علی در ۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۱:
هوشیار حضور یعنی در دستگاه حکومتی حاضر هستیم مست غرور یعنی افتخار میکنیم به حضورمان ولی در بحر توحید یعنی در حضور خدا که باید حضورمان صد درصد باشد کمتر هستیم به عبارتی دیگر یعنی هم خدا رو میخواهیم هم خرما رو به خاطر همین غرق گناهیم و احساس شرمندگی میکنیم
آرمان سلیمی در ۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۴۳ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴:
درود و سلام. مصراع سوم، ایراد وزنی دارد. به نظر می رسد که صحیح آن، این گونه باشد:
" زیبد به جمالِ خود بیارایی دل "
روفیا در ۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سیام:
راست می گویید؟!
مایه تاسف و شرمساریست سخن آن مادر!
نادانی بس هولناک تر از بی سوادی و غربت است.
من از سمنگان چیزی نمی دانم دوست گرامی. آن چهار مرد پرتلاش اهل بامیان بودند. گمانم همانجا که مجسمه عظیم بودا در آن تخریب شد.
گمنام در ۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳:
سپیده جان،
شیخ می گوید:
عیبی نباشد از تو که بر ما جفا رود
مجنون از آستانه لیلا کجا رود؟
.....
ای آشنای کوی محبت ، صبور باش
بیداد نیکوان همه بر آشنا رود
nabavar در ۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹۷:
فلک از خوف دل کم زد دو دست خویش بر هم زد
یعنی روزگار در برابر اندیشه ، خویشتن را ناچیز و حقیر دید.
کم آورد
نادر.. در ۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵۲:
من شاخ ترم اما بیباد کجا رقصم..
نادر.. در ۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۳:
در عشق جوی ما را در ما بجوی او را
گاهی منش ستایم گاه او مرا ستاید...
رضا در ۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵:
خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست
عیش: به خوشی وشادمانی پرداختن
معنی بیت: آیا کاری شایسته تراز پرداختن به خوشی وشادمانی وگردش درباغ به موسم بهارهست؟ ساقی کجا رفته،علّت ِ این تعلّل وتاخیردرگردش کاسه ی شراب چیست؟
شگفتاحافظ به هرزبان وبه هرواژه ای که به نظرش می رسد تلاش می کند بسیار ساده وروشن به مخاطبین اش برساند که دراین دنیای وانفسا هیچ کاری بهتراز شادکامی وپرداختن به عیش وعشرت نیست، بازهم یک عدّه متشرّع ِ متعصّبِ افسرده دل،بخیلانه سعی دارند میل وخواستِ شخصی خودرا که برخاسته ازبیماری بددلی وافسرده حالیِ آنهاست به دیگران القا نمایند. این خودخواهان بیمار ازآنجاکه خود، میل به شادمانی نداشته ودردنیایی وَهم آلود ، بسته وتاریک نفس می کشند دوست دارند دیگران را نیزبا خود همراه ساخته وازوحشتِ تنهایی بکاهند.
اینها ناآگاهانه ویاشاید آگاهانه به منظور گمراه ساختنِ مخاطبین غزل، معناهای خودخواهانه تحمیل کرده وبه خیال باطل خویش قصد دارند درلذّت بردن مخاطبین ازمضامین امیدبخش وشادی آفرین اختلال ایجادنمایند. این حسودان ازاین موضوع غافلند که محبوبیّتِ حافظ نه به سببِ عارفانه بودنِ اندیشه های او، بلکه به سببِ مردمی بودن،توصیه به شادمانگی وکوچک شمردنِ گناه وثواب دربرابر دریای بیکرانِ رحمت و بخشش خداوندیست. اومی خواهد انسانِ فرورفته درتوّهم ِگناه وثواب را ازرنجی ویرانگر برهاند تاشاید این انسان متوّهم، با رهایی ازوحشت، بافراغبالی وآسودگیِ خاطر،توانسته باشد نسبت به خدا ومخلوقات اوعشق ورزی کند.
به یک نمونه ازاین تعبیراتِ متعصّبانه توجّه کنید: دراین غزل کاملاً روحانی وعارفانه، منظور از"عیش" عبادت! "صحبت" به معنیِ رازونیاز ! ومقصود از"باغ" همانا قرآن! و"بهار" مصاحبتِ باخداست!!!
چنانکه ملاحظه می شود شارح محترم، هرآنچه راکه خود دوست داشته جایگزین ِ معناهای اصلیِ این واژه ها کرده وتمامی ظرایف ولطایفِ شعری را پایمال ساخته است.
این برداشت های بیمارگونه مرا به یاد ماجرای گوساله وحضرت موسی انداخت. گویند قومی مرتکب گناهی شده بودند،ازترس اینکه مباداخداوند بلایی برآنهانازل کند به دامن حضرت موسی پناه آوردند تا میان آنها وخداوند وساطت کند. حضرت موسی به دیدارحق شتافته ودربازگشت گفت: خداوند فرموده یک گوساله قربانی کنید تا موردبخشش قرارگیرید. مردم پرسیدند:گوساله نرباشد یا ماده ! موسی دید مردم موضوع راخیلی جدّی گرفته اند گفت ماده باشد بهتر است! مردم سئوال کردند چه رنگی باشد؟ موسی ناچاراً رنگی را گفت وگمان کرد که موضوع همین جا فیصله پیدا می کند! اما دوباره مردم پرسیدند: چندساله باشد؟ موسی باز پاسخی داد وعزم رفتن کرد تاشاید سئوالاتِ این مردم نادان پایان پذیرد. مردم به دنبال اوروان شده وپی درپی سئوالاتی مطرح کردند : آیا این گاو چندشکم زائیده باشد بهتراست؟ آیا..... خلاصه آنقدرسئوال کردند وپاسخ شنیدند تااینکه سرانجام دیگرسئوالی به ذهن آنها خطورنکرد و بدنبال پیداکردن ِ گوساله ی مورد نظررفتند تا قربانی کنند. پس ازجستجوی زیاد به معمّای عجیبی برخوردند! آنها هرچه گشتند گوساله ای با این مشخصّاتِ عجیب وغریب یافت نشد. ناامیدانه به نزد موسی آمده وماجرا راتعریف وازاو درخواست استمداد کردند. موسی گفت: خداوند فرموده بود یک گوساله قربانی کنید تا مورد بخشش قرارگیرید،حالا چه فرقی می کرد چندساله باشد ،چه رنگی باشد و.... شما آنقدرسخت گرفتید وازروی نادانی و جهالت موضوع راپیچ وتاب دادید که درنهایت نتیجه این شد! حال یاباید گوساله ای بدان نشان که خودآفریدید پیداکنید یا منتظرعذاب الهی باشید!
این عرفان زدگان ِ بیمار نیز از بازماندگان همان قوم ِجاهل هستند وبه همان سیاق عمل می کنند. آنقدر موضوع را پیچ وتاب داده وبرداشت های خودخواهانه از سخنان گهربار این اندیشمند، به دیگران القا نموده اند که تمام اشعار نغز آن شاعرعزیز راتبدیل به معمّا ساخته اند! باورکنید حافظ اگرخودش اینها رابشنود ازتعجّب شاخ درمی آورد وبه اشعارخودباتردید می نگرد که آیا من اینگونه شعرگفته ام وکلماتم این همه تفسیر وتعبیر داشته وخود ازآن بی خبربودم!
بگذریم ......
دراین غزل تمامی واژه ها وعبارات، به قصدِ تشویق ِ مخاطبین به شادیخواری وخوشگذرانی درکنارهم چیده شده وهیچ معنا ومفهوم عارفانه ای جزاینکه: "شاد باشید وغم روزگار رانخورید،غصّه ی گناهان کرده وناکرده رابرخودتحمیل نکنید که خدا بخشنده ترازآنیست که ماتصوّرمی کنیم" ندارند.
امّاچراحافظ این همه مخاطبین خودرا به خوشگذرانی دعوت می کند؟
حافظ این اندیشمندِ روشنگر، رسولِ عشق وعیش وشادمانیست ونیک می داند که درزندگی فقط یک چیز زیباست وآن شادیست وفقط درصورتِ شادمانه زیستن است که انسان فرصتِ اندیشیدن به خدا ،عشق و انسانیّت راپیدا می کند نه درعبوس نشستن ِ زاهدانه وتند خویی ِصوفیانه! ازهمین روست که پیوسته عیش وشادمانی راتوصیه وابلاغ می کند.
نشاط وعیش جوانی چوگل غنیمت دان
که حافظا نبود بر رسول غیر بلاغ
هر وقت خوش که دست دهد مُغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست
مغتنم: غنیمت شمردن وارزش وقت دانستن
وقوف: آگاهی
انجام کار: پایان کار
معنی بیت: هرگاه که وقت مناسب وخوشی بدستت افتاد آن راقدر بدان و غنیمتی بشمار که پایان کارراهیچ کسی نمی داند به چه سان خواهدبود. خوش باش وشادی رابه پیرامون خویش نثارکن.
غنیمتی شمر ای وصل شمع پروانه
که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند.
پیوندِعمر بسته به موییست هوش دار
غمخوار خویش باش غم روزگار چیست
پیوند: پیوستگی، اتصال
هوشدار: به هوش باش، حواست را جمع کن
معنی بیت: پیوستگی وتداوم عمرآدمی هیچ تضمینی ندارد،هرآن احتمال دارد این اتّصّالی که به مویی بنداست پاره گردد بنابراین غم روزگار را مخور درفکرخویشتن باش ولحظه را به شادمانی سپری کن که تنها راهِ رستگاری دَم غنیمت شمردن است وبس.
جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است
پیاله گیر که عمرعزیز بی بدل است.
معنیّ ِ آب زندگی و روضه ی اِرم
جزطَرفِ جویبارومی خوشگوارچیست
آب زندگی: آب حیات، چشمه ای در تاریکی که گویند هرکس ازآن بنوشد چون خضر عمر جاودانی یابد.
روضه: چمن، باغ بهشت
طَرف: کنار
معنای آب حیاتی که درافسانه ها آمده همین باده ی خوشگواراست، منظوراز باغ بهشت نیز همین لبِ سرسبز جویبار است دریاب تا عمرگرانمایه بیهوده سپری نکنی.
صوفی گلی بچین ومرقّع به خاربخش
وین زهدخشک به مِی خوشگواربخش
مستور ومست هردو چوازیک قبیلهاند
ما دل به عشوه ی که دهیم اختیارچیست
مستور: پوشیده، کنایه اززاهد پرهیزگار،
مست: شراب خورده عقل از دست داده، کنایه از رند وخراباتی
معنی بیت: زاهد پرهیزگار ورندِ لااُبالی هردو،بنده وآفریده ی خداوندگارند، هردو فرزندان آدم وازیک خانواده ویک جنس هستند،امّا درموردِ زندگانی،بندگی ورستگاری باورهایی متضاد دارند ما کدام یک را بپذیرم ما که ازخود اختیاری نداریم!
حافظ دراینجا به یک نکته ی کلیدی اشاره کرده است یک سئوال بی پاسخ ویک ابهام که درهیچ دوره ای، به آن پاسخ درست داده نشده است. آیا ما درزندگانی حقیقتاً اختیاری ازخود داریم؟ یااختیارما صرفاً درحدِّ پوشیدن ونپوشیدن یک پیراهن ویانوشیدن وننوشیدن یک لیوان آب است!.
بحثِ محدوده ی اختیارآدمی بسیارپیچیده ودامنه داراست ودراین مجال اندک پرداختن به آن غیرممکن.
لیکن ناچاریم برای درک بیشتر ازاین عبارتِ "اختیارچیست" توضیحاتی دراین زمینه داشته باشیم.
منظورازاختیاردراینجا آن بخش وسیعی اززندگانیست که ما هیچ اراده واختیاری درتغییرات آنهاازخود نداریم. مثل به دنیا آمدن یا نیامدن، انتخاب پدرومادر وخواهروبرادر،محل تولّد، اینکه باچه فرهنگی ودرچه محیطی رشد کنیم وخیلی چیزهای دیگر.
ماوقتی متوجّه اختیار واراده دروجود خودمان می شویم که زمان مفید سپری شده است.سنگ بنای شخصیّت ما گذاشته شده واخلاق دروجود ما نهادینه شده است. ما وقتی متوجِه اختیارمی شویم که کارازکارگذشته است. یعنی پدر ومادرمان ،مکان زندگیمان وفرهنگمان وخیلی ازچیزها رابرای ماانتخاب کرده اند وما باآنها ساخته وپرداخته شده وگام به اجتماع گذاشته ایم. حتّا برایمان دین ومذهب نیزتعیین کرده اند تابرهمان مدارپیش برویم! درچنین شرایطیست که به ما می گویند توصاحب اختیار واراده هستی! اگر دوست نداری تغییربده!
امّاواقعاً بعد ازاین مرحله، انسان چقدر توان دارد که دست به تغییربزند! اصلاًآیا کسی می تواند خانواده وآثاربنیادیِ فرهنگی را که درآن رشد کرده است تغییردهد؟ آیا دینی که به مااعطاشده است اجازه ی خروج به مامی دهد؟ آیااین امکان وجود دارد انسان همه ی مذاهب را تحقیق وبررسی کند وسپس دست به انتخاب بزند؟ آیا برای همه این امکان وجود دارد که مکان زندگی خودرا از کشوری به کشوری دیگر تغییر دهد؟ برای روشن شدن سختی این امرتقریباً محال ، فرض کنید کودکی نگون بخت، ازپدرو مادری که معتاد هستند،چشم به جهان هستی می گشاید، اوبی آنکه خودخواسته باشد به مواد افیونی آلوده شده وباشیرآلوده تغذیه می کند، درخانه ای که هوای آن آلوده هست نفس می کشد وبا همین شرایط نامطلوب رشد ونمو می کند. قطعاً اوهرگزنخواهد توانست درس بخواند،آداب زندگی ومهارت زیستن بیاموزد. چیزی جزافیون درذهن و زبان اوجای نمی گیرد اوناگزیراست حداقل تازمان بلوغ ،همین وضعیّت راتحمّل کند. به راستی آیا این نگون بخت بعد ازبلوغ، چقدر شانس تغییر دارد؟ او که راه درست ازنادرست رانمی شناسد، اوکه درس نخوانده، اوکه طعم سلامتی نچشیده، اوکه عقل وخردش راافیون زایل نموده و راهنما ورهبریی ندارد چگونه خواهد توانست دست به تغییر بزند؟ حال آیا می توان اوراگناهکاردانست وبه محاکمه کشید؟
عکس این قضیّه نیزصادق است. یعنی ممکن بود این نگون بخت مادرزاد، کمی شانس داشت واندکی آن طرف تر درخانه ی همسایه، پا به این جهان خاکی می گذاشت وصاحب شخصیّت ،سرنوشت ودارای جسم وروحی متفاوت تر می شد!
البته شاید آدمیان اندکی باچنین شرایطی دست به گریبان بوده باشند امّا اگرنیک بنگریم وضعیّت همه ی آدمیان به نوعی شبیهِ چنین وضعیّتی هست وشخصیّت همه ی ما تحت تاثیرمحیط زندگی ووراثت شکل گرفته است . به فرض اگر هرکدام ازما نه دریک کشور دیگر،بلکه درهمین نزدیکی وتنها دریک کوچه ی دیگربه دنیا آمده بودیم شخصیّت وسرنوشتِ هر کداممان متفاوت تر ازالآنمان بود. نتیجه اینکه می توان گفت بخش عمده ای ازشخصیّت ما،دین ما،خُلق وخوی ما تحتِ تاثیر محیط ووراثت شکل می گیرد وما اختیارچندانی درتغییر بنیادیِ شخصیّت وهویّتمان نداریم.
بنابراین ناگزیریم به همدیگر بگوییم:
رضابه داده بده وزجبین گره بگشا
که برمن وتو دراختیارنگشادست
راز درونِ پرده چه داند فلک خموش
ای مدّعی نزاع تو با پرده دار چیست
"مدّعی" دراینجا کسی هست که نادانسته به روزگاراعتراض می کند.
پردهدار: حاجب، دربان، در اینجا منظور آفریننده ی فلک هست.
معنی بیت: ای مدّعی توکه ازرازدرون پرده ی اسرارآگاهی نداری، چرا بی جهت اعتراض می کنی وباچرخ فلک می جنگی، روزگار وچرخ فلک نیز چیزی ازدرون پرده نمی داند وخود بازیچه ای بیش نیست،به هوش باش که تودرحقیقت باخداوند به ستیزبرخاسته ای.
ماازبرون در شده مغرور صدفریب
تاخود درون پرده چه تدبیرمی کنند
سَهووخطای بنده گرش اعتبار نیست
معنی عفو و رحمت آمرزگار چیست
سَهو: غفلت.
خطا: لغزش، جُرم
اعتبار: معتبر، باارزش
آمرزگار: آمرزنده ی گناهان،خداوند
این بیت متاثّرازدیدگاه وفلسفه ی خیّامیست که طرفداران خودرا داردحافظ نیز بدان معتقداست. دراین بینش گناه وخطا سببِ بارش ِ رحمت الهیست. یعنی اگرگناهی نباشد عفووبخشش خداوند چه معنایی خواهدداشت! خیّام معتقدبود اگر درقبالِ کارهای نیک، مابهشتی می شویم این مزدِ اعمال نیک ماست پس لطف وعطای پروردگارچه می شود؟
معنی بیت: خطا ولغزش ما دارای اعتبار وارزش است. زیرا سببِ نزول بخشش خداوندی می گردد. اگرچنین نیست وگناهان ما بی اعتبارهستند، پس بااین حساب عفوو بخشش خداوندچه معنایی دارد. باید گناهکارباشد تا عفو درمورد اوجاری گردد.
البته دیدگاه حافظ مطلق خیّامی نیست. حافظ ازآن جهت گناه راسبک می شمارد که به بخشندگیِ خداوند اعتمادکامل دارد.
لطفِ خدابیشترازجرم ماست
نکته ی سربسته چه دانی خموش
زاهد شراب کوثروحافظ پیاله خواست
تا در میانه خواسته ی کردگار چیست
تا: باید صبرکرد ودید
"پیاله" باتوجّه به اینکه درتقابل باشراب کوثرآمده، کنایه ازشراب انگوریست.
معنی بیت: زاهد دل به بهشت وشراب کوثربسته وپرهیزگاری پیشه کرده تا درآن دنیا بدان دست یابدلیکن حافظ شراب انگوری راانتخاب کرده ودراین دنیا به عیش وعشرت می پردازد باید صبرکرد ودید درآن دنیا خداوندچگونه قضاوت خواهد کرد.
ترسم که صرفه ای نبرد روزبازخواست
نان حلال شیخ زآب حرام ما
نواب در ۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۱:
سلام..
این غزل عشقه
سودابه مهیجی در ۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۴۷ دربارهٔ امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷:
بیت دوم بنظر میرسد باید چنین باشد
ناز تو بود بیش
سپیده در ۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳:
اینش سزا نبود دل غمگسار من
کز غمگسار خود سخن ناسزا شنید
با این بیت قلب آدم فشرده میشه!
yousof در ۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
دانلود آهنگ های منتشر شده از روی این شعر در لینک زیر:
پیوند به وبگاه بیرونی
فضه در ۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹۷:
فلک از خوف دل کم زد...کم زدن به چه معنابی
amirwicked در ۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۰۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۱۳ - برخاستن مخالفت و عداوت از میان انصار به برکات رسول علیه السلام:
دوستانی بحث کردند بر سر وجود خدا در حالی که هردو بر سر این مساله توافق دارند که موضوع شعر یکپارچگیست نه وجود خدا در هیچ یک از شعر هاب مولانا وجود خدا اثبات و یا رد نشده البته مولانا انسان خدا باوری بود
ولی محتوای اشعار مسایلی مهمتر از وجود خدا و یا عدم وجود خدا رو مطرح میکنه
در اخر چه خدایی باشه و یا نباشه اگر آرامش نباشه فرقی نمیکنه
اگر خدا مایه ی آرامش است ،نیک، و اگر هم بی خدایی مایه آرامش است باز هم نیک
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید تو چراغ خود برافروز
مهدی ابراهیمی در ۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۴:
تو بدین "نازکی و سرکشی" ای شمعِ چگل
لایقِ بندگیِ خواجه جلال الدّینی
حافظ
نازک اندام ناخوشی می کرد
بدلگامی و سرکشی می کرد
سعدی
مثال گیلانی: (هم لاغری داره هم سرکشی)
مهدی ابراهیمی در ۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۲:
ما (با توایم)و(با تو نه ایم) اینت بلعجب
(در) (حلقه)ایم (با تو) و چون (حلقه) بر (دریم)
سعدی
شد(حلقه) (قامت)من(تا)بعد از این رقیبت
زین(در)دگر نراند(ما)را به هیچ(بابی)
حافظ
(تا)شدم(حلقه)(به گوش)(در)(میخانهِ عشق)
هر(دم)آید(غمی) از نو به مبارک(بادم)
حافظ
(تا)
از موقعه ای که( حلقه )به گوش (در) میخانه(عشق)شدم هر لحظه( غمی) از نو به سراغم می آید(معنای ظاهری شعر)واما چقدر جناب حافظ با کلمات طنازی می کند؟
( تا)شدن به معنای خم شدن(حلقه) و یا کلون (در) که تکه آهنی بودشبیه قلب که با حرارت خم می شد و روی در می نشاندند تا هر کسی اگر قرار بود وارد خانه ای می شد توسط این حلقه که بر در می کوبیدند اهل خانه را هوشیار کند که خواهانی خواستار ورود بدان خانه است.
جناب حافظ می فرماید که من از تاب و تب و غم عشق یار مثل آهنی بودم که از فرط غم یار نازک ونحیف شدم وسپس در کوره (دم) عشق حلقه کامل شدم و بر (در) یار نشسته ام و اگر کسی یا(رقیبی) قصد ورود به (در)(دل)یار بکند باید اول دست بر این(حلق دل او)زده وبکوبد تا بتواند به دل یار نفوذ بکند ودر واقع این حلقه شبیه قلب وارونه بود وشبیه دل بود در حقیقت حافظ می گوید که دل ما وخود ما حلقه شدیم آن هم با (دم وغصه کوره یار) و زودتر ازهمه بر( در )یار نشسته ایم و بر (در ) یار جا گرفته ایم.
زیبایی کار در اینجاست که شکل
ظاهری (م) و(غ) هم که حروف تشکیل دهنده (غم ) است هم خمیده و خم ( تا) شده است.
در واقع می فرماید که یار با وی(جفا ) کرد و (تا ) نکرده وبرای خم کردن پیکر وجان و دل او از هیچ کوششی فروگذار نکرده و در واقع غم یار (کوره ) شد
ویار در این کوره (دمیده)تا اینکه او (تا) شد وخمیده شد و قلب (حافظ) بر (در) یار نشسته زیبایی کار این است که
حافظ نازنین از نام خود هم کمال استفاده را کرده حافظ(به معنی نگهبان ومحافظ)یعنی خود او محافظ یار شده و این مهم با دم عشق خود یار به انجام رسیده وسر آخر کلمه (مبارکبادم) باز آن جواهر ساز کلمه ای انتخاب کرد که تشکیل شده بود ازمبارک و (باد) و (دم )
حدیثِ مدّعیان و خیالِ همکاران
همان حکایتِ زر دوز و بوریاباف است
خموش حافظ و این نکته هایِ چون زرِ سرخ
نگاه دار که قلّاب شهر صرّاف است
حافظ
مهدی ابراهیمی در ۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۸:
سر مکش حافظ ز (آهِ) نیمشب
(تا)چو صبحت(آینه)(رخشان)کنند
حافظ عروسِ طبعِ مرا(جلوه)آرزوست
(آیینه ای)ندارم از آن( آه) می کشم
(مهرِ) تو (عکسی) بر ما نیفگند
(آیینه)رویا(آه) از دلت(آه)
(آه)کز طعنه ی بدخو(اه) ندیدم (رویت)
نیست چون (آینه ام) (روی) ز (آهن) چه کنم
حافظ
1: هنوز هم برای پاک کردن و صیقلی کردن آینه ها از (آه) استفاده می کنیم و ضرب المثل هم داریم که دلت رو باهاش صاف کن(رابطه ی آه و آینه)
2: رابطه (سر) در کشیدن (آه) و رو به آسمان برداشتن و خواستن آرزویی یا کشیدن نفرینی که مخاطبش (خدا=آسمان) باشد با حرف (تا) و (تا شدن شکلی) به معنای خم و قوس شدن و (تا) نکردن یار با حافظ
که در این صورت (سر) (حافظ= عاشق) رو به زمین و مانند کمان و تای
شکلیست و او از این تا نکردن یار با او خیالی شده و سر به آسمان می کشد و آه و ناله اش سر به آسمان برداشته تا با معجزه آسمان یار از این کدری و کدورت با او دست بر دارد
یارب کجاست محرمِ رازی که یک زمان
دل شرحِ آن دهد که چه گفت و {چ(ها)} شنید
از {(دیده خونِ دل همه بر رویِ)(ما) رود}
(بر رویِ ما ز دیده چه گویم){چ(ها)} (رود)
شیر در بادیه ی عشقِ تو {روب(اه)} شود
(آه) ازین{ر(اه)} که در وی خطری نیست که نیست
تُرکِ ما سویِ کس نمی نگرد
(آه) از این{کبریا} و{ج(اه)} و جلال
{(مهرِ) تو (عکسی)} بر ما نیفگند
آیینه رویا(آه)از دلت(آه)
حافظ
تا چه اندازه حروف و کلمات در دست آن نازنین موم است؟ (حافظ) با(دوبار آه کشیدن )از اعماقِ جان و تن و دل خود در (آیینه ی رویِ) یار خواهان آن است که وی دستی بر(روی= آینه) و (چشمِ سرش) کشیده تا(دلش)که با (حافظش= عاشق) (تار و کدر شده) پاک و صاف و نرم تر گردد، تا او را بهتر ببیند. در اینجا دیدن دو طرفه است
(آینه و چهره= عکس چهره در مردُمک) "باز به پرگارِ دگر"
(آه) کز {(طع)نه ی} {بدخو(اه)} {ندی(دم)} (رویت)
نیست چون {(آ)ینه ام} (روی) ز {(آه)ن} 《چه》 کنم
حافظ
شاید آه دمیدن پس از آه کشیدن در آینه برعکس آه نوشتن( آ)، چون (چه)نوشتن در دمیدن باشد.
(رویِ) {(جا)(نا)ن} طلبی {(آ)ینه} (را) {(قا)بل} {(سا)ز}
{ور(نه)} هرگز گل و نسرین {ن(دمد)} ز{(آه)ن} و (روی)
{ص(با)}《بگو》که{چ(ها)}بر(سرم) {(در)ین(غمِ) عشق}
{ز(آتشِ دلِ سوزان)}و{(دودِ《آه} (رسید)
حافظ
مهدی ابراهیمی در ۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵:
ز نقشبندِ قضا هست امیدِ آن (حافظ)
که 《همچو سرو》 به (دستم نگار) 《باز》 آید
حافظ
معنی ظاهری :ای حافظ قطع امیدمکن می توان این امید را داشت که سرانجام ،روزی یارِ همچون سَروَم را باعنایت پروردگار به دست آورم
امّا چگونه(حافظ؟) نازنین نگارِ همچون سروش را به (مانند سرو؟) (باز؟) دوباره بدست می آورد؟
شاید به مانند (بازِ شکارئی) که بر (سر و دیده ی) (درخت سرو=حافظ) آشیان می کند و به راستی در این میان شکار کیست؟
زینجا به آشیانِ وفا می فرستمت
حافظ
حمید در ۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۳۸ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراءالمدّعین ومذّمةالاطباء والمنجّمین » بخش ۷ - فی مثالب شعراء المدّعین:
فرخچ: پلید
ساده: ریش کم پشت و کُرکی، تنک و گر
علی در ۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سیام: