گنجور

حاشیه‌ها

محمود ساریخانی در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۵۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان بیژن و منیژه » بخش ۱:

با درود و سپاس
دوازده بیت مانده به پایان :
به بیژن بفرمود کاین خواسته ببر سوی ترک روان کاسته
به نظر می رسد مصراع دوم( ببر سوی دخت روان کاسته ) باشد .

نیکومنش در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۶:

درود بیکران بر دوستان جان
-گفتا برون شدی به تماشای ماه نو
از ماه ابروان منت شرم باد رو
معنی و مفهوم ابیات:
در دل هوای ماه نو زمینی (محبوب زمینی،حاکم،پادشاه،وزیرو...)
لحظه ای پدیدارشد معشوق از غیرت بر اشفت و گفت چگونه از رخ ‌سیمای ماه گون کامل من تو را شرم نشد که به سوی ماه پاره ناپایدار
متمایل شدی
2عمریست تا دلت ز اسیران زلف ماست
غافل ز حفظ جانب یاران خود مشو
روزگار زیادی است که دل تو از دربندان زلف(حسن و زیبایی) من هست آگاه باش که به جای تمایل به نامحرمان عشق هوادار و همدم دل سوختگان و گدایان عشق باشی
3-مفروش عطر عقل به هندوی زلف ما
کان جا هزار نافه مشکین به نیم جو
خود فروشی های عقل حسابگر(عطر عقل) را به مزایده بازار حسن شبگیر(هندوی زلف )ما وارد مکن که در این بازار به نیم جو بها نخواهد ارزید
4-تخم وفا و مهر در این کهنه کشته زار
آن گه عیان شود که بود موسم درو
مطمئن باش به پیشگاه حقیقت(موسم درو) تخم مهر و وفا که در این کشتزار ازلی سینه کاشته شده است سرسبز شده و به ثمر خواهد رسید
5-ساقی بیار باده که رمزی بگویمت
از سر اختران کهن سیر و ماه نو
توجه حافظ به مبدا:ای واسطه فیض و رحمت معشوقه ازلی بیار باده و جام وجودم را پر کن که در راستی مستی ،از اسرار اختران دیر باز هستی و هلال ماه نو چند نکته برایت باز گو کنم
6-شکل هلال هر سر مه می‌دهد نشان
از افسر سیامک و ترک کلاه زو
اختر بد مهری (ابلیس )است که از حسد به دنبال تسخیر جایگاه ماه بوده ونمیگذارد که عشاق ماه تمام رخ دوست را ببینند و همانند تاج پادشاهی سیامک و ترک کلاه پادشاهی زو طهماسب که در تاریخ ناکامیشان معروف است باعث ناکامی عاشقان ناخالص می شود
-حافظ جناب پیر مغان مامن وفاست
درس حدیث عشق بر او خوان و ز او شنو
حافظ چنانچه می خواهی از بد مهری آن اختر بد مهر (ابلیس)در امان باشی مصاحبت و همراهی عاشق واصل و اهل راز(پیر مغان)را انتخاب کن ودروس و احادیث عشق را از او بشنو و از او تعلیم سخن گیر.
سربه زیروکامیاب

مجید در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۳۴ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » ای چرخ‌!:

این شعر مال عارف قزوینی هست

nabavar در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۲۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۷:

روفیا بانو
”یار دیرین “را گُل گفتید
یاد آن بحث های شیرین گرامی باد
زنده باشید

علی رجبی در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۴۵ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۳۰ - جنگ دوم گرشاسب با سالاران بهو:

بیت 12
به "تیغ‌ و‌ زره" نیزه‌داران ز پیش‌
بیت 16
چو شیر "ژیان" پهلوان پیش صف
بیت 21
"غَوِ های‌ و هوی" از دو لشکر بخاست
بیت 29
هر ایرانیی در "کمند" و کمین
بیت 39
چو کشتی که بر کشتی "افتاد"
بیت 40 مصرع دوم مشکل وزنی داره
به گمانم شکل صحیح این باشد
"ز یک تن جهانی سپه در گریز"
بیت 45 مصرع اول
هم "از رهش" گرزی چنان زد به زور
بیت 53 مصرع اول
همی گفت "زینسان" و از خشم‌ و کین
بیت 117 مصرع اول
همی گفت "زینسان" برو بوم و گاه

کبرا حسینی در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۴۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۲:

به فندق، گُلِ ارغوان را بِخَست
فندق گاهی در شعر فارسی و البته در اینجا، استعاره از انگشت دست است (شاید به دلیل رنگ حنا روی انگشت).
گل ارغوان هم استعاره از صورت و گونه است.
فرنگیس با دستش بر صورت خود می‌زد یا آن را می‌خراشید.

روفیا در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۲۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۷:

بلی
گمان می کنم معنایی که یار دیرین مرسده بانو گفتند درست است.
با توجه به نیم بیت اول که زنهار می دهد که چندان به زور بازویت تکیه مکن، اینجا هم مراد گوینده اینست که گاو که طبیعتا نادان است (گاو دانا که نداریم) از طبیعت نادان وار خود ضربه می خورد نه از کس دیگری.
البته هیچ نمی دانم جریان این ضربه چگونه و از چه قرار است.
ولی دور از ذهن نیست جریان کارد به پهلوی گاو و فوران محتویات معده.
در روستایی که در آن باغداری می کنم گاوها لاینقطع در حال خوردن هستند و اگر هم دمی از خوردن فارغ شوند به نشخوار مشغولند حتی نیمه شبان!
چالش عظیمی است برای این زبان بسته ها سیر شدن!

رهام در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۳۴ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:

بیت پنجم روشنایی بصر صحیح میباشد.

مرتضی در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۳۹ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۴۴:

برای این شعر دو مرتبه معنایی می توان در مظر گرفت.
مرتبه معنایی نخست: بابا طاهر آگاهی و دانش را باعث رنج انسان می داند و معتقد است کمتر دانستن موجب راحت زیستن انسان می شود.
مرتبه معنایی دوم: اگاهی باعث پیش داوری انسان نسبت به تغییرات، رخدادها و خواسته های خداوند و چون و چرا کردن در حدوث امور است. اگاهی نداشتن، یا رها کردن دانش باعث آزادگی انسان و تسلیم شدن در برابر خداوند و خواسته های اوست.
من با این که فکر می کنم منظور باباطاهر دومی است. اما معنای نخست را بیشتر می پسندم.

فرجام ۵۳۸ در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۱:

در خصوص واژه ی " هفت " در مصرع : رو سینه را چون سینه‌ها هفت آب شو از کینه‌ها ...... عدد هفت در برخی از فرهنگها ( از جمله فرهنگ ایرانی ) نشانگر زیادی و بیشی است و شاعر میخواهد بگوید که برای برطرف کردن کینه از سینه ، شستن زیاد لازم است . از جنبه ی دیگر میتوان اینگونه تفسیر نمود که در احکام اسلامی حکم هفت بار شستن فقط برای برطرف کردن نجاست سگ آمده است و شاعر برای نشان دادن پلیدی کینه از عبارت " هفت آب شو" استفاده کرده است .

نیکومنش در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳:

درود بیکران بر دوستان جان
-گوهر مخزن اسرار همان است که بود
حقه مهر بدان مهر و نشان است که بود
معنی و مفهوم ابیات:عشق این ودیعه اسمانی همان امانتی است که در ازل دل انسان به غیرت ،هوادار و نگه دار آن شده است و دل عاشقان به عشق مهر شده واگر نشان معشوق را می جویید باید از دل عاشق نشانی او راگیرید
2-عاشقان زمره ارباب امانت باشند
لاجرم چشم گهربار همان است که بود
عاشقان طلایه داران و پیش اهنگان لشگر امانت الهی (عشق)هستند و بدینسان است که عاشقان در شوق معشوق اشک ریزان هستند ولی هر کدام از قطره اشگ آنها در حکم گوهر گرانبهایی است که نمی توان قیمتی روی آن گذاشت.
3-از صبا پرس که ما را همه شب تا دم صبح
بوی زلف تو همان مونس جان است که بود
ای نگارم من که از دل شب تا دم صبح به یاد توبا باد صبا همنشین هستم
می توانی از او حال دل مرا سراغ گیری که ببینی چگونه بوی زلف معطر تو در تاریکی شب مونس جان من می باشد
4-طالب لعل و گهر نیست وگرنه خورشید
همچنان در عمل معدن و کان است که بود
کسی را طالب واقعی گوهر عشق در این روزگار نمی بینم وگر نه خورشید عالم فروزان هستی همیشه به دنبال پروراندن گوهر در دل معادن (دل‌های پاک )مستعد می باشد
5-کشته غمزه خود را به زیارت دریاب
زان که بیچاره همان دل‌نگران است که بود
نگارا تو که به اشاره چشم و ابرو هستی عاشقان را به باد داده ای و
انها را کشته خویش کرده ای با سر زدن به انها و یاد کردن ،انها را از دل نگرانی بیرون اور
6-رنگ خون دل ما را که نهان می‌داری
همچنان در لب لعل تو عیان است که بود
نگارا تو به دنبال نهان داشتن کشتن دل عاشقان خویشی و حال آن تمام ماجرا (کشتن دل عاشقان)از لبان لعل گون خون الود دل تو مشخص می باشد
7-زلف هندوی تو گفتم که دگر ره نزند
سال‌ها رفت و بدان سیرت و سان است که بود
در دل خویش گفتم که شاید زلفان سیه رنگ تو دگر با من کاری نداشته و ره زن دل من نباشند ولی سالها میگذرد و میرود ولی از راهزنی زلفان تو چیزی کم نمی شود.
-حافظا بازنما قصه خونابه چشم
که بر این چشمه همان آب روان است که بود
ای حافظ به دل کشته و نالان خویش باز گو که این چشمه پر آب که می بیند، خروشان از خون دل عاشقانی است که چون تو کشته محبوب هستند

ملینا حدادگراصفهانی در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۵۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۴ - خدو انداختن خصم در روی امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه و انداختن امیرالمؤمنین علی شمشیر از دست:

به نام او
در بیت ای پس از سوءالقضا حسن القضا
ربطی به تشیع و تسنن نداره
قضا از قضاوت میاد پیش داوری خوب یا بد
طرف مقابل حضرت علی از پیش داوری مثبت و حسن ظن ایشون داره تعریف میکنه
هر کسی دیگه ای هم که در جنگ با حضرت علی بود شاید همین کار را میکرد یا بدتر
این شعر در واقع به من شیعه ی پیرو داره یاد میده حداقل یکم نوع دیدگاهمو عوض کنم
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید
حضرت علی الگوی تغییر دیدگاه برای بنده البته
که خشمشونو به خوبی با تغییر دیدگاهشون کنترل میکنن
انسان در ذاتش ضعف ها و تیکهای شخصیتی زیادی داره که میتونه با تغییر نگرش و دیدگاهش اونا را تحت کنترل دربیاره و به تعادل برسونه
و اگه میخواد کاری انجام بده بدون تعصب باشهو همچنین سوار تعصب مردم نشه و بتازونه
موید باشید
در پناه حق
طلب خیر برای شما

ملینا در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۴ - خدو انداختن خصم در روی امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه و انداختن امیرالمؤمنین علی شمشیر از دست:

به نام بی نام او
در بیت ای پس از سوءالقضا حسن القضا
ربطی به تشیع و تسنن نداره
قضا از قضاوت میاد پیش داوری خوب یا بد
طرف مقابل حضرت علی از پیش داوری مثبت و حسن ظن ایشون داره تعریف میکنه
هر کسی دیگه ای هم که در جنگ با حضرت علی بود شاید همین کار را میکرد یا بدتر
این شعر در واقع به من شیعه ی پیرو داره یاد میده حداقل یکم نوع دیدگاهمو عوض کنم
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید
حضرت علی الگوی تغییر دیدگاه برای بنده البته
که خشمشونو به خوبی با تغییر دیدگاهشون کنترل میکنن
انسان در ذاتش ضعف ها و تیکهای شخصیتی زیادی داره که میتونه با تغییر نگرش و دیدگاهش اونا را تحت کنترل دربیاره و به تعادل برسونه
و اگه میخواد کاری انجام بده بدون تعصب باشهو همچنین سوار تعصب مردم نشه و بتازونه
موید باشید
در پناه حق
طلب خیر برای شما

پدر مانی. الف در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۵۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:

پدر مانی. ا. ‏
هفته‌ای نیست که این غزل شورانگیز را که بر وجودم لرزه می‌افکند، نخوانم. وقتی به این بیت می‌رسم، برون از توانم برانگیخته می‌شوم:‏
با آن همه بیداد او وین عهد بی‌بنیاد او
در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می‌رود
‏ امروز، در نخستین روز از بهمن‌ماه نودوشش، در این معنا اندیشه می‌کردم که در سینه و زبان من گوشه‌نشین چه کسی است که در گردش ایام، یادش لحظه‌ای محو نمی‌شود. ‏بی‌درنگ به یاد کودک شش ساله‌ام افتادم. امیدوارم طعم عشق را در قلوب‌تان زایل نکنم، اما به‌گمانم هیچ محبتی را نتوان با عشق به فرزند ـ که نه رنگ می‌بازد و نه به دیگری ‏منتقل می‌شود ـ قیاس کرد. شش سال است که همواره از خود پرسیده‌ام که چگونه سخن‌سرایی می‌تواند با داشتن فرزند، در وصف معشوق زمینی دیگری غزلی بگوید و شعر بسراید. و ‏بعد به خود نهیب می‌زنم که آن غزلیاتی که این‌گونه جهان‌گیر می‌شوند و برون از ظرف زمان و مکان، دل و دین هر نیوشنده‌ای را می‌لرزانند، البته که پای بر زمین ندارند (گو این‌که ‏باور دارم عشق فناناپذیر به فرزند نیز از جایی در آسمان بر زمین نازل می‌شود).‏
زیاده جسارت کردم. برای مادر امیرعلی هم بهترین‌ها را آرزو دارم.‏

علی در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۱:

قیامت میکنی سعدی نمک ریزی و مینازی
کبابی آر به تنگش می کناری حور سربازی
سرباز سیستان حور سبزه

محمد تاج احمدی در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۲۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۴۸ - جمع آمدن ساحران از مداین پیش فرعون و تشریفها یافتن و دست بر سینه زدن در قهر خصم او کی این بر ما نویس:

مصرع
این سفال و این پلیته دیگرست
تا پایان ِ اثر اشاره ای هم به سوره نور آیه 35 دارد

nabavar در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۰۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۷:

خورد گاو نادان زپهلوی خویش!
چه خوش تعبیر و تفسیری داشت ، مرسده بانو
که ضربه کارد به پهلوی گاو ، در نتیجه ی پرخوری و در نتیجه تنگی نفس اوست،
البته که تعبیر دیگر دوستان نیز تا حدودی قابل پذیرش است ، ولی حاشیه ی جناب مهاجرانی را مربوط به موضوع نمی بینم ، امید که ایشان توضیح بیشتری در مورد مجازی بودن پهلو بدهند
با احترام

۷ در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۳۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۷:

خدایا پناه بر تو
من ماتم و مبهوتم این دوستان که هر یک فکر میکنند رای آنها درست است چرا دمی فکر نمیکنند که آیا ممکن نیست فردوسی هر دو برداشت را در نظر داشته است.
و اما به این دوست بالایی:
1-شکل درست این بیت شیخ سعدی چنین است:
بمرد از تهیدستی آزادمرد
ز پهلوی مسکین شکم پر نکرد
آزادمرد از تهیدستی مرد(یا میمیرد) ولی از پهلوی مسکین شکم خود پر نکرد(نمیکند)
چنانکه آشکار است میتوان گفت آن که آزادمرد نیست و ستمکاره است همچون درنده ای است که از پهلوی جانور مسکین و ناتوان شکم خود پر میکند و به مردارخواری روی نهاده و مینهد.(ضعیف کشی)
سعدی نیز در اینجا هر دو معنی را در نظر داشته است.

روفیا در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۵۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۷:

سید عطاء الله مهاجرانی گرامی
لطفا این را هم بگویید که معنای مجازی پهلو در اینجا چیست؟
معنای بیت چیست؟؟

محمد در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۰۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۶:

در این شعر شاعر به موضوع مهمی اشاره دارد که امروزه بهش میگن: "زندگی در زمان حال"..اینکه ادم سعی کنه از تک تک لحظات زندگیش کمال استفاده رو بکنه و لذت ببره، چون در نهایت این زندگی چه خوب و چه بد میگذره...پس چه بهتر که اجازه بدیم به خوبی بگذره تا در اینده احساس پشیمانی نکنیم.

۱
۳۱۳۲
۳۱۳۳
۳۱۳۴
۳۱۳۵
۳۱۳۶
۵۶۳۳