گنجور

حاشیه‌ها

شاپور در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۳۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:

از شایق صمیمانه تشکر میکنم.خدا پشت و پناهت

شاپور در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۲۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲:

میخاسم بگم شایق دمت گرم همین

بی سواد در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:

همایون گرامی،
نیازی به قربان صدقه نیست، حقیر اهل توپ بازی هم نیست ، اما میداند و شمانیز انشاالله که از زیر چیزی ار گذشتی، گذشتی بسیار ساده است بنفشه به سوگواری و زلف به بی قراری معروف و مشهورند
و باقی بقایتان با یا بی مغلطه

کمال داودوند در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۲۰ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۸۶:

4376

همایون در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:

بی سواد جان گرامی!
ای به قربان رنگ بی سوادی ات!
توپ وسط زمین سوگواران و بیقراران است, بازی اینجاست.
بیا تا در خواندن کمی تعقل کنیم و در نوشتن کمی تأمل. تا نه گنجور به مغلطه پر کنیم و نه زحمت دوستان افزون.

میرزابنویس در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۲۶:

سلام.
مصرع سوم این رباعی اشتباه نگاشته شده:
من با رخ چون خزان «زردم» بی تو
رخ+خزان+زردی خزان. اول از اینکه معنای شعر بع این شکل مشخص تر و مناسب تر است. و دوم ایتکه واژه خرابم دارای سه هجا هست. و از اساس با وزن شعر همخوانی نداره.

شهرام در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۱۲ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » گلهٔ یار دل‌آزار:

سلام
حدود بیست سال پیش قسمتهائی از این شعر را بروی نوار کاست با دکلمه دختری با صدای غمگین بروی آهنگ داریوش شنیدم.یه جائیش میگفت :"ومیستایم قلب سنگی تو را که صادق بود و هرگز نخواست به دروغ با من باشد".لطفا اگه کسی اون دکلمه با صدای دختر سرخورده را داره برام روی ایمیلم بفرسته سپاسگزارم.shahramgostaresh@gmail.com.

رضا در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹:

طـایـر دولـت اگـر بـازگذاری بکند
یـار بـاز آید و با وصل قراری بکند
طایر : پرنده
طایردولت : پرنده ی شانس و اقبال خوشبختی ، همایِ سعادت درقدیم پرنده ی"باز" را رها می کردند، بردوش هر کسی می نشست اوپادشاه می شد. حافظ دراین بیت دوبار ازواژه ی "باز" استفاده کرده، هردو به معنای ِ (دوباره) هست . لیکن "طایردولت" خودیادآور ِ همان (بازشاهی) نیزهست.
گذارکردن : عبور کردن
قرارکردن : عهد کردن ، پیمان بستن
اشتیاق به دیدار درعاشق حس وحالی ایجاد می کند که همیشه امیدوارباشد.امید به اینکه رُخدادها ووقایع بگونه ای پیش روند که اورا یک قدم به سرمنزل مقصود نزدیکتر نمایند.
معنی بیت : اگراوضاع وفق مُراد پیش رودو خوش اقبالی دوباره به من رو کند (اگرآن همای سعادت برشانه ی من بنشیند) یاردوباره بازخواهد گشت وبامن پیمان ِ وصال خواهدبست.
اگرآن طایرقدسی زدرم بازآید
عمربگذشته به پیرانه سرم بازآید.
دیـده را دسـتـگـهِ درّ و گهر گر چه نمـانـد
بـخـورد خـونـی و تـدبـیـر نـثـاری بکند دستگه :مخفّفِ دستگاه به معنی قدرت ، توانایی
درّ و گهراستعاره از اشک است
خون خوردن : غصّه واندوه خوردن
تدبیر: چاره جویی
نثارکردن : افشاندن ، کنایه از اشک ریختن
معنی بیت : اگرچه برای چشمهایم تواناییِ اشک ریختن نمانده است(ازبس که گریه کرده ام) اما برای استقبال ازیار(درصورتی که طایردولت یاری کندو...) بلاخره چاره ای می جوید و با خوردن ِخونِ دل هم شده، سرشکِ شوقی آماده می سازد تا درلحظه ی دیدار تقدیم کند.
بیاکه لَعل وگُهر در نثار ِ مقدم ِ تو
زگنج خانه ی دل می کشم به روزن چشم
دوش گفتم بـکـنـد لَعل ِ لبـش چاره‌ی من
هـاتـفِ غـیـب نــدا داد کـه آری بکند
لعل لب : لب ِ معشوق هم ازسرخی، هم ازعزیز وارزشمندبودن به لعل وگُهر تشبیه شده است.
هاتف :ندایی که از درون می آید،سروش ، فرشته‌ی الهام کننده ی حقایق
حافظِ عاشق دراینجا دل به امیدواری خوش کرده وندایی که ازدرونش می آید اوراامیوارترمی سازد.
معنی بیت : دیشب با خودحرف می زدم ومی گفتم که آیا لبِ لعل‌گونش، دردِ اشتیاق ِمرا علاج خواهدکرد ؟! آیا طایر دولت بردوش من خواهدنشست؟ همان دم ندایی ازدرونم آمد که آری اینچنین خواهدشد. شادی وکامیابی نصیبت خواهدشد.
دربرداشتی دیگر:
البته دسترسی به لعل یار به این سادگی ها هم نیست. "آری بکند" بگونه ای درجمله نشسته که نوعی طنز و استهزاء رانیزبه ذهن متبادرمی سازد.! یعنی اینکه: فرشته ی غیب درپاسخ ِ به سئوال من که آیالعل یار دردِ مرا درمان خواهد کرد یانه، به تمسخرگفت که آری بکند! به همین خیال باش تاصبح دولتت بدمد!یعنی این کار میسّرنخواهدشد.
مجال من همین باشد که پنهان عشق او وَرزم
کناروبوس وآغوشش چه گویم چون نخواهدشد.
کـس نیارد بر او دَم زند از قصه‌ی مـا
مگـرش بـادصبا گـوش‌گـذاری بـکـنـد
نیارَد : جرأت نکند، نمی تواند
گوش گذاری بکند : به گوشش برساند، معنی بیت : هیچکس این توان وجرأت را نداردکه ازماجرای ِ ما نزد معشوق سخنی براند، مگراینکه بادِ صبا شرح حالی از ما را به گوش او برساند.
ماجرای عشق حافظ چیست که کسی جرأت نمی کند به معشوق بازگو کند؟
بنظرچنین می رسد که عشق واشتیاق ِ حافظ به معشوق باسایرعاشقان تفاوت های بنیادین دارد. اصلاً کسی اگرهم توان ِ بیان داشته باشد،نخواهد توانست شدّتِ اشتیاق ومیزان ِ ارادتِ اورا برساند! اوباکدام واژه وکدام عبارات خواهدتوانست،سوز وگداز شبانه روزی این شیدای ِبی همتا را انعکاس دهد؟ حدیثِ عشق او درگفتار نیاید وکسی برنیارَدَ که اقدام به چنین کاربزرگی کند. برای بیان ِ حالاتِ این عاشق دلخون، یکی بایدباشد همانندِ خودِ حافظ ، وبدان زبان که خودِ اومی داند ومی تواند شرح ماجرا کند که این نیز اَمر محالیست!
پریشانی،غم واندوهِ حافظ آنقدرزیاداست که خودِ اونیز دربیان ِ کامل ِ آن عاجزاست:
باسر ِزلف تومجموع پریشانی ما
کومجالی که سراسرهمه تقریرکنم
داده‌ام بازنظر را بـه تـذروی پـرواز
بازخوانـد مگرش نقش وشکاری بکند
باز : پرنده‌ ای شکاری، همان پرنده ای که درمطلع غزل اشاره شد. ازآغاز سرایش ِ این غزل گویی که "باز" درفراخنای دشت ِ دلِ حافظ، به پرواز درآمده بوده، تااینکه سرانجام شاعرِ نکته پردازما، آن را به دام انداخته ودراین بیت بکارگرفته است.
بازِنظر : نظربه پرنده ی بازتشبیه شده است.
تَذَرو : قرقاول ، خروس خوش رنگِ صحرایی ، استعاره از محبوب و معشوق جلوه گر
بازخواندن : فراخوانی و جلبِ توجّه کردن
دامنه ی معانیِ "نقش" گسترده است وتقریباً همه ی معانی را حافظ مدِّ نظر دارد تاازهرزاویه ای معناها درهم تنیده شده وغنی گردند.: شکل کسی یا چیزی را کشیدن . طرح،صورت ، شکل ، مسئولیتی که هنرپیشه یا بازیگر در صحنه ی نمایش به عهده دارد. نام یکی از انواع تصنیف ها در گذشته، ترانه وووو
معنی بیت : پرنده‌ی شکاریِ نظرم را به سمت وسویِ معشوق به پرواز در آورده‌ام، شاید جلوه گری معشوق توجّه ِ اورا به خودجلب کند بسوی اورفته واوراشکارکند.
یا: معشوق طرح ونقشه ی مرا ازاینکه می خواهم بازِ نظر مرا به دام اندازد بازخواند(متوجّه شود) ومعشوق، بازِ نظرِ مرا شکارکند.
شاعرنظربازما،شیدا و دلباخته شده وتوجّهش به جلوه گری معشوق جلب شده وحال قصد دارد به هرحیلتی که شده نظرِ معشوق راجلب کند تاعشقبازی کلید بخورد.
چوگانِ حُکم درکَف وگویی نمی زنی
"باز" ظفربه دست وشکاری نمی کنی
شهر خالی ست ز عشّاق،بـُوَد کز‌طرفی
مردی از خویش برون آیدوکاری بکند
( بـُوَد :آیا باشد ،شدنی و ممکن هست؟
مـرد : پهلوان ، سالک حقیقی
از خود برون آمدن یعنی ازتعلّقاتِ دنیوی، مال ومنال ومقاماتِ مادّی دل کندن وبه میدان آمدن برای انجام کاری که ممکن است جان خویش را نیز ایثارنماید.
معنی بیت : شهرازعشّاق خالی شده، کسی اینجا به فکرعشق نیست، اینجا بی روح وکسالت بارشده است. آیا امکان دارد مردی واردِ میدان شده وباعشقبازی چون مجنون، دل باختن چون فرهاد،دست به کاری بزرگ بزند وبه شهرشور وشوق وامید ببخشد؟ آیا میسّرخواهدشد؟
شاعر درآرزوی این است که بازارعشق پُررونق وگرم باشد، خون عشق دررگهای شهرجاری شود وشور واشتیاق ِ عاشقانه ازدرودیوارشهرببارد.
شهرِ یاران بود وخاکِ مهربانی این دیار
مهربانی کِی سرآمدشهریاران راچه شد؟
کـوکـریـمی که ز بَـزم طَربـش غـمزده‌ای
جُـرعه‌ای دَر‌کشـد و دفع خماری بکند
کریم : بخشنده ، بزرگوار
جرعه ای درکشد: مقداری بنوشد
معنی بیت :
کجاست آن مردِ بزرگ وبخشنده‌ ای که بانی ِ خیری بشود،بساط وبزمی فراهم سازد، هزینه ی شراب ومطرب بپردازد تاعاشق اندوهگینی در بزم شادی او مقداری هرچند اندک شراب بنوشد وکسالت وخُماری را از خود دور سازد؟
آن کیست کزروی کرم باماوفاداری کند؟
برجای بدکاری چومن یکدَم نکوکاری کند
اوّل به بانگِ نای ونی آرد به دل پیغام وی
وانگه به یک پیمانه می بامن وفاداری کند.
یا وفـا ، یا خبـر وصـل تـو ، یا مرگ رقیـب
بـُوَد آیا که فلک زین دو سه کاری بـکـنـد
رقیب ازمراقبت برآمده وبه معنای نگاهبان و دَربان معشوق است. امروزه رقیب به معنای حریف بکارگرفته می شود. رقیب به سببِ اینکه درخلوت سرای معشوق رفت وآمد داشته وهمیشه با او درارتباط است وازطرفی مانع دسترسی ِ عشّاق به معشوق است، همیشه موردِ نفرتِ عاشق واقع می گردد.
معنی بیت :
شاعررندانه سه آرزوی کوچک! دارد که درصورتِ برآورده شدن ِ هرکدام یک نتیجه رقم می خورد. او انتظاردارد روزگار یا فلک، لطفی درحقّ ِ او کرده وحداقل یکی ازآنها را برآورده سازد.
آیا این امکان دارد که چرخ فلک،یاری کند و یکی از این سه آرزوی مرا برآورده نماید‌؟ 1-یا تو با من وفادار و مهربان گردی 2- یابشارت ِوصال تو به من برسد 3- یا اینکه دَربان ونگاهبان ِ تو بمیرد تا من بتوانم آزادنه به دیدارتوبیایم.
روا مَدارخدایا که درحریم وصال
رقیب مَحرم وحرمان نصیبِ من باشد.
حافظا گـر نـروی از دَرِ او هـم روزی
گذری بـر سرت از گوشه کناری بکند
معنی بیت : ای حافظ اگردرعاشقی کم نیاوری، اگر از آستانِ دوست روی نگردانی، وثابت قدم بمانی، بالاخره روزی فراخواهدرسید و از گوشه و کناری به تو توجّه خواهدشد. قطع امید مکن وهمچنان خستگی ناپذیر ومُصمّم وپولادین گام بردار تا به سرمنزل مقصود برسی.
حافظ طمع مبرزعنایت که عاقبت
آتش زندبه خرمنِ غم، دودِ آهِ تو

بی سواد در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:

همایون گرامی،
به گمانم بزیر زلف دوتاست و نه ززیر زلف دوتا،
چه اگر از زیر زلف دوتا گذر کند باید زلف را پشت سر بنهد !! همانگونه که از زیر آیینه و قرآن رد میشویم .

نادر.. در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۹:

قماش هستی ما را به ناز خویش بسوز
که آن زکات لطیفت نصیب مسکین است..

بی سواد در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۰۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۳ - برون انداختن مرد تاجر طوطی را از قفس و پریدن طوطی مرده:

ز هرچه هست گزیر است و ناگزیر از دوست
دوست جان، سپاس میگزارم
نوشته های گه گاهیت میخوانم و یاد نادیده ات تازه میدارم.
زندگیت دراز و روزگار به کام باد

ارغوان در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۳۵ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۴:

بنده این شعر رابه اینصورت یافتم گنجور سایت بسیار خوبی است این را می فرستم که مجموعه شما کاملترین باشد
خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد
آرزومند نگاری به نگاری برسد
دیده بر روی چو گل بنهد و نبود خبرش
گر چه بر دیده ز نوک مژه خاری برسد
گر چه در دیده کشد هیچ غبارش نبود
هر کجا از قدم دوست غباری برسد
لذت وصل نداند مگر آن سوخته ای
که پس از دوری بسیار به یاری برسد
قیمت گل بشناسد، مگر آن مرغ اسیر
که خزان دیده بود پس به بهاری برسد
ای خوش آن پاسخ تلخی که دهد از صبرم
که خماری شکن ار بعد خماری برسد
خسروا، یار تو، گر می نرسد، یاری کن
بهر تسکین دل خویش که آری برسد

همایون در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:

گرامی رضا درود بر شما
از اینکه مخاطب واقع شده اید امید دارم که مطالب بنده را که درباب بیت سوم و چهارم این غزل درج کرده ام, جز در قالب مناظره نبینید چرا که پیشتر هم در این باره مطلب نوشته ام.
زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست
اینکه زلف دلها را اسیر و در بند خود میسازد و یا دلها خود گرفتار و در بند زلف می شوند, دو مفهوم جداگانه ای است که اگر مفهوم درست را در جای درست پی نگیریم دچار سردرگمی خواهیم شد.
آرزوی هرکدام از هزاران دلی که به یک تار موی زلف یار گرفتار میشوند وصال است.
ﺣﺎﻓﻆ ﺍﺯ ﺟﻮﺭ ﺗﻮ ﺣﺎﺷﺎ ﮐﻪ ﺑﮕﺮﺩﺍﻧﺪ ﺭﻭﯼ
من از آن روز که در بند توام آزادم
جایی که گرفتاری لذتی وصف ناپذیر برای عاشق به همراه دارد, جایی که گرفتاری, به نوعی آزادی از قید و بند روزگار است, سوگواری منطق و مفهوم درستی ندارد. هیچ منطقی برای سوگواری دلهای در بند زلف یار وجود ندارد. چرا که دلدادگی یکی از اصولی است که یک عاشق واقعی همه‌ی رنج و ملالت آن را بجان میخرد. دلی که مشتاق عشق است و آرزوی وصال دارد, اما سوگوار میشود از اینکه از صاحبش جدا افتاده که دل نیست!
خیلی ساده و قصه وار معنی این دو بیت اینگونه است که معشوق زیبارو و غارتگر دلها, با بی اعتنایی خیل عاشقان و مشتاقان بیقرار خود را رها کرده و به سرکشی و جلوه گری پرداخته است و عاشقان هم در غم دوری و دلتنگی و در انتظار دیدار او نشسته اند. اما کمی حافظانه به ابیات نگاه می کنیم.
ز زیر زلف دوتا-چون گذر کنی- بنگر
ز=از، حرف
وقتی حرف "از" بکار رفته, زلف خود بخود در این قصه کنار میرود و صاحب زلف نقدا کاری با زلف ندارد بلکه قرار است از زیر زلف(با گوشه چشم) به راست و چب خود نگاه کند. اگر قرار باشد به دلهای در بند زلف نگاه کند باید به زلف نگاه کند نه از زیر زلف. ضمن آنکه این معشوق عاشق کش فی الواقع بی اعتنا به هزاران دلی است که در بند زلف او گرفتارند.
"چون گذر کنی"=هنگامی که در حال گذری- همینکه در حال رد شدنی. این گذر کردن حاکی از آن است که معشوق یا مخاطب شاعر به مکانی پای گذاشته دور از انتظار او(شاعر)! به وضوح معشوق را در حال گذر تصویر کرده است وگرنه برای دیدن دلهای در بند زلف چه لزومی دارد که معشوق در حال گذر این کار را بکند؟! حافظ به معشوق یا مخاطب میگوید وقتی که در حال گذر از آنجا(صومعه) هستی به یمین و یسارت نگاه کن, حواست باشد آنجا همه سوگوارانند.(صومعه نشینان سیاه پوش) بیا به میکده و...مرو به صومعه...
"گذار کن چو صبا" این گذار کردن مقابل گذر کردن قبلی قرار دارد. در واقع از معشوق میخواهد بجای گذر کردن از صومعه, از بنفشه زار گذر کند. اینجاست که خواهش و تمنا شکل میگیرد, اینجاست که از معشوق درخواست می شود تا به خیل عاشقان در بندش توجه کند. جایی که همه‌ی عاشقان "بی زلف سرکشش سر سودایی از ملال همچون بنفشه بر سر زانو نهاده اند".
بنفشه زار, ضمن آنکه مکان گذر صباست, میتواند مکانی مقابل مکان قبلی و درخور گذار معشوق باشد. جایی است که بجای سوگواران, خیل عاشقان بیقرار در انتظار دیدن معشوق اند. مانند صبا که روحبخش است و موجب شکوفایی نباتات, گذر کن بر خیل عاشقانت و ببین که چگونه بیقرار زلف بلند تواند.
پاینده باشید.

ارمین در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۳۴ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۷۴:

بدیدم حال دولتمند و درویش درسته چون بر وزن دوبیتی ولی بیتی که استفاده شده وزن دیگری دارد

حمید سامانی در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۱۰ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » راز آفرینش [ ۱۵-۱] » رباعی ۱۱:

حفظ فاصله حروف و کلمات در نگارش فارسی و املایی بسیار مهم است، نزدیک نوشتن دو کلمه به هم و متصل کردن آنها به هم در شرایطی که از نظر دستوری و استثناء مناسب نباشد نه تنها یک غلط املایی است بلکه موجب خوانش غلط هم میشود و همانطور که میبینید در اینجا شاهدش هستیم بین "او" و "فکندش" فاصله هست و هر دو کلمه مستقل هستند که متأسفانه هم غلط نوشته شده و هم در نوار صوتی غلط تلفظ شده

کسرا در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۳۶ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲:

یک دمی با همدمی از ملک عالم خوشتر است

المذنب در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۱۰ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲ - در ستایش علی«ع»:

حاش لله گر بدی الفت میان ماه وطین
باید اصلاح شود ( ماء و طین )

آرش کریمی در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۰۹ دربارهٔ کسایی » دیوان اشعار » غزل:

نامه در بیت سوم از نظر عرفانی به نامه اعمال انسان در قیامت اشاره دارد که یا سفید است یا سیاه که با توجه به روی سپید و زلف سیاه معشوق شاعر آن را بگونه ای می آورد که گویی نامه اعمال عاشق با وجود معشوق هم سفید(خوب و صواب ) و هم سیاه(پر از حیرت و شگفتی) است.

ناصر در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۵۰ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸:

کدام شعر درست است؟

Golnar Riahi در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۲۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۴۰ - حکایت محمد خوارزمشاه کی شهر سبزوار کی همه رافضی باشند به جنگ بگرفت اما جان خواستند گفت آنگه امان دهم کی ازین شهر پیش من به هدیه ابوبکر نامی بیارید:

بیت (تختهٔ مرده‌کشان بفراشتند
وان ابوبکر مرا برداشتند) در کلاله خاور و نیکلسون
تختهٔ مرده‌کشان بفراشتند
"بر کتف بوبکر را برداشتند" درج شده
همچنین بیت بعدی خوارمشاه به خوارزمشاه تصحیح شود

۱
۳۱۳۴
۳۱۳۵
۳۱۳۶
۳۱۳۷
۳۱۳۸
۵۵۰۸