی را دارم که در سایه حمایت و عنایت او چنان آسایش خاطر یافته ام که مرا بی نیاز از تلاش برای تامین معاش کرده است.در این بیت بسیار مستبعد است که حافظ در غزلی آن هم خطاب به وزیری از همسر و محبوب خود یاد کند و زیبایی اندام او را بستاید.
بیت 5:اگر همه ی خوبان لشکری بیارایند و برای صید دلم کمین کنم باکی ندارم چون دلبری صف شکن دارم.
بیت 6:سزاوار و شایسته است که لب لعل گونش را که در زیبایی همچون نگین لعلی است از راه مبالغه آن را به نگین انگشتری حضرت سلیمان تشبیه کنم زیرا خاصیت آن نگین در آنست که چون اسم اعظم بر آن منقور گردیده دارنده آن هرچه آرزو کند برآورده خواهد شد.
بیت 8: خطاب به رقیب کج اندیش میگوید:ای رقیب از فتنه انگیزی دست بردار و بگزار با دهان و لبان زیبای محبوبم(شاه یا وزیر) که بمانسبت شب در خواب است فرصت رازگویی داشته باشم چون هر آینه که او لب به سخن بگشاید قدرت سخن گفتن را از من میگیرد.
بیت9:خدا را شاکرم از اینکه اجازه دارم در سایه ی بخت او چون آهوان و کبکان به چمم یعنی آسایش داشته باشم و از آن بهرمند شوم.
بیت 10:از اینکه پس از سالها پرهیزگاری و سست رائی در ایمان و عقیده و بد دلی و بی خبری و بی فایده بودن در کارهای معنوی (ورع) ( بطور استعاره و اشاره میگوید: پس از اینکه سالها بزهد خشک و سپس به خانقاه صوفیه رو نهادم دریافتم که عمرم را عبث و بیهوده گذرانیده ام) اکنون که به ملامی بودن بلند آوازه شده ام ازین نام اندوهگین نیستم زیرا آن را پسندیده امو به مساعدت و حمایت خواجه امین الدین حسن وزیر مسحضرم.
متن از کتاب حافظ خراباتی نوشته دکتر رکن الدین همایون فرخ

Atessa در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۱۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۲:

شرزه- صفت برای شیر- خشمگین
گسی ( به ضم گ) گسیل کردن
بدگمان- بد خواست
نوندی- پیک- اسب تیز رو- اسب تیزتک-
که برگشتم از شاه ، دل شادکام- از پیش شاه با دل شاد برگشتم.
خلعت خسروانی- جامه بخششی شاهانه
تاج- لغت عربی... در فارسی- افسر.
که با پیر سر شد به نوی (نو-یی)جوان--- با همه پیری احساس جوانی کرد.
وزان شادمانی که ، رفت از مهان
گذاریم هر دو چنان چون سزد--- وقتی که زال بیاید من و پسرم هر دو همان کارهایی که شایسته هست برای رودابه انجام خواهیم داد.
گرانمایه- عزیز
دو گفت کای جفت فرخنده رای
بیفروخت از رایت این تیره جای----
به او گفت ای همسر نیک اندیش من... از فکر و اندیشه تو این خانه تاریک زندگی ما روشن شد.
به شاخی زدی دست کاندر زمین--- دست روی کسی به عنوان داماد گذاشتی که همه بر ما آفرین بگویند.

روفیا در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۴۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۴ - حکایت:

به قومی گرفتار شدیم که در مورد عرفا اینچنین گستاخانه نظر میدهند
جناب امپرور شما همان وصایای امام را بخوان
بگذار اینجا محلی برای مراوده ی اهل دل بماند
پای ریا را به گنجور باز نکن بزرگوار
شما را با منصور حلاج چکار؟
اگر مسلمانی آنیست که تو بر طبلش میکوبی و امثال تو در این چهل سال در این مملکت پیاده کردند آری منصور حلاج کافر بود
پیر میخانه چه خوش گفت به دردی کش خویش
که مگو حال دل سوخته با خامی چند

مهتاب اینانلو در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱:

عرضی ندارم
فقط اومدم بگم که حافظ قلب منه و تنها کاری که ازم براومده اینه که کل دیوانش رو حفظ کنم و به الان به دختر سه سالم یاد بدم
اشکام......

کمال داودوند در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۴۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۵۶:

6354

همایون در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۲:

پیامی زیبا و سودمند و پایه ای‌ در این غزل هست
که با زبانی ساده و صمیمی بیان شده است
با یار خود جدایی و دوری را تجربه نکن
آنچه اهمیت دارد داشتن یار و دوست است
جلال دین در عرفان خود داشتن دوست را شرط اساسی‌ میداند
و دوستی‌ شمس این نکته را به او آموخت و همواره آن را بکار بست
و همیشه دوستی‌ با وفا در کنار خود داشت
بار‌ها تأکید میکند که از دل‌ به دل‌ راهی‌ هست
که همان راه مستی و پرواز است
چه زیبا دیدن یار را تماس دو جان قلمداد میکند
که بالاترین لذت برای انسان است

آتنا در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:

عالی . خیلی تشکر

آتنا در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

سپاس دوست عزیز

محمد در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۵۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱ - یکشب با قمر:

جریان اینگونه بوده که درشکه چی به نام ایرج شبی قمر را سوار می کند بدون اینکه او را بشناسد به جایی میرسد که جارچی داد میزند قمر قرار است در مراسم عروسی فلان خان برنامه اجرا کند.پیرمرد اهی می کشد ومی گوید ایکاش من هم پولدار بودم وبرای عروسی پسرم قمر را دعوت کنم اما من کجا وقمر کجا ..خلاصه بعدرساندن قمر .پیرمرد میرود.اما قمر به عده ایی می سپارد که به خانه پیرمرد رفته وبرنامه عروسی را ردیف کنند و اخر اینکه در شب مراسم قمر وارد می شود وعروسی پسر ایرج حسابی شلوغ میشود .پس از پایان مراسم قمر به پیرمرد می گوید ..من یک موی شما مردم شریف را به هزارتای ان پولدارهای نو کیسه عوض نمی کنم.شهریار بعد شنیدن این ماجرا ار وصف قمر چنین می سراید.

محمد رضا در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲:

ممنونم از سایـت خوبـتون❤❤

علی احمدی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۵ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲:

بیت هفتم از نظر وزن اشکال دارد و شکل صحیح این بیت به صورت زیر محتمل است
دل به عشق است زنده در تن مرد
مرده باشد دلی که عاشق نیست

آرما در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۱۴ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۰:

سلام. بیت ششم از جناب معشوق یعنی چی؟ یا اشتباه تایپی‌ست و از جانب معشوق درست‌ه؟

ارمین در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۵ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲ - مناجات:

بیست وهفت شهریور روز بزرگداشت استاد شهریار و روز پاسداری از زبان ترکی مبارک

۱
۳۱۶۵
۳۱۶۶
۳۱۶۷
۳۱۶۸
۳۱۶۹
۵۵۰۶