با دل روشن در این ظلمتسرا افتادهام
نور مهتابم که در ویرانهها افتادهام
سایه پرورد بهشتم از چه گشتم صید خاک ؟
تیرهبختی بین کجا بودم کجا افتادهام
جای در بستانسرای عشق میباید مرا
عندلیبم از چه در ماتمسرا افتادهام
پایمال مردمم از نارساییهای بخت
سبزهٔ بیطالعم در زیر پا افتادهام
خار ناچیزم مرا در بوستان مقدار نیست
اشک بیقدرم ز چشم آشنا افتادهام
تا کجا راحت پذیرم یا کجا یابم قرار ؟
برگ خشکم در کف باد صبا افتادهام
بر من ای صاحبدلان رحمی که از غمهای عشق
تا جدا افتادهام از دل جدا افتادهام
لب فرو بستم رهی بیروی گلچین و امیر
در فراق همنوایان از نوا افتادهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به احساس تنهایی و ناامیدی خود در دنیایی تاریک اشاره میکند. او با تاسف از وضعیت خود میگوید که در ویرانهها افتاده و از بهشت پرورش یافتهاش دور شده است. او به عشق و زیباییها yearning میکند ولی در مقام یک انسانی بیخبر از خوشبختی، خود را در ماتم و غم میبیند. شاعر احساس میکند که به دلیل گرفتاریهای جبر زمانه پایمال شده و مورد بیتوجهی قرار گرفته است. در نهایت، او از درد و جدایی از عشق و دوستانش سخن میگوید و خواستار رحم و توجه دیگران میشود.
هوش مصنوعی: در این مکانی تاریک و پر از مشکلات، با قلبی پر از امید و روشنی قرار دارم. نور مهتاب من، که به نوعی نماد روشنی و زیبایی است، در میان ویرانهها و خرابیها میدرخشد.
هوش مصنوعی: در زیبایی و آسایش بهشت زندگی میکردم، اما حالا در این دنیای خاکی گرفتار شدهام. نشانگر بدبیاری من است که ببینم از کجا آمدهام و به کجا رسیدهام.
هوش مصنوعی: من باید در باغ عشق زندگی کنم، اما چرا من به جای آنکه در آنجا باشم، در محیطی غمگین و ماتمزده گرفتار شدهام؟
هوش مصنوعی: من تحت تأثیر مردم و مشکلات تقدیرم قرار دارم و به خاطر بیاقبالیام مانند گیاه سبز بینصیب، زیر پا رفتهام.
هوش مصنوعی: من در باغی بزرگ شبیه یک خار ناچیزم که هیچ ارزشی ندارد. اشکهای بیارزشم از چشمی که برایم آشناست، بر زمین افتادهاند.
هوش مصنوعی: من تا چه زمانی میتوانم آرامش را بپذیرم یا کجا میتوانم آرامش واقعی را پیدا کنم؟ من مانند یک برگ خشک هستم که در دست باد صبحگاهی افتادهام.
هوش مصنوعی: بر من ای دوستان با دلهای مهربان، ترحم کنید؛ چون از دردهای عشق به شدت آسیب دیدهام و از عشق و احساساتم کاملاً جدا شدهام.
هوش مصنوعی: در دل غم و دوری از یاران، سکوت کردهام و به یاد گلچین و امیر نمیتوانم چیزی بگویم؛ طوری که از نوا و خوشیها دور افتادهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
من ز دست دیده و دل در بلا افتادهام
ای عزیزان چون کنم چون مبتلا افتادهام
هردم از چشمم چو اشک گرمرو راندن که چه
تا چه افتادست کز چشم شما افتادهام
کی بود برگ من آن نسرینبدن را کاین زمان
[...]
مدتی شد کز گلستانی جدا افتادهام
عندلیبم سخت بی برگ و نوا افتادهام
نوبهاری میدماند از خاک من گل وان گذشت
گشتهام پژمرده و ز نشو و نما افتادهام
در هوای گلشنی سد ره چو مرغ بستهبال
[...]
مرغ قدسم من که در دام بلا افتادهام
ای دریغا در کجا بودم کجا افتادهام
نغمهها در شاخسار باغ رضوان داشتم
اندر این ویرانه منزل از نوا افتادهام
جای دارد گر بنالم همچو بلبل روز و شب
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.