حسین در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۰۳ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۲:
"چشم موری اگرت گنج قناعت بخشند"
در پیام پیشین به اشتباه "نوری" نگاشته شد.
حسین در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۰۰ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۲:
درود بر شما و سپاس بابت مدیریت چنین سایت ادبی و فاخری.
آیا در مصرع:
چشم نوری اگرت کنج قناعت بخشند
بجای واژه "کنج " از واژه "گنج " استفاده گردد، معنای زیباتری نخواهد داشت؟
سپاس دوباره از شما و آرزوی عمری درخشان
ناصر در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۴۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۷:
کلا خمیر را ورزیدن تا کوزه را فرم دادن از اشارات تورات است . به مانند لدن در عربی . دوهزار معادل ثانی الف در عربی است . ثانی الف به معنای جفت و جور ساختن کلمات و جملات و تالیف کردن یک متن و سخن که از چیزهایی جلوگیری کند را فرم دادن . پس انسانی اینکار را می کند و در محیطی شرک آلود و پر از فجور از میان کتب خداوند و احادیث ، تالیفی جلوگیری کننده از فجور و شرک را فرم می دهد ولی با وجودیکه گویا هستند خاموشند و خریداری ندارند و مولف این متن فرم داده شده را هم نه کسی بجا میاورد و نه دوست دارند بجا بیاورند .
علی سجادی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴:
سپاس از همه دوستان فرهیخته که با ارائه نقطه نظرات خود، دریچه های مختلف و متنوعی را برای درک و فهم هر چه بهتر و بیشتر این غزل بی بدیل خواجه گشوده اند. سپاس ویژه از آقایان دکتر ترابی و سید علی ساقی. بهروزی و کامیابی نصیب جاودانه همگان باد.
نادر.. در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۰۲ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰:
خفتهای کز وصل تو گوید سخن
خواب خوش بادش که خوش افسانهای است..
سلیمان در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:
هرکس ازمنظر خود نظرات وتفاسیر خوبی ارائه فرمودند .من استفاده کردم.
برای این حافظ لسان الغیب خوانده شده.که ارتباطی غیبی نامحسوس میان واژه ها ایجاد کرده که معانی وبرداشتها وتفاسیر متعدد والبته خیروخوبی ازآن مستفاد میشود
نادر.. در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۰۲ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:
چون او همه را ندید میگفت
اکنون جز ازین همه کدام است..
نادر.. در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۵۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:
روز روشن همگان در خوابند
شبروی عاشق عیار کجاست..
رضا در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴:
ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حال مردمان چون است
مردم چشمم: مردمکِ چشمانم، ضمن آنکه چشم ها به مردمی تشبیه شده که درفراق معشوق ازاندوه وغم درخون دل نشسته وبه اصطلاح خونین دل اَند.
معنی بیت: ازبس که درفقدان وفراق توگریه وزاری کرده ام مردمک چشمانم سرخ وخونین شده است. ببین که ازاشتیاق تو حال وروز چشمان من چگونه هست. ویامردمی که عاشق توهستندچه حال وروز غم انگیزی دارند.
مردم ِچشمم به خون آغشته شد
درکجا این ظلم برانسان کنند؟
به یادِ لَعلِ تو و چشم مست میگونت
زجام غم می لعلی که میخورم خون است
لعل تو: لبِ سرخ رنگِ چون گوهر
مست ِ میگون: چشم خمارین وسرخ شده ازشدّت مستی
میلعل: شراب قرمزهمانندِ گوهر
معنی بیت: به یاد لبهای سرخ رنگِ چون گوهرنابِ تو وبه یادچشم های خمارین وسرخ شده ازشدّتِ مستی ات خونین دلم. ازجام ِغم واندوه، شرابی که دراین حسرتِ آزارنده،می نوشم مثل خون است.
"مثل خون است" هم اشاره به رنگِ سرخ شراب(خون انگور) است وهم رساننده ی این نکته هست که شرابی که شاعرمی خورد باعث نشاط وشادمانی نمی شود بلکه به اندوه وملالت وحسرت او افزوده می شود.
من که ازآتش دل چون خُم می درجوشم
مُهربرلب زده خون می خورم وخاموشم
ز مشرق ِ سر کو آفتابِ طَلعت تو
اگرطلوع کند طالعم همایون است
سرکو: سرکوی
طَلعت: چهره، ، دیدار ،برآمدن، دمیدن، طلوع کردن ، دیدن،
طالع همایون: اقبال نیک ومبارک، بختِ خجسته ومیمون
معنی بیت: اگرروزی فرارسد که من شاهدِ تابش ِ آفتابِ رخسارتو ازسمتِ شرق کوی، همانجاکه خورشید می تابد باشم آن روزمی توانم ادّعاکنم که سعادتمندم وصاحب خجسته ترین طالع اَم.
کوپیک صبح تاگِله های شب فراق
باآن خجسته طالع فرخنده پی کنم
حکایت لب شیرین کلام فرهاد است
شکنج طُرّه ی لیلی مَقام مجنون است
شکنج: چین و شکن، پیچ و خم.
طُرّه: زلف،آن بخش اززلف که برپیشانی ریزند.
مَقام یامُقام هردوصحیح است امّابهتراست مَقام خوانده شود تا درکنارمَجنون آهنگی خوش تولید گردد. به معنی جا ومکانِ اقامت
مضمون پردازی درمورد فرهاد وشیرین ویالیلی ومجنون، که اغلب شاعران اززوایای مختلف بدان پرداخته وهمه ی گفتنیها راگفته اند بسیارسخت است. ضمن آنکه ظرفیّت وفضای کمتر ازیک بیت نیز کارراسخت تر وعرصه رابرشاعرتنگ ترمی نماید. امّا می بینیم که حضرت حافظ چگونه به مددِ نبوغ اعجاب انگیز خود، درهرمصرع ازیک بیت، مضمون به این زیبایی درمورد شیرین وفرهاد ولیلی ومجنون خَلق کرده است.
این بیت بسیارپرمایه ونغزاست ومعنای فراگیردارد. یعنی روایتی ازاشتیاق وحال وروز همه ی عاشقانست. می خواهد بگوید همه ی عاشقان درهمه ی دوره ها،عملکردشان وجهِ مشترک مشخصّی داشته ودارند. خوروخواب عاشقان، سخنان عاشقان، فکروخیال عاشقان درهمه حال فقط درارتباط بامعشوقشان رقم می خورد وبه چیزدیگری غیرازاو نمی اندیشند،همه ی عاشقان دراین خصیصه مشترکند.
معنی بیت: سخنان فرهاد رااگرگوش کنی همه اش درباره ی لبِ معشوق(شیرین) است ومجنون را اگرمی خواهی پیداکنی درمیان پیچاپیچ گیسوی لیلی بجوی، اقامتگاهِ دایمی اودرآنجاست.
زحسرت لب شیرین هنوزمی بینم
که لاله می دمد ازخون دیده ی فرهاد
دلم بجو که قدت همچو سرو دلجوی است
سخن بگو که کلامت لطیف و موزون است
دلم به جو: جویای حال دلم باش،به دل من توجّه وعنایت کن
سرودلجوی: سرودلخواه، سروی که انگیزاننده ی دل است.
کلام ِموزون : صحبت هایی که دارای موسیقی وآهنگ است.شعر، سخنان ِ احساس انگیز، پرمایه ی وآهنگ دار
معنی بیت: ای محبوب که قدوقامت تو همانندِ سروِ دلکش ودل انگیزاست، عنایتی کن وازسرمِهرجویای حال دلم باش. بامن سخن بگوکه سخنانت لطیف و احساس انگیزوروح نوازاست.
کنون که چشمه ی قنداست لَعلِ نوشینت
سخن بگوی وزطوطی شکر دریغ مَدار
ز دورباده به جان راحتی رسان ساقی
که رنج خاطرم ازجوردورگردون است
دور باده: چرخش ِ جام باده درمحفل میگساری
به جان راحتی رسان: به جانم آرامش ببخش
دورگردون: گردش روزگار
معنی بیت: ای ساقی وای گرداننده ی جام باده، جامی آرامبخش برای من برسان که ناراحتی ورنجش خاطرمن ازبیدادِ روزگار وچرخ گردون است. حافظ خوش ذوق می خواهد رنجی که ازگردش روزگار پدیدآمده را با گردش ِ جام باده خنثی نماید!
زچشم من بپرس اوضاع گردون
که شب تا روزاخترمی شمارم
از آن دمی که ز چشمم برفت رودِ عزیز
کنار دامن من همچو رود جیحون است
رود عزیز: فرزند عزیز، پسر دلبند. باتوجّه به این بیت احتمالاً حافظ این غزل را درسوگ فرزند ازدست رفته سروده است.
معنی بیت: ازآن هنگامی که فرزند دلبندم ازپیش چشمم نهان گردید(دارفانی راواع گفت) ازبس که گریه می کنم واشگ می ریزم کنارم همچون رودخروشان جیحون است.
حافظ دراینجا خودراهمانندِ کوهی درمقابل بیداد چرخ فلک تصوّرنموده است. کوهی که ازفشار رنج وناراحتی آب شده ورودخانه ای به عظمتِ جیحون دردامنه ی آن شکل گرفته است.
ای نسیم منزل لیلی خداراتابه کی
رَبع رابرهم زنم اَطلال راجیحون کنم
چگونه شاد شود اندرون غمگینم
به اختیار که از اختیار بیرون است
معنی بیت: کنترل حالم ازدست من خارج شده ونمی توانم آرام بگیرم. بااین دردِ داغ فرزند که بردل دارم چگونه می توانم شادی کنم وبخندم.
حافظ زغم ازگریه نپرداخت به خنده
ماتم زده را داعیه ی سور نمانده است.
ز بیخودی طلبِ یار میکند حافظ
چو مُفلسی که طلبکارگنج قارون است
بیخودی: ازشدّتِ اشتیاق وعلاقه متوهّم وازخودبیخودشدن، ناهشیاری وآشفته حالی.
مُفلس: بی چیزو تهی دست،فقیر و وَرشکسته که همه چیزازدست داده باشد.
معنی بیت: حافظ ازشدّتِ شیفتگی وشیدایی،هذیان می گوید وبااین وضع نامساعدی که دارد طالبِ وصال یاراست! مثل این است که فقیرتهیدستی درآرزوی گنج قارون بوده باشد! درخواستی که در اثرتوهّم وهذیان است وشدنی نیست.
من گدا وتمنّای وصل اوهیهات
مگربه خواب ببینم خیال منظردوست
لیام در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۳۱ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » فی التوحید باری تعالی جل و علا:
ای خراسانی حریف لاف و لیچارت منم
تا درین گنجور هستی ، در پی کارت منم
شب ز خوابت می کنم بیدار از نیش سخن
نیشتر بر کنه جانت میزنم ، خارت منم
حیله ها کردی که گردی در ردیف عارفان
آنکه دستت رو کند ، خندد به افکارت منم
رو نویسی کرده ای قبلاً ز حرف دیگران
آنکه بی رونق کند آن شمع بازارت ، منم
یا ازین گنجور راهت را دگر سو باز کن
یا اگر بار دگر کردم نگونسارت ، منم
من` لیام` ام صد سخن دارم به کلک پر توان
شعله ای گر دیدی و آتش به انبارت ، منم
کمال داودوند در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۶:
رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران سلامتی برایت
جمع این رباعی از 8308
رضا در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲:
از حکیمی گمنام که کالبد شکافی شش جهت را نسبت به تداخل عقل و عشق تذکر میدادند منطق را عقل که اگر در خاک بستی شش دانگ ببند که عقل فرض و گمان نمیبرد و اگر شش گوشه را محکم نبستی لذا ترکمنچای نصیبت میشود اگر شش دانگ زمین و قانون چرخش را مکتوب نکنید که زمین آن را بپذیرد و اجرا کند و به تب صلح در کره های خاکی لازمه استمرارش این میباشد.
ولی اگر عشق را جلو انداختی و دل را سپردی بر معبود و بااو وارد معامله شدی آنجا دیگر 2در2 قطعا برابر 4نمیشود و هر عددی میتواند باید چون در معادلات با نور او دیگر تاوان هایی میرسد که انتهایش وصال به حق میشود من رفته ام بارها پس برای اون لذت در قالب جسم و در 6جهت که در 3زمان در 3مکان را درک کرده باشی که انتهایش دیوانگی میشود چون ادراک وسیع میخواهد که عقل شش دانگ و کاسب نمیتواند آن را را حساب کند و اگر عشق و عقل را به هم سپردی فرا انسانی قدرت خواهی گرفت.
کالیوه در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷:
در معانی لغتنامه دهخدا برای کلمه های تغابن و خزف ، به افسوس و خرمهره هم اشاره شده که بنظر میرسه با توجه به مصراع اول این معانی به اون دو کلمه نزدبکتر از بقیه باسه. پس معنی
جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زی تغابن که خزف میشکند منقارش
میشه:
طبیعیه که لعل ازحرص و حوش و افسوس اینکه یه خرمهره بازارشو شکونده ، دل خونی داشته باشه
همایون در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۶:
ثریا یا خوشه پروین در آسمان به باور گذشتگان مرکز همه دانائیها است
آن که او راهزن قافله پروین است
چه برد زان که در این باغ یله پس چین است
آن که امروز می و شیرینی دارد و دارائی او نقد است نیازی به فردا ندارد تا به دست آورد
آن که از دانشی برخوردار است که او امروز و هر روز میتواند دل تو را روشن کند
و عقل تو را پر مغز و محتوی کند و عشق را به تو ارمغان دهد که بی زمان و بی اندازه است
آن که وقتی هست دیو از او میگریزد و جام الهی را به دست تو میدهد کیست
آن که بخت و اقبال او شکوه به آدم و حوا میدهد و نور او سر و پای انسان را نورانی میکند کیست
او جلال دین است و این هم غزلی از جلال دین در باره خود و تواناییهایش به رسم پهلوانی و رجز خوانی که حق پهلوان است که از خود بگوید و باید بگوید
ali در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۱۷ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۲:
این شعر را در یکی از ممبر های اقاجان نجفی هم خواندن خیلی زیباست
نیکومنش در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸:
درود بیکران بر دوستان جان
زبان ناطقه در وصف شوق نالان است
چه جای کلک بریده زبان بیهده گوست
معنی و مفهوم :زبان با همه مهارتش در توصیف گری از توصیف شوق دیدار یار من عاجز می باشد چه رسد به قلم که در بیان و توصیف نگار من همانند زبان بریده ای می باشد که می خواهد سخنی به لب آورد ولی ناتوان بوده و بیهوده تلاش می کند (تلمیحی است از ایه مبارکه :ن-والقلم و ما یسترون که حافظ این ستاری قلم رو به زبان بریده بیهده گو تشبیه کرده است)
سربلند و پیروز باشید
علی اثیر در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶:
با عرض معذرت مجدد . من درین صفحه بتازگی وارد شده ام . لطفاً مرا برای سومین تصحیح بنده را عفو کنید :
الفاظ خوش چون بشنوم از خود شوم بیخود دلا
اما صدا را ای فلک ارباب برنا می برد
گویند داد هر دهل از دور و از فرسخ خوشست
اما ملاحتهای خوش فریاد سرنا می برد…
علی اثیر در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶:
با عرض معذرت کلمۀ اشتباه « سرورن» در جملۀ دوم را به
« سرودن » نصحیح کردم
علی اثیر در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۰۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶:
با سلم بر دوستان البته جسارت است اما دوستی بیتی ازین شعر را برای من فرستاد و ناخواسته متمایل به سرورن شدم :
الفاظ خوش چون بشنوم از خود شوم بیخود دلا
اما صدا و خوش دلی را ای فلک ارباب برنا می برد
گویند داد هر دهل از دور و از فرسخ خوشست
اما ملاحتهای خوش فریاد سرنا می برد...
درود بر تمامی یاران
Seraj Hosseini در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷: