گنجور

 
حافظ

ساقی حدیثِ سرو و گل و لاله می‌رود

وین بحث با ثَلاثهٔ غَسّاله می‌رود

مِی ده که نوعروسِ چمن حَدِّ حُسن یافت

کار این زمان ز صنعتِ دَلّاله می‌رود

شِکَّرشِکن شَوَند همه طوطیانِ هند

زین قندِ پارسی که به بَنگاله می‌رود

طِیِّ مکان ببین و زمان در سلوکِ شعر

کاین طفل یک شبه رَهِ یک ساله می‌رود

آن چشمِ جادوانهٔ عابدفریب بین

کش کاروانِ سِحْر ز دنباله می‌رود

از رَه مَرو به عشوهٔ دنیا که این عجوز

مکّاره می‌نشیند و مُحتاله می‌رود

بادِ بهار می‌وزد از گُلْسِتانِ شاه

وز ژاله باده در قدحِ لاله می‌رود

حافظ ز شوقِ مجلس سلطان غیاثِ دین

غافل مشو که کارِ تو از ناله می‌رود