نوشاد رکنی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۴۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۰:
در مصرع «بوستان تو گند زاریست» صحیح «گندنا زار» یعنی تره زار است.
دکتر مهدی محمدی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳:
ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر بازآ که ریخت بی گل رویت بهار عمر
ای : حرف ندا ، منادا ضمیر مبهم "کسی" محذوف است .
خرم: شاد ، شادمان مجازا به معنی سرسبز
فروغ : شعاع ، روشنی و تابش آفتاب
رخ: چهره ، رخسار
فروغ رخ : اضافه استعاری ، رخ به خورشید تشبیه شده سپس مشبه به حذف گردیده و یکی از لوازم و اجزاء خورشید که فروغ است مضاف مشبه شده است . در اصل بوده نور چهره ی مانند خورشید
لاله زار : جای روییدن لاله ، جایی که لاله زیاد می روید // لاله : نام گلی پیاز دار و سرخ رنگ و زیبا // زار: پسوند است به معنی مکان روئیدن مانند کشتزار ، بمعنی انبوهی و بسیاری هم آمده است . همینطور حرفی باشد که در محل ّ کثرت اشیاء استعمال کنند.
عمر : دیر ماندن و زیستن ، زندگی و زندگانی
توضیح : نور و گرمای خورشید باعث رشد گیاهان و رونق و سرسبزی گلزارها میگردد وجود معشوق در زندگی مانند نور خورشید است که موجبات شادی و سرسبزی زندگی عاشق است .
خطاب شاعر به معشوق است ، ای معشوق که مانند خورشید هستی و نور چهره ی مانند خورشید تو باعث شادمانی و سرسبزی زندگی من است .
بازآ : فعل امر به معنی بازگرد . جمله انشایی امری در معنای ثانویه ی آرزو و تمنا . کاش باز میگشتی
که : حرف ربط به معنی چونکه ، برای ای اینکه ، به این دلیل که
گل : واژه گل در گذشته اسم خاص بوده است و صرفا برای نامیدن گل سرخ ( ورد ) به کار میرفته و سایر گل ها را با نام خودشان مثل لاله ، شقایق ، سوسن مورد خطاب قرار میدادند . اما امروزه اسم عام است برای نامیدن همه گل ها .
گل رویت : گل روی اضافه تشبیهی ، روی و چهره معشوق به گل تشبیه شده است .
ریخت : از مصدر ریختن به معنی پراکنده شدن ،
بهار : فصل اول هرسال . از آنجا که در این فصل درختان از خواب زمستانی بیدار شده ، شکوفه می آورند و در این فصل شکوفه های رنگارنگ بر شاخه های درختان دیده میشود بهار در معنی مجازی شکوفه به کار می رود .
بهار عمر : اضافه استعاری ، عمر یا زندگی مانند درخت یا شاخه ایست که بهار (شکوفه) آورده است . استعاره مکنیه در عمر
کاش باز میگشتی که شکوفه ی درخت عمر من بدون (نور و گرمای وجود همچون خورشید ) تو ریخته است .
وجود تو مانند خورشید و نور خورشید زندگی مرا شاداب کرده است و غیبتت باعث سردی زندگی من میشود .
مهرشاد اصغری در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۵۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۷ - مناظرهٔ خسرو با فرهاد:
آن دوستانی که می گویند ای کاش ((فرهاد)) زنده می ماند و به ((شیرین)) می رسید، درک درستی از شخصیت واقعی شیرین ندارند. البته که هر انسانی می تواند به اندازه درک و نیاز خود از ادبیات بهره بگیرد.
تا این زمان ((شیرین)) از وجود شخصی به نام ((فرهاد)) باخبر نبود یا تنها از او به عنوان تندیسگری ماهر شنیده بود.
پس از مرگ ((فرهاد))، وقتی قضیه را برای ((شیرین)) نقل میکنند، وی می گوید که من اصلا به چنین شخصی نیاز ندارم که بخواهد سر زیر پایم بگذارد و برای من عاشقی کند. یعنی اگر هم ((فرهاد)) زنده می ماند، ((شیرین)) التفاتی به وی نمی کرد.
از نظر خود من، این داستان نمایانگر شخصیتی جدید از زن ایرانیست.
اگر داستان ((لیلی و مجنون)) -که از ادبیات عرب است - را خوانده باشید متوجه می شوید که در آن داستان شخصیت ((لیلی)) ارزش بالایی نداشته است،که این ریشه در تاریخ و فرهنگ عرب دارد.
اما ((نظامی)) در داستان ((خسرو و شیرین)) ، با ترسیم شخصیتی مستقل و با کمالات از ((شیرین))، تصویر جدیدی از رفتار و مرام زنانه را وارد دنیای ادب می کند.
*با تشکر از استاد ((احمد قنبری))
حمید سامانی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵:
گمنام عزیز
باز رسان صحیح است، منظور من از نوشتن بازرس تکرار اشتباه املایی در متن شعر است که ویرایشگر این تارنامه بی توجهی به خرج داده امیدوارم تصحیح کنند اشکالهای متعدد نگارش و غلط املایی و عدم رعایت فاصله بین کلمات در تمامی اشعار مندرج در گنجور به چشم میخورد
پاینده باشید
گمنام-۱ در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵:
حمید گرامی
البته کسی بازرسان ( جمع بازرس) نمی خواند بااین حال به گونه ای که مرقوم فرموده اید این بد گمانی را
به دل خواننده می افکند .
، و باز رسیدن که منظور نظر سرکار بوده است.
کمال داودوند در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۱۶ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۹۹:
6067
گمنام-۱ در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵:
حمید گرامی،
این بازرسان شما از چه و چه کسی را بازرسی میکنند؟؟
حمید سامانی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵:
"باز رسان" از دو کلمه تشکیل شده و بایستی جدا نوشته شوند
بازرسان جمع بازرس است
یا رب آن آهوی مشکین به ختن باز رسان - تا با آخر . . .
همایون در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶:
به به غزلی شیرین غزلی دلچسب یکدست رخسنده و سرمست
هر چه روی زمین است دلی دارد و رازی در آن
نیست آن راز جز سر کشیدن به آسمان
گویی هر چه در آسمان است رخسنده و نگران
تا زمینیان برای معراج خود هر یک بیابند یک نردبان
ما ز بالائیم بالا میرویم سوسن و لاله و سرو و ارغوان
فرهاد در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۴۹ - اختلاف کردن در چگونگی و شکل پیل:
سلام دوستان.
فکر نمیکنید اگه وقتی با یه قضیه احساسی / ادراکی برخورد میکنیم بهتره تعصب رو بزاریم کنار, تعالیم دینی که از بچگی تا حالا دیگران بهمون گفتن وود وود نکنه بهتر نیست؟
نوید در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۲:
با احترام، مریم خانم، تنگ شکر در اینجا معنی بار شکر !!! نمیده و کنایه از دهان معشوق است.
حمید سامانی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۸:
غلطهای املایی و بد نویسی و عدم فاصله خواننده را دچار سرگردانی و اشتباه میکند - حیف که با این همه ذوق و عشق به شعر و ادبیات کمتر کسی به نگارش فارسی توجه میکند - چرا با دست خودتان ضربه به این زبان زیبا میزنید؟
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
جامه کس سیه و دلق خود از رق نکنیم
رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم
سِرّ حق بر ورقِ شعبدهْ، ملحق نکنیم
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است
کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید
گو تو خوش باش که ما گوش به ناحق نکنیم
خوش بر آنیم جهان در نظر راهروان
فکر اسب سیه و زین مُغَرَق نکنیم
شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشد
التفاتش به می صافْ، مُرَوَق نکنیم
آسمان کشتی ارباب هنر میشکند
تکیه آن بِه که بر این بحرِ معلق نکنیم
حافظ ار خصم خطا گفت، نگیریم بر او
ور به حق گفت، جدل با سخن حق نکنیم
دلق: خرقه، جامه درویشان
رَق: پوست نازک برگ (با ارزق فرق میکند، ارزق به معنای کبود، نیلگون و آبی است)
مغلطه: کلامی که مردم به آن وسیله در غلط و اشتباه اندازد
ملحق: مربوط، پیوسته، وابسته
حسودی: یک شخص حسود
بیت چهارم: استفاده کلمه "احمق" از حافظ بسیار بعید است، به ظن قوی چیزی شبیه "گوش به ناحق نکنیم" بوده است
رند: آنکه در باطن پاکتر و پرهیزکارتر از صورت ظاهر باشد؛ کسی که تظاهر به عملی یا حالتی درخور ملامت کند و در باطن شایان ستایش باشد
رند در معنای اول و عام یعنی زیرک و زرنگ و حیله گر - استفاده از این معناها در چنین شعرهایی غلط است
مُغَرَق: آراسته، مزین
مُرَوَق: خارج از دین و آیین
ور: و اگر
زینب در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:
روفیا ی عزیز سلام نمیدانم پیام من به دستت می رسد یانه اما برای صحبت با تو چاره ای جز حاشیه های سایت گنجور نداشتم... من به شدت علاقه من به دوستی با تو هستم . نام من زینب است اهل کاشان هستم دیار سهراب نمیدانم او را میشناسی یانه من هنر میخوانم و حرف های زیادی برای گفتن با تو دارم از تو خواهش میکنم اگر پیام مرا خواندی به این نشانی پیامی بفرست zeinab7art@gmail.com
رضا در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
اگر آن تُرک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
تُرکان شیرازی احتمالاً جاذبه های زیادی برای حافظِ عاشق پیشه داشته که حاضربوده سمرقند وبخارا را فدای خال ِ دلربای آنها کند!
منظور ازترکِ شیرازی ممکن است دخترزیبا روی شیرازی یا شاه شجاع بوده باشد.
یک احتمال این است که غزل زمانی سروده شده که بین حافظ وشاه شجاع شکرِآب شده بوده ، به همین سبب نیز حافظ ازعبارت: اگربدست آرد دل مارا استفاده کرده است . یعنی اگرشاه شجاع ازمن دلجویی کند....
درهرصورت درموردِ این بیتِ زیبا ومعروف، سخنان زیادی ازسوی منتقدین وموافقین گفته شده وهرکدام دلایلی برای اثباتِ گفته های خود مطرح کرده اند. تاآنجا که موضوع به طنزکشیده شده وداستانهایی نیزمثل داستان تیمورلنگ وحافظ پیرامون آن شکل گرفته که براساس آن روزی تیمورلنگ باحافظ ملاقات کرده ومی بیندکه حافظ وضعیّت مالی خوبی ندارد. ازروی طعنه به اومی گوید تو که اینقدرفقیروتهی دست هستی چرا وچگونه شهرهای سمرقند وبخارا رادرقبال یک خال به معشوق خویش بخشیده ای؟ حافظ هم باطنزپاسخ می دهد: من قبلاً اینقدرفقیرنبودم ازهمین دست ودلبازیهاست که به این روزافتاده ام.!
درحاشیه ی این بیت زیباحتّا شعرهای زیادی نیزسروده شده است. برای مثال:
صائب تبریزی:
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سرودست و تن و پا را
هر آنکس چیز می بخشد، ز جان خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
روانشاد استادشهریار:
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را
هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صائب که میبخشد سرودست وتن وپا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را
وقطعات زیادی که بیان آنها موجب اطاله ی کلام خواهدشد.
امّا آنچه که مهّم است ساختار زیبا،سادگی واثربخشی این شعر زیباست که جلبِ توجّه کرده و دیگران را واداشته تادرحاشیه ی آن دست به قلم شده وآن رابه نقد بکشند. یکی ازویژگیهای اشعار حافظ به چالش کشیدن ِ موضوعات ِ اجتماعی وفردی، باورها واعتقادات عام وخاص است. شعروقتی خوب ودرجه یک است که قابل بحث وجَدل ،تبادل نظر،نقد وتعریف ومقایسه باشد وبتواند پیرامون همه ی مسایل، اخلاقی،اجتماعی،سیاسی ودینی و....چالش ایجادنماید. تنها بابه چالش انداختن این مسایل وباورهاست که نظریّات وباورهای نو وتازه تولید می شود. واین ویژگی یکی دیگرازآن دههاویژگی ِ منحصربفردیست که جاودانگی اشعار حافظ رارقم زده اند.
درست است که سندمالکیّتِ سمرقند وبخارا به نام حافظ نبوده، تااینچنین بتوانددست ودلبازی کند.اصلاً بحثِ بخشیدن این دوشهرمطرح نیست. موضوع این است که درآن روزگاران، زیباروریانِ سمرقند وبخارا شهرت قابل توجّهی پیداکرده وبرسرزبانهابه ویژه شاعران بودند. حافظ نیزقبلاً بااشعاری ازاین دست:
به شعرحافظ شیراز می رقصند ومی نازند
سیه چشمان کشمیری وترکان سمرقندی
ویاخیزتاخاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کزنسیمش بوی جوی مولیان آید همی
احتمالاً حافظ نیز دراعتراض به منتقدین ودرپاسخ به این سئوال که چراترکان شیرازی درشعراو حضور ندارند این شعرراسروده وجای آنها خالی نمانده باشد.ضمن آنکه رندانه تقصیرراازجانبِ خودِآنهادانسته ومی فرماید:این ترکان شیرازی هستند که نسبت به ما نامهربان وبی توجّه هستند.
معنی بیت: اگرآن محبوبِ دلربای ترک ِ شیرازی، ازمن دلجویی کند وباپیامی،نگاهی،نوازشی، دل مرا به دست آورد، من درقبال این لطف، حاضرم ازخوبرویانِ سمرقند وبخارا دست بردارم.
ازهمین رو دربیتهای بعدی نیزبه تعریف وتمجیدازشیرازودلبران شهرآشوبش پرداخته است.
بده ساقی می باقی که در جنّت نخواهی یافت
کنار آبِ رُکن آباد و گلگشت ِمصّلا را
جنّت: بهشت
رکن آباد: منطقه ومحلّه ای درشیراز
گلگشت: گلزار وباغ
مصّلا: محلّه ای درشیراز
معنی بیت: ساقیا شراب بیاور تادر رکن آباد وگلشن مصّلا به عیش ونوش بپردازیم ووقت راغنیمت بشماریم که دربهشت نیز چنین مناطق باصفایی پیدانخواهدشد.
البته اینکه دربهشت نیز چنین مناطقی وجودندارد اغراق وغلّو هست که معمولاًدرتعریف وتمجید ازچیزی شاعران بکارمی گیرند وبه نوعی زیبایی شعر محسوب می گردد. نمونه ی دیگراغراق:
شعرحافظ درزمان آدم اندرباغ خُلد
دفترنسرین وگل رازینتِ اوراق بود.
فغان کاین لولیانِ شوخ ِشیرین کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
لولیان: لولی به دلبر جسور ویغماگردل ودین گفته می شود.
"خوان یغما " نام یکی از جشنهای مجلّل و باشکوه تورانیانِ ماوراء الّنهر بوده که آداب و رسوم آن را از جشن سگه(سده) گرفته بودند. در این جشن سفره های وسیعی می گسترانیدند،انواع و اقسام خوراکهای لذیذ و نوشیدنیهای خوشگوار در آن می نهادند. سپس از عموم طبقات دعوت می کردند که در این ضیافت عمومی حاضر شوند و ضمن انجام سایر مراسم معموله، بخورند و بیاشامند. اگر به این سفره و ضیافتِ عام ، نام "خوان یغما" داده شده است از این جهت بوده که شرکت کنندگان در جشن مجاز بودند ضمن خوردن ونوشیدن هر چه می خواهند با خود ببرند. حضرت حافظ بااشاره به همین سابقه ی تاریخی، تاراج صبر وقرارآدمی توسطِ لولیان شهرآشوب را به غارتگری این سفره ها نسبت ومی فرماید:
معنی بیت:
فریاد که این دلبران جسور وشهرآشوب، صبروطاقتِ مارا ازسفره ی دل آنچنان که ترکان، سفره ی (خوان یغما)میهمانی وجشن وسرور راغارت می کردندبه تاراج بردند.
زُهدمن باتوچه سنجد که به یغمای دلم
مست وآشفته به خلوتگهِ رازآمده ای
ز عشق ِناتمام ما جمالِ یار مُستغنیست
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
عشق ناتمام: عشقی که تمامی ندارد. عشق ما گرچه تمامی ندارد وبسیارقابل توجّه نیزهست،لیکن معشوق ازاین عشق ما هرچقدرهم خالص وتمام ناشدنی باشدبی نیازاست.
مستغنی: بی نیاز
معنی بیت:
دراینجانیزاحتمالاً منظورازیار همان "ترکِ شیرازی یاشاه شجاع" می باشد که بنظرحافظ ذاتاًروی زیبایی دارد وبه آرایش وآب ورنگ زیبا نشده وبه تعریف وتمجیددیگران(عشق دیگران) نیز نیازی ندارند.
البته برداشت معنوی نیز می توان ازاین بیت نمود. دربرداشت معنوی:
جمال یار همان جمالِ معشوق اَزلیست که ازعشق مخلوقاتِ خویش بی نیازاست وباعشق ورزیدن ویانورزیدن به او، بازارعشق اوگرم وسرد نمی شود. جمالِ زیبای اوبه آب ورنگ و آرایشِ مصنوعی تزئین نشده وبه تعریف وتمجیدِ وثناگویی ومدح مخلوقات نیز نیازی ندارد.
اگرچه عشق توازغیرمستغیست
من آن نیم که ازین عشقبازی آیم باز
من ازآن حُسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده ی عصمت برون آرد زلیخا را
این بیت اشاره به داستان یوسف وزلیخا دارد ودو معنی متضاد دردل خود دارد. چرا که هم واژه ی "عشق" وهم عبارتِ : "ازپرده ی عصمت برون آرد" ایهام دارند ودومعنای متضاد رامی توان ازآنها گرفت.
معنی اول: من اززیبائیهای خیره کننده ی یوسف که هرلحظه درحال فزونی بود به این نکته پی بردم که عشق(دراینجا به معنی هوس وشهوت) زلیخا راوسوسه کرده وپرده ی عصمت وپاکدامنی اش را خواهد درید.(عقل وهوش ازسر اوربوده ورسوا وبی آبرویش خواهدکرد)
معنی دوم: من اززیبایی های روزافزون وفزاینده ی یوسف یقین داشتم که هوس وشهوتِ زلیخا، دیری نخواهدپائید و سرانجام به عشق حقیقی تبدیل خواهدشد واو را که باهواوهوس کارخودرا آغاز کرده،متحوّل خواهدنمودو از میان پرده ی عصمت وپاکدامنی سرافراز بیرون خواهدآورد.
تفاوتِ بارز عشق حقیقی با عشق مجازی این است که درعشق حقیقی هم حُسن معشوق وهم شدّت عشق عاشق درحال فزونیست امّادرعشق مجازی که خاستگاه آن شهوت وهوس است اینگونه نیست وبعدازمدتّی بافروکش کردن ِ حُسن معشوق ، آتش ِ عشق ِ عاشق نیزبه خاموشی می گراید.
عشقبازی کاربازی نیست ای دل سربباز
زانکه گوی عشق نتوان زد به چوگانِ هوس
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب ِ تلخ میزیبد لبِ لَعلِ شکرخا را
درعشق حقیقی،ازدوست هرچه به سمتِ عاشق برآیدنیکوست.حال معشوق اگردشنام یانفرین کند، عاشق ازروی علاقه واشتیاق ، معشوق را دعا خواهدکرد.
معنی بیت: اگرمرا دشنام دهی یانفرین کنی، من ازتودلگیر نخواهم بود وظیفه ی من برای توآرزوی دعا وسلامتیست. حتّا دشنام ونفرین نیز ازلب های نوشین تو زیباست. لبهای توآنقدرشیرین هستند که جواب های تندو تلخ نیزبه نظرمن زیبا می آیند.
دردایره ی قسمت مانقطه ی تسلیمیم
لطف آنچه تواندیشی حکم آنچه توفرمایی
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
ای جان ،پندواندرز پیردانا رابپذیر ودرعمل آر که جوانان رستگار، نصیحت های پیردانشمند را ازجان بیشتر دوست دارند.
نخست موعظه ی پیرصحبت این حرف است
که ازمصاحب ناجنس احترازکنید.
حدیث از مطرب و می گو و راز دَهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معمّا را
حدیث: روایت: گفتار،سخن
دهر: روزگار
حکمت :دانش ودانایی
ازمطرب وشراب صحبت کن معمّای ازکجاآمده ایم وبه کجامی رویم را رهاکن وخودرا میآزار،هیچکس تاحالا به وسیله ی علم ودانش، پاسخ این سئوال راکشف نکرده ونخواهدتوانست معمّای هستی ورازروزگار راکشف کند.
به راستی که ازآغازحیات تاکنون هیچ فلسفه ودانشی نتوانسته وبنظرمی رسد تاپایان حیات نیزنخواهدتوانست که ازکجا آمده وبه کجامی رویم.!
آنکه پُرنقش زداین دایره ی مینایی
کس ندانست که درگردش پرگار چه کرد!
غزل گفتی و دُر سُفتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عَقدِ ثُریّا را
دُر:مروارید
سُفتن: سوراخ کردن وبه هم پیوندزدن مروارید
عَقد: معانی زیادی دارد دراینجا گردبند، گلوبند
ثریا: پروین که مجموع چند ستاره است شبیه گردنبند.
معنی بیت: ای حافظ با این غزل گفتنت گویی که مرواریدهای گرانبها را بایکدیگر پیوندزدی وگردنبندی زیبا وارزشمند خلق کردی، آن رابه آواز خوش بخوان که چرخ فلک، گردنبندکائنات یعنی خوشه ی پروین رانثارتوکند.
نجمه برناس در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۲۰ دربارهٔ سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۱ - سرآغاز:
منظور از ماجرا در نوشت دربیت زیر
و گر خشم گیرد ز کردار زشت/ چو باز آمدی ماجرا درنوشت
ماجرا : سرگذشت . پیشامد . رویداد . حادثه
ماجرا درنوشتن : صرف نظر کردن از آنچه گذشته است . بخشیدن گذشته کسی . عفو کردن
اما
ماجرا کردن : شکوه و شکایت کردن ، درد دل کردن
ماجرا راندن یا ماجرا برداشتن : شرح واقعه را گفتن
آرین در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۰۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » طهمورث » طهمورث:
به شاهی کمر بر میان بر ببست باید به کمر بر میان رسم او را ببست
از کتاب شاهنامه خوانی تیزهوشان
کامران امینی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۵۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲:
اجرای بسیار زیبای استاد ادیب خوانساری همراه با ویولن پرویز یاحقی در نوجوانی ، این آواز در دستگاه شور اجرا شده و در واقع مرجعی برای خوانندگان آواز در دستگاه شور است..
نجمه برناس در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۵۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۱ - سرآغاز:
معنی بیت بشر ماورای لالش نیافت / بصر منتهای مالش نیافت
انسان ها انسوی بزرگی خداوند را درک نکرده اند و کسی را با شکوه تر از خداوند ندیده است . زیبایی خدا بی پایان است و نهایت زیبایی خداوند را نم توان درک کرد .
جناس اختلافی بین { بشر . بصر } و { جلال و جمال }
حسین،۱ در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۶:
ماهوش گرامی
با احترام
کاملاً در اشتباهی، ” در “ به مانای درگاه است و ” نه “ علامت نفی برای آمدن.
ما به این درگاه برای حشمت و جاه نیامده ایم.
زنده باشی
یحیی حیدری در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵۸: