گنجور

حاشیه‌ها

محمدرضا آ در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۴۰ دربارهٔ رضی‌الدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۲۴:

مصراع اول بیت اول همانطور که دوست عزیز هم اشاره کرده،بدین گونه تصحیح شود:
در عشق حکایت غم انگیزی نیست

بابک در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۱۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۰:

شعر سعدی نفس چاق کن است و خدا رو شکر به هیچ وجه مثل دنیای هپروتی مولوی نیست که ارث پدرش رو از زمین و زمان طلبکار است.

آریا در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵:

آواز جناب ادیب خوانساری به همراه مرتضی محجوبی شاهکار بزرگ‌موسیقی ما در آواز دشتی بر روی این شعر سعدی است

عبدالله در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۴۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۰:

در جواب آقای عباس:
استاد عبدالوهاب شهیدی دو بیت از این غزل رو همراه با غزلی از عبید زاکانی، در برنامه گلهای رنگارنگ 345 به آواز خوانده اند:
من پروانه صفت پیش تو ای شمع چگل
گر بسوزم گنه من نه خطای تو بود
خوش بود ناله دلسوختگان از سر درد
خاصه دردی که به امید دوای تو بود

یه سوال در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳:

این شعر قافیه ندارد فقط ردیف دارد

گمنام در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳:

بابک
دامنه دانستنی ها را کمی گسترش دهید

بهرام شاهی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۲۱ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱:

با سپاس از آقای سجاد رسولی -که از زند ایشان سودها بردم- دو خرده بر زند ایشان دارم و امیدمندم که خوانندگان را سودمند افتند:
-یکم،
در زند این بیت:
آبی است جهان تیره و بس ژرف؛ بدو در ،
زنهار که تیره نکنی جان مصفا
آقای رسولی نوشته‌اند که «...بدو در: در تاکید است بر ماقبل خود و مستقلا معنایی ندارد»، در حالیکه چنین نیست! واژه‌ی «در»، به باور این کمترین، معنای کاملاً مستقل و آشکاری دارد که همانا «درون» (به انگلیسی «in» یا «within»، به عربی «فی»، به روسی «в»، به ایتالیایی «nel» یا «nella») است. واژه‌ی «بدو» هم، البته، اشاره به «آب» دارد و وصل معنایی است میان «در» و «آب».
این بیت را باید همانگونه خواند که من در بالا با علامتگذاری (ویرگول‌نقطه) نمایان ساخته‌ام. یعنی، بیت دارای دو گزاره (دو جمله‌ی خبری) است.
جمله‌ی خبری اول:
جهان یک آب تیره و گود است.
جمله‌ی خبری دوم:
زنهار که در آن آب، جان مصفا را تیره نکنی!
«بدو در» در بیت یادشده برابر است با «در آن» در جمله‌ی خبری دوم، یعنی در آن آب که تشبیه جهان است به استخر، دریاچه، دریا، اقیانوس، یا هر چه. پروا شود که منظور از واژه‌ی 'آب' در این بیت، یک 'توده‌ی آب' است که آدمی تواند در آن غرق یا دست کم خیس (آلوده) گردد.
-دوم،
در بیت زیر:
چون تیر، سخن راست کن؛ آنگاه بگویش!
بیهوده مگو! چوب مپرتاب ز پهنا!
شاعر سه گزاره گفته است:
گزاره‌ی نخست: سخن خویش را همچون تیرِ کمان، راست کن (=بی کج و معوج کن، بی تاب و قوس کن)، پس آنگاه آن را بر زبان بیاور!
گزاره‌ی دوم: (سخن) بیهوده مگو!
گزاره‌ی سوم: چوب (یعنی همان تیر کمان) را از پهنا پرتاب مکن! (بلکه، مستقیم و راست و به‌درازا پرتاب‌اش کن! یعنی: راست و استوار سخن بگو!).
گویا آقای رسولی چنین پنداشته که عبارت یادشده در مصرع اول، «...تیرِ سخن...»، به زیر حرف 'ر'، خوانده می‌شود. اینست، میگوید: «تیر سخن اضافه‌ی تشبیهی است»؛ که البته، برداشت ایشان، به باور بنده، نادرست است. خواندنِ درست این دو واژه‌ی پشت سر هم، اینگونه است: «...تیرْ سخن...»، یعنی با سکون حرف 'ر'، بدانسان که زندیدم.

در پایان، یک افزودنی دارم که به میان میکشم:
با اینکه من، به شوندهای گوناگون، ستایشگر ناصرخسرو هستم، دیدگاه «اسماعیلی» (= «باطنی») او را نادرست دانسته، یک کجروی سترگ در مسیر تاریخی دین اسلام میشمرم.
برای آگاهی بیشتر یافتن، خواننده را به نوشته‌های بسیار ارجدار شادروان احمد کسروی درینباره فرا‌می‌خوانم.

محمد در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۵۶ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هیچ است [۱۰۷-۱۰۱] » رباعی ۱۰۳:

این شعر نشانه پختگی شاعر است چون نشان می دهد که شاعر عمر در دنیا را جاودانه نمی داند لذا می گوید عمر دنیا را به هیچ باید گرفت و بی خیال بود البته شاید بعضی ها فکر کنند شاعر آخرت را به هیچ گرفته است اما با توجه به پختگی شاعر در علوم دنیا را به هیچ گرفتن مد نظر است

بابک در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۲۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳:

تا جایی که میدونم قاعده کلی اینه حرفی که خونده نمیشه نوشته هم نمیشه
مثلا: خا/هم و نه اینکه خوا/هم
/ک/ و نه اینکه /که/

بابک در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳:

/رو/یی/؟
روی نه رویی

آرزو شهبازی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۵۶ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶۵:

دل مغز حقیقت است تن پوست، ببین.
نقش دستوری تن مسندالیه است.

ایرانی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۴۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳:

به/جز/ رو/یت/ن/می/خوا/هم/که/رو/یی/هی/چ/کس/بی/نم

ایرانی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳:

سلام خدمت دوستان. بنده شعر رو تقطیع کردم و نیاز به از حس نشد. البته میتوان از رو اضافه کرد که در این صورت برای حفظ وزن باید خونده بشه ... بجز رویت نمیخواهم که رو یز هیچ کس بینم. ملاحظه میفرمایید حتی اضافه کردن از کار خاصی رو در مصرع به انجام نمیرساند، لذا بنظر می رسد بیت به شکل مطروحه درست باشد.

رضا در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:

اَلمِنّة لله که در میکده باز است
زان رو که مرا بردراو روی نیاز است
این غزل نیزهمانندِ بسیاری دیگرازغزلیّاتِ حافظ متاثّرازرابطه ی پرفرازو نشیبِ حافظ وشاه شجاع است. این دو بیش ازسی سال بایکدیگراُنس واُلفت داشته وهمین رابطه باعث شده که بیشترغزلیّاتِ حافظ تحتِ تاثیرآن سروده شود.
پیش ازبه تخت نشستن شاه شجاع، پدر وی امیرمبارزالّدین که فردی بسیارمستبد ومتعصّب بود حکمرانی می کرد. امیرمبارزگرچه خود فردی عیّاش وفاسد بود لیکن پس ازروی کارآمدن،تحتِ تاثیر متعصّبین ومتشرّعینِ درباری، رنگ عوض نمود وباپیشه کردن ریاکاری وتظاهر،اقدام به بستنِ میکده ها وسخت گیری برباده نوشان کرد. به همین سبب اوبه "مُحتسب" (به معنای محاسبه کار ومحافظه گر) معروف شد. درآن روزگاران برحافظ وباده نوشان بسیارسخت گذشت. چون ناگزیربودند باتحمّل زحمت وترس ازماموران،شراب را اززرتشتیان وکسانی که پنهانی درخانه شراب درست می کردند تهیّه کنند. وچه بسیارکسانی که دراین راه به دست ماموران حکومتی دستگیر ومجازات می شدند.
شرابِ خانگی ِ ترس ِ مُحتسب خورده
به روی یاربنوشیم وبانگِ نوشانوش
درهمان دورانِ سیاه واختناق بود که حافظ دست به سرودن غزلیّاتِ انتقادی زیادی اززاهدان ریاکاران ومتظاهر زد.
اگرچه باده فرحبخش وبادِگل بیزاست
به بانگِ چنگ مخورباده محتسب تیزاست
پس ازروی کارآمدن شاه شجاع اوضاع سیاسی و اجتماعی بکلّی دگرگون شد. اونسبت به مردم سخت گیری نکرد وبه رغم ِ فشارتندرویان ومتعصّبین، دستور دادمیکده ها راکه به دستورپدربسته شده بودندباز کنند،چراکه خودنیز فردی خوشگذران وعیّاش بود.
شاه شجاع در سال 733 هجری از مادری به نام قتلغ شاه بِنتِ جهان از دودمان قراختائیان کرمان و پدری به نام امیر مبارزالدین محمد مظفر متولد شد. حافظ در این زمان پانزده ساله بود. لقب ابوالفوارس را اول مرتبه مادرش به او داد. پدرش در تربیت او کوشا بود. او در ایام کودکی نزد قطب الدین رازی و عضدالدین ایگی دانش اندوخت چنانکه در نه سالگی حافظ قرآن و بتدریج در علوم دینی و ادبی و زبان عربی متبحّر و صاحب نظر شد و خود نیز به زبان فارسی و عربی شعر می سرود. در بیست و شش سالگی بر پدر بشورید و او را دستگیر و کور و در 760 به جای او نشست و مدت بیست و شش سال سلطنت و پنجاه و سه سال و سه ماه عمر کرد و در شعبان 786 هجری وفات یافت.
شاه شجاع علاوه برنبوغ شعری وشجاعت وشعور، قدوقامتی دلکش ورخساری دلرُبا ودلسِتان داشت. ضمن آنکه از زلفی بلند و شکن درشکن نیزبهرمندبوده و دلهای عاشقان خودرا به وسیله ی آن به بندمی کشید وگرفتارمی ساخت. جاذبه وگیرایی رخسارآنقدربوده که زبانزد عام وخاص شده بود. اوپادشاهی شجاع، وطن دوست وخوشرفتاربود وازهرنظر(سیرت وصورتِ زیبا) گل سرسبدِ آل مظفر محسوب می شود.
پیش ازآنکه اوبه تخت بنشیند با حافظ که ازمشاهیر شهربوده آشنایی داشته و گهگاه ازدریچه ی شعر وشاعری، امّا پنهانی وبه دورازچشمان پدر (امیرمبارزالدّین) همدیگر راملاقات می کردند. بنظرمی رسد ازهمان ایّام بود که مِهر ومحبّتِ شاه شجاع ِ نوجوان در دل ِ عاشق پیشه ی حافظ که بیش ازپانزده سال ازاوبزرگتربود نشست وروابطِ آنهاراتحتِ تاثیر عشق وعاطفه قرارداد.
حافظ درغزلیّاتِ زیادی به این عشق ودلدادگی اشاره کرده است.
این غزل شاید دراوایل به روی کارآمدن ِ اوسروده شده باشد.
اَلمِنّة لله : منّت خدای را، سپاس خدای را
معنی بیت: سپاس ومنّت خدای را که میکده ها بازاست، ازآن رو سپاسگزاری می کنم که مرا به این درگاه(میکده) نیاز فراوانست.
بعضی ازشارحان محترم "میکده" رامیکده ی عشق گرفته وچنین برداشت کرده اندکه حافظ می فرماید: میکده ی عشق بازاست وامکان عشقبازی میسّر!
درحالی که دراین بیت، صحبت ازعشق نیست واضافه کردن عشق به واژه ی میکده، دخل وتصرّف درشعرمحسوب می گردد. ماحق نداریم ازخودمان واژه ای به شعراضافه کرده ومعنای دلخواه رابرداشت کنیم. حافظ بیش ازهرشاعری درموردِ عشق ومحبّت، غزل سروده است، ضرورتی ندارد مابادست درازی درامانتی که به مارسیده، آنراتغییرداده ومعناهای دلخواه استخراج کنیم.
ضمن آنکه میکده ی عشق،همانندِ میکده ی شراب انگوری، قفل وبَست وکرکره ندارد که بعضی اوقات بسته ویا بازبودع باشد.! میکده ی عشق را هرکسی درهرحکومتی ، درپستوی خانه ی خویش نیز می تواند برپاکند. بنابراین لزومی نداشته که حافظ برای بازبودن ِ آن، اینچنین خدای راسپاس بگوید!
روشن است که دراین غزل، حافظ ازبازشدن دوباره ی میکده هاخرسنداست. میکده هایی که مدّتی به دستِ متعصّبین وافراطیّون بسته بوده، حال باروی کارآمدن ِ شاه شجاع دوباره بازشده، وحافظ دست به شکرگزاری بلندکرده است همین .
آنها که اصراردارند ازغزلهایی ازاین دست ،بااضافه ویاکسرکردن ِ واژه ای، معنای دلخواه برداشت کنند، خودخواهند! زیراخودشان ازشراب بیزارند ودوست دارند این بیزاری رابه دیگران نیزتحمیل کنند. نمی خواهند ونمی توانندببینند و بپذیرند که حافظ مثل آنها نبوده،حافظ گهگاه شراب می خورده وبه عیش ونوش می پرداخته واین مقام را به دنیا وآخرت نمی داده است.
دویارزیرک وازباده ی کهن دومنی
فراغتیّ وکتابیّ وگوشه ی چمنی
من این مقام به دنیا وآخرت ندهم
اگرچه درپی ام افتند انجمنی
خُم‌ها همه در جوش و خروشند ز مستی
وان مِی که در آن جاست حقیقت نه مَجاز است.
جالب است که آنها که از"میکده"،تعبیر میکده ی عشق برداشت کرده اند، دراین بیت "خُم ها" را مومنینی تعبیر نموده اند که درکارعبادت درجوش وخروش اَند!!!
آخربه کدامین منطق ودرکدام لغتنامه "خُم" معنای مومن دارد؟!
جالب تراینکه درجایی درتفسیر بیتِ زیبای:
"دوش درحلقه ی ماقصّه ی گیسوی بود" آورده بودند:
دیشب ماعاشقانت درمحفلی گردآمده و ذکر یاذُوالجلال ولاِکرام می خواندیم!!!
درچنین منطقی اگرشنیدید که کسی به کسی گفت: "دوستت دارم، یاعاشقت هستم" سعی کنید برداشت سطحی نداشته باشید وبه ژرفای معنا بیاندیشید. قطعاً باچنین نگرشی درخواهید یافت که چیزی که شنیده اید برعکس آن چیزیست که تصوّرکرده اید! یعنی او به عبارتی می گوید: خدایا دوستت دارم! خدایا عاشقت هستم! چراکه این فرد، عاشقِ کسی شده که اوراخدا آفریده است، بنا براین درحقیقت اوعاشق خداست وخدارا دوست دارد نه این مخلوق خدارا !!!
خُم ها : ظروفی سفالین هستند که درآنها شراب درست می کردند
درجوش وخروش بودند: اشاره به زمان رسیدن ِ شراب که به جوش می آید.
حقیقت: راستین
مَجاز: غیرحقیقت،
من نمی دانم که حافظ می بایست باچه واژه ای وبه چه زبانی به شراب انگوری اشاره می کرد تایک عدّه نتوانند برداشتهای دیگربکنند!
دراینجا به صراحت می فرماید:
ازشرابهایی سخن می گویم که راستین هستند نه مجازی! شراب راستین وحقیقی همین شراب انگوریست. شراب مجازی شرابهایی مثل شرابِ نگاه،شرابِ غرور، شرابِ مقام، شرابِ محبّت، شرابِ لعل لب و..... هستند. چیزی نیستند که بتوان درسبو یا پیاله ریخت ونوش جان کرد! یعنی شرابهای غیرواقعی اَند. مثل دنیای اینترنت که نسبت به دنیای حقیقی، غیرواقعیست. درخانه نشستیم وازبازار خرید می کنیم بی آنکه ازخانه خارج شده وبه بازاررفته باشیم، حضورفیزیکی دربازارنداریم وحضورما غیرواقعیست. ازهمین رو به اینترنت دنیای مجازی گفته می شود. بنابراین هرچیزی که غیرحقیقی وغیرواقعی بوده باشد مجازی نامیده می شود.
معنی بیت: درادامه ی بیتِ قبلی، که شاعرمیکده ها را بازدیده وخرسنداست حالا واردِ میکده شده وخُم ها رابه چشم خویش می بیندکه درجوش وخروش اَند وبه عبارتی پخته شده ورسیده اند. گویی که خُم ها وشرابها نیزاین آزادی راجشن گرفته وسرمست شده اند! شرابهایی که من درآنجا به چشم خویشتن دیدم که واقعی وحقیقی بودند،مجازی نبودند! شراب عشق ومحبّت ولعل لب نبود شراب انگوری بود.
گِردِ بیت الحرام ِ خُم حافظ
گرنمیرد به سربپوید باز
ازوی همه مستیّ وغروراست وتکبّر
وزما همه بیچارگی وعجزونیاز است
دراینجا دیگرصحبت ازشراب وخُم تمام شد وروی سخن به جانبِ معشوقی زمینی رفت، معشوق‌ ممکن است همین شاه شجاع بوده باشد که درسایه ی اومیکده ها بازشده اند.
معنی بیت: اوسرمستِ مقام والای خویش است، اوسرمستِ زیبائی خویش است، اومست غروراست ومتکبّر! وآنچه که ما درمقابل این ناز وغروروکِبر داریم، بیچارگی ونیاز وناتوانیست.
درادبیّاتِ عاشقانه،غرور ونازو عتاب از سوی معشوق، نه تنها ناخوشایند نیستند، بلکه باعثِ برجسته ترشدن زیبائی های مع شوق واشتیاق ِ بیشترعاشق می شوند.
چشمت ازنازبه حافظ نکندمیل آری
سرگرانی صفتِ نرگس رعنا باشد
رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که اومحرم راز است
این بیت نیز دلیلی روشن براین ادّعاست که صحبت ازیک معشوق ودوستِ زمینی هست. چراکه کسی راز را به خداوند نمی گویند! اوبرهمه چیز دانا وشنواست. وقتی سخن درموردِ گقتن ِ رازبه یک دوست است قطعاً اوزمینیست.
غیر: بیگانه، دراینجاهرکسی غیراز دوست بیگانه محسوب می شود.
معنی بیت: آن رازی راکه با هیچکس (بیگانگان) نگفته وهرگزنخواهم گفت بادوست(شاه شجاع) می گویم که تنها اومَحرم رازاست.
مَحرم ِ راز ِ دل شیدای خود
کس نمی بینم زخاص وعام را
بادلآرامی مراخاطرخوشست
کز دلم یکباره بُرد آرام را
شرح ِشکن زلفِ خَم اندر خم جانان
کوته نتوان کرد که این قصّه دراز است
این بیت نیزحدس مارا مبنی براینکه غزل دررابطه باشاه شجاعست به یقین نزدیک ترمی سازد. هرجا که حافظ ازشاه شجاع می گوید،حتماً اشاره ای نیز به زلفِ شکن درشکن اَش می کند.
شرح ِ جادو وجاذبه ی زلفِ توکه به زیبایی پیچیده شده وچین وشکن ِ دلکشی دارد بسیارطولانیست.(همانگونه که زلف تودراز وطولانیست). قصّه ی چین وخم گیسوی توتمامی ندارد.
معاشران گِره اززلفِ یاربازکنید
شبی خوشست بدین قصّه اش درازکنید.
بارِ دل مجنون و خَم ِطُرّه ی لیلی
رخساره ی محمودوکف پای اَیاز است
باردل: کنایه ازغم وغصّه ی دل، بار عشق وبارمسئولیتِ عاشقی
خم طرّه: چین وشکن زلف
محمود وایاز: اشاره به داستان عاشقی سلطان محمود با غلام خویش ایازاست. سلطان محمود آنقدرعاشق غلام خویش بوده که رخسارش رابرکفِ پای اومی نهاد ودل شیدای خودرا آرام می نمود.
معنی بیت: درادامه ی بیتِ پیشین است می فرماید: شرح داستان ِ من وزلفِ تو همان داستانِ دلدادگیِ مجنون به کشش وجاذبه ی خم گیسوی لیلیست که تمامی ندارد،همانگونه که دل مجنون ازچین وشکن معشوقه اش پُرخون وپرازغصّه بود، دل من نیزازجادوی زلفِ تو پرخون است. داستان من وتو همان داستان محمود وایازاست. دلدادگی ِ من ازهمان جنس است، بااین تفاوت که دراینجامنِ غلام،شیدای سلطان خودشده است. من نیزرخساره ام راکه برکفِ پای تومی نهم اندکی دلم آرام می گیرد.
حافظ رابطه ی خود باشاه شجاع را ازآن جهت به "لیلی ومجنون" و "محمود وایاز" تشبیه کرده،تابدینوسیله ذهنِ محبوبِ خود(شاه شجاع) ومخاطبین غزل رابه این نکته جلب نماید که درعشق های اینچنینی،جنسیّت ،تمایلاتِ جنسی وهوا و هوس، مقام وجایگاهِ اجتماعی طرفین، کوچکترین تاثیری دررابطه نداشته وآنچه که اهمیّت دارد عشق است وبس.هر چه هست،دلدادگی ومحبّت و شیدائیست ومسایل حاشیه ای هیچ جایگاهی ندارند.
عشقبازی کاربازی نیست ای دل سربباز
زانکه گوی عشق نتوان زد به چوگان هوس
بردوخته‌ام دیده چو باز از همه عالم
تا دیده ی من بررخ زیبای توبازاست
بردوخته ام: چشم پوشیده ام
"باز" درمصرع اوّل،پرنده ی شکاری شهبازاست ودرمصرع دوّم به معنای گشوده است.
دراینجا شاعر موضوع نحوه ی تربیت کردن شهباز را دستمایه ی خویش قرارداده ومضمونی شاعرانه وعاشقانه خَلق کرده است. هنگامی که پرنده ی شکاری بازرابه شکارگاه می برند، چشمان اورا باکلاهکِ کوچکی که برروی سرش می نهند می پوشانند تا توجّهش به اطراف معطوف نگردد. موقع شکارکلاه ازسر اوبرمی دارند تا تمام حواس وتوجّهش برروی شکار متمرکز گردد واحتمال توفیق درشکارفزونی یابد.
حافظ نیز دراینجا همانندِ بازچشمانش را ازهمه ی زیبائیهای عالم پوشیده نگاهداشته تا تمام حواس وتوجّهش به شکار(معشوق) متمرکزگردد واحتمال جلبِ توجّهِ اوفزونی یابد.
معنی بیت: اززمانی که دیده ی من به روی زیبای توگشوده شد،چشمان خودرا بسان ِبازشکاری، ازهمه ی زیبائیهای دنیا پوشیده نگاهداشته ام تامگرتوجّه ِ تورا جلب کنم. توراشکارکنم تاعشق مرا درک کنی وازمحبّت وعنایت خود مرامستفیض نمایی.
بازی با واژه ی "باز" به معنی شاهباز و"باز" به معنی گشوده حالب توجّه است.حافظ استاد بی بدیل بازی باکلمات وخَلق مضامین نو وبدیع است.
داده ام "بازِ" نظررابه تَذروی پرواز
"باز"خواندمگرش نقش و شکاری بکند
درکعبه ی کوی توهرآن کس که بیاید
از قبله ی ابرویِ تودرعین نماز است
کوی معشوق برای عاشق همان حرمتِ کعبه رادارد. حافظ ازواژه های کعبه وقبله ونماز مضمونی بدیع ساخته است.
معنی بیت: ای معشوق، کوی توحرمت کعبه دارد وابروی توقبله. هرکس که درحریم کوی تووارد گردد، بی اختیارچشمانش به محرابِ ابروان توخواهدافتاد،زبان به ذکرزیبائیهای توگشوده وتوراتحسین خواهدکرد وبی آنکه قصد کرده باشد به تعظیم وسجده ی توخواهدپرداخت. بنابراین هرکس که درکوی تو گام بگذارد بی آنکه اراده کند مشغول نمازگزاردن خواهدشد.
حافظ اگرسجده ی توکرد مکن عیب
کافرعشق ای صَنم گناه ندارد.
ای مجلسیان سوزدل حافظ مسکین
از شمع بپرسید که در سوز و گداز است
معنی بیت: ای دوستان وای یاران،اگرمی خواهید حس وحال حافظ را دریابید وبدانید که درچه حالیست وچگونه روزگارمی گذراند، ازشمع که درحال سوختن وگداختن است،بپرسید که پاسخ روشنی به شما خواهد داد.
حافظ دراین بیت باهنرنمایی، پرسشی رامطرح کرده و پاسخ آن رانیزدر صورتِ مسئله گنجانده است. ضمن آنکه بصورتِ لطیف وظریف، خود را به شمع سوزانی تشبیه کرده که می سوزد ومی سازد،ودرعین گداختن، به پیرامون خویش نیز روشنایی(به معنای آگاهی) می بخشد.
دروفای کوی تومشهورخوبانم چوشمع
شب نشین کی سربازان ورندانم چوشمع

رضا در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:

اگر چه باده فرح بخش و باد گل‌بیز است
به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است
این غزل درزمان حاکمیّتِ امیرمبارزالدین سروده شده است.وی پس از قتل شیخ ابواسحق رفیقِ شفیق حافظ،فارس وشیراز راتصرّف و ضمیمه ی قلمرو خود ساخت.
امیرمبارزالدّین پادشاهی ظالم،بی ادب،مال اندیش،عامی و بی تربیت بوده است. زمانی مایل به افراط در می خوارگی و فسق و فجور می شود و زمانی کارش به دینداری ِ متعصّبانه می کشد ودستوربه بستن میکده ها وآزارواذیتِ میخواران صادرمی کند.
وی پس از سال 752توبه ای مجدّد می کند و جمعه ها پیاده به مسجد می رود و مصاحب زاهدانِ دراز نماز می شود و شخصاً امر به معروف و نهی از منکر می کند و شرابخواران را حد می زند و در این تعصئبات عامیانه کارش به جایی می رسد که گویند فرمان می دهد«امیرعلی مهل»کودک ده ساله و فرزند بی گناه رقیب خود ابو اسحق اینجو را بکشند.
او پس از تصّرف فارس بر شدّتِ اعمال خود می افزاید و چنان به ریا و ظاهر می کوشد که حتی دینداران حقیقی نیز از وی مشمئز می شوند و نکته سنجان او را "محتسب" می نامند.
سرانجام شاه شجاع باهمدستی برادر خود، پدررا ازتخت پادشاهی برکنارو خودبرجای پدربرتخت نشست.
باده:شراب انگوری
بیز: بیختن
باد گل بیزاست: یعنی بادمی وزد وگلها را می پراکند وآدمی رابه شرابخواری وسوسه می کند.
مُحتسب: محاسبه گر،ماموران نهی از منکر که با شراب خوارگان برخورد دولتی و قانونی و شرعی داشته اند.
تیز:بُرنده ، در این جا به معنی سختگیر و هوشیار می باشد.
چنگ: از آلاتِ موسیقی است.
به بانگِ چنگ: باصدا وآوای چنگ
معنی بیت : اگر چه شراب، روح افزا وشادی بخش است و باد مشغول پراکندن گل است وآدمی را وسوسه به عیش وعشرت می کند. لیکن مواظب باشید، بی سروصدا شراب بنوشید، باآلات موسیقی وآواز به عشرت مپردازید که محتسب( امیرمبارزالدّین وماموران حکومتی) بیدار وهوشیارهستند. پنهانی شراب بخورید که اگردستگیرشوید تعزیر خواهیدشد.
دانی که چنگ وعودچه تقریرمی کنند
پنهان خورید باده که تعزیر می کنند
صُراحی ای و حریفی گرت به چنگ افتد
به عقل نوش که ایّام فتنه انگیز است
صُراحی: ظرف ظریفی که به اشکال مختلف ساخته می شد.ابتدا شراب ازخُم واردصراحی شده سپس به وسیله ی آن به پیاله ها ریخته می شود . تُنگ، امروزه پارچ می گویند.
حریف: هم پیاله
به چنگ افتد:بیانگر این مطلب است که شراب و حریف موافق به سختی یافت می شده است.
به عقل نوش: بااحتیاط بنوش
ایّام فتنه انگیزاست:کنایه ازاوضاع ناموافق سیاسی واجتماعیست.
معنی بیت:
چنانچه ظرفِ شرابی و هم پیاله ای موافق پیداکردی هوشیار باش وبااحتیاط اقدام به باده خواری کن که روزگار ناموافق اسا وبسیار فتنه انگیز.
در این زمانه رفیقی که خالی ازخلل است
صُراحیِ مِی صاف و سفینه ی غزل است
در آستین مُرقّع پیاله پنهان کن
که همچوچشم صراحی زمانه خون‌ریزست
آستین:آستین لباس.
مُرقّع: جامه ی وصله دار، جامه ای که از تکّه پارچه های دوخته شده درست شده باشد، خرقه ، خرقه ای که وصله های چهارگوش داشته باشد.در اینجا مراد خرقه ی صوفیان می باشد.
پیاله:کاسه ای که بدان شراب نوشند.
چشم صُراحی: گفتیم که تُنگ شراب را به اشکال گوناگون مثل پرندگان و مرغابی ها می ساختند و شراب از دهان و چشم آن فرو می ریخت وبرحس وحال مستان می افزود.
زمانه خونریزست:اشاره به دوران سیاهِ امیر مبارزاست که برای اجرای احکام ظاهری اسلام در شهر خونریزی برپا بوده است.
معنی بیت: اگر که می خواهی باده نوشی کنی در خرقه ی صوفیانه این کار را بکن که ظاهر ِاَمررا رعایت کرده باشی. اگربی احتیاطی نکنی،گرفتارمی شوی، این زمانه به مانندِ چشمانِ صراحی که ازآن شراب سرخرنگ می ریزد،بسیار خونریز است.
خرقه دراین دوران نمادِ ریاکاری وتزویر بود. ماموران حکومتی همه خرقه پوش بودند و درلباس صوفیان ظاهرمی شدند.
چه جای صحبت نامحرم است مجلس اُنس
سرپیاله بپوشان که خرقه پوش آمد.
به آبِ دیده بشوییم خرقه‌ها از مِی
که موسم وَرع و روزگارپرهیزاست
وَرع: تقوا وپرهیزگاری
معنی بیت:
حال که روزگار،روزگارریا وتزویر است،به حال خودمی گرییم وخرقه های خود رابا اشکِ چشم می شوییم تاآلودگیهای شراب راپاک کنیم. لکّه های شراب باعثِ برمَلاشدن ِ شرابخواری ما می شود ناچاریم پارسایی و پرهیزگاری پیشه گیریم تاازشرّ ماموران حکومتی دراَمان باشیم.
درخرقه ازاین بیش منافق نتوان بود
بنیاد ازاین شیوه ی رندانه نهادیم!
مجوی عیش خوش از دور باژگون سپهر
که صافِ این سرخُم جمله دردی آمیز است
مجوی عیش خوش: توقّع نداشته باش که بتوانی درچنین روزگارسیاهی که امیرمبارز رقم زده،خوشی وشادمانی داشته باشی.انتظارعیش دراین زمانه، عبث است.
دور:1- دوران و روزگار 2-گردش جام
سپهر: فلک،آسمان
منظوراز"صاف" همان شراب صافیست که در بالا وسر خُم قرار دارد و تهِ خم دُرد آلود می شود. امّا دراینجا آسمان به خُم ِشراب واژگون تشبیه شده است.چون خُم آسمان واژگونه هست پس سرخُم نیز دُردآلودشده وشراب صاف وجود ندارد.
"دُرد" همان رسوب یا لردِ ته نشین شده در خُم شراب است که طعم آن رابدمَزه می کند.
معنی بیت:
از این آسمانی که به سببِ تُندروی وافراطی گری امیر مبارزالدین واژگون شده، انتظار عیش خوش و لذّت نداشته باش. خُم آسمان واژگون شده وشراب صاف وجودندارد. همه چیز برعکس شده وبه جای عیش ولذّت، درد ورنج واندوه است.
آن حریفی که شب وروز مِی صاف کشد
بُوَد آیا که کند یاد زدُرد آشامی ؟
سپهر بَرشده پرویزنیست خون افشان
که ریزه‌اش سر کسری و تاج پرویز است
سپهر: آسمان
پرویزن: اَلَک، وسیله ای برای بیختن و اَلَک کردن آرد وشکرو....
آسمان به الک تشبیه شده است،الکی که بالاگرفته شده، یعنی همچنان بی وقفه درحال الک کردنست.
هم می توان سپهر ِ بَرشده خواند، هم سپهر، بَرشده پرویزنی ست. هردوخوانش صحیح است. "سپهر ِ برشده" یعنی آسمان ِ بالا نگاهداشته شده. "سپهر، بَرشده پرویزنیست" یعنی آسمان اَلکی بالا نگاهداشته شده است.
خون پالا: خون چکان،صاف کننده ی خون، خون افشان ، پاشنده خون
ریزه اش: ریزترین چیزی که ازاین الک می افتد
کسری وپرویز: نام پادشاهان معرف قدیم
معنی بیت: (به آسمان تکیه مکن) آسمان مثل الکی بالانگاهداشته شده هست که هرلحظه درحال غربال کردن وجداساختن است،(اشاره به اینکه هرلحظه تعدادی ازمیان ما به بهانه های مختلف به آنسوی هستی سفرمی کنند) از بس که مردمان درهرلحظه کشته می شوند ازروزنه ها وسوراخهای این اَلک خون می چکد!. برای آسمان هیچ اهمیّتی ندارد که ماچه کسی هستیم، پادشاهیم یادرویش، همه چیز وهمه کس راغربال می کند، آنها که ازسوراخهای این الک(به آنسوی هستی ودنیای مرگ) می افتند محکوم به مرگ ونابودی ونیستی شده اند. ریزترین چیزی که ازاین الک به گودال نیستی افتاده،تاج باشکوه پرویز وسرکسری بوده است. (بااین حساب، همه چیز ازاین سوراخ خواهدافتاد هیچ چیزپایدارنخواهدماند) ماهاکه جای خود داریم! هیچکس نمی تواندادّعاکند که من آنقدربزرگ هستم که ازسوراخهای اَلکِ سپهر رَد نمی شوم!
تکیه براخترشب دزد مکن کین عیّار
تاج کاووس ببُرد و کمرکیخسرو
عراق وفارس گرفتی به شعر خوش حافظ
بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است
معنی بیت:
ای حافظ تو با اشعارناب ونغزخود،عراق و فارس را تسخیر کردی، حالا بیا و بغداد و تبریز را تسخیرکن.
حافظ برخیزوببین که همانگونه که خودپیش بینی کرده بودی،نه تنها بغداد وتبریز بلکه همه ی جهان راتسخیرنموده ای. شعرتو درزمان آدم وحوّا زینتِ گلبرگهای گلهای بهشتی بود وتاجهان باقیست همچنان آرامبخش دلهای پرآشوب عاشقان ودلدادگان خواهدبود.
به راهِ میکده حافظ خوش ازجهان رفتی
دعای اهلِ دلت باد مونس ِ دلِ پاک

پرسش در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۱۴ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۶ - در شکایت و عزلت و حبس و تخلص به نعت پیغمبر اکرم:

این بیت چه معنی میده؟ :
روی دیلم دیدم از غم موی زوبین شد مرا
همچو موی دیلم اندر هم شکست اعضای من

nabavar در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۲:

توهم و خیال پردازی مولوی
گر عمر بشد عمر دگر داد خدا
گر عمر فنا نماند نک عمر بقا. !!!!!!

رشید گل افشان در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸:

درود بر سروران گرامی
در بیت : " اگر چه موی میانت به چون منی نرسد
خوشست خاطرم از این خیال دقیق
به نظر می رسد ، تشبیه میان به موی آنگونه که سروران گرامی پنداشته اند مراد شاعر نبوده است و تشبیه میان به مو نادرست است. بلکه چنانچه این ترکیب به صورت " موی و میان" اصلاح شود صحیح تر است. حافظ می گوید: " اگر چه موی و زلف محبوب و همچنین میان و اندام محبوب به دست کسی مانند من نمی رسد... " شاعر در جای دیگری هم موی و میان را به این صورت آورده است:
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد / بندۀ طلعت آن باش که آنی دارد
شاد و تندرست باشید

آریا والا در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۱:

اولین درس برای فروش
از خود بیرون اومدنه

کمال داودوند در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۲:

ذ 9013

۱
۳۱۶۹
۳۱۷۰
۳۱۷۱
۳۱۷۲
۳۱۷۳
۵۶۳۱