در قدح عکس تو یا گل در گلاب افتاده است؟
مهر در آیینه یا آتش در آب افتاده است؟
بادهٔ روشن دمی از دست ساقی دور نیست
ماه امشب همنشین با آفتاب افتاده است
خفته از مستی به دامان ترم آن لالهروی
برق از گرمی در آغوش سحاب افتاده است
در هوای مردمی از کید مردم سوختیم
در دل ما آتش از موج سراب افتاده است
طی نگشته روزگار کودکی پیری رسید
از کتاب عمر ما فصل شباب افتاده است
آسمان در حیرت از بالانشینیهای ماست
بحر در اندیشه از کار حباب افتاده است
گوشهٔ عزلت بود سرمنزل عزت رهی
گنج گوهر بین که در کنج خراب افتاده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و ظرافت موضوعاتی چون عشق، زیبایی، گذر زمان، و تأمل در زندگی را بررسی میکند. شاعر با اشاره به زیبایی چهرهی محبوب و نمادهای طبیعی، حس شادی و مستی را به تصویر میکشد. او همچنین به تضاد زندگی و تغییرات آن، از کودکی تا پیری، میپردازد و احساس ناراحتی از گذر زمان و سوختن در دسیسههای دیگران را بیان میکند. در نهایت، شاعر به آرامش و خلوتی در عزلت اشاره دارد که ممکن است به خودشناسی و ارزشهای درونی انسان منجر شود.
هوش مصنوعی: آیا تصویر تو در لیوان شراب وجود دارد یا مانند گلی در گلاب افتاده است؟ آیا عشق در آینه نمایان شده یا مانند آتش در آب محو شده است؟
هوش مصنوعی: در این شب زیبا، بادهٔ شفاف و دلنشینی در دستان ساقی همیشه در دسترس است و ماه که امشب در آسمان است، به گونهای درخشان در کنار نور آفتاب قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: در حال حاضر در خواب و مستی به آغوش کسی آرامیدهام. آن دختری زیبا که مانند لاله میدرخشد، به سبب گرمی احساساتی که در آغوشم دارد همچون ابرها بر زمین افتاده است.
هوش مصنوعی: در فضایی که مردم به ما آسیب زدند، ما آسیب دیدیم. در دل ما آتش سوزانی وجود دارد که ناشی از آویختگیها و امیدهای دروغین است.
هوش مصنوعی: زمان کودکی به سرعت گذشت و حالا دوران پیری به سراغ ما آمده است، گویا صفحات کتاب عمر ما از فصل جوانی خالی شده است.
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر بلندپروازیهایمان در شگفتی است و دریا نیز به فکر و تامل درباره سرنوشت حبابهایی که از بین رفتهاند، مشغول است.
هوش مصنوعی: در گوشهای دورافتاده، جایی که آرامش و افتخار وجود دارد، به جواهرهای پنهان دقت کن که حتی در خرابیها نیز میتوان آنها را یافت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
تا زماه طلعتت، طرف نقاب، افتاده است
لرزه از عکس رخت، بر آفتاب، افتاده است
رحمتی فرما، که از باران اشک چشم من
مردم بیچاره را، در خانه آب، افتاده است
میکشد مسکین دلم، تاب طناب طرهات
[...]
عکس آن لبهای میگون در شراب افتاده است
حیرتی دارم که: چون آتش در آب افتاده است؟
ظاهرست از حلقهای زلف و ماه عارضت
در میان سایه هر جا آفتاب افتاده است
چون طبیب عاشقانی، گه گه این دل خسته را
[...]
تا ز روی آتشین او نقاب افتاده است
رعشه غیرت به جان آفتاب افتاده است
خون عرق کرده است از شرم عذارش آفتاب؟
یا ز رویش عکس در جام شراب افتاده است
دیدن جان نیست کار دیده صورت پرست
[...]
بی سواری در سواد هند بودن مشکل است
اسب من مرد و دلم در اضطراب افتاده است
بس که تر دارد پیاده رفتنم، هرکس که دید
گوید این بیچاره پنداری در آب افتاده است!
دست من شد مدتی کز دامن زین کوته است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.