گنجور

 
رهی معیری

در قدح عکس تو یا گل در گلاب افتاده است؟

مهر در آیینه یا آتش در آب افتاده است؟

بادهٔ روشن دمی از دست ساقی دور نیست

ماه امشب همنشین با آفتاب افتاده است

خفته از مستی به دامان ترم آن لاله‌روی

برق از گرمی در آغوش سحاب افتاده است

در هوای مردمی از کید مردم سوختیم

در دل ما آتش از موج سراب افتاده است

طی نگشته روزگار کودکی پیری رسید

از کتاب عمر ما فصل شباب افتاده است

آسمان در حیرت از بالانشینی‌های ماست

بحر در اندیشه از کار حباب افتاده است

گوشهٔ عزلت بود سرمنزل عزت رهی

گنج گوهر بین که در کنج خراب افتاده است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جلوهٔ ساقی به خوانش زهره لطیفی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سلمان ساوجی

تا زماه طلعتت، طرف نقاب، افتاده است

لرزه از عکس رخت، بر آفتاب، افتاده است

رحمتی فرما، که از باران اشک چشم من

مردم بیچاره را، در خانه آب، افتاده است

می‌کشد مسکین دلم، تاب طناب طره‌ات

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سلمان ساوجی
هلالی جغتایی

عکس آن لبهای میگون در شراب افتاده است

حیرتی دارم که: چون آتش در آب افتاده است؟

ظاهرست از حلقهای زلف و ماه عارضت

در میان سایه هر جا آفتاب افتاده است

چون طبیب عاشقانی، گه گه این دل خسته را

[...]

صائب تبریزی

تا ز روی آتشین او نقاب افتاده است

رعشه غیرت به جان آفتاب افتاده است

خون عرق کرده است از شرم عذارش آفتاب؟

یا ز رویش عکس در جام شراب افتاده است

دیدن جان نیست کار دیده صورت پرست

[...]

سلیم تهرانی

بی سواری در سواد هند بودن مشکل است

اسب من مرد و دلم در اضطراب افتاده است

بس که تر دارد پیاده رفتنم، هرکس که دید

گوید این بیچاره پنداری در آب افتاده است!

دست من شد مدتی کز دامن زین کوته است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه