گنجور

حاشیه‌ها

زینب در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:

روفیا ی عزیز سلام نمیدانم پیام من به دستت می رسد یانه اما برای صحبت با تو چاره ای جز حاشیه های سایت گنجور نداشتم... من به شدت علاقه من به دوستی با تو هستم . نام من زینب است اهل کاشان هستم دیار سهراب نمیدانم او را میشناسی یانه من هنر میخوانم و حرف های زیادی برای گفتن با تو دارم از تو خواهش میکنم اگر پیام مرا خواندی به این نشانی پیامی بفرست zeinab7art@gmail.com

رضا در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

اگر آن تُرک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
تُرکان شیرازی احتمالاً جاذبه های زیادی برای حافظِ عاشق پیشه داشته که حاضربوده سمرقند وبخارا را فدای خال ِ دلربای آنها کند!
منظور ازترکِ شیرازی ممکن است دخترزیبا روی شیرازی یا شاه شجاع بوده باشد.
یک احتمال این است که غزل زمانی سروده شده که بین حافظ وشاه شجاع شکرِآب شده بوده ، به همین سبب نیز حافظ ازعبارت: اگربدست آرد دل مارا استفاده کرده است . یعنی اگرشاه شجاع ازمن دلجویی کند....
درهرصورت درموردِ این بیتِ زیبا ومعروف، سخنان زیادی ازسوی منتقدین وموافقین گفته شده وهرکدام دلایلی برای اثباتِ گفته های خود مطرح کرده اند. تاآنجا که موضوع به طنزکشیده شده وداستانهایی نیزمثل داستان تیمورلنگ وحافظ پیرامون آن شکل گرفته که براساس آن روزی تیمورلنگ باحافظ ملاقات کرده ومی بیندکه حافظ وضعیّت مالی خوبی ندارد. ازروی طعنه به اومی گوید تو که اینقدرفقیروتهی دست هستی چرا وچگونه شهرهای سمرقند وبخارا رادرقبال یک خال به معشوق خویش بخشیده ای؟ حافظ هم باطنزپاسخ می دهد: من قبلاً اینقدرفقیرنبودم ازهمین دست ودلبازیهاست که به این روزافتاده ام.!
درحاشیه ی این بیت زیباحتّا شعرهای زیادی نیزسروده شده است. برای مثال:
صائب تبریزی:
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سرودست و تن و پا را
هر آنکس چیز می بخشد، ز جان خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
روانشاد استادشهریار:
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را
هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صائب که میبخشد سرودست وتن وپا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را
وقطعات زیادی که بیان آنها موجب اطاله ی کلام خواهدشد.
امّا آنچه که مهّم است ساختار زیبا،سادگی واثربخشی این شعر زیباست که جلبِ توجّه کرده و دیگران را واداشته تادرحاشیه ی آن دست به قلم شده وآن رابه نقد بکشند. یکی ازویژگیهای اشعار حافظ به چالش کشیدن ِ موضوعات ِ اجتماعی وفردی، باورها واعتقادات عام وخاص است. شعروقتی خوب ودرجه یک است که قابل بحث وجَدل ،تبادل نظر،نقد وتعریف ومقایسه باشد وبتواند پیرامون همه ی مسایل، اخلاقی،اجتماعی،سیاسی ودینی و....چالش ایجادنماید. تنها بابه چالش انداختن این مسایل وباورهاست که نظریّات وباورهای نو وتازه تولید می شود. واین ویژگی یکی دیگرازآن دههاویژگی ِ منحصربفردیست که جاودانگی اشعار حافظ رارقم زده اند.
درست است که سندمالکیّتِ سمرقند وبخارا به نام حافظ نبوده، تااینچنین بتوانددست ودلبازی کند.اصلاً بحثِ بخشیدن این دوشهرمطرح نیست. موضوع این است که درآن روزگاران، زیباروریانِ سمرقند وبخارا شهرت قابل توجّهی پیداکرده وبرسرزبانهابه ویژه شاعران بودند. حافظ نیزقبلاً بااشعاری ازاین دست:
به شعرحافظ شیراز می رقصند ومی نازند
سیه چشمان کشمیری وترکان سمرقندی
ویاخیزتاخاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کزنسیمش بوی جوی مولیان آید همی
احتمالاً حافظ نیز دراعتراض به منتقدین ودرپاسخ به این سئوال که چراترکان شیرازی درشعراو حضور ندارند این شعرراسروده وجای آنها خالی نمانده باشد.ضمن آنکه رندانه تقصیرراازجانبِ خودِآنهادانسته ومی فرماید:این ترکان شیرازی هستند که نسبت به ما نامهربان وبی توجّه هستند.
معنی بیت: اگرآن محبوبِ دلربای ترک ِ شیرازی، ازمن دلجویی کند وباپیامی،نگاهی،نوازشی، دل مرا به دست آورد، من درقبال این لطف، حاضرم ازخوبرویانِ سمرقند وبخارا دست بردارم.
ازهمین رو دربیتهای بعدی نیزبه تعریف وتمجیدازشیرازودلبران شهرآشوبش پرداخته است.
بده ساقی می باقی که در جنّت نخواهی یافت
کنار آبِ رُکن آباد و گلگشت ِمصّلا را
جنّت: بهشت
رکن آباد: منطقه ومحلّه ای درشیراز
گلگشت: گلزار وباغ
مصّلا: محلّه ای درشیراز
معنی بیت: ساقیا شراب بیاور تادر رکن آباد وگلشن مصّلا به عیش ونوش بپردازیم ووقت راغنیمت بشماریم که دربهشت نیز چنین مناطق باصفایی پیدانخواهدشد.
البته اینکه دربهشت نیز چنین مناطقی وجودندارد اغراق وغلّو هست که معمولاًدرتعریف وتمجید ازچیزی شاعران بکارمی گیرند وبه نوعی زیبایی شعر محسوب می گردد. نمونه ی دیگراغراق:
شعرحافظ درزمان آدم اندرباغ خُلد
دفترنسرین وگل رازینتِ اوراق بود.
فغان کاین لولیانِ شوخ ِشیرین کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
لولیان: لولی به دلبر جسور ویغماگردل ودین گفته می شود.
"خوان یغما " نام یکی از جشنهای مجلّل و باشکوه تورانیانِ ماوراء الّنهر بوده که آداب و رسوم آن را از جشن سگه(سده) گرفته بودند. در این جشن سفره های وسیعی می گسترانیدند،انواع و اقسام خوراکهای لذیذ و نوشیدنیهای خوشگوار در آن می نهادند. سپس از عموم طبقات دعوت می کردند که در این ضیافت عمومی حاضر شوند و ضمن انجام سایر مراسم معموله، بخورند و بیاشامند. اگر به این سفره و ضیافتِ عام ، نام "خوان یغما" داده شده است از این جهت بوده که شرکت کنندگان در جشن مجاز بودند ضمن خوردن ونوشیدن هر چه می خواهند با خود ببرند. حضرت حافظ بااشاره به همین سابقه ی تاریخی، تاراج صبر وقرارآدمی توسطِ لولیان شهرآشوب را به غارتگری این سفره ها نسبت ومی فرماید:
معنی بیت:
فریاد که این دلبران جسور وشهرآشوب، صبروطاقتِ مارا ازسفره ی دل آنچنان که ترکان، سفره ی (خوان یغما)میهمانی وجشن وسرور راغارت می کردندبه تاراج بردند.
زُهدمن باتوچه سنجد که به یغمای دلم
مست وآشفته به خلوتگهِ رازآمده ای
ز عشق ِناتمام ما جمالِ یار مُستغنیست
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
عشق ناتمام: عشقی که تمامی ندارد. عشق ما گرچه تمامی ندارد وبسیارقابل توجّه نیزهست،لیکن معشوق ازاین عشق ما هرچقدرهم خالص وتمام ناشدنی باشدبی نیازاست.
مستغنی: بی نیاز
معنی بیت:
دراینجانیزاحتمالاً منظورازیار همان "ترکِ شیرازی یاشاه شجاع" می باشد که بنظرحافظ ذاتاًروی زیبایی دارد وبه آرایش وآب ورنگ زیبا نشده وبه تعریف وتمجیددیگران(عشق دیگران) نیز نیازی ندارند.
البته برداشت معنوی نیز می توان ازاین بیت نمود. دربرداشت معنوی:
جمال یار همان جمالِ معشوق اَزلیست که ازعشق مخلوقاتِ خویش بی نیازاست وباعشق ورزیدن ویانورزیدن به او، بازارعشق اوگرم وسرد نمی شود. جمالِ زیبای اوبه آب ورنگ و آرایشِ مصنوعی تزئین نشده وبه تعریف وتمجیدِ وثناگویی ومدح مخلوقات نیز نیازی ندارد.
اگرچه عشق توازغیرمستغیست
من آن نیم که ازین عشقبازی آیم باز
من ازآن حُسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده ی عصمت برون آرد زلیخا را
این بیت اشاره به داستان یوسف وزلیخا دارد ودو معنی متضاد دردل خود دارد. چرا که هم واژه ی "عشق" وهم عبارتِ : "ازپرده ی عصمت برون آرد" ایهام دارند ودومعنای متضاد رامی توان ازآنها گرفت.
معنی اول: من اززیبائیهای خیره کننده ی یوسف که هرلحظه درحال فزونی بود به این نکته پی بردم که عشق(دراینجا به معنی هوس وشهوت) زلیخا راوسوسه کرده وپرده ی عصمت وپاکدامنی اش را خواهد درید.(عقل وهوش ازسر اوربوده ورسوا وبی آبرویش خواهدکرد)
معنی دوم: من اززیبایی های روزافزون وفزاینده ی یوسف یقین داشتم که هوس وشهوتِ زلیخا، دیری نخواهدپائید و سرانجام به عشق حقیقی تبدیل خواهدشد واو را که باهواوهوس کارخودرا آغاز کرده،متحوّل خواهدنمودو از میان پرده ی عصمت وپاکدامنی سرافراز بیرون خواهدآورد.
تفاوتِ بارز عشق حقیقی با عشق مجازی این است که درعشق حقیقی هم حُسن معشوق وهم شدّت عشق عاشق درحال فزونیست امّادرعشق مجازی که خاستگاه آن شهوت وهوس است اینگونه نیست وبعدازمدتّی بافروکش کردن ِ حُسن معشوق ، آتش ِ عشق ِ عاشق نیزبه خاموشی می گراید.
عشقبازی کاربازی نیست ای دل سربباز
زانکه گوی عشق نتوان زد به چوگانِ هوس
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب ِ تلخ می‌زیبد لبِ لَعلِ شکرخا را
درعشق حقیقی،ازدوست هرچه به سمتِ عاشق برآیدنیکوست.حال معشوق اگردشنام یانفرین کند، عاشق ازروی علاقه واشتیاق ، معشوق را دعا خواهدکرد.
معنی بیت: اگرمرا دشنام دهی یانفرین کنی، من ازتودلگیر نخواهم بود وظیفه ی من برای توآرزوی دعا وسلامتیست. حتّا دشنام ونفرین نیز ازلب های نوشین تو زیباست. لبهای توآنقدرشیرین هستند که جواب های تندو تلخ نیزبه نظرمن زیبا می آیند.
دردایره ی قسمت مانقطه ی تسلیمیم
لطف آنچه تواندیشی حکم آنچه توفرمایی
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
ای جان ،پندواندرز پیردانا رابپذیر ودرعمل آر که جوانان رستگار، نصیحت های پیردانشمند را ازجان بیشتر دوست دارند‌.
نخست موعظه ی پیرصحبت این حرف است
که ازمصاحب ناجنس احترازکنید.
حدیث از مطرب و می گو و راز دَهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معمّا را
حدیث: روایت: گفتار،سخن
دهر: روزگار
حکمت :دانش ودانایی
ازمطرب وشراب صحبت کن معمّای ازکجاآمده ایم وبه کجامی رویم را رهاکن وخودرا میآزار،هیچکس تاحالا به وسیله ی علم ودانش، پاسخ این سئوال راکشف نکرده ونخواهدتوانست معمّای هستی ورازروزگار راکشف کند.
به راستی که ازآغازحیات تاکنون هیچ فلسفه ودانشی نتوانسته وبنظرمی رسد تاپایان حیات نیزنخواهدتوانست که ازکجا آمده وبه کجامی رویم.!
آنکه پُرنقش زداین دایره ی مینایی
کس ندانست که درگردش پرگار چه کرد!
غزل گفتی و دُر سُفتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عَقدِ ثُریّا را
دُر:مروارید
سُفتن: سوراخ کردن وبه هم پیوندزدن مروارید
عَقد: معانی زیادی دارد دراینجا گردبند، گلوبند
ثریا: پروین که مجموع چند ستاره است شبیه گردن‌بند.
معنی بیت: ای حافظ با این غزل گفتنت گویی که مرواریدهای گرانبها را بایکدیگر پیوندزدی وگردنبندی زیبا وارزشمند خلق کردی، آن رابه آواز خوش بخوان که چرخ فلک، گردنبندکائنات یعنی خوشه ی پروین رانثارتوکند.

نجمه برناس در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۲۰ دربارهٔ سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۱ - سرآغاز:

منظور از ماجرا در نوشت دربیت زیر
و گر خشم گیرد ز کردار زشت/ چو باز آمدی ماجرا درنوشت
ماجرا : سرگذشت . پیشامد . رویداد . حادثه
ماجرا درنوشتن : صرف نظر کردن از آنچه گذشته است . بخشیدن گذشته کسی . عفو کردن
اما
ماجرا کردن : شکوه و شکایت کردن ، درد دل کردن
ماجرا راندن یا ماجرا برداشتن : شرح واقعه را گفتن

آرین در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۰۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » طهمورث » طهمورث:

به شاهی کمر بر میان بر ببست باید به کمر بر میان رسم او را ببست
از کتاب شاهنامه خوانی تیزهوشان

کامران امینی در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۵۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲:

اجرای بسیار زیبای استاد ادیب خوانساری همراه با ویولن پرویز یاحقی در نوجوانی ، این آواز در دستگاه شور اجرا شده و در واقع مرجعی برای خوانندگان آواز در دستگاه شور است..

نجمه برناس در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۵۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۱ - سرآغاز:

معنی بیت بشر ماورای لالش نیافت / بصر منتهای مالش نیافت
انسان ها انسوی بزرگی خداوند را درک نکرده اند و کسی را با شکوه تر از خداوند ندیده است . زیبایی خدا بی پایان است و نهایت زیبایی خداوند را نم توان درک کرد .
جناس اختلافی بین { بشر . بصر } و { جلال و جمال }

حسین،۱ در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۶:

ماهوش گرامی
با احترام
کاملاً در اشتباهی، ” در “ به مانای درگاه است و ” نه “ علامت نفی برای آمدن.
ما به این درگاه برای حشمت و جاه نیامده ایم.
زنده باشی

ماهوش در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۶:

من در تعجب و حیرت هستم که کلمه درنه یعنی دالان مکانی را به مکان دیگر راه عبور است را میگویند ما بدین در نه پی حشمت جاه ....خیر چنین نیست معنی شعر میگوید ما بدین درنه یعنی منظور دنیا که محلی موقتی است در پی رسید به بهشت امدیم بی ارزشی دنیا که فقط لحظه ای در ان را عبورهستیم وبرای رسیدن به حشمت وجاه ان و سنوات بهشتی که بر تختهای زرین پادشاهی و همیشگی جوانی وفرشتگان خدمت گذار یعنی بنا است انسان به مقام برسد حتی در ردیف شعر بعدی اشاره میکند ره رو منزل عشقیم وز سرحد عدم ...واقعا مردم ظلم شدید در حق بیان ان میکنند

کسرا در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۰۲ دربارهٔ هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳:

واقعا عااالیه

حسین،۱ در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۵۷ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷:

گمنام - 1 جان
جُستیم، نجُستیم
به هر حال عزیزی

گمنام-۱ در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۲۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۶:

کورش جان ،
همان تتاری است، بهار درست میگوید.

کمال داودوند در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۴۲ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۹۸:

الهی آمین
جمع این رباعی از 4193

فرح در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۵۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۳:

دو بیت اول واقعا مست کننده است و هوش از سر انسان میبرد، در بیت دوم که گفته دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی اشاره به آیه الله لا اله الا هو الحی القیوم است که خداوند خود را زنده پایدار و هستی همیشگی خوانده، و انسان گذرا بودن همگان را بخوبی حس میکندمگر او که همیشه و همه جا هست و بندگانش را از شراب معیت خود مدهوش کرده
با تشکر از انتخاب عالی و فوق العاده ای که در گزینش این ابیات داشتید

همایون در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۱:

بدون شک این پرسش بوده و هست که شمس چه دگرگونی در جلال دین پدید آورده
که او اینطور تحت تاثیر قرار می‌گیرد و عاشقانه او را می‌‌ستاید
چندین غزل به این پرسش پاسخ می‌دهد مانند مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
انسان یک بعدی مانند تیر یک مسیر و یک هدف بیشتر ندارد مثل ترشی که یک مزه بیشتر نیست
و آدم ترشرو به کسی‌ می‌گویند که که با دیگران و با هستی‌ رابطه نرمش پذیری ندارد
در برابر شیرینی‌ به هزار مزه و بو و طعم و صورت قابل عرضه است
زبانی که به دل‌ وصل باشد سخن‌های شیرین و نو می‌‌آورد چون دل‌ به آسمان‌ها و کهکشان‌ها راه دارد
و راز آمیزی هستی‌ همان دل‌ است که جلال دین در غزل‌های زیادی به توصیف آن‌ می‌‌پردازد
بیان راز‌های دل‌ سر بسیاری را به باد داده است
در این غزل نقش مهم شمس و هنر او نیز در حفاظت از جلال دین و آموزش خاموشی و زبان راز ورزی
بیان و آشکار میشود و اینکه زبان عشق و دل‌ را نزد او آموخته است

Hz_ayaz در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷:

حامد زمانی این غزل رو به صورت یک اهنگ زیبا در وصف امام حسن (ع) خوانده است

رضا در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:

صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را
صبا: نسیم ملایمی که معروف به پیک عاشقان شده است. ازسمتِ بارگاهِ معشوق می وزد،و عطرو بویِ یار رابه مشام جان عاشقان رسانده وآنهارا سرمست می سازد. عاشقان نیز بااودردِ دل می کنند وازاومی خواهند که واگویه های آنان رابه معشوق برساند.
غزالِ رعنا: استعاره ازیارزیباروی ودلبردلستان
معنی بیت: ای بادصبا به نرمی ولطف ومحبّت، بامعشوق زیباروی ما بگو که عاشقانت به سبب عشقورزی به تو،ازفرط شیدایی وبی قراری سربه کوه وبیابان نهاده وسرگردان شده اند.(شاید دلش به رحم آید ودر حقّ ِ عاشقانش لطف وکرامت نماید،توجّه معشوق به حال عاشق،والاترین لطفیست که اوراسرمست وکامروامی سازد. عاشق ازمعشوق چیزی جزاین نمی طلبد.)
صبازمنزل جانان گذردریغ مدار
وزوبه عاشق بی دل خبر دریغ مدار
شکرفروش که عمرش دراز باد چرا؟
تَفقُّدی نکند طوطی ِ شکرخا را
شکرفروش: استعاره ازیار شیرین سخن ونوشین لب
تفقُّد: دلجویی،احوال پرسی از روی لطف
طوطی ِ شکرخا: استعاره ازخود شاعر که شعرهای چون شکر شیرین می سراید.
معنی بیت:
شاعرازبادصبا می خواهد که ازقول او به معشوق بگوید:
آن یارزیبا ی نوشین لب وشیرین گفتار که عمرش طولانی باد،پیش ازاین ماراموردِ لطف وعنایت قرارمی داد وازتوّجه ِ اووسخنان شیرینی که می زد طبع شعری مرا شکوفامی نمود،چرادیگرازما مثل سابق دلجویی نمی کند ومارا مشمول لطف وعنایت خویش قرارنمی دهد؟
پیش ازاینت بیش ازاین اندیشه ی عشّاق بود
مهرورزیّ توباماشهره ی آفاق بود.
غرور حُسنت اجازت مگر نداد ای گل
که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را؟
درادامه ی سخن:
ازقول من به یار بگو:
ای گل(ای معشوق) مگر غرور وکِبروناز مانع ازاین شد که دیگر ازاحوالاتِ بلبلِ شیداو عاشق جویانمی شوی وچنین به اوبی توجّهی می کنی؟
چنانکه می بینیم گلایه وشکایتِ حافظ نیزمنحصربفرد وسرشار ازاظهارعشق ومحبّت است. اودر عاشقی سنگ تمام گذاشته وبه معشوق کمتر ازگل نمی گوید.!
لافِ عشق وگِله ازیارزِهی لاف دروغ
عشقبازانِ چنین مستحقِ هجرانند.
به خُلق و لطف توان کرد صیدِ اهل ِ نظر
به بند و دام نگیرند مرغ دانا را
خُلق: اخلاق
اهل نظر: نظربازان،اهل دلان، کسانی که اهل ذوقند ودریک نظرکردن به زیبائیهای معشوق، دل ودین ازدست داده وشیدایی پیشه می سازند.
اهل نظردوعالم بایک نظرببازند
عشق است وداوِ اوّل برنقدجان توان زد.
همچنان روی سخن بابادِ صباست تا واگویه ها ودردِ دل حافظ رابه معشوق برساند.
معنی بیت: ازقول ما بگو: ماعاشق پیشه واهل نظریم، نقطه ضعفِ این دسته ازآدمیان،دریافتِ لطف وعنایت واخلاق ومهربانیست. به کوچکترین لطف وعنایتی مامطیع وبنده می شویم. نیازی نیست برای اسیرکردنِ وبه بندکشیدن ماطرح ونقشه بریزی که ما خود به اختیار وازروی اشتیاق،سر دربندِ اسارت تومی نهیم. چنانکه مرغ دانا را به دام ودانه نمی توان به بندانداخت، برای به بندکشیدن ِ ما نیزکافیست که ازکمندِ محبّت استفاده کنی.
حافظ دراینجا با رندی،خودرا
صدمُلکِ دل به نیم نظرمی توان خرید
خوبان دراین معامله تقصیرمی کنند.
ندانم از چه سبب رنگِ آشنایی نیست
سَهی قدان ِ سیه چشم ِ ماه سیما را
سهی قدان: سروقامتان ِ رعنا
معنی بیت:
نمی دانم که چه سِرّیست! سروقامتان وسیاه چشمانِ رعنا وماه رخسار،اغلب ازآشنایی و نزدیک شدنِ باعشّاقِ خود پرهیزمی کنند.آنهابه جای آشناشدن باعاشقان خویش، دوری می جویند وغریبی می کنند.
دیدم وآن چشم ِدل سیه که توداری
جانبِ هیچ آشنا نگاه ندارد
چو با حبیب نشینی و باده پیمایی
به یاد دار مُحبّان بادپیما را
حبیب: معشوق
باده پیمایی: باده نوشی
محبّان: دوستداران وعاشقان
محبّان ِبادپیما: عاشقانی که دسترسی ندارند وبادبه دست هستند. دستشان خالیست.
به بادِ صبا که به خلوتگاهِ معشوق دسترسی داردمی فرماید:
وقتی که معشوق مشغول باده نوشسیت وتودرآنجاحضورداری وسعادتِ هم پیاله شدن بااوراپیدا می کنی ،به شکرانه ی این نعمت،ازمانیز یادکن که به معشوق دسترسی نداریم و دستانمان کوتاهست وازوصال محرومیم .
حافظ ازدولتِ عشق توسلیمانی شد
یعنی ازوصل تواَش نیست بجزبادبه دست!
جز این قَدَر نتوان گفت در جمال توعیب
که وَضع ِ مهر و وفا نیست روی زیبا را
وضع: قائده وقانون
درشمایل وشخصیّتِ توهیچ نقصی وجودندارد جزآنکه به قانون ِ وفاداری رازیرپا می گذاری وباعاشقان خویش نامهربانی می کنی.
درآن شمایلِ مطبوع هیچ نتوان گفت
جزاین قدر که رقیبانِ تندخوداری
در آسمان نه عجب گر به گفته ی حافظ
سرودِ زُهره به رقص آورد مسیحا را
زُهره که آوازه خوان چرخ فلک است درآسمان ازغزلیّات حافظ می خواند وتعجّبی نیست اگر ازتاثیراشعارحافظ، مسیح به وجدآید وازوجدوشعف برقصد!
سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد
که شعرحافظ شیرین سخن ترانه ی توست

یاشار در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:

در بیت آخر هم باز ایهام تناسب زیبایی نهفته است! روی: 1. چهره (که همین منظور مدنظر است و منظور از روی سرخ شادابی است) 2. فلز روی که با مس و زر تناسب دارد!

یاشار در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:

شاهکار ایهام استاد سخن در این شعر به زیبایی نهفته است!
در بیت سوم، اوفتاده به دو معنی است 1. افتاده 2. فروتن
و همچنین مهر نیز ایهام تناسب دارد 1.مجبت (که همین معنی مدنظر است) و 2. خورشید که با آفتاب و عیوق (ستاره ای که نماد دوری است). و معنی فروتن از اوفتاده معنی بیت را به زیبایی می آراید. مانند شبنم متواضعانه در برابر آفتاب (معشوق) بودم ولی مهر [او] به جانم رسید و به کمال رسیدم.

کورش در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۵۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۶:

بهارجان آهوی ختایی درست هست و با قافیه هم کاملا هماهنگ

گمنام-۱ در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۴۵ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷:

آ حسین جان،
جوینده یابنده است

۱
۳۱۲۱
۳۱۲۲
۳۱۲۳
۳۱۲۴
۳۱۲۵
۵۵۱۱