میترا در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۲۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۶ - دفع گفتن وزیر مریدان را:
من شخصا از توضیحات جناب کهن دل بسیار استفاده کردم و لذت بردم و بسیار سپاسگزارم - همیشه برایم این سوال بود که منظور مولانا از ارجعی دقیقا انالله و انا... راجعون است یا چیزی دیگر و اصلا توجهم به آیه ارجعی الی ربک ... جلب نشده بود. کلا این ابیات همیشه با نوعی ابهام درذهنم حک شده بود و نیز ارتباط این ابیات با بی حس و بی هوش و بی فکرت شدن با مراقبه نکته بسیار مهمی بود. همچنین است متانت ایشان در برابر انتقادهایی با لحن نسبتا گزنده که ازهمه دوستداران و علاقمندان مولانا چنین رفتاری انتظار می رود.
فرید عالی پور در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۳ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱:
کاش میشد واسه یه ساعت اون شکلی که وحشی بافقی عاشقی کرد ما هم همدیگه رو دوست میداشتیم:
گرچه مستوجب صد گونه جفایی
بازا...
رویا.ا در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۲ دربارهٔ اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۷۹ - مانند صبا خیز و وزیدن دگر آموز:
درمصرع «مویینه به برکردی وبی ذوق تپیدی»
منظور از مویینه به برکردن همان صوفی شدن است .چون مویینه یا لباس پوستی را صوفیان ودرویش ها میپوشیدند.
ابوالفضل در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۳۵ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۲۳ - گره گشای:
در پاسخ به آقای علی داکری بزرگوار : درست است در آسیاب ، آسیابان کار می کند اما دهقان هم برای آرد کردن گندمش به آنجا می رود و در ادامه هم بیان می دارد که دهقان به او گندم داد .اما در مورد اینکه مال پیدا شده را انسان نمی تواند تصاحب نماید ، خوشبینانه ترین نظر این است که او به مژدگانی که از پیدا کردن همیان زر نصیبش می شده خوشحال بوده نه خود همیان زر .
رضا در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵:
خَم زلفِ تو دام ِکُفر و دین است
زکارستان او یک شِمّه این است
کارستان: کاربزرگ وبرجسته، کاری که تماشایی وخارق العاده باشد،شگفت آور، همچنین به معنی قصّه وداستان نیزهست.
شمّه: اندک وجزئی ازهرچیزی
معنی بیت: خطاب به معشوق است. ای محبوب من ،پیچ وخم ِ گیسوی تو برسرراه همه دامی فریبنده هست. مومن وکافرنمی شناسد وهمه را به دام انداخته ودل هاراشکارمی کند. هیچ پرهیزگار و دینداری نمی تواند ازاین دام بگریزد! گیسوی توبرای همه وسوسه انگیزاست وهنرهای زیادی دارد، اینها تنها اندکی از هنرهای گیسویِ جادوییِ توست.
زلفِ توازیک سوپریشانی ها ببارمی آورد وازسویی دیگرجمعیّتِ خاطر می بخشد! به دام می کشد وآزادی عطا می کند! زلف تو گره گیر است وگره ازکارمی گشاید! سیاه است وبه نور و روشنایی رهنمون می گردد! گمراه می سازد وهدایت بخش است! بی قرارمی سازد وقرارمی بخشد و.....
شرح شکن زلفِ خم اَندرخم جانان
کوته نتوان کردکه این قصّه درازاست
جمالت مُعجز حُسن است لیکن
حدیثِ غَمزهات سِحر مُبین است
حدیث: روایت، قصّه وداستان
مبین : واضح و روشن
غمزه : حرکاتِ چشم وابروی دلسِتانه ودلرُباینده
معنی بیت: رخسارتودرعالم زیبایی وخوبی یک معجزه هست امّاداستان وقضیّه ی غمزه های توآشکارابه سِحر وجادو شباهت دارد.
معجزه: اتّفاقیست که به اراده ی خداوند رقم می خورد ومنطبق باحقیقت است ونمی توانددروغ باشد لیکن قضیّه ی سِحر وجادو متفاوت است وممکن است چیزی راکه مشاهده می کنیم حقیقت نداشته باشد وما به کمک جادو به اشتباه افتاده باشیم وآن را حقیقت بپنداریم. حافظ خوش ذوق ،رندانه به معشوق می فرماید:رخسارتوحقیقتاًدرعالم زیبایی معجزه هست وشکی درآن نیست، امّا عشوه وغمزه ی توهمانندِ جادو وسِحر گرچه اثربخش وکاریست لیکن حقیقت نیست،نمایش است،اینکه به ما عشوه می فروشی بی اعتنایی می کنی ظاهریست، حقیقت آن است که تودرنهانگاهِ خویش عاشقانت رادوست داری ونسبت به آنها بی اعتنانیستی.
گرچه می گفت که زارت بکشم می دیدم
که نهانش نظری با من دلسوخته بود.
زچشم شوخ توجان کی توان برد
که دایم با کمان اندر کمین است
شوخ: گیرا وپُرجذبه ،گستاخ وبی پروا
معنی بیت: ازگیرایی وجاذبه ی چشمان توهیچ کس نمی تواند بگریزد وجان سالم بدربرد زیرا که بی وقفه کمان دردست،مثل تیراندازی ماهردرکمین نشسته وبه شکارمشغول است.
"کمان" دراینجا کنایه ازابروان است که چشم دراختیارگرفته وتیرهای کاری ِغمزه راباآن به سوی عاشقان پرتاب کرده ودلهاراصید می کند.
زچین زلفِ کمندت کسی نیافت خلاص
ازآن کمانچه ی ابرو وتیرچشم نجاح
بر آن چشم سیه صد آفرین باد
که درعاشق کشی سِحرآفرین است
معنی بیت: چشمان سیاه تو صدها مرحبا وآفرین دارد که درکشتن عاشق، شگفت آور وخارق العاده عمل می کند همانندِ ساحرها،سحر وجادومی کند.
تاسِحرچشم یارچه بازی کند که باز
بنیادبرکرشمه ی جادونهاده ایم
عجب علمیست علم هیئت عشق
که چرخ هشتمش هفتم زمین است
هیئت: دانشی که درباره ی وضعیّت وحالتِ قرارگرفتن ستارگان بحث می کند. علم نجوم
چرخ هشتم: قدما براساس نظریه ی بطلمیوس جهان هستی راشامل نه فلک می پنداشتند:
1ـ فلک ماه
2ـ فلک عطارد
3ـ فلک زهره
4ـ فلک خورشید
5ـ فلک مریخ
6ـ فلک مشتری
7ـ فلک زحل
8ـ فلک ثوابت
9ـ فلک الافلاک (اطلس)
بطلمیوس معتقد بود که: «هر یک از افلاک نه گانه به غیر از فلک نهم دارای حرکت مخصوصی بوده و هر کدام طی سالیان متمادی، یک دور به دور کره زمین می گردند.بنا به عقیده بطلمیوس، تمام ستارگان ثوابت در فلک هشتم جای دارند. فلک هشتم کنایه ازوالاترین نقطه هست.
هفتم زمین : طبقات زمین برخلافِ افلاک نه گانه، که در آسمان قراردارند ، هفت طبقه به سمت پایین است. هفتم زمین طبعاً طبقه ی زیرین زمین وکنایه ازپَست ترین است.
معنی بیت: همه چیزدردنیای عشق متفاوت است حتّا علم نجوم ! بطوریکه دربحث نجوم ازمنظرعشق، منظورازهشتمین فلک طبقه ی هفتم زمین است! یعنی اینکه اگرکسی درعالم عشق وعاشقی به مقام والایی دست پیداکرد گمان مبری که درفلک هشتم (فلک ثوابت) سِیرمی کند نه... دراینجا معیارها وضوابط ،متفاوت،معکوس و فراتر از معیارهای عقل و دانشهای عقلی ِماهستند کسی که به بالا صعود می کند درحقیقت به قعر زمین وپَست ترین نقطه سقوط کرده است. دراینجا مقام پادشاه ازگدای کمترین، پائین تراست چراکه گدای این عالم ازهشت بهشت بی نیازاست! ازعجایب اینجاست که کسی که می میرد زنده می شود،اسیرمی شود آزادی می یابد وبهشت نصیبِ گناهکاران می گردد! دراینجا تشنگان به دنبال آب نیستند وسعی می کنند تشنگی ِ بیشتری بدست آورند! دراین عالم، دردریاغرقه می شوند وبه آب آلوده نمی گردند! ودراینجاغم سبب شادمانی ونشاط است و.......
آسمان گومفروش این عظمت کاَندرعشق
خرمن مَه به جوی خوشه ی پروین به دوجو
تو پنداری که بدگو رفت و جان برد
حسابش با کرام الکاتبین است
کرام الکاتبین: فرشتگانی که مسئول ثبتِ اعمال آدمیان اند.
معنی بیت: تومپندار که کسی که اَعمال ناپسند دارد جان سالم بدر می برد نه .... هرکس دفترچه حسابی دارد واعمال نیک وبد او توسّطِ فرشتگانِ ناظر ومسئول، به حسابش واریزمی شود. هیچ کس نمی تواند ازبازخوردِ اعمال خودممانعت بعمل آورد.
دهقان سالخورده چه خوش گفت باپسر
کای نورچشم من بجز ازکِشته ندروی
مشو حافظ ز کیدِ زلفش ایمن
که دل بردوکنون دربنددین است
کید: حیله وفریب
معنی بیت: ای حافظ ازفریبندگی ِ گیسوان یار دراَمان نیستی آسوده خاطرمباش که دلت رابُرد وکارتمام شد! نه....فریب گیسوان یارتمامی ندارد وپس ازبه باد رفتن دل،اینک نوبت دین است که بربادسپرده شود. حتّا دینداران نیز درمقابل جاذبه ی جادویی زلف درامان نیستند!(برگشت به مطلع غزل)ای حافظ ایمن مشو که پس ازبُردن ِ دین نیز بازهم درامان نخواهی بود، پس ازآن نوبت جان خواهدرسید،
دین ودل بردند و قصد جان کنند
الغیاث ازجور خوبان الغیاث
نادر.. در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱۴:
من آن باشم که بادهام پیدا نیست...
سورنا در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:
این شعر به زیبایی توسط محسن نامجو در آلبوم سنتی ها اجرا شده است.
نسترن در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۱۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲:
سه پوشیده رخ را سه دیهیم جوی_سزا را سزاوار بی گفت وگوی
اشتباه است
سه پوشیده رخ را سه دیهیم جوی_سزا در سزا کار بی گفتوگوی
ویکتور ظفری در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۵۵ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » دم را دریابیم [۱۴۳-۱۰۸] » رباعی ۱۳۸:
معنی این دو بیت خیلی منسجم و واضح نیست
مصرع سوم نوعی گسستی نسبت به دو مصرع قبلی داره. ممنون میشم اگر برداشت من اشتباهی راهنمایی کنید
نسترن در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۰۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲:
خرامان بیامد به نزدیک سرو_چنان چون به پیش گل اندر تذرو
اشتباه است
خرامان بیامد به نزدیک سرو_به شادی چو پیش کل اید تذرو
(تذرو=خروس صحرایی)
امیرمهدی اصغری در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۳:
مصرع اول چنین باشد باید؛
شاگرد تو می باشم، گر کودن و گر بوزم
(بوز در برابر کودن، یعنی تیزهوش).
نسترن در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۵۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲:
ز دهقان پر مایه کس را ندید که پیوسته آفریدون سزید
اشباه است
ز ایران پر مایه کس را ندید که پیوسته آفریدون سزید
و(پیوسته=پسران فریدون)،(سزید=سزیدن=سزاوا)
سورنا در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸۸:
این شعر توسط بانو رامش نیز در آلبوم رومی به زیبایی اجرا شده است.
احسان در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۳۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۳:
با سلام.
مصرع دوم بیت دو "به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم" ... به نظرم جای گفتگو و جست و جو بهتره تغییر کنه به دو دلیل:
اول اینکه :خیزیدن برای انجام گفتگو یه معنی دورتر داره تا برای جستجو کردن و فکر می کنم برای جستجو کردن مناسب تره استفاده بشه.
دوم اینکه:اگر خواهان گفتگو هستیم اول باید جستجو کنیم و بیابیمش و سپس گفتگو صورت گیرد.
ممنون میشم دوستان نظراتشونو بگن
علیرضا ابوالحسنی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:
سلام و درود بر عزیزان مولانا دوست,نکته ای به ذهنم رسید بد ندیدم مطرح کنم در مورد این بیت:
ای بانگ نای خوش سمر, در بانگ تو طعم شکر
آید مرا شام و سحر از بانگ تو بوی وفا
تعدادی ازدوستان درباره سمر یا ثمر نظری داده بودند و حرفی زده بودند و بنده با آنها کاری ندارم بنظر من اصلا نای خوش سمر نیست باید نای "نی شکر " وقتی در آن میدمیم از آن بانگ شکر یا شیرین خارج بشود.به آن فکر کنید بنظر بنده که از مولانا در هجده بیت نخست بر می آید که به این نی رسیده باشد و آن را آورده باشد نه سمر یا ثمر...
متشکرم #علیرضا ابوالحسنی هستم
ع.ا.پژواک
وبلاگ:
پیوند به وبگاه بیرونی/
تلگرام:
پیوند به وبگاه بیرونی
درود بر گنجوران عالم هستی.
نیکومنش در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳:
درود بی کران بر دوستان جان
سالها دفتر ما در گرو صهبا بود
رونق میکده از درس و دعای ما بود
معنی و مفهوم: سالهای بی شماری می رود و معانی دفتر وجودم به جز نوشیدن می سرخ تو شکل نمی گیرد و مشروط به می خوردن از جام تو است و این میکده هستی رونق خود را با همین در خواست می از سمت عاشقان چو منی وپر کردن دفتر معانی وجود عاشقان از سمت معشوق به دست می اورد
2-نیکی پیر مغان بین که چو ما بدمستان
هر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود
بزرگواری ساقی بخشنده را بنازم که با این همه بد مستی ما (که در بیان حسن و زیباهای معشوق بعد از خوردن می از دست ساقی اینهمه سخنان پراکنده راندیم و نتوانستیم حق مطلب را ادا کنیم )دوباره جام می ما را پر کرد ونا زیباییهای ما را خرید و زیبا دید
3-دفتر دانش ما جمله بشویید به می
که فلک دیدم و در قصد دل دانا بود
انچه که با فهم و دانش خویش از هستی به دست اوردیم را بهتر است با نوشیدن پیمانه های می جایگزین کنیم و طریق مستی پیش گیریم چراکه هستی در کمین قربانی کردن همه و حتی انسانهای دانا نیز می باشد پس این مستی تنها باقی خواهد ماند
4-از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای دل
کاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود
از ساقیان و زیبا رویان میکده عشق فقط می تمنا کن که وجودت را روشن خواهد کرد واین نکته را من از پیر روشن ضمیری که در طریق نظر بازی استاد بود اموختم
5-دل چو پرگار به هر سو دورانی میکرد
و اندر آن دایره سرگشته پابرجا بود
دل دروصف عشق به معشوق که در میان و مرکز دل خانه گرفته است همانند گردش پرگاری است که دور معشوق در حال چرخیدن است و در این چرخش از شدت زیبایی و جبروت معشوق قدمی جلوتر نمی تواند بردارد و بلا تکلیف و سرگردان باقی مانده است
6-مطرب از درد محبت عملی میپرداخت
که حکیمان جهان را مژه خون پالا بود
مطرب از شدت این محبت و سرگشتگی دلش ،چنان اهنگی می نوازد که دل آگاهترین انسانهای عالم (حکیمان )از مژه هاشان خون به جای اشک سرازیر می شود
7-میشکفتم ز طرب زان که چو گل بر لب جوی
بر سرم سایه آن سرو سهی بالا بود
به یمن آن الف قد بالا بلند که سایه عزیزش بر بالای سرم همیشه مستدام است چون گل در حال شکفتن و عطر افشانی معانی هستم
8-پیر گلرنگ من اندر حق ازرق پوشان
رخصت خبث نداد ار نه حکایتها بود
پیر روشن ضمیر پیمانه پر کن من اجازه نداد که دلق ریایی ظاهر پرستان را به می الوده کنم و معانی شگرف عشق را هویدا سازم وگرنه چه حکایتها بود که باز گو می کردم
-قلب اندوده حافظ بر او خرج نشد
کاین معامل به همه عیب نهان بینا بود
این قلب اندوده به غم حافظ به نزد معشوق به مقداری خریده نشد چرا که معشوق که معامله عشق می کند به همه عیبها و کاستیهای آن به خوبی واقف بود
سربلند و پیروز باشید
رحیم در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷:
سلام دوستان لطفا در مورد تفسیر إشعار حافظ غلو نکنیم و چیزهایی نگویید که حتی خود حافظ بیچاره هم اگه الان زنده بشه در مخیله اش نمی گنجد تمام إشعار حافظ بصورت مکاشفه و گفتگو بین دو نَفَر فرضی است که یکیش همیشه خود حافظه در این شعر منظور کلی حافظ اینه که من فقر و تهدستی را ب جیره حواری حکام ظلم و جور ترجیح میدهم و هیچوقت شاعر در باری و بیت آقایان نخواهم شد در واقع حافظ معلم شاعران دیگر است و همان حرف ناصر خسرو را میگوید و توصیه میکند که این در دری شریف را در پای خوکان کثیف و جنایتکار حاکم نریزید و چند صباحی زندگی شرافتمندانه خود را با پول عِوَض نکنیم وإلا شما هم در جنایت انها شریک خواهید بود والسلام دیگه ذره و الترون و فیزیک کوانتوم وأین حرفها با عرض پوزش از دوستان تمام بی معنی است
نیکومنش در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲:
درود بی کران بر دوستان جان
بس نگویم شمهای از شرح شوق خود از آنک
دردسر باشد نمودن بیش از این ابرام دوست
معنی ومفهوم:از انجا که فاش کردن اسرار مجاهدتها و عشق ورزی های بین من و دوست باعث غیرت ورزی معشوق شده و مشکلات و دردسر های زیادی برای من به وجود خواهد اورد من تنها یک نکته از عشق ورزی خود و معشوقه ام را در این غزلیات شرح دادم
آن یار کزو گشت سر دار بلند جرمش آن بود که اسرار هویدا می کرد
سربلند و پیروز باشید
نادر.. در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۲:
عاشق خود بودم و تو آمدی
بسته ی عشقت شدم و من برفت
رفتی و یک ساغر وحدت بماند
مِی زدم و بر همه عاشق شدم...
ن.ت
شهرام در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۱۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش: