محمد تقوی رفسنجانی در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰:
سلام مصرع دوم بیت پنجم بدین صورت اصلاح میشود:
نا امیدم مکن از سابقهٔ لطف ازل
تو چه دانی که پس پرده که خوب است و که زشت
بیت هفتم:
بر عمل تکیه مکن خواجه که در روز ازل
تو چه دانی قلم صنع به نامت چه نوشت
و بیت هشتم:
باغ فردوس لطیف است ولیکن زنهار
تو غنیمت شمر این سایهٔ بید و لب کشت
حذف اینگونه ابیات ، دریغ داشتن مردم از هدیههای بهشتی حافظ است!
۷ در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۴۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۰:
درباره اینکه کله پاچه خوراک مردان بهشتی است من که تا کنون نشنیده بودم ولی کسی چه میداند شاید یک شیرازی دور از وطن کله مشد و چرب و چیلی برای دوستان بار گذاشته و تیار کرده که با خوردنش به مثال این سخن شیخ که "به حدیث درنیایی که لبت شکر نریزد" یکی زان میان به وجد آمده و فرموده باشد: هذا مأکول فی الجنات نعیم" فی المثل! چه از اینگونه حدیث بنی امیه و بنی عباس و دیگران کم به خورد امت ندادند.
روفیا در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷:
آخر مشکل فقط سبیل که نبود.
ژست، تناسب اندام، چهره، کل ترکیب!
خدایا پناه می برم به تو از بدگویی پشت سر اموات!
رضا در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳:
روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست
در غنچهای هنوز و صدت عندلیب هست
این غزل نکته های عرفانی زیادی دارد ازهمین برخی شارحان، دچاراشتباه شده وازکلّ غزل معنای عرفانی برداشت کرده اند. درحالی که مخاطبِ غزل خداوند نمی تواند بوده باشد. زیرا اوّل اینکه خداوند رقیب (هم به معنای امروزی "رقابت کننده" وهم به معنای آن روزگاران "نگهبان" ندارد) دوّم اینکه خداوند رانمی توان با این عبارت که درغنچه هستی خطاب کرد. خداوند درهمه جا حضور دارد ودرحال رشد نیست که بگوییم هنوز غنچه ای وشکفته نشده ای! اگر "پنهان بودن" ِخداوند مدّ نظرشاعربوده باشد بازهم اشکال اساسی دارد. "درغنچه ای هنوز" درمورد کسی بکارمی رود که هنوز نوجوان است وبه شکوفایی نرسیده است نه درمورد خداوند! آن هم ازسوی اندیشمندی چون حافظ که کلّ عالم هستی را یک فروغ روی اومی داند. درهمین غزل نیز دربیت های پیش رو خواهیم دید که حافظ براین باوراست که پرتوحبیب(خداوند) درخانقاه وخرابات ومسجد ومیخانه هست بنابراین خداوند نمی تواند درغنچه پنهان شده باشد! نتیجه اینکه مخاطبِ غزل محبوبی زمینی بوده که به تازگی شروع به دلبری ودلستانی کرده است. یعنی هنوز درغنچه هست وشکفته نشده است.
بعضی نیز بدون اطلاع ازشان غزل، چنین اظهارنظرفرموده اند که حضرت حافظ قصد مُشرّف شدن به مشهد را داشته واین غزل را به همین مناسبت سروده است!!!
ازمیان شارحان محترم، بنظرمی رسد برداشت جناب دکترجلالی،نسبت به تمامی برداشت ها،قابل قبول تر ومنطقی تر وقریب به یقین تر می باشد. ایشان براین باوراست که:
"پس از مرگ شاه شجاع، فرزندش شاه زینالعابدین به سلطنت رسید اما رقابتها و منازعات داخلی فامیلی از یکطرف و ظهور تیمور از طرف دیگر کار را بر او دشوار کرده و ناچار به سوی بغداد گریخت و در راه بدست شاه منصور اسیر و نابینا و زندانی شد و رویهم بیش از 3 سال آن هم توأم با جنگ و گریز بر سر کار نبود. حافظ این فرزند دوست سابق خود را نیز دوست میداشت و این غزل را در اوایل سلطنت کوتاه او در حالی که چند سال به پایان عمر خودش نیز بیشتر باقی نمانده بود سروده است.شاعر در بیت اول اشاره به این مطلب دارد که تو هنوز براوضاع مسلط نشده و رقیبان متعدد و مدعیان زیادی دارد و پس ازتعارف بیمحتوایی دربیت دوم، دربیت سوم آن را اصلاح و میفرماید که اگر تا به امروز به خدمت شما شرفیاب نشدهام در انتظار فرصت مناسب هستم و مفاد این دو بیت میرساند که حافظ در پیرانه سر با تجربیاتی که کسب کرده واقف به حال مردان سلسله آلمظفر بوده به شاه جوان که آیندهاش دردست قضا و قدر است خود را نزدیک نساخته اما غزلی سروده و در آن برای پاک کردن ذهن پادشاه جوان از اتهامات بیپایه ایی که در زمان پدرش به او نسبت داده شده....."
بگذریم .....
"روی توکس ندید" بدین معنی نیست که کسی مطلقاً تورا ندیده است. یعنی هنوزبه حدکافی شناخته نشده ای، روی واقعی تو پنهان مانده، خصلت ها وخوی توآشکارنشده است.
هزارت رقیب هست: رقیب باهردومعنا درست است. نگهبانان زیادی داری، کسان زیادی باتو رقابت می کنند.
درغنچه ای هنوز: هنوزشکوفا نشده ای (سلطنت وحکومت راتازه شروع کرده ای هنوزبه بالندگی نرسیده ای)
صدت عندلیب هست: توراعاشقان سینه چاکِ زیادی هست. شیفتگان زیادی داری
معنی بیت: هنوزفرصت نشده مردم سیرت و صورت زیبای تورا کامل دریابند، بااین همه، کسانِ زیادی هستند که با تودررقابتند، مراقبین زیادی داری( اگرتورا کامل بشناسند چه پیش خواهدآمد!؟) بااینکه هنوزهمچون غنچه ای پوشیده هستی لیکن هزاران عاشق وشیدا داری که دلشان برای تو وبیادتومی تپد. (اگربه شکوفندگی وبالندگی برسی چه اتّفاقی خواهد افتاد!؟)
تاغنچه ی خندانت دولت به که خواهد داد
ای شاخ گل رعنا ازبهر که می رویی؟
گر آمدم به کوی تو چندان غریب نیست
چون من درآن دیارهزاران غریب هست
غریب نیست: شگفت آورنیست، تعجبّی ندارد
غریب درمصرع دوّم: آواره دورازوطن
چون من : همانند من
معنی بیت: اگرمن به عشق تو وبه هواخواهی توآمده ام هیچ تعجبّی ندارد برای اینکه فقط من نیستم که شیفته وشیدای توهستم. هزاران نفرازوطن خویش به عشق تو آواره وسرگردان شده ودرکوی تومقیم شده اند.
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن براین غریب
گفت دردنبال دل ره گم کند مسکین غریب
هرچند دورم از تو،که دوراز توکس مباد
لیکن امید وصل تواَم عنقریب هست
عنقریب: به زودی، به این نزدیکی زمان
هرچند که من به بارگاهِ تودسترسی ندارم الهی که هیچ کس مثال من ازدیدارت محروم نباشد،لیکن امیدوارم که به این زودی به وصال تونایل گردم. باوجودِ لطف وکرم توهرگزامیدم را به وصلت ازدست نمی دهم وازتلاش بازنمی نشینم.
ساربان بارمن افتاد خدا را مددی
که امیدِ کرم اَم همرهِ این مَحمل کرد
در عشق خانقاه و خرابات فرق نیست
هر جا که هست پرتو روی حبیب هست
خانقاه: خانگاه، محلی که درویشان و صوفیان درآنجا به عبادت وپرهیزگاری پردازند.
خرابات: مکانی که رندان وبی قید وبندان وآنهاکه اهل مسجد وخانقاه نیستد درآن جمع شوند. به معنی میخانه نیزهست.حافظ خودنیزخراباتیست.خرابات ومیخانه مکانی درمقابل مسجدوخانقاه هستند.
حبیب: معشوق ازلی، خداوند
معنی بیت: چه درخانقاه مشغول پرهیزگاری باشی چه درخرابات به میگساری بپردازی اگرعاشق خداوند باشی وبه اوعشق به ورزی ورفتار وکردارت متاثّرازعشق اوباشد کفایت می کند. درخانقاه وخرابات وهمه جا پرتونورمعشوق ازلی می تابد. مسجد ومیخانه وخانقاه ودیروکلیساهیچکدام سبب رستگاری نمی شوند، آنچه که باعث سعادت وعاقبت خیریست عشق است وبس. توعاشق خدا باش فرقی نمی کند درکجا مقیم وساکن هستی.
این بیت خمیرمایه ی جهان بینی حافظ است. او رستگاری ونجات را نه درمسجد نه درخانقاه وخرابات، بلکه درعشق ورزی می داند وبراین باوراست که همین که انسان عاشق معبودخویش باشد وبه پیرامون خویش شامل طبیعت، حیوانات وهمنوعان خویش عشق ورزی کند وبی آزاربوده باشد، اورستگاراست.
همه کس طالبِ یارند چه هشیار وچه مست
همه جا خانه ی عشق است چه مسجدچه کنشت
آن جا که کار صومعه را جلوه میدهند
ناقوس دیرراهب و نام صلیب هست
صومعه: عبادتگاه و دیر راهب مسیحی
ناقوس: زنگ بزرگ کلیسا.
دیر: عبادتگاه و اقامتگاه راهبان مسیحی.
راهب: کشیش عابد مسیحی، ترسای پارسا.
صلیب: چلیپا، علامتی که مسیحیان به گردن آویخته و رو به آن عبادت میکنند.
این بیت درست نقطه مقابل بیت پییشین است. درآنجا دیدیم که عشق، نام ونشان وناقوس ومکان وپرچم خاصی ندارد وهرکس می تواند درخانقاه یامسجد ومیخانه بدان بپردازد. لیکن دراینجا می بینیم که درکار جلوه آرایی ِصومعه، ازنام ونشان وعلامت سود می جویند تا بازارشان گرم باشد!
معنی بیت: آنجاکه دست اندرکاران صومعه، می خواهند به تبلیغات بپردازند وصومعه را رونق بخشند، اززنگ کلیسا وعلامت صلیب گرفته تانام ونشان وهرچه که باعثِ تبلیغ وتجلّی شود استفاده می کنند. برای آنها (صوفیان) هدف اصلی،گرم شدن بازارشان است،حالا به هروسیله ای که ممکن گردد تن درخواهند داد! امّا درعشق اینچنین نیست واین خودِ عشق است که تبلیغ وتجلّی ِ خودرا رقم می زند.
زکُنج صومعه حافظ مجوی گوهرعشق
قدم برون نه اگرمیل جستجو داری
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست
چه کسی صادقانه عشق ورزید وازیارجواب نگرفت؟ هرکس که ازصمیم دل احرام عشق بربندد، بی تردید به داخل حرم راه خواهدیافت. ای بزرگوار دردِ عشق درکسی دیده نمی شود، دردها همه مربوط به جاه ومقام وثروت وراحتیست! اگرماهیّت ِدرد، دردِ عشق ودوری ازمعشوق باشد،دیر یازود به مقصود خویش می رسد. بیماری چنانچه مربوط به دل ودلدادگی باشدهرلحظه طبیبِ مسیحا دَم آماده هست تا دردمندان را موردِ لطف ومداوا ومعالجه قراردهد.
طبیبِ عشق مسیحا دَمست ومشفق لیک
چو درد درتو نبیند که را دوا بکند؟
فریاد حافظ این همه آخر به هرزه نیست
هم قصّهای غریب و حدیثی عجیب هست
هرزه: بیهوده.
معنی بیت: حافظ بیهوده این همه ناله و فریاد نمیکند،اویقین دارد که عشق تنها راه رستگاریست. بی سبب نیست که درهرغزلی به این نکته اشاره می کند، این قصّه که حافظ به هربهانه ای باهربیان وزبانی به توصیفِ حقیقتِ عشق می پردازد، پای سرگذشتی عجیب و پیشآمدی غریب در میان است،سِرّی عجیب وغریب در دل خود دارد. سِرّی که مثل خودِ عشق عجیب وغریب است.یک نکته بیش نیست امّا ازهرزبان که می شنوی نامکرِّراست.
یک نکته بیش نیست غم عشق واین عجب
کزهرزبان که می شنوم نامکرّراست.
LadyPary در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۰۱ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۳۰:
سلام. بیت 9 مصرع دوم «وین بحر را چو نیک بدیدم کران نبود»
همیرضا در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۰:
مصرع اول بیت هشتم در متن چاپی تصحیح فروغی کلیات سعدی انتشارات امیرکبیر 1386 به این صورت آمده:
«لایقتر از امیری در خدمتت امیری»
در پاورقی عنوان شده:
«در نسخ قدیمی و معتبار به اتفاق «در خدمتت اسیری» و «در خدمتت غلامی». بعضی نسخ متأخر و نسخ چاپی مطابق متن است.»
پاورقی به احتمال قوی به «حضرت» در مصرع دوم اشاره دارد و بنا به قرینه آن که ضبط نسخ متأخر را بر نسخ قدیمی ترجیح داده به نظر من «امیری» دوم اشکال چاپی است و «اسیری» بوده است، چون نسخ متأخر اغلب شامل تغییراتی هستند که به مذاق کاتبان خوشتر میآمده و کاتبان متأخر چنین ضبط عجیبی را حتی اگر اصالت داشته باشد تغییر میدهند!
منصور قربانی در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۴ دربارهٔ مولانا » مجالس سبعه » المجلس الاوّل » مناجات:
پروردگارا تاج بندگی برتارک وجود ما تاراستان راست گردان
عطا در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰۹:
در بیت اول بجای «کی» باید «که» نوشته شود وگرنه از نظر عروضی اشتباه است
مهدی در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۲:
البته اگر به لهجه قدیم خراسان و بلخ باشد اونوقت کی درسته... دوستان افِغانستانی هم دقیقا اینطور میخونن...
علی در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۲۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲:
اسطرلاب جهت اندازی گیری جهت و ارتفاع ستاره ها و سیاره ها بکار میره و اسباب علم نجوم یا ستاره شناسی هست. رمل وسیله طالع بینی و خرافاتی به اسم تاثیر ستاره ها بر سرنوشت هست. در قدیم به تاثیر سیاره ها و مکان قرار گیریشون در سرنوشت معتقد بودن که البته کاملا غلط و خرافات هست ولی متاسفانه به علت جهل و بیسوادی هنوز هم افرادی معتقدن ستاره ها و سیارات در سرنوشتشون موثر هستن. شاهنامه هم تاریخ مدون ایرانی ها نیست و مخلوطی از اساطیر و افسانه ها و داستانهای عهد ساسانی و قبل از آن هست که فردوسی با استادی به نظم دراورده.
۷ در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۵۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۱:
خانه از پای بند ویران است
خواجه در بند نقش ایوان است
شکل درست این بیت مشهور:
خانه از پای و بند(بست) ویران است
خواجه دربند نقش ایوان است
خا/ج/در/بن/د/نق/ش/ای/وا/نست
خا/ن/از/پا/ی/بن/د/وی/را/نست
بند به معنی پیوند
بست به معنی تکیه
أمین در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:
این شعر زیبا توسط الماس شرق ( احمد ظاهر ) خوانده شده
۷ در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۱۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۲ - حکایت در تدبیر و تأخیر در سیاست:
بخندید مرد سخنگوی و گفت
حق است این سخن، حق نشاید نهفت
حق است این و حق نشاید نهفت
۷ در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۴۹ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۱ - سرآغاز:
کی آن جا دگر هوشمندان روند
چو آوازهٔ رسم بد بشنوند؟
بزرگان مسافر به جان پرورند
که نام نکویی به عالم برند
تبه گردد آن مملکت عن قریب
کز او خاطر آزرده آید غریب
حکایت غریب است نازنین حکایت ایران و ایرانیان
۷ در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۳۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۵ - مدح محمد بن سعد بن ابوبکر:
بطاعت بنه چهره بر آستان
که این است سر جاده راستان
سر جاده نادرست است و درست سجاده است
به طاعت بنه چهره بر آستان
که این است سجاده راستان
۷ در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۱۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۱ - سرآغاز:
ویرایش
پس پرده بیند عملهای بد
هم او پرده پوشد به آلای خود
خود در اینجا نادرست تست و خد درست است به معنی چهره
آلا در اینجا به معنی سرخی است و آلای خد یعنی سرخی چهره و اشاره به توبه و پشیمانی است.
تابش در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۱:
سلام به همه دوستان بزرگوار
از نظرات گوناگون دوستان استفاده کردم سپاس گزارم
یک نکته فقط جهت یادآوری می نویسم و آن اینکه هر کس از ما می توانیم از یک بیت حتی کلمه برداشت متفاوتی داشته باشیم این طبیعی است مناسب تر است که به یکدیگر سخت نگیریم.
معنی بیت زیر را نمی توانم متوجه شوم متشکر می شوم اگر راهنمایی بنمایید
تو لیلة القبری برو تا لیلة القدری شوی
چون قدر مر ارواح را کاشانه شو کاشانه شو
با سپاس فراوان
محمدامین مروتی در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۳۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۲ - رجوع به حکایت زید:
غفلت از مرگ و نقش تقوای قلب در سعادت بشر
محمدامین مروتی
مولانا در دفتر نخست می گوید دست اندازی به مناصب دنیوی برای نشنیدن صدای پای مرگ و نوعی غفلت از این حقیقت است که ما قدم به قدم داریم به آن لحظة موعود یعنی مرگ نزدیک می شویم. در حقیقت سرمان را با مناصب دنیوی گرم می کنیم تا به عاقبت کار فکر نکنیم. لذا بهتر است به چیزی عشق بورزیم که مانند این مناصب، فناپذیر نیست یعنی عشق حق که عین آب حیات و زندگی جاودانی است:
ور تو دست اندر مناصب میزنی
هم ز ترس است آن که جانی میکنی
هرچه جز عشق خدای احسنست
گر شکرخواریست، آن جان کندنست
چیست جان کندن سوی مرگ آمدن
دست در آب حیاتی نازدن
خلق را دو دیده در خاک و ممات
پس شبانه به تصحیح و کاستن از این خیالات بپرداز و به خواب غفلت غرقه مشو:
صد گمان دارند در آب حیات
جهد کن تا صد گمان گردد نود
شب برو، ور تو بخسپی شب رود
شبانه عقلت را پیش بینداز و در احوال خود بیاندیش که آب حیات نیز همدم ظلمات است:
در شبِ تاریک جوی آن روز را
پیش کن آن عقل ظلمتسوز را
در شب بدرنگ، بس نیکی بود
آب حیوان جفتِ تاریکی بود
شیاطین خصم تواند چنان که آب و آتش خصم همند:
تو نمیدانی که خصمانت کیند؟
ناریان خصم وجود خاکیند
پس ابراهیم وار، آب تقوا بر آتش نمرودِ نفس بزن تا زندگیت را به آتش نکشد:
آب آتش را کشد زیرا که او
خصم فرزندان آبست و عدو
بعد از آن این نار، نار شهوتست
کاندرو اصل گناه و زَلّتست
نار بیرونی به آبی بفسرد
نار شهوت تا به دوزخ میبرد
نار شهوت مینیارامد به آب
زان که دارد طبع دوزخ در عذاب
چه کشد این نار را؟ نور خدا
نور ابراهیم را ساز اوستا
تا ز نارِ نفس چون نمرود تو
وا رهد این جسم همچون عود تو
اما نکته مهم روانشناسی که مولانا در اینجا مطرح می کند این است که برای خاموشی آتش نباید با آن بجنگی بلکه باید از آن بپرهیزی. نه "به راندن" یعنی مبارزه بلکه به "ماندن" یعنی رها کردنش. یعنی تقوا پیشه کنی. یعنی مبارزه با گناه هم آن را تقویت می کند. برای آن که تصور کناه را از ذهنت پاک کنی، از آن بپرهیز. یعنی وسواس مبارزه با گناه را هم از ذهن بیرون کن. چنان که آب گل آلود را با صبر و آرامش و دوری کردن از آن می توان زلال کرد نه با به هم زدن مداومِ آن. به تقوی بیاندیش باش نه به گناه. تقوای قلب کار خود را می کند و روی سیاه را سرخ می کند:
شهوت ناری به راندن کم نشد
او به ماندن کم شود بی هیچ بد
تا که هیزم مینهی بر آتشی
کی بمیرد آتش از هیزمکشی
چونک هیزم باز گیری نار مرد
زان که تقوی، آب سوی نار برد
کی سیه گردد ز آتش، روی خوب
کو نهد گلگونه از تقوی القلوب
۷ در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۳۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۱ - گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان:
خلاصه چه "راه" باشد و چه "رای" فرقی ندارد.
"راه"را اگر به معنی "آهنگ" بگیریم معنی درست بدست می آید و با "رای" یکی میشود.
nabavar در ۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷: