دل و دین و عقل و هوشم همه را بر آب دادی
ز کدام باده ساقی به من خراب دادی
چه دل و چه دین و ایمان همه گشت رخنه رخنه
مژههای شوخ خود را چو به غمزه آب دادی
دل عالمی ز جا شد چو نقاب بر گشودی
دو جهان به هم بر آمد چو به زلف تاب دادی
در خرمی گشودی چو جمال خود نمودی
ره درد و غم ببستی چو شراب ناب دادی
ز دو چشم نیم مستت می ناب عاشقان را
ز لب و جوی جبینت شکر و گلاب دادی
همه کس نصیب خود را برد از زکات حسنت
به من فقیر و مسکین غم بیحساب دادی
همه سرخوش از وصالت من و حسرت و خیالت
همه را شراب دادی و مرا سراب دادی
ز لب شکرفروشت دل “فیض” خواست کامی
نه اجابتی نمودی نه مرا جواب دادی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از حالتی عاشقانه و مدهوشی سخن میگوید. او از ساقی میپرسد که چه بادهای به او داده که دل و دین و عقلش را از دست داده است. زیبایی محبوبش چنان او را تحت تأثیر قرار داده که همه چیز از دستش رفته و احساس میکند که دیگر حوصله و آرامشی ندارد. شاعر توصیف میکند که چگونه نگاه و زیبایی محبوبش موجب حیرت و شگفتی جهان شده و به او شادی و غم را توأمان داده است. با این حال، او خود را فقیر و دلنکتهنگر میداند و از اینکه دیگران از محبت محبوب بهرهمندند و او غم خود را حمل میکند، شکایت میکند. در نهایت، شاعر از محبوبش توقع پاسخ دارد، اما به نظر میرسد که در این عشق بیمار و ناکام مانده است.
هوش مصنوعی: دل و دین و عقل و هوش خود را به راحتی از دست دادهام؛ نمیدانم از کدام می و باده است که این چنین مست و خرابم کردی.
هوش مصنوعی: دل و دین و ایمان همه متزلزل شدند وقتی که با نگاه ناز و اشارت خود به من آب دادی.
هوش مصنوعی: دل یک نفر به شدت تحت تأثیر قرار گرفت وقتی که تو حجاب خود را کنار زدی. به طوری که وقتی زلفهای خود را تاب دادی، دو جهان به هم پیوند خوردند.
هوش مصنوعی: بههنگام شادی، زیبایی خود را بروز دادی و باعث شدی که راه ورود درد و ناراحتی بسته شود، همچون شراب خالصی که میدهی.
هوش مصنوعی: از چشمان کمی مستی که داری، نیکوتین عشق را به عاشقان هدیه کردی و از لب و پیشانیات، شیرینی و گلاب را نثار کردی.
هوش مصنوعی: همه افراد از زیباییهای تو بهرهمند شدند، اما من، که فقیر و ضعیف هستم، تنها غم و اندوهی بیپایان نصیبم شده است.
هوش مصنوعی: همه شاد و خوشحال از دوستی و وصالت هستند و از یاد تو حسرت میخورند، تو به آنها زهرهای از شادابی بخشیدی، اما به من تنها سراب و آرزو دادی که هیچ حقیقتی ندارد.
هوش مصنوعی: از تو که شیرینی کلامت مانند شکر است، دل من خواست که به آرزویی برسم، اما نه پاسخی از تو گرفتیم و نه به خواستهام رسیدم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲۰ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.