ایرانی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:
ضمنا در یه جای دیگه هم بیت آخر بدین گونه میباشد : دل درد مند حافظ که ز هجر توست پر خون * چه شود اگر زمانی برسد به وصل یارا.
ایرانی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:
بنده در جایی بیت اخر این غزل زیبارو بدین صورت دیده ام : چو طبیب دردمندان لب لعل یار باشد * دل دردمند حافظ ز که جوید این دوا را. وبه نظر من این بهتر و زیباتره.
حمید در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۱۰:
مصرع اول پیش از "بمیر" کلمهی "گفت" اختمالاً وحود داشته که لطفاً اصلاح شود.
همایون در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰۲:
در این غزل کوتاه مقام انسان نه تنها از همه چیز در عالم برتر شمرده میشود
بلکه اصلا بجز انسان عاشق و شیرین سخن و بالاتر از همه شمس هیچ چیز دیگری ارزشمند نیست
این عالم سر چشمهای دارد که عدم نام دارد و آنچه از این دریا به هستی راه میابد مانند کف آن دریاست اما مرواریدها هم پیدا میشوند
آنچه مورد توجه خاص است بکار گرفتن کلمه ایران در سخن جلال دین است شاید تنها همین یکبار است
ولی خوشایند بخصوص ترکیب ایران و توران که پیشینه شاهنامهای و اسطورهای درد
بهنام در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۱۰ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۸:
حضرت شیخ عطار نیشابوری توی این شعر معنای واقعی عشق و عاشقی و وظیفه اصلی عاشق رو بیان فرموده.
یکی از بهترین اشعاری که توی عمرم خوندم همین بوده.
اون کسی که به مقام والای حضرت شیخ توهین کردی تو که از انسانیت و عرفان چیزی به گوشت نخورده چطور به خودت جرات میدی زبان آلوده خودتو به روی همچین بزرگواری باز کنی؟
حسین،۱ در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۲۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:
کورش جان
افسار اسب را عنان می گویند
وین ره نه قاصد میروم کز کف عنانم میرود
می فرماید : این راهی که می روم بی هدف است چون افسار اسبم در اختیارم نیست
زنده باشی
افشین در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۲۴ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶:
بیت آخر به نحوخاصی زیباست: سنایی میفرماید آهنگی چون صدای چنگ برآور تا در سلک و طریق شور و مستی انگیزد، سازی بنواز که آن مستِ اینک هشیارشده را از نو مست کند.
راه برزن از راه زدن به معنی آهنگ و ساز نواختن، و آهنگ برکشیدن به معنی برآوردن صدای ساز آمده است.
معنایی چنین زیبا با واژههایی خوشصوت در بیتی موجز نهایت خلاقیت ذهنی شاعری چون سنایی را میرساند.
کوروش در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۱۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:
ببخشید اگه میشه یکی بگه که در بیت نهم و مصرع دوم معنی کلمه عنان چیست؟اگه کسی جواب بده ممنون میشم
محمدامین مروتی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۱۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۷ - بار دیگر رجوع کردن به قصهٔ صوفی و قاضی:
شان قاضی و قانون در مثنوی
محمدامین مروتی
مولانا در دفتر ششم از یک دعوای حقوقی بین یک مردم آزار و یک صوفی سخن می گوید. مرد بیمار به صوفی پس گردنی می زند. صوفی نخست به سائقة نفس و انتقام می خواهد با او درآویزد ولی سپس بر خود مسلط می شود که ممکن است در اثر نزاع، سرم را کورکورانه و از سر جهل بر باد دهم. به خصوص که من ضعیفم و او قوی:
گفت صوفی در قصاصِ یک قَفا
سر نشاید باد دادن از عَمی
بهتر است خود و او را تسلیم قانون و قاضی کنم.:
خرقة تسلیم اندر گردنم
بر من آسان کرد سیلی خَوردنم
بهر این مرده دریغ آید دریغ
که قصاصم افتد اندر زیر تیغ
چون نمیتانست کف بر خصم زد
عزمش آن شد کِش سوی قاضی برد
پس بهتر است کار را به قانون بسپارم که قاضی ترازوی عدل است و پیمانه و وزنه اش از فریبکاری شیطان برکنار و آزاد است:
که ترازوی حق است و کیلهاش
مَخلص است از مکر دیو و حیلهاش
مولانا در وصف قاضی می گوید او حقد و کینه و جدال را با قیچی (مقراض) قانون قطع می کند و شیطان فتنه جویی را در شیشه، حبس می کند:
هست او مِقراض احقاد و جدال
قاطع جن دو خصم و قیل و قال
دیو در شیشه کند، افسونِ او
فتنهها ساکن کند، قانون او
دشمن متجاوز مجبور است به قانون تمکین کند در حالی که در فقدان محکمه و قاضی نه ظالم راضی است و حدی برای خود می شناسد و نه مظلوم به حقش می رسد:
چون ترازو دید خصم پر طمع
سرکشی بگذارد و گردد تبع
ور ترازو نیست گر افزون دهیش
از قِسَم راضی نگردد آگهیش
قاضی نمادی از رحمت خداوند در قیامت است:
هست قاضی، رحمت و دفع ستیز
مولانا خطاب به ظالمِ بی خبر و غافل از مکافات عمل می گوید اگر پرده ای بر چشمت نبود و اگر این دشمنی کردن ها در وجودت نبود، گردون با همه عظمتش بر تو رشک می برد:
ای تو کرده ظلمها! چون خوشدلی؟
از تقاضایِ مکافی غافلی؟
یا فراموشت شدست از کردههات
که فرو آویخت غفلت پردههات
گر نه خصمیهاستی اندر قفات
جرم گردون رشک بردی بر صفات
اما محبوس و محکوم مکافات عمل خواهی شد مگر این که کینه ها را از دل برانی و محبت پیشه کنی:
لیک محبوسی برای آن حقوق
اندک اندک عذر میخواه از عقوق
تا به یکبارت نگیرد محتسِب
آب خود روشن کن اکنون با محبّ
مولانا می گوید قاضی برای مافع شخصی حکم نمی کند پس اگر حکم به مرگ طرفی هم بکند، مورد سوال قرار نمی گیرد در حالی که اگر پدری دستش به خون فرزندش آلوده گردد باید حساب پس بدهد. چون از قِبَلِ فرزندش سود شخصی می برد. فرق این دو در آن است که قاضی نماینده قانون و حق است و قاعدتا بی طرف است. ذینفع نیست و منفعت و انگیزة شخصی ندارد:
در حد و تعزیر قاضی هر که مُرد
نیست بر قاضی ضَمان ، کو نیست خُرد
نایب حقست و سایه ی عدل حق
آینه ی هر مستحِق و مستحَق
کو ادب از بهرِ مظلومی کند
نه برای عِرض و خشم و دخل خود
آنک بهر خود زند او ضامنست
وآنک بهرِ حق زند او آمنست
گر پدر زد مر پسر را و بمرد
آن پدر را خونبها باید شمرد
زانک او را بهرِ کار خویش زد
خدمت او هست واجب بر وَلَد
اما اگر معلم شاگردش را ضمن تادیب بکشد بر او حرج نیست و نباید بترسد و در امان است:
چون معلم زد صبی را شد تلف
بر معلم نیست چیزی، لا تخف
کان معلم نایب افتاد و امین
هر امین را هست حکمش همچنین
چرا که شاگرد خدمتکار استاد نیست:
نیست واجب خدمت استا برو
پس نبود استا به زَجرش کارجو
ور پدر زد، او برای خود زدست
لاجرم از خونبها دادن نرست
مولانا نتیجه می گیرد که شرط رستگاری قربانی کردن انگیزه ها و منافع شخصی است:
پس خودی را سر ببر ای ذوالفقار
بیخودی شو، فانیی، درویشوار
وقتی از خودخواهی و منافع شخصی، رستی، هر چه کنی الهی است و رنگ خدایی دارد. چنانچه خدا به پیامبر می گوید در جنگ بدر تو نبودی که تیر و شن انداختی بلکه خدا بود:
چون شدی بیخود هر آنچ تو کنی
ما رمیت اذ رمیتی، آمنی
مطابق فقه مبین، عهده دار خون خداست نه قاضی که امینِ خداست:
آن ضمان بر حق بود نه بر امین
هست تفصیلش به فقه اندر مبین
مولانا نتیجه می گیرد بهترین سود در بی سودی است و بهترین معامله، معامله فقر و فنا و نیستی است و این همان معامله ای است که منِ مولوی در دکانی به نام مثنوی به راه انداخته ام و اشتغالی جز به معاملة فقر و هدفی به جز فنا، عین بت پرستی است:
هر دکانی راست سودایی دگر
مثنوی دکّان فقرست ای پسر
مثنوی ما دکان وحدتست
غیر واحد هرچه بینی آن بُتست
محمد در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰:
با سلام خدمت جناب رازقی . مقصود شما از جمله اول که نوشتید چیست ؟ یعنی بنده ناپاکم ؟ دوستان در کامنت های قبلی در مورد بیت دوم و مذهب جناب مولوی سخن گفته بودند ، بنده نیز درباره این بیت توضیحی ارائه کردم . شما نیز اگر برخی دیگر از صفحات این سایت که اشعار جناب مولوی در آنهاست را دیده باشید می بینید که بحث های زیادی درباره مذهب و اعتقادات ایشان شده ، اما کسی ، دیگری را متهم به دوری از راه و رسم عاشقی و بازی در زمین ابلیس نکرده بود .
م.ب در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۱۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷:
اشاره به ناپیداری هستی نیست بلکه منظورش به تکرار بودن جهان است و اینکه قدرت از یک نفر به نفری دیگر میرسد.
سجاد در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۱۱ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » تصنیفها » بیات اصفهان:
در بعضی قسمت های این شعر در این سایت اشتباه درج شده...اگر صوتی این شعر را از اقای تاج گوش کنید متوجه می شوید که در بعضی قسمت ها مانند(با بتی دلستان محرم بودن با هم بودن همدم بودن)اشتباه اصل این قسمت(با بتی دلستان همدم بودن محرم بودن با هم بودن)است....ممنون
ایلیا در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۱۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹:
سلام بنده با احمد موافقم و تبرا و تولا صحیح تر می باشند، تبرا و تولا از فروع دین بوده و به ترتیب به معنی دشمنی و بیزاری و برائت جستن و دوستی و محبت و مودت داشتن می باشد که نضاد قشنگی ایجاد کرده است
استاد شجریان هم تولا (تولی) خوانده است، ساز و اواز دود عود از استاد شجریان به همراه کمانچه عالیه...
مهدیه در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۳۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷:
بخش هایی از این غزل را محمود اسچریکر و محسن نامجو در آهنگی بنام دوب دوامی به زیبایی خوانده اند
رازقی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰:
محمد گرامی کارِ پاکان را قیاس از خود نگیر...
با یک روایت و حدیث که نمیشود مولانا را زیرسوال برد!
به قول شیخ بهایی:
علم فقه و علم تفسیر و حدیث
هست از تلبیس ابلیس خبیث
حال انتخاب با توست که در زمین ابلیس بازی کنی و به خواندن حدیث ادامه دهی یا قدم در راه عاشقی بگذاری ...
یاحق
تماشاگه راز در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳:
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان :
نظامی در شرح داستان خسرو و شیرین خود میگوید خسروپرویز دارایِ دو معشوقه بود یکی به نام شیرین ارمنی و دیگرشِکَّرِ اصفهانی ومیل دل او بیشتر به سوی شیرین بود و چنین شرح میدهد که روزی شیرین در راه سفر به چشمه آبی گوارا رسید و چون در اطراف آن کسی را در آنجا ندید لخت شده و برای آبتنی در آن چشمه که نامش چشمهنوش بود وارد وخسرو در این حال او را میبیندونظامی در اینباره دادسخن میدهد.
حافظ در بیت هفتم اشاره و ایهامی به این موضوع دارد و نیز گوشهچشمی به این نکته داستان که شکر اصفهانی درمبارزه رقابت زیبائی و دلبری از شیرین شکست خورد نیز دراین بیت مشهود است. و بدین سبب معنای این بیت به دو صورت ظاهری و ایهامدار آن انجام شد.
هیچ در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴:
در بیت اول به جای واژه "خلق "واژه "غیر" صحیح است
ما در خلوت به روی غیر ببستیم...از منظر زیبایی شناسی نیز وزن زیباتری داری
پوریا در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۳۷ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۲:
احتراز درست است، به معنی پرهیز کردن و دوری جستن
م در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۵۱ دربارهٔ شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۴ - فِی التَّأَسُّفِ وَ النّدامَةِ عَلیٰ صَرْفِ الْعُمرِ فیما لایَنْفَعُ فِی الْقِیامَةِ وَ تأْویلِ قَولِ النَّبیِّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم: «سُؤْرُ الْمُؤْمِنِ شِفاءٌ»:
سلام و عرض ادب
اینکه شیخ حدیث نبوی را داخل این شعر آورده است، آیا منظور خاصی داشته است؟
کمال داودوند در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۰۸ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۷۱۲: