همایون در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷۰:
بارها جلال دین عشق را به پر پرواز تشبیه میکند
ره آسمان درون است پر عشق را بجنبان پر عشق چون قوی شد غم نردبان نماند
اینجا میگوید وقتی پر عشق داری همه چیز چون هوای پرواز برای تو میشود چون پرواز به هوا نیاز درد
همچنین عشق مانند آتش است که همه چیز را میسوزند و از جنس آتش میکند یعنی از جنس خودش
با عاشقان که بشینی عاشق میشوی میگوید از من دوری و نفاق نکن زیرا ما با هم میتوانیم دائما بیافرینیم
عاشقان و صادقان همیشه معنی نو میآفرینند و جهان را نو میکنند و خرم
همایون در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۱:
صادقان و صداقت کلید واژه عرفان است بر عکس نفاق است که از منافع انسان ناشی میشود و از اندیشه او میآید نفاق اصلی نفاق با خود است نه با دیگران
بیگانگی از خود که در قرنهای اخیر بعد از روسو مورد نظر فیلسوفان قرار گرفته است با رویکردهای متفاوت
در حقیقت و بنظر جلال دین ما، انسان باید با دیگران نفاق داشته باشد با غیر عاشقان نمی شود مثل عاشقان رفتار کرد
با کسی که سخت است نمی توان نرمی کرد مانند درخت که از زمستان روی گردان است و خود را به خواب میزند ولی بر عکس با بهار میگوید و میخندد
انسان با اندیشه خود است که حالات گوناگون بخود میگیرد یک روز غمگین است و یک روز شاد یک روز مغرور و یک روز افسرده یک روز از دیدن روددها متعجب و حیرت زده
و به اندازه حالت خود نیازمند می است پس نیازمند پیمانه و اندازه نیز هست
همه عبادت و تقوی او هم از روی ترس است و محافظ کاری
اگر خوب بخود نگاه کنیم میبینیم که همه کارهای ما از روی محافظه کاری است نه از روی صداقت
عرفان ما همان رسیدن به صداقت ماست که بی حد و مرز است
حتی دانشمندان ما نیز نمی توانند ادعای صداقت کنند زیرا هر یک با یک مدل ریاضی میخواهمند دنیا را توضیح بدهند ولی همواره دنیا آنها را حیران میکند
اگر به زبان خاموشی که جلال دین با آن میاندیشد و میبیند پی ببریم برابر صد انسان معنیهای نو شکار میکنیم زبان صادقان خاموشی است که هزار سخن با خود دارد
و هزار مستی دارد و سیری ئا پذیر است بر عکس زبان اندیشه که همیشه نگران کارها و محاسبات خود است
روفیا در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱ - مدافعهٔ امرا آن حجت را به شبههٔ جبریانه و جواب دادن شاه ایشان را:
خون کند زید و قصاص او به عمر؟
می خورد عمرو و بر احمد حد خمر؟
هر دو نیم بیت پرسشی خوانده می شوند.
چون عسل خوردی نیامد تب به غیر
مزد روز تو نیامد شب به غیر
پیش از این زمانی در تعامل با خویشاوندی به مشکل برخورده بودم و به هر گفتاری و کرداری تلاش می کردم دل او را نرم و همراه سازم ناکام می ماندم، با استادی مطلب را در میان گذاشتم. آن استاد به حقیقت و جوهر نهان در همین ابیات اشاره کرد :
هرگز در یک رابطه نادرست کسی را ملامت نکن. اگر تب کردی تو بودی که عسل خوردی. نه هیچ کس دیگر.
چون عسل خوردی نیامد تب به غیر!
آنچه مرا شگفت زده می کند این است که آن پیر هرگز این ابیات را نخوانده بود. بلکه با هوش و خرد مثال زدنی خود این راز دریافته بود.
می خواهید بدانید چگونه برایم توضیح داد؟
ساده و خنده دار!!
گفت اگر تو مسبب آن رفتار ناخوشایند نبودی، چرا آن فرد آن رفتار را نسبت به تو انجام داد و با حسن کچل چنان نکرد.
برو و نیک بیندیش و ببین کجا به خطا رفتی و مسوولیت عواقب اعمالت را خودت بپذیر و این و آن را ملامت نکن.
نادر.. در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۹:
هر نفسی تازه ترم ...
ناشناس در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵:
و یا : از کرامات شیخ ما این است
شیره را خورد و گفت شیرین است!!
۷ در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵:
تفسیر تفسیر عرفانی:
درخت گردگان با آن بزرگی
درخت خربزه الله اکبر
فرزاد شهزاد در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۴۹ دربارهٔ عطار » مختارنامه » باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد » شمارهٔ ۳۷:
این شعر در رباعیات مولانا هم هست ...تصحیح کنید که کدام قابل استناد است ،،،از مولاناست یا عطار ؟؟
فرزاد شهزاد در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۱۱:
این شعر در مختار نامه عطار هم هست لطفاً تصحیح کنید
تماشاگه راز در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵:
تفسیر عرفانی
1. ای معشوق! خماری آن چشم فتنه انگیز و پیچ و تاب آن گیسوی آشفته ات بی علت و حکمت نیست؛ چشم خواب آلود و تاب زلف تو برای این است که دل های بسیاری را شیفته و گرفتار خود کند.
2. تو هنوز طفل بودی و لبت از رطوبت شیر خیس بود که من با خود گفتم:این شیرینی گرداگرد نمکدان دهان زیبای تو بی علت و سبب نیست؛ از همان روزها همه را عاشق خود کرده بودی.
3. ای یار! عمرت دراز و سرت سلامت باشد؛می دانم که تیر مژگانت بدون دلیل در کمان ابرو قرار نگرفته است؛ من می دانم نگاه تو عاشقان را خواهد کشت. این نگاه معشوق است که عاشقان را گرفتار می کند.
4. ای دل عاشق! به رنج و اندوه و هجران و فراق مبتلا شده ای و این ناله و فریاد تو بدون دلیل و علت نیست و حکمتی در آن است. ناله و فریاد عاشق، دلیل و حکمتی دارد که همانا شدت عشق است.
5. دیشب باد، بوی خوش معشوق را با خود آورد و تو ای گل سرخ! از حسادت، گریبان خود را دریدی.
6. ای حافظ! اگرچه دلت پنهان کننده ی غم عشق است و آن را از چشم مردم مخفی می سازد، اما چشم گریان تو پرده از این راز برخواهد داشت و آن را فاش می کند. اشک عاشق، راز عشق او را فاش خواهد کرد.
منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول
منبع: راسخون ( پیوند به وبگاه بیرونی/ )
مهدی کاظمی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۱۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۱ - تفسیر قول حکیم: به هرچ از راه وا مانی، چه کفر آن حرف و چه ایمان، به هرچ از دوست دور افتی، چه زشت آن نقش و چه زیبا، در معنی قوله علیهالسلام ان سعدا لغیور و انا اغیر من سعد و الله اغیر منی و من غیر ته حرم الفواحش ما ظهر منها و ما بطن:
هر صبحی که از مشرق طلوع کرد خود را مانند چشمه وجودت در جوش و خروش یافت برای شیرینی لبهای تو هیچ بهایی وجود نداره پس چجوری این سرگشته خودت رو با بهانه های مختلف دوری میکنی ...
ای که هر صبحی که از مشرق بتافت
همچو چشمهٔ مشرقت در جوش یافت
چون بهانه دادی این شیدات را
ای بها نه شکر لبهات را
جان جهان تویی وجهان کهنه و قدیمی ازتو جان داره و نو میشه این ناله های تن خاکی و بیجان مارو گوش کن .. مولانا در ادامه میگه از شرح ..گل .. گفتن دست میکشه و به شرح حال بلبل که احوال عاشق شیداست روی میاره
ای جهان کهنه را تو جان نو
از تن بی جان و دل افغان شنو
شرح گل بگذار از بهر خدا
شرح بلبل گو که شد از گل جدا
این جوش و شور ما از غم و شادی دنیوی نیست زیراکه با بدست اوردن چیزی شاد و با ازدست دادن چیز دیگری غمگین نمیشویم و حتی این هوش و دریافتهای ماهم از خیال و توهمات ذهنی نیست بلکه از احوال و تجلیات ربانیست ...این احوالات و شادیها و غمهای عارف از یه دنیای دیگه ای سرچشمه میگیره ... خیلیها این احوالات را انکار میکنن و به تمسخر میگیرن ومیگن عشق توهمی بیش نیست مولانا پیامی واسه این افراد داره و میگه اگه شماها ازین احوال دورید و غافلید لااقل منکر این عشق و مستی نشوید دلیل مولانا هم بسیار زیباست ..میفرماید برای اینکه حضرت حق بسیار قادر و تواناست و میفرماید تو با مقیاس های انسانیت تلاش برای فهم این احوال نکن و از منزل جور و احسان بیرون بیاا
از غم و شادی نباشد جوش ما
با خیال و وهم نبود هوش ما
حالتی دیگر بود کان نادرست
تو مشو منکر که حق بس قادرست
تو قیاس از حالت انسان مکن
منزل اندر جور و در احسان مکن
جور و ظلم و نیکی و بخشش همگی حادث اند و پایان پذیر اند .. این حوادث گذرا و فانی اند و وارث باقی حضرت حق است ...مولانا ادامه میده که دیگه صبح شده و باید حسام الدین رو از خدمت و از نوشتن معاف کنه و به نوعی از خداوند عذر او را میخواهد
جور و احسان رنج و شادی حادثست
حادثان میرند و حقشان وارثست
صبح شد ای صبح را صبح و پناه
عذر مخدومی حسامالدین بخواه
که بزرگترین بخشنده عقل و جانها تویی و اصل جانها و نورانیت زندگانی تویی ... مولانا باز به صبح و نوری که در اسمان دمیده میشه اشاره میکنه وبه معشوق میگه ماهم ازنور تو در حال نوشیدن می صبحگاهی از از باده منصوری توهستیم باده ای که باعث مستی و انالحق زدن منصور حلاج شد..باده ای بسیار مست کننده
عذرخواه عقل کل و جان توی
جان جان و تابش مرجان توی
تافت نور صبح و ما از نور تو
در صبوحی با می منصور تو
چیری که تو دادی مارو چنین مست و بیخود میکنه وگرنه خود مستی چیه که بخواد مارو به طرب بیاره ... جوشش این می گدای جوشش عشق ماست تا اثر خودش رو نمایان کنه چرخ گردون هم واسه کشف شدن گدای هوش ادمیست این باده با مستی ما معنی و هویت پیدا کرده نه که ما ازو و این جهان ماده بخاطر بودن ما موجود بنظر میاد نه اینکه ما ازو بوجود اومده باشیم...وجود ما همچو زنبوره و این قالبهای جسم همچو موم و براحتی هرقالب رو در کنار دیگری گذاشتیم
دادهٔ تو چون چنین دارد مرا
باده کی بود کو طرب آرد مرا
باده در جوشش گدای جوش ماست
چرخ در گردش گدای هوش ماست
باده از ما مست شد نه ما ازو
قالب از ما هست شد نه ما ازو
ما چو زنبوریم و قالبها چو موم
خانه خانه کرده قالب را چو موم
rezasafari در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۵۳ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶۶:
باشد که آبله پاییست،صحیح باشد
حبیب در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۱:
در بیت اول دوستان نوشتنند که تاب بنفشه می برد ولی اگر به هر دو مصرع دقت بکنیم تاب بنفشه می دهد بوده منظور شاعر، بنفشه را تاب می دهد طره مشک سای تو
غنچه را پرده می درد خنده دلگشای تو
rezasafari در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۰۱ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶۶:
دراین شعر به نظر بیت ذیل حذف شده...
دل زکویت چه خیال است قدم بردارد
آخراین آبله ! پائیست که من می دانم
باتشکر
محمد در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰:
جناب حاجی سیسی نفرمائید که مسجد درامتداد میخانه است!! عجب ازشما! آمدید ازمسجد دفاع کنید شوربختانه هم به مسجد جفاکردید وهم به میخانه! دیوان حضرت حافظ رادوباره مطالعه فرمائید شاید پی به خطایتان ببریید. درنظرگاه حافظ مسجد ومیخانه درتقابل یکدیگرند نه درامتدادهم! مسجد حداقل درآن دوره ای که حافظ میزیسته مکان ریاکاری متشرعین خشکه مغز داعش اندیش بود ومیخانه مکان باده نوشی وعیّاشی. امّا ازآنجا که این باده نوشی بی ریابوده،درنظرگاه حافظ جایگاهی والاترازمسجد داشته،: باده نوشی که دراو روی وریایی نبود بهتراززهدفروشیست که با روی وریاست.
فرمودید: البته اززبان حافظ: باید درمسجدسالها عبادت کرد وپیرشد سپس به میخانه گام نهاد! نه جناب سیسی عزیز نه حافظ می فرماید:
یادبادآنکه خرابات نشین بودم ومست. آنچه درمسجدم امروز کم است آنجا بود. ملاحظه فرمودید حافظ دیروز خرابات نشین بوده چه لذتها که ازمستی وبیخودی می برده، حال ازبدحادثه به مسجد آمده دیده متشرعین داعش اندیش، چه تزویرها وریاها که نمی کنند پشیمان شده وباحسرت ازدیروز خودیادمی کند. باعرض پوش واحترام محمد.
عمر شیردل در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۹ دربارهٔ اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۹۱ - چه خوش گفت اشتری با کره خویش:
با تائید نوشتهٔ آقای بوسلیمان بیت اول ، مصرع دوم ، باید چنین اصلاح گردد : خنک آن کس که داند کار خود را
مهدی در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶۹:
حالی یعنی چی؟
کمال داودوند در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۲۵ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۷۱۳:
5875
شیخ حسن در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۲۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴ - از خداوند ولیّ التوفیق در خواستن توفیق رعایت ادب در همه حالها و بیان کردن وخامت ضررهای بیادبی:
عزازیل یکی از نام های شیطان است، در این مصرع اشاره دارد به نافرمانی شیطان و رانده شدن از بهشت.
بابک ۲۵۰ در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۲:
"سودا" معانی متعددی دارد، در بیت دهم به معنی "ملالت و دلگیری" است.
سایلنت در ۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۳: