وریا در ۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۶۸ - مژده دادن ابویزید از زادن ابوالحسن خرقانی قدس الله روحهما پیش از سالها و نشان صورت او سیرت او یک به یک و نوشتن تاریخنویسان آن در جهت رصد:
مشامی باید تا بویی بشنود!
گمنام در ۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:
خرچنگ را فراموش کردید،و عشق آتش چنگ را و چنگ
و چنگو را ( باصدای زیر)
لاک پشت را "سنگ پشت "و هم " کاسه پشت "
گفته و میگویند
و ای بسا به تازگی چنگ پشت نیز
" دسته ای گل بود کز دورم ربود
چون بدیدم آتش اند چنگ داشت"
گویا از خاقانی است و ناظری به زیبایی خوانده است
نیکومنش در ۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳:
درود بیکران بر دوستان جان
-بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد
که تاب من به جهان طره فلانی داد
قامتم چون ساقه گل بنفشه از جفای محبوب ازلی خمیده شده و داغ عشقش دلم را داغدار خود کرده بود قضا را دوش به نزد دلستان
(عاشق واصل،پیر و راهنما نمادی از معشوق ازلی) گل اندامی رسیدم و از جفاهای معشوق گلایه مندی کردم و گفتم این قامت خمیده من از
افسون گریهای محبوب ازلی است که همنشین تو بوده و از او نشان به خوبی داری (فلانی)
2-دلم خزانه اسرار بود و دست قضا
درش ببست و کلیدش به دلستانی داد
دلم آن شاهد ازلی که محبوب خویش را در ازل مشاهده کرده و حسن او را چون گنجینه ای در درون خویش به یادگار داشت چنین بر او حکم شده است گه نگهبانش تو باشی و کلید اسرارش به دست چون تو دلستانی باشد(گل همان نماد معشوق)
3-شکسته وار به درگاهت آمدم که طبیب
به مومیایی لطف توام نشانی داد
خداوندا به راهنمایی و ارشاد آن پیرطبیب (دلستان )خاضعانه و خاشعانه به درگاه تو به پناه امده ام که تنها لطف بیکران تو چاره دلشکستگان می باشد
4-تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش
که دست دادش و یاری ناتوانی داد
خداوندا با تمام وجود آرزومند سلامتی تن و روح و روان خاطر آن دلستان
(پیر راهنما) هستم که دست نیازمند مرا گرفت و مرا در طی طریق رهنمون و یاری کرد
5-برو معالجه خود کن ای نصیحتگو
شراب و شاهد شیرین که را زیانی داد
می دانم بعد از شنیدن این حقایقی که فاش کردم عده ای مرا سرزنش و ملامت خواهند کرد ولی بهتر است که آن عده علاج تعلل های خود کرده و به من بگویند که شراب نوشی از دست پیری که خود به شهود آن یار شیرین زبان رسیده به چه کسی تا کنون زیان رسانیده است
-گذشت بر من مسکین و با رقیبان گفت
دریغ حافظ مسکین من چه جانی داد
در جمعی از حلقه عشاق و رقیبان عشق بودیم که آن دلستان به اتفاق بر ما پیش آمد و رو به رقیبان عشق من گفت که دریغا که حافظ از جان دادگان معشوق ازلی است و همه آن عاشقان را در خماری وصال در انداخت و برفت
سر به زیر و کامیاب
آزمایش در ۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۰۷ دربارهٔ وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۱ - سر آغاز:
سلام وحشی بافقی این شاعر بزرگ و گرانقدر ایرانی که بسیاری از شعرهای این شاعر بزرگ با خواندن اشعار آن احساس آرامش می کنید
بابک ۲۵۰ در ۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۰۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۰:
در بیت ششم " گرزان" به معنی زاریکنان و نالان است ظاهرا.
پائیز در ۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:
این شعر را هنرمند محبوب أفغانستان احمد ظاهر که مقلب به الماس شرق و سلطان موسیقی است بسیار زیبا خوانده پائیزی از تاجکستان
رحیم غلامی در ۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۳۲ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۴:
با سلام لطفا تصحیح کنید: باد و قبله در ره توحید نتوان رفت راست
به این صورت: با دو قبله ...
۷ در ۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۰۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:
از چنگ به معنی خمیدگی واژه هایی مانند:
چنگال:(چنگال پرندگان و آدمی و جانوراان و غذاخوری)
چنگک و چنگال(در کشاورزی)
داریم
به چنگ فلانی در آمد یعنی پنچه دست را خمید و برگرفت
چنگ پشت:فرتوت و پیر(خمیده پشت)
لاک پشت را گاهی چنگ پشت گفته اند
چنگ خمیده قامت میخواندت به عشرت
مست است و در حق او کس این گمان ندارد
همیرضا در ۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۰۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۲:
نکته مهم در مورد سفرنامه ابن بطوطه فاصله زمانی او با سعدی است (او متولد 705 هجری قمری حدود 10 الی 15 سال بعد از وفات سعدی است) و نکته دیگر آن که طبق نقل دکتر محمدعلی موحد (مترجم سفرنامه ابن بطوطه) این مکان (خنسا) در ساحل شرقی چین است که فاصله جغرافیایی زیادی با شیراز و ایران دارد. از این جهت شعر سعدی در کمتر از یک قرن در دورترین نقاط شناخته شده بوده و نفوذ فرهنگ ایرانی و زبان فارسی تا آنجا بوده.
متن ترجمه فارسی دکتر موحد (جلد دوم سفرنامه ابن بطوطه صفحه 305) به شرح زیر است:
«امیر بزرگ «قُرطَی» که امیرالامرای چین است ما را در خانهٔ خود مهمان کرد و دعوتی ترتیب داد که آن را «طوی» مینامند و بزرگان شهر در آن حضور داشتند. در این مهمانی آشپزهای مسلمان دعوت کرده بودند که گوسپندها را ذبح کرده غذاها را پختند. این امیر با همه عظمت و بزرگی که داشت به دست خود به ما غذا تعارف میکرد و قطعات گوشت را به دست خود از هم جدا میکرد و به ما میداد. سه روز در ضیافت او به سر بردیم هنگام خداحافظی پسر خود را به اتفاق ما به خلیج فرستاد و ما سوار کشتی شبیه حراقه شدیم و پسر امیر در کشتی دیگری نشست، مطربان و موسیقیدانان نیز با او بودند و به چینی و عربی و فارسی آواز میخواندند. امیرزاده آوازهای فارسی را خیلی دوست میداشت و آنان شعری به فارسی میخواندند، چند بار به فرمان امیرزاده آن شعر را تکرار کردند چنان که من از دهانشان فرا گرفتم و آن آهنگ عجیبی داشت و چنین بود:
تا دل به محنت دادهام
در بحر فکر افتادهام
چون در نماز استادهام
گویی به محراب اندری»
متن عربی به نقل از اینجا به این شرح است:
ذکر الامیر الکبیر قرطی
وضبط اسمه بضم القاف وسکون الراء وفتح الطاء المهمل وسکون الیاء، وهو أمیر أمراء الصین أضافنا بداره وصنع الدعوة ویسمّونها الطّوی ، بضم الطاء المهمل وفتح الواو، وحضرها کبار المدینة وأتی بالطباخین المسلمین فذبحوا وطبخوا الطعام، وکان هذا الامیر علی عظمته یناولنا الطعام بیده ویقطع اللحم بیده، وأقمنا فی ضیافته ثلاثة أیام، وبعث ولده معنا إلی الخلیج فرکبنا فی سفینة تشبه الحرّاقة، ورکب ابن الامیر فی أخری ومعه اهل الطرب وأهل الموسیقی، وکانوا یغنون بالصّینی وبالعربی وبالفارسی وکان ابن الامیر معجبا بالغناء الفارسی فغنوا شعرا منه وأمرهم بتکریره مرارا حتی حفظته من أفواههم وله تلحین عجیب وهو.
تا دل بمهرت داده أم در بحر فکر افتاده أم ... جون در نماز ایستاده کویی بمحرابم دری
گمنام در ۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷:
دوست جان
دست از بدگویی پشت سر مردگان بردارید،
به خود پناه ببرید و به یاد بدارید:
دسته ای سبزه بر سر آب بقا نه تنها ناگزیر که هم بسیار زیباست!!.
اسماعیل فرازی در ۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۳۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۸:
مصرع اول بیت "نه هر سخن که برآید بگوید اهل شناخت" صحیح است
رضا در ۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴:
اگر چه عرضِ هنر پیش یار بیادبیست
زبان خموش ولیکن دهان پر از عربیست
درقدیم به زبان عربی شعروغزل سرودن هنر محسوب می شده ونشان ازتسلّطِ شاعربه زبان عربی داشت. شان نزول این غزل احتمالاً چنین بوده باشد که شاه شجاع، انیسِ دل ومونس جان حافظ، به عربی شعری سروده وازشاعران به رسم آن روزگاران،تقاضا نموده دراستقبال ازآن غزلی به زبان عربس بسرایند. لیکن بنظر نگارنده ی این مطلب ،چنانکه ازاشعار حافظ برمی آید به رغم آنکه او تسلّط کافی برزبان عربی داشته،شخصاً تمایلی به سرودن شعر دراین زبان نداشته وترجیح می داده بیشتر به زبان دَری وپارسی شعربسراید. ضمن آنکه حافظ می دانسته که اگردراستقبال ازشعر شاه شجاع غزلی بسراید قطع یقین نتیجه برای شاه شجاع چیزی جزسرافکندگی وخفّت نخواهدبود. ازاین رو با بهانه آوردنِ اینکه، عرض هنر وخودنمایی دربرابر یار بی ادبی محسوب می گردد ازاین کارطفره رفته است. لیکن می بینیم که رندانه به مخاطبین خویش این نکته را رسانده که من تسلّط کافی به عربی دارم واگر بخواهم بهترازشاه شجاع ودیگران شعرمی سرایم لیکن میل باطنی به اینکارراندارم.
عرض هنر: نشان دادن هنر وفضیلت وآشکارکردن مهارت، خودنمایی
دهان پرازعربیست: تسلّط کافی برزبان عربی دارم واگر دهان بازکنم شعر وغزل عربیست که فرومی ریزد.
معنی بیت: با اینکه نشان دادن مهارت وتوانمندی درحضوریاربُرهان بی ادبیست، بااینکه حتّا گفتن ِ این نکته نیز درمَحضریار نشانه ی بی ادبی می باشد لیکن(این رامی گویم تامدّعیان بدانند) من به زبان عربی کاملاً مسلّط هستم، دهانم پُرازمضامین وعبارات عربیست و اگرلب بازکنم شعر وغزل عربی بیرون می ریزد ولی خودم بنا به دلایلی که برای خودم دارم زبانم راخاموش کرده ودوست ندارم به عربی شعربگویم.
چوعندلیب، فصاحت فروشد ای حافظ
توقدر او به سخن گفتن دری بشکن
پَری نُهفته رُخ و دیو در کرشمه ی حُسن
بسوخت دیده زحیرت که این چه بوالعجبیست
پری نهفته رخ : به نظرمی رسد که منظور از "پَری" خودحافظ است که روی خودراپوشانده وازشعرگفتن به زبان عربی شانه خالی کرده است ومتقابلاً مدّعیان با خالی دیدن میدان، ازروی چاپلوسی وتملّق،بازبان قاصرخویش، به درخواست شاه وارد میدان شده وبه زبان عربی شعرگفته اند، بَه بَه وچَه چَه گفتن آنها را به یکدیگرچنانکه درمحافل شعرخوانی رسم است حافظ با"دیودرکرشمه ی حُسن" تقبیح کرده است.
این چه بوالعجبیست: این چه نوع چشمبندی وشعبده بازیست.
معنی بیت: آنکه پری روی وفرشته خوهست باید به جلوه درآید وعشوه وکِرشمه کندروی خویش پنهان کرده است، دیو میدان راخالی دیده ومشغول کرشمه فروشیست! شگفتا دیدگانم ازچیزی که می بیند ازحیرت می سوزد، آخراین چه شعبده بازیست!!
حافظ ببرتوگوی فصاحت که مدّعی
هیچش هنر نبود وخبرنیزهم نداشت
در این چمن گل بی خارکس نچید آری
چراغ مصطفوی با شرار بولهبیست
چراغ مصطفوی : "مصطفی" از القاب پیامبر اسلام است چراغی که به دست اوروشن شده است.
"باشراربولهبیست": ابولهب ،کنیه ی عموی پیامبراست که سرسختانه بابرادرزاده ی خویش دشمنی ومخالفت می ورزید.
درتاییدِ وادامه ی بیتِ می فرماید:
آری همیشه چنین بوده وچنین نیزخواهدبود. هیچکس دراین دنیا گل بی خارنچیده است. همانگونه که درکنارهرگلی خاری هست می بینیم که درمقابله باچراغی نیز که پیامبراسلام روشن کرد زبانه های آتش کینه ی ابولهب قراردارد. دربرابرهرپدیده ای مانعی ومشکلاتی وجود دارد وهیچ چیز به راحتی دردسترس نیست.
برمِهرچرخ وشیوه ی اواعتمادنیست
ای وای برکسی که شدایمن زمکروی
سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شد
که کام بخشی او را بهانه بی سببیست
سفله پرور: بد سرشت پرور،فرومایه پرور
درادامه وتایید سخنان قبلی ،معنی بیت:
رسم روزگاربرهمین منوال است، علّت رامپرس ازاَزل همینطوری بوده است. این قانون طبیعت است که خاروخَس برروی دریا می نشیند وگوهر درقعر آن! کسی نمی داند چرا وچگونه چنین قانونی وضع شده است! فرومایگان اغلب دارای اقبال نیکو وکامرواهستند، لیکن اهل دانش وفضل همیشه دررنج ومصیبت گرفتارانند! چرخ بی هیچ علّتِ قانع کننده ای،سفلگان وفرودستان رابه بالامی برد وکامروامی سازد.
اشاره به همان مدّعیانیست که ماهیّتِ دیو دارند وجای پریان عشوه گری می کنند وبه آنچه که ندارند وانمود می کنند وریا وتظاهرمی ورزند،حافظ ازروزگار گِله مند است که چرا به آنها فرصتِ عشوه گری می دهد ومشتشان را وا نمی کند تا پوچ بودنشان برملا گردد!
حافظ مدار امید فرج ازمدارچرخ
داردهزارعیب وندارد تفضّلی
به نیم جو نخرم طاق خانقاه و رُباط
مرا که مَصطبه ایوان و پای خم طنبیست
طاق: ایوان، آسمان،سقف قوسیشکل که با آجر بر روی اتاق، درگاه، پل، یا جای دیگر میسازند
خانقاه: مکانی که صوفیان ودرویشان درآنجا به پرهیزگاری می پردازند.
رُباط: دنیا، کاروانسرا، محل استراحتگاه مسافرین در وسط راه.
مَصطبه: مکان مخصوصی که اندکی از سطح زمین یا کف اتاق بلندتر باشد و کسی بر آن بنشیند؛ سکو؛ تخت. دراینجا منظورسکویی هست که درمیخانه هاتعبیه می شد.
طَنبی: تالار وایوان،شاه نشین
مراپای خُم طنبیست: یعنی پای خُم برای من تالاری مجلّل است. نشستن درپای خم برای من بهترازآن است که درتالاربنشینم.
معنی بیت: برای من که مصطبه ی میکده ها ایوان ونشستن به پای خُم شراب تالاری مُجلّل است، هرگز ایوان وتالار خانقاه واین جهان فانی را به نیم جو نمی خرم. برای من دنیا هیچ جذابیّتی ندارد درکنارخُم ِشراب نشستن برای من بهترازاین است که دربالاترین نقطه نشسته وبه شاه نشین ِ تالار این دنیا تکیه بزنم. شراب به من لذّت وآرامش می بخشد و مرا ازشر وشور دنیا می رهاند.
شراب تلخ می خواهم که مردافکن بودزورش
که تا یکدم بیاسایم زدنیا وشر وشورش
جمالِ دختر رَز نور چشم ماست مگر
که در نقابِ زجاجی و پرده ی عنبیست
دختر رز: بنتالعنب، کنایه از شراب.
زُجاجی: گوهرشفّاف، شیشهیی. اشاره به زجاجیه است ،مادهای شفّاف شبیه ژلاتین که در حفره ی درونی کُره ی چشم بین عدسی و شبکیه قرار دارد. شراب ابتدا به نورچشم تشبیه شده ،سپس به این ماده ی شفّاف تشبیه شده که پشتِ پرده ی شیشه ای انگورپنهان است،همانگونه که زجاجیه درچشم جای گرفته است.
نقاب زجاجی همان پوست شیشه سان انگوراست که درون آن دیده می شود. حافظ وقتی می خواهد ازشراب سخن بگوید بهترین وبِکرترین مضامین راخَلق می کند.
عنب: انگور ضمن آنکه اشاره به پرده ی عنبیه ی چشم،(غشاء) نیزاشاره دارد. حافظ باهنرمندی وبه مددِ نبوغ بی مثال خویش، "نورچشم ،زجاجیه وعنبیه ی چشم آدمی" را با ساختارانگور،پوست ودرون آن که مایه ی شراب است درهم آمیخته است.
معنی بیت:سیمای زیبای دخترشراب گویی که نورچشمان ماست. دانه ی انگورچه شباهتی به ساختارچشم ما دارد! شراب دردل انگور همانگونه جای گرفته که زجاجیه درچشمان ما ودرپشت پرده ی عنبیه!! شمایل دانه ی انگور فقط ازلحاظ ظاهری شبیه چشمان آدمی نیست بلکه نورچشم ماست!
همّت عالی طلب جام مرصّع گومباش
رند را آب عنب یاقوتِ رمّانی بُوَد
هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه
کنون که مست خرابم صلاح بیادبیست
دراین بیت نکته ی بسیارلطیفی نهفته است ومتاسّفانه ازدیدِ اغلبِ شارحان محترم پوشیده مانده است وآن اینکه چرا حافظ می فرماید صلاح بی ادبیست؟ مگر حافظ چه چیزی گفته که خودنیزتاییدکرده که مرتکبِ بی ادبی شده است؟
این بیت باظرافتِ حافظانه ای ذهن مخاطبین را به مطلع غزل برگشت می دهد. درآنجا دیدیم که جناب حافظ فرمودند درمحضریارهنرنمایی کردن وبه زبان عربی شعرگفتن نشانه ی بی ادبیست. ودیدیم که درهمان بیت فرمودند دهانم پرازعربیست.حالا دراینجا (بیتِ پیشین) حافظ خواسته یک چشمه ازهنرش رابه رُخ مدّعیان بکشد ونبوغ خارق العاده ی خویش را در معرض نمایش قراردهد هرچند که به گفته ی خود بی ادبی محسوب شود. اوباهنرمندی،دختر رز را ازواژه ی عربی بنت العنب گرفته ودرمصرع اول نشانده وواژگان ِ : نقاب، زجاجی وعنبی را که هرسه عربی هستند درمصرع دوّم بکارگرفته ومضمونی ناب وبی نظیرخَلق کرده تاحساب کار رابه دست مدّعیان داده باشد.
معنی بیت: ای بزرگوار من همانگونه که درمطلع غزل یادآورشدم به آداب واصول ادب آشنایی دارم وخودنیزاهل ادب وخردورزی هستم لیکن چون مستِ بودم مرتکبِ بی ادبی شدم.
حافظا علم وادب وَرز که درمجلس شاه
هرکه رانیست ادب لایق صحبت نبُود
بیارمی که چوحافظ هزارم استظهار
به گریه ی سحری ونیازنیم شبیست
استظهار:امیدواربودن، اطمینان داشتن، پشتگرمی، تکیه و اتکاء داشتن به چیزی.
معنی بیت: باده بیاور که همانندِ حافظ ،هزارامید واطمینان دارم که خداوندِ بخشایشگر، گناهِ باده نوشی را به گریه های سحرگاهی ورازو نیازهای نیمشبی، نادیده خواهدگرفت وخواهد بخشید.
هاتفی ازگوشه ی میخانه دوش
گفت ببخشند گنه می بنوش
لطفِ خدابیشترازجُرم ماست
نکته ی سربسته چه دانی خموش
نی مولانا در ۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۵۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۰ - ملامتکردن مردم شخصی را کی مادرش را کشت به تهمت:
پس هشداریم!
مولانای ما میخواهد بدون تعصب وحسادت و خود برتر بینی ولی زمان خود را بشناسیم
نگاه نکنیم که پدران و آباء ما چه اعتقادی داشتند بدون حسادت و غرور حق را بپذیریم
با پیدا کردن راه حق و قدم برداشتن در این راه ولیِ زمان می توانیم به سوی آخرت رفتگان و پدرانمان که از این حقیقتی که ما فهمیدیم و آنها نشد که بفهمند نور و عطر خوشی برای آنها بفرستیم
و سلام بر حقیقت یابندگان
نی مولانا در ۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۴۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۰ - ملامتکردن مردم شخصی را کی مادرش را کشت به تهمت:
معنی:
خداوند انبیا را برای آن خلق کرد تا حسد ها برانگیزد و مردم را آزمایش کند که چه کسی به خاطر حسد حق را زیر پا نمی گذارد
برای اینکه کسی نسبت به خدا عار و حسودی نداشت (زیرا خدا را بالاتر از خود همه می دانند)
و هیچ دیّاری (هیچ فرد یا دیر نشینی) به خدا حسودی نمی کند
ما با آن کسی که مثل خود بپنداریم با او حسودی می کنیم!
وقتی مقام رسالت پیامبر یا امامت ولی او قبول کنیم دیگر حسادت ما برانگیخته نمیشه
آن وقتی حسادت برانگیخته میشه که آن ولی را مثل خودمان یا بزرگان خودمان بپنداریم
نادر.. در ۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:
ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی...
نی مولانا در ۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۳۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۰ - ملامتکردن مردم شخصی را کی مادرش را کشت به تهمت:
سلامُ علیکم ای حقیقت جویان
چرا همۀ ابیات شعر رو با گوشِ جان نشینیدید؟
چرا فقط بر سر چند بیت همدیگر رو دشمن هم میدانید؟
مگر مولانا (علیه سلام و رحمت) در این ابیات نفرمود حق رو قبول کنید و با حق به حسودی برنخیزید؟
انبیا را واسطه زان کرد حق
تا پدید آید حسدها در قلق
زانکه کس را از خدا عاری نبود
حاسد حق هیچ دیّاری نبود
آن کسی کش مثل خود پنداشتی
زان سبب با او حسد برداشتی
چون مقرر شد بزرگی رسول
پس حسد نآید کسی را از قبول
اسماعیل فرازی در ۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۴۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۵:
"دو صاحبدل نگهدارند مویی
همیدون سرکشی و آزرم جویی"
دو صاحب دل دو اهل معرفت می توانند که مویی را نگهدارند و پاس بدارند. رشته باریکی را دو صاحبدل می توانند نگهدارند "همیدون" همچنین سرکشی(نکنند خود را از سرکشی نگه می دارند) و شرم و حیا را می توانند حفظ کنند و نگهداری کنند و تعدی نکنند.
همایون در ۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳۲:
غزل گفتگوی عاشق است و معشوق هر بیت آن میتواند بنا بر قاعده تخلیص از زبان عاشق باشد یا معشوق یا دیگری و هم چنین بنا به حال و مقام گوینده میتواند مضمون ویژه و نویی را در بر بگیرد
آنچه در عشق مبین است این است که معشوق هرگز نه به عاشق نگاه میکند و نه با او سخن میگوید بلکه از راه دل معشوق، یا خلوتگه عشق، هم خود را نشان میدهد و هم آن را لبریز از سخنهای نو میکند
گر چه از کبر سخن با من درویش نگفت - جان فدای شکرین پسته خاموشش باد - حافظ
عاشق میداند که معشوق همین کار را با هر کس و چیز دیگری نیز میکند که گاه موجب خشم و رنجش و غیرت اوست
گاه عاشق مقام خود را هم طراز معشوق خود میداند و همه بزرگی آنرا از وجود خود میداند و گاه زبان شکایت بر او میگشاید، این از دست عاشق حقیقی بر میآید نه مبتدیان و تازه کاران که بییشتر تقلید در کار آنان خود نمایی میکند و یا رعایت ادب و احترام و تقدس و سر سپردگی و همین را هم از دیگران توقع دارند که مانند آنان رفتار کنند این کار در مذهبیها بیشتر به چشم میخورد که خود را وکیل مدافع خدا و پیامبر میدانند
یک تخلّص دیگر که به خواننده غزل رو میکند
ی آنک شنیدی سخن عشق ببین عشق - کو حالت بشنیده و کو حالت دیده
در بیت آخر تخلّص به شمس صورت میگیرد و به زیبایی مطلب جمع و جور میشود
اسماعیل فرازی در ۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۳۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱:
" اخو العداوة لا یمر بصالح
الا و یلمزه بکذاب اشر "
آن که دشمنی دارد به هیچ نیکو کاری نمی گذرد، مگر این که بر او عیب گیرد که دروغگویی متکبر است.
س در ۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵: