گنجور

حاشیه‌ها

رحمانی در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۳ - تشبیه مغفلی کی عمر ضایع کند و وقت مرگ در آن تنگاتنگ توبه و استغفار کردن گیرد به تعزیت داشتن شیعهٔ اهل حلب هر سالی در ایام عاشورا به دروازهٔ انطاکیه و رسیدن غریب شاعر از سفر و پرسیدن کی این غریو چه تعزیه است:

به نظر این حقیر "آن گوشوار شاهدان" مربوط به میشود به تعبیر پیامبر از امام حسین ع و امام حسن ع که انان را به گوشواره های عرش الهی تعبیر فرموده است.
چنانکه مولانا می فرماید:
چون که سبطین از سرش واقف بودند
گوشواره عرش ربانی شدند.
پس بیت اشاره دارد به این امامان عزیز که هم صحبت و هم مجلس الهی شده اند و حال شما هم سع کنید که اینگونه باشید.

نادر.. در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱۵:

شکرستان خیالت بر من گلشکر آرد
به گلستان حقایق گل صدبرگ فشانم...

کمال داودوند در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۲:

در این جا در مصرع دوم نک به معنی اینک است
جمع این رباعی از 6873

همایون در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۶:

انسان در سه عرصه و میدان حضور دارد، پندار، گفتار، و کردار. که یکی‌ از دیگری بیرون می‌‌آید و این چرخه زندگی‌ او را می‌‌سازد
این چرخه در فرهنگ غیر شمس و جلال دینی چرخه‌ای تکراری و تقلیدی و بر مدار خوب و بد و منطق مقایسه‌ای و سود و زیان است و در این راه مال یکدیگر را ربودن و زورگوئی و کلاه برداری نیز برای بسیاری جائز شمرده می‌‌شود و بیشتر همیشه بهتر است
یا برتری افراد بر اساس زهد و عزلت و دانش دینی و فقهی بیشتر و اصطلاحا مسلمانی آنان است و مقام و دارائی دنیوی نیز امتیاز ویژه‌ای به حساب می‌‌آید
صوفی گری هم به فقر و دوری از دنیا و سر سپردگی بیشتر به شیخ و مراد خانقاه مربوط می‌‌شود و آتش هم بطور نمادی در آتشکده جای دارد و عشق تعریفی‌ جز ایمان و باور بیشتر به خدا نیست و اینکه جز او چیزی نیست و هر چه در عالم هست پرتو اوست و از این قبیل گفتگو ها
جای یک چیز خالی‌ بود و آن اصل نویی و برخورداری از گنج هستی‌ و اینکه انسان بر اساس ماهیت خود موجودی است که خود خود را تغییر می‌‌دهد و بر طبیعت و انتخاب طبیعی‌ بسنده نمی‌‌کند و توانائی آن‌ را دارد که هر روز نو تر از دیروز شود و هستی‌ نیز در این کار یاور و همکار اوست و این برترین باور است که هر که به آن دست یابد اگر در زندان هم باشد هیچ گاه خود را بی‌ هوده و بی‌ نتیجه احساس نمی‌‌کند، او توانسته است با دل‌ خود به دل‌ هستی‌ راه پیدا کند و با آن وصل شود
هستی‌ چیز‌های با ارزش را به کسی‌ نمی‌‌دهد بلکه آنها را باید از هستی‌ دزدید، هر چه بیشتر بدزدی هستی‌ گنج بیشتر و بزرگتری را در سر راه تو قرار می‌‌دهد این راز فرهنگ و عرفان جلال دینی است و هر که صاحب این نظر باشد همواره از چشمه بی‌ زوال هستی‌ می‌‌کشد و به دیگران نیز می‌‌رساند و هرگز به دارایی‌های پدر و آنچه از گذشته و بازمانده گذشتگان است نمی نازد و آنرا دارائی خود به حساب نمی آورد
و اگر چیزی از کسی‌ می‌‌دزدد همانا باور‌های کهنه اوست که به جای آن باوری فرخنده و نو خواهد نشاند

علیرضا در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۳۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۵ - حکایت:

یه پارادوکس فوقالعاده زیبا وجود داشت تو این شعر
چو غنچه گرت بسته بودی دهن
دریده ندیدی چو گل پیرهن
توضیحش کمی سخته اما اگه دقت کنید میبید که گفته شده اگر مثل غنچه بودی مثل گل نمیشدی! به نظر میاد در لفافه گفته اگه سکوت هم میکردی همینجوری میشد یعنی انگار داره از یه تجربه تلخ حرف میزنه

ندا در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۰۰ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱:

هاروت تو ز معجزه دارد دلیل‌ها. اشتباها لیل‌ها نوشته شده.

مهدی ابراهیمی در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۸:

ز درِ آشتی در آی؟
برخاست بوی گل
حافظ
شاید این (رسم) خیلی کُهن باشد که آن اَبَر مردِ نازنین با انگشتِ اشاره ی ماهِ آسمان چشمِ ما را بدان رهنمون می سازد( داسِ مهِ نو=تا) در این فصلِ (بهار) با من "ز درِ آشتی درآی" و گوشه ی ابرویی به من بنمای تا بر آسمان فخر و مباهات بفروشم"ای نوبهارِ ماهرخِ فرخندهِ فالِ من" پس از این نمود و دولتِ {ماهِ نو} (تو) در {طاقِ } آسمانِ شبِ من(تا) آن {دو (تا)} غلامِ کمترین (با)شند" (تا) آسمان ز (حلقه) بگوشانِ ما شود"{(تا=حلقه)(آسمانِ شب=طاق و غلامِ سیاهِ حلقه بگوش)} و بهانه ی سر گردانی آن نازنین(حافظ) در آسمان، چشمِ سر گردانی او در ابروی پری رویان زمینی ست. یا سرنوشت و تقدیرِ آسمانی من دیدنِ رویِ تویِ فرشته خوست. 
دیدنِ رویِ ترا دیده ی جان بین باید
وین کجا مرتبه ی چشمِ جهان بینِ من است
حافظ
و اگر این(ابروان) تو با من سرِ (تا) شدن نه، بلکه سرِ (تا) کردن داشته باشد دلِ مسکین من دیگر گونه می گردد.
در(چینِ.....) زلفش (ای) دلِ مسکین چگونه ای
کاشفته گفت بادِ صبا شرحِ حالِ تو
حافظ
و طنازی و شیرینی ماجرا در این است که او با چشمِ سر  به دنبالِ آن (تایِ ) ابروان می گردد(کو؟)
(کو؟) مژده ای ز مقدمِ{(ع)ید}وصال تو
(تا) پیش بخت روم تهنیت کنان
حافظ
"دوستان از راست می رنجد نگارم چون کنم"؟
"عشوه ای فرمای(تا) من طبع را موزون کنم"
یا
(کو؟) عشوه ای ز (ابروی) همچون (هلالِ) تو
حافظ
"کدام در بزنم چاره از کجا جویم
شرح نیازمندی خود یا ملال تو"
 و چه میشود که:
"پیشِ پایی به (چراغِ) تو ببینم چه شود"؟
ای پری رُخسار
مطبوع تر ز نقشِ تو صورت (نبست باز)
طغرا نویس ابروی مشکین مثالِ تو
حافظ
تو که (چراغ) نبینی به چراغ چه بینی
سعدی
تــو دوردســتِ امیــدی و پــایِ مـن خسته است
(چـراغِ چشمِ تو) (سبز) است و راهِ من بسته است
فریدون مشیری
در این بهار ای صنم بیا و آشتی کن
که جنگ و کین با منِ حزین روا نباشد
ملک الشعرای بهار
پس:
برخاست بویِ گل
ز درِ آشتی در آی
حافظ


 

 
  

عارفی در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۴۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۵۱ - داستان کودک مجروح:

این شعر ایراداتی داره.چرا بهترین دوستش گفت که باید در چاه بیاندازمش .چه رازی در بین بوده وچرا از پدرش شرمسار میشوند.
آیا چاره کار این بوده که یک بچه ای که زمین خورده را در چاه انداخت.

آیدا در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

میشه راهنمایی کنید

آیدا در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

کاش من هم مثل شما دوستان شعرهای رو به این خوبی میفهمیدم .

۷ در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴:

ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق
برو ای خواجه عاقل هنری بهتر از این
به احتمال بسیار
برگو ای خواجه عاقل هنری بهتر از این
یعنی تو بازگو کن ای خواجه عاقل هنری بهتر از این
یا
بگو ای خواجه عاقل هنری بهتر از این

نادر.. در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:

صبا!
خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز...

آیدا در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

من برام شعرها خیلی سنگینه چطوری میتونم بیشتر بفهمم

۷ در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۱۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:

فراموش نباید کرد که سعدی بر زبان عرب هم مانند فارسی چیرگی بیچون و چرا داشته است درست برعکس حافظ

۷ در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:

مثل ابیات فارسی معنی دیگر هم میتوان برداشت کرد:
هشیاری را سرزنش کن که مردمان را اینچنین از شدت مستی از خود بیخود کرده است.

۷ در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۵۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:

معنی سرراست:
ای هشیار کسی را سرزنش کن که مردمی را چنین مست و از خود بیخود کرده است.

۷ در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۲۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:

رفت را خودم اضافه کردم
ترک الناس یعنی مردم خود را ترک کردند-از خود بیخود شدند
به خاطر چه چیزی؟
شدت مستی

۷ در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۲۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:

هیچ هشیار ملامت نکند مستی ما را
قل لصاح ترک الناس من الوجد سکاری
هیچکدام از دوستان این بیت را درست معنی نکردند.
هیچ هشیار ما را به دلیل مستی سرزنش نمیکند
بگوی ای هوشیار این(سرزنش)را به کسی که مردمی را چنین از خود بیخود کرد و رفت

حمید در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۵:

دوستان کسی می داند که بحر عروضی «مستفعلتن مستفعلتن» چیست؟

حمید در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۵:

دوستان کسی می داند که بحر عروضی چیست؟

۱
۳۱۲۴
۳۱۲۵
۳۱۲۶
۳۱۲۷
۳۱۲۸
۵۶۳۵