گنجور

حاشیه‌ها

گمنام در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۵۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۷ - حکایت:

شهروز کبیری گرامی،
"زحام"
خود به مانای فراوانی ، انبوهی است
استاد خود خوانده به نادرست " کز دحام " خوانده است.

همایون در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰۰:

حدیث عشق همیشه در کار بوده است مانند خورشید که همواره تابیده و می‌‌تابد
تا زرتشتی پیدا می‌‌شود و به وجود آن پی‌ می‌‌برد و به کارایی‌ آن که پیوسته در کار است
و شیرینی‌ عسل را پدیدار می‌‌سازد و زیبایی گل را و مهر را و انسان را
پیدا شدن شمس و جلال دین با هم دیگر و ملاقات و همنشینی آنان بود که چشمه خورشید عشق یافت می‌‌شود و همگان از آن برخوردار می‌‌گردند
کار انسان یافتن است چون در هستی‌ گنج‌هایی‌ نهان است و همین گنجینه بودن هستی‌ انسان را پدید آورده است که خود گنجی عظیم است
و در میان انسان‌ها و سر‌ها نیز گنج‌ها نهان است که خورشید عشق برای درخشش آنان پیوسته در کار است

احمد اسدی در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۴۵ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۴:

سپاس از تلاش دوستان گنجور،
در این وانفسای فرهنگی که شبکه های اجتماعی و استفاده بی تخصص و بی تعهد آنها ادبیات و تاریخ ایران را درنوردیده و خود به یک پایگاه داده مجعول مبدل شده است، وجود این وبسایت مرجعیست که بخشی از ادبیات ما را از این سیل ویران کن مصون میدارد. چه خونها که موج میزند در دل از اینکه خزف ها بازار گوهر میشکند و بی قدرترین ابیات و اشعار در شبکه های اجتماعی به نام بزرگترین شاعران منتشر میشود و از ما جز نظاره بر نمی آید. وجود این وبسایت را قدر مینهیم.
حقیر که خوشه چین خرمن ادب و ادب دوستان هستم و مقیم دیار غربت، در کمبود کتب ادبیاتی در خارج از میهن به این سایت پناه می آورم و با ساغر شعر پارسی غم دل می زدایم.
چند مورد معدود اشتباهاتی از جنس تایپ در این مجموعه ارزشمند دیده ام که البته طبیعی است و به پایگاه بلند این مجموعه خدشه ای وارد نمیکند. با این همه در ذکر این موارد معدود و بیان ادله برای اصلاح ایراد نگارشی سودی حاصل نشد و اصولا به حفظ امانت در نگارش بدون تغییر از مرجع اشعار ارجاع شد. بدیهیست که هیچ مرجعی الزاما خالی از اشکال نیست و شاید تاملی بر این گونه پیامها اگر مستدل باشد به ارتقا سایت کمک کند.
به عنوان مثال در بیت دوم همین غزل واژه "امکان" به اشتباه "مکان" تایپ شده است که هم به لحاظ وزن و هم مضمون زیبایی بیت را با اشکال مواجه کرده است. پیشنهاد دارم این مورد که در نسخ چاپی نیز "امکان" بوده و از نظر وزن و مضمون هم صحت آن قطعیست، اصلاح گردد.
سپاس فراوان

همایون در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵۰:

حقیقت واحد و مشخصی وجود ندارد به عبارت دیگر حقیقت نمی تواند در محدوده فهم و فرمول خاصی‌ قرار بگیرد
ودر بند عقل در آید بلکه با چشم دل‌ قابل دیدن است چشم دل‌ هم با عشق کار می‌‌کند نه با نور
تازه آنجا هم ثابت و یکنواخت نیست بلکه مانند درس و کلاس و مدرسه می‌‌ماند و جای هزاران پرسش و پاسخ دارد
برای همین است که زبان عاشق غزل است که گفتگو یی است بی‌ پایان میان عاشق و معشوق و هر چه در میان آنهاست
از خورشید گرفته تا ذره از ماه و ابر تا گل و بلبل و هر چه که در ذهن عاشق معنایی و مفهومی از عشق را باز می‌‌تاباند
اما یک خاصیتی دارد و آن چشیدن است و یکبار کافی‌ است که روی دهد
دیگر عاشق را رها نمی‌‌کند و راه او را تغییر می‌‌دهد و فکر و ذکر او را پر از درس عشق می‌‌کند
هر چند او به کار‌های دیگر زندگی‌ هم می‌‌پردازد حتی بهتر از دیگران ولی عشق در او همواره آزاد از هر چیزی پاک و لطیف در کار است
و نیرویی به او می‌‌دهد که گوش شیر را هم می‌کشد و رام خود می‌‌کند

شهروز کبیری در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۰۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۷ - حکایت:

بنده با نظر جناب عنقا موافق هستم. به نظر میرسد
«کزدحام» صحیح تر باشد که مخفف همان «که از ازدحام» است. خوانش استاد بهرام مشیری نیز نیز با این نظر منطبق است.

شهروز کبیری در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۷ - حکایت:

با درود یه همگی فرزانگان
جناب آقای حصاری عزیز درباره معنی تحت اللفضی بیت زیر، کاملا صحیح فرمودن، اما معنی کنایی را بنظرم نادرست برداشت کردن.
نه از مشتری کزدحام مگس
به یک هفته رویش ندیده‌ست کس
یعنی از ازدحام مگس ها، روی این مرد رو نمیتوان دید. این بیت کنایه از کثیف بودن گندم فروش است. چرا که زن در حال شکایت و بدگویی از اوست. مگس پراندن گندم فروش که عیبی نیست برای نخریدن از وی.

نکته ای دیگر اینکه: طبق بعضی نسخ شاه بیت به این صورت آمده:
به بازار گندم فروشان گرای
که او جو فروش است و گندم نمای
یعنی قبل از گندم نمای یک واو دارد. به نظر این حقیر میرسد این ضبط از این بیت، شکل صحیح تری باشد.

روح القدس در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:

آمین به شما میگویم ... تا انجیل عیسی مسیح را نخوانید به درک واقعی این غزل نخواهید رسید …
گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند
جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد
این بیت داره از رنج مسیح روی صلیب سخن میگه … و اینکه پس آن صلیب که نوعی دار در آن زمان بود تبدیل شد به شیئی مقدس که انسان ها بر گردن خود می اندازند...
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آن چه مسیحا می‌کرد
این بیت هم اشاره دارد به معجزاتی که 12 حواریون مسیح بعد از رستاخیز و عروج مسیح به آسمان در نقاط مختلف دنیا به نام عیسی مسیح انجام دادند ...

روح القدس در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۲۰ دربارهٔ حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱۱:

تا انجیل عیسی مسیح را نخوانید به درک واقعی این غزل نخواهید رسید ...
خبر بلبل این باغ نپرسید که من
ناله‌ای می‌شنوم کز قفسی می‌آید
این بیت داره از رنج مسیح روی صلیب سخن میگه ...

حمید رضا۴ در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:

سلام حسین، 1 گرامی،
به نظر من «نیست باد» در مصرع دوم به معنای «وجود نداشته باشد» است و نه اینکه «نابود شود».
می گوید آتش عشق می باید از درونمان شعله ور شود و نیازی به عوامل بیرونی نیست، و سپس آرزو می کند که این جهان پر از انسانِ عاشق و خالی از انسانِ دور از عشق باشد، که یقینأ جهان بهتری خواهد بود.
با سپاس و احترام به شما.
اما درباره مصرع نخستِ بیت مورد بحث، امروزه می دانیم که شیوه زندگی پدر و مادر و نحوه برخورد با خود، یکدیگر، فرزندان، دیگران و این طبیعت است که بیش از هر عاملی تخم عشق و یا نفرت را در انسان می کارد.
در بزرگسالی مولوی درست میگوید و از درون است که میتوان خود را تغییر داد که کاریست بس دشوار.
بزرگانِ گذشته این آگاهی ها را نداشتند و کودک را به چشمِ انسان باشعور نگاه نمی کردند.
باز امروز می دانیم که حتی احساساتِ مادر و نیز صداهایی که به گوش جنین در رَحَم مادر میرسند، عواملی هستند که در حال شکل دادن شخصیت جنین هستند. هر چه مادر در آرامش و شادی بیشتری باشد، راه برای عاشقتر بودن انسان بعدی هموارتر است.
به قول نویسنده ای:
انسان تا هشت سالگی، هر آنچه زندگی می کند را یاد می گیرد…
و پس از هشت سالگی هر آنچه یاد گرفته را زندگی می کند.
در ده فرمان آمده « پدر و مادرت را احترام بگذار»…
اگر به جای آن آمده بود که «پدر و مادر به خود و فرزندان و دیگران احترام گذارند»، تا زمانِ مولوی جهان به صلح دست یافته بود و مولوی هم به آرزویش رسیده بود!

روح القدس در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶۰:

تا انجیل عیسی مسیح را نخوانید به درک واقعی این غزل نخواهید رسید ...
زین همه خاموش کنم صبر و صبر نوش کنم
عذر گناهی که کنون گفت زبانم که تویی

این بیت داره از رنج مسیح روی صلیب حرف میزنه ...

عبدالصبور قدسی در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۰:

خود را محکم کنید که محسن چاوشی این را خوانده

آتشکده در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱:

جناب علیرضا دانیالی، لطفن ازاعتبارحافظ برای خودتان خرج نکنید. کجا ی این غزل زیبا اسمی ازامام زمان آمده است. این تعبیراتی که شما ازاین غزل فرمودید هم جفا درحق امام زمان کردید هم جفا درحق حافظ. حافظ هیچ برچسبی نمی پذیرد حافظ خودرا ازهمه دین ها آزادکرده وبه رهایی رسیده بود. شب قدر شما برای حافظ هیچ معنایی ندارد که اگرغیرازاین بود غزلیات آبدارتری برای شب قدر وغیره می سرود. اوهیچ باکی نداشته وشهامت ابرازعقیده اش ازهمه بیشتربود. حافظ مجلس عیش وعشرت خودرا ازروی طنزوتمسخرشب قدر نامیده است. درهمین غزل برای آگاهی شما وهمفکرانتان تاکید کرده که :
من نخواهم کرد ترک باده ولعل نگار
زاهدان دست ازسرم بدارید ورهایم کنیدکه اینم مذهب است.

نادر.. در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶۹:

جانب مدرسه عشق کشیدش لطفت
تا ز درس تو برد فایده دانشمندی..

وحید در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۱۱ دربارهٔ شهریار » منظومهٔ حیدر بابا:

جناب سید مجید عزیز که میفرمایید از این ترجمه لذت می‌برید،باید عرض کنم حرف شما درسته ولی این رو هم بدانید این شعری که شما از آن لذت بردید در حقیقت یک شعر جدید در سبک حیدربابای شهریار هست و خود حیدر بابا و حتی ترجمه اون هم نیست.

رضا در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰:

زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست
راه هزار چاره گر از چار سو ببست
این غزل زیبا وبسی عاشقانه، درراستای نگرش حافظ به جهان هستی ونشان دادن ِبرتری عشق درتقابل باعقل چاره گراست‌. حافظ درتمام طول عمر پُربارخویش، براین عقیده استوار وپابرجاماند که عشق تنها راهِ رستگاریست. اوبه راستی که پیامبرعشق ومحبّت است وهمه رابه عشق ورزی دعوت می کند. عبادت وبندگی او ،اندیشه های ناب او،قوانین زندگانی او، خوروخوابِ اوهمه وهمه تحت تاثیرعشق بود.
خطاب به معشوق است. هرکس می تواند به فراخورِ ذوق وسلیقه ودانش وآگاهی خویش، معشوق را زمینی یا آسمانی درنظربگیرد. آنها که از خدا نمی ترسند واورا مثل دوستی مهربان ومعشوقی زیبا تصوّرمی کنند می توانند اورا دلبری شوخ وطنّاز درنظرگرفته ودرخطاب به او این بیتِ زیبا را زمزمه کرده وگلشن درون را صفای عاشقی بخشند.
"هزار"درهردوبیت نشانه ی کثرت وفراوانیست.
چاره گر: مدیر ومدّبر، کسانی که عقل وخرد داشته وبرای هردردی چاره ای می اندیشند.
معنی بیت: قدرت وجاذبه ی یک تار موی زلفِ دلکش توآنقدرزیاداست که هزاران دل رابه بندِ اسارت بسته واسیرخودکرده است. افسونگری وجادوی گیسوی تو همه رامفتون خودکرده وراه هزاران عاقلِ ومدیر ومدّبر راازچهارسو سد نموده است. آنها که برای هرمشکلی راهکاری وبرای هر دردی دوایی تجویزمی کردند خوددراین حلقه گرفتارشده وازتدبیر درمانده اند.
دَوای دردِ عاشق راکسی کوسهل پندارد.
زفکرآنان که درتدبیر درمانند دَرمانند
تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان
بگشود نافه‌ایّ و در آرزو ببست
"به بوی" ایهام دارد هم به معنی به امیدِ وهم به معنای به بو ورایحه ی، درهردومعنی بکاررفته است.
اودلبری شهرآشوب وعاشق کش وسنگین دل ونامهربان است! البته ازنظرعاشقان. زیرا عاشقان درآتش اشتیاق می سوزند ودوست دارند معشوق لطف وعنایتِ بیشتری نسبت به آنان داشته باشد. به همین دلیل چون به خواسته ی خویش نمی رسند وعطش درونشان فرونمی نشیند اورا عاشق وسنگین دل می نامند. امّا معشوق نیزحق دارد اوسرش شلوغ است وعاشقان زیادی دارد. اواختیارداراست وهرگونه که دلش بخواهدرفتارمی کند ! هرکس تشنه تر باشد بیشترکامیاب خواهد بود.این گوی واین میدان.
نافه: کیسه ی کوچکی که درشکم بعضی ازآهوان قرار دارد. گویند هرگاه نوع آهوی نر،ازنوعی سنبل مخصوص تناول کند خونی درنافه اش شکل می گیرد، وپس ازمدتی آن خون به عطری خوشبو تبدیل می گردد. درقدیم نافه کشی مهارت ظریف ولطیفی بوده وافراد بخصوص وماهرازعهده ی اینکاربرمی آمدند.
هنگامی که این ماده ی خوشبو درشکم آهو می رسد، قسمتی ازشکم او شروع به خارش می کند. آهو شکم خودرا به سنگ نوک تیزی می ساید تادردِ خارش رافرونشاند. کیسه پاره می شود وماده ای معطّر وخوشبو خارج می گردد. ازاین ماده درقدیم، عطرمی ساختند. حافظ ِ خوش فکر همیشه بوی زلف یارراچون نافه می پندارد وازرایحه ی آن مشام جان رامی نوازد.
درآرزو ببست: راه را برای محققّ شدن ِ آرزوی عاشقان بست ومانع ازاین شد که عاشقان بیشتر کامیاب وکامران گردند.
معنی بیت: معشوق به منظور اینکه عاشقان خودرا امتحان کند، اززلفِ خویش،گِرهی بازکرد( نافه ای بگشود) ورایحه ی جان پرور آن درهمه جاپیچید امّا دوباره به بست تا عطش ِ عاشقان خویش رافزونی بخشد، تاعاشقان جان به شمیم دلپذیر اوبسپارند. اوبا اینکارخود، آتش ِاشتیاقِ عاشقان راشعله ورترکرد. چه خونهایی که ازاین حسرت دردل عاشقان به راه افتاد.
به بوی نافه ای کآخرصبازان طُرّه بگشاید
زتابِ جَعدِمُشکین اَش چه خون افتاد دردلها
شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو
ابرونمودوجلوه گری کرد وروببست
شیدا: عاشق،تفاوت شیدایی باعاشقی دراین است که شیدایی به مرحله ی جنون رسیدن است امّا عاشقی یک گام ازجنون عقب تراست. اگرعاشق درعشق افراط کند کارش به شیدایی می کشد وباید که به زنجیرگیسویی به بندکشیده شود تادرمان گردد. حافظ ازآنجهت دراینجا شیدایی رابکاربرده تا مضمونی که با ماه خَلق می کند کامل ترگردد. ازقدیم درفرهنگ های مختلف اغلبِ کشورها، عقیده ای وجود دارد که به آن ماه زدگی(دیوانگی) گویند. قدیمیان براین باور بودند که ماه جادویی درذاتِ خود دارد و این جادو بیشتر در عاشقان موثّرمی افتد وآنها راشیداترمی کند.
ازاین روست که مضمون سازی وچیدمان کلماتِ حافظ بی نظیر وبی بدیل است. اوازانتخابِ هر واژه ای منظور خاص خودرا دارد ونبایست به سادگی ازکنارواژه های اوگذشت.
ابرو نمود: ابرونشان داد
جلوه گری: باعشوه گری خودنمایی کردن
دراوّل ماههای قمری، ماه به قدری باریک وهلالی ظاهرمی گردد که باچشم غیرمسلّح بندرت می توان مشاهده کرد.ضمن آنکه پس از طلوع موقّت دوباره ازنظرها ناپدید می گردد ودرعُمق ظلمت فرو می رود. همانگونه که دلبران شوخ طبع، ازشکافِ حجاب ابرویی نشان داده ودلسِتانی کرده ودوباده حجاب برمی بندند.
این هلال نازک را حافظ خوش ذوق وباریک بین ،به ابروی یارتشبیه کرده است. ویا برعکس ابروی خوش ِ یار رابه قوس ِماهِ نو وناپدیدشدنش تشبیه کرده است.
درادامه ی بیتِ قبلی، همان مضمون رابا بیانی زیباتر می فرماید:
معنی بیت: بدان سبب عاشق شدم که معشوق، نافه ای ازگیسوان خویش بگشود ودرآرزوببست وهمچون هلال ِ ماهِ نو، جلوه ای تماشایی ازکمانِ ابرو نشان داد وبی درنگ روی ماهِ خویش را نهان کرد وعاشقان را درخُماری ِ جانکاهی فرو بُرد.
شکسته گشت چون هلال پشت قامت من
کمان ابروی ِ یارم چو وَسمه باز کشید
ساقی به چند رنگ مِی اَندر پیاله ریخت
این نقشها نگرکه چه خوش درکدو ببست
این بیت هم برداشت عارفانه دارد وهم غیرعرفانی.
برداشت اوّل (غیرعرفانی) :
ساقی : شراب دهنده
کدو: نوعی کدو که شکل ظاهری آن همانندِ صُراحی وتُنگِ شراب است. درقدیم آنها راخشک کرده وظروفی برای قلیان کشیدن ویا شرابخوری می ساختند. ضمن آنکه روی کدوها راطرّاحی کرده وبه اشکال مختلف درمی آوردند.چنانکه امروزه نیز نقشهایی برروی هندوانه وسایرمیوه ها حکّاکی کرده وهنرنمایی می کنند.
معنی بیت: ساقی چه ذوقی به کاربرده وچه شراب های رنگارنگی تهیّه نموده است. دست مریزاد،هنرنمایی کرده وچه نقشهایی وچه تصاویری باخلّاقیّت برروی کدوهایی که به شکل صُراحی درست کرده،رقم زده است.!
برداشت دوّم (عارفانه):
ساقی: معشوق ازلی ازآن سبب که همه را مست ومفتون خویش ساخته است.
کدو: کاسه ی سر
معنی بیت: خالق زیبائیها وساقی ازلی وابدی، چقدر بامهارت وتوانمندیِ خارق العاده، شرابهای رنگین( شامل ِافکار واندیشه های گوناگون، محبت،عشق، انسانیّت،و .....‌( درکاسه ی سر آدمیان (درپیاله ی دل انسانها) ریخته وچه اشکال حیرت آور وخیال انگیزی (زیبائیها به ویژه جذابیّت های چهره ها ی دل رُبایان ودل سِتانان شامل زلف و چشم وخال وخط وابرو ولعل لب و....) آفریده است. مرحبا وتبارک الله...
آه ازآن نرگس ساقی که چه بازی انگیخت
آه ازآن مست که با مردم هشیارچه کرد؟
یا رب چه غمزه کردصُراحی که خونِ خُم
با نعره‌های قُلقلش اندر گلو ببست؟!
غمزه، عشوه وکرشمه، افسون، اشاراتِ دلبرانه با ابروچشم
صُراحی: ظرفِ شراب،ظرف شیشه‌ای یا بلوریِ شکم‌دار و دهانِ تَنگ که در آن شراب می‌ ریزند وسپس ازآن به پیاله هاتقسیم می کنند. این ظرف را گاهی به شکل حیوانات از جمله مرغابی می¬سا¬زند و شراب از چشم و دهان آن می ریزد تاخیال انگیزترنماید.
به سببِ قوسی که درگلوی این ظرف تعبیه شده،هنگام ریختن شراب قُلقل دل انگیزی به گوش می نشیند وبرمستی می افزاید. حافظ این قلقل صُراحی را دستمایه ی خویش قرارداده ومضمونی اینچنین خیال انگیز خلق کرده است.
خون خُم: همان شراب سرخ رنگیست که درداخل صُراحی هست.
امّا صراحی چگونه می تواند غمزه کرده وعشوه گری نماید؟
خُم شراب معمولاً ازنظرها پنهان ودرپستو وجایی دورازچشم مشتریان گذاشته می شود. امّاصُراحی دراشکال زیبا وقابل تامّل، برروی میز مشتریان ودرمقابل ِ انظارعمومی بوده، وبه رهگذران چشمک زده ووسوسه ی شرابخواری را دردل آنها می انداخته است. بنابراین صراحی عشوه گری کرده ومستان را به باده خواری تحریک می کند وباتمام شدن ِ شراب ِ خُم، درحقیقت خم می میرد وخاموش می گردد.به عبارتی قاتل ِ خُم صراحیست. ازهمین رو خونِ خُم درگلوی صراحی گیرکرده است.(اشاره ی ظریف به این باورقدیمی که سرانجام دیریازود خون مقتول درگلوی قاتل گیر کرده وقاتل مجازات می شود.) ازهمین رو حافظ دراینجا،قُلقُل خیال انگیز صراحی را نعره ی صُراحی گفته است. نعره برای قاتل واژه ای مناسب ودرخوراست.
معنی بیت: خدایا صُراحی چگونه غمزه ای کرده بود که بلای جان خُم شد واورابه کشتن داد؟ سرانجام دیدیم که خون برزمین نمی ماند! خون خُم درگلوی صراحی که درعشوه گری زیاده روی کرده بود گیرکرد واو ازاینکه اینگونه رسوا وغافلگیرشده نعره می کشد.
این بیت برگشتی نیزبه بیتِ دوّم این غزل دارد.حافظ بازبان کنایه والبته غیرمستقیم به گوش معشوق ِ عشوه گرمی رساند که مبادا عشوه های توهم مثل عشوه ها ی صُراحی باعثِ ریخته شدن ِخون ِ عاشقانت گردد ودامنت رابیالاید!
به مصداق اینکه دست بالای دست زیاد است، صُراحی نیزعاقبت به دست پیاله کشته می شود وهمینطوردراغلب ِ مجالس عیش ، پیاله ها نیز پس ازپایان میخواری شکسته می شوند وناپایداری همه چیزبه اثبات می رسد.
آن دَم که به یک خنده دهم جان چوصُراحی
مستان ِ توخواهم که گزارند نمازم
مُطرب چه پرده ساخت که در پرده ی سَماع
بر اهل وَجد و حال در ِ های و هو ببست
مُطرب: نوازنده
پرده (اوّل): رشته¬هایی که بر دسته ی سازهایی مانند تار وسه تار بسته می شود. لَحن و آهنگ
چه پرده ساخت: چه آهنگی ساخت و زد.
سماع: شرکت درآواز ورقص دسته جمعی،پایکوبی وهیاهوکردن با شعر وآواز
پرده ی (دوّم) : ازنوع پرده ی سینما،میان پرده،پیش پرده
بعضی ها معتقدند که حافظ می فرماید مطرب پشت پرده دورازدید اهل مجلس می نواخته است.! درحالی که بنظر،این برداشت حافظانه نمی آید. زیرا ازقدیم الایّام مطرب درمجالس عروسی ،شادی وبه ویژه عیش ونوش و.... درجمع حاضرین می نواخته واغلب همراه بانواختن شعرنیز می خوانده اند. لطفِ موسیقی وآواز دراین است که شنونده حرکات دست وحالاتِ مطرب راببیند. اینکه مطرب درپشت پرده بنوازد ازاختراعات وکشفیّاتِ غرورانگیز رسانه ی صدا وسیمای زمانه ی ماست! چنانکه هنوز پس ازگذشت چهل سال، تصاویر ِ نوازنده ی تار وتنبور پشت تصاویرخرمگس وزنبور پنهان می ماند!
اهل وَجد وحال: اهل دل واهل عیش وعشرت
معنی بیت: مطرب چه آهنگی ساخته وپرداخته که اینچنین ذهن وحواس همه ی اهالی دل واهالی مجلس ِ عیش وعشرت را به خود وآهنگی که می زندمشغول کرده است. پیش ازاین درمیان پرده ی سماع هیاهو وغریو شادی برپابود وموسیقی نیز بخشی ازاین هیاهو بوده، امّا اینبارتفاوت دارد! مطرب زمام امورمجلس رابدست گرفته،کسی آوازنمی خواند،کسی نمی رقصد کسی پایکوبی نمی کند حتّا هوهوکردن نیزکه بخشی ازسماع می باشد تعطیل شده،کسی هوهو نمی کند! همه حیرت زده محو تماشای حرکاتِ مطرب وآهنگی که می زند شده اند.!
مطرب ازدردِ محبّت عملی می پرداخت
که حکیمان جهان رامُژه خون پالا بود!
حافظ هر آن که عشق نورزید و وصل خواست
احرام طوف کعبه ی دل بی وضو ببست
همان مطلبی که درابتدای غزل گفته شد دوباره درپایان غزل،مدِّ نظرشاعر قرارگرفته است: راهِ رستگاری ورسیدن به سرمنزل مقصود یکیست وآن راه همانا عشق ورزیست.
معنی بیت: ای حافظ به راستی که کسی که بدون عشق ورزی می خواهد به وصال برسد زهی خیال باطل است. همانندِ کسیست که احرام ِ طوافِ کعبه ی دل رابی آنکه به طهارت برسد به تن می کند. یعنی ژستِ طواف کردن می گیرد. طوافِ کعبه ی دل نیزمقدّماتی دارد، پیشنیاز احرام بستن، شستشو کردن است. پاکی وطهارت ازحسد وبغض وکینه ودروغ است. شُستن ِ دل ازآلودگیها دراین طریق ازواجبات است.
شستشویی کن و آنگه به خرابات خرام
تانگردد زتو این دیر خراب آلوده

محسن رفیعی در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵:

بنظر من در 2 بیت آخر این غزل زیبا اشاره ای هم باید به سماجت مگس بکنیم، زیرا مگس با دیدن شیرینی ، با شوق به سمت آن می رود و ممکن است بارها مورد اذیت هم قرار بگیرد اما باز در کار خود سماجت می‌کند.
شیخ اجل در بیت آخر متذکر میشود که «شاید که آستینت بر سر زنند سعدی» یعنی ممکن است در راه رسیدن به کمال بارها اذیت شوی و سختی ببینی، اما باید مانند مگس سماجت از خود نشان دهی.

abbas raee در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۴۹ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۳ - موعظه در تهیهٔ توشهٔ آخرت:

در بیت اول مصرع دوم اشتباه تایپی وجود دارد:
طبل قیامت زدند خیز که شد غافله!!
که به جای غافله باید قافله بیاید.

تماشاگه راز در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱:

شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان:
معانی لغات غزل:
زدیم بر صف رندان و هرچه باداباد: خود را در صف رندان جازدیم، هرچه باداباد.هرچه پیش آید خوش آید.
گره ز دل بگشا: دلتنگی مکن.
وز سپهر یاد مکن: و نکوهش چرخ مکن.
که فکر هیچ مهندس…: که تدبیر هیچ مهندس منجم، مشکل غم و غصه را حل نکرده است.
انقلاب: زیر و رو شدن، تحول و تغییر، آشوب، دگرگونی.
قدح: کاسه بزرگ، پیمانه شراب.
واقف: آگاه.
بهمن: پسر اسفندیار و جانشین او.
مگر: مثل اینکه، کانه، همانا، گویا، شاید.
زمی‌خراب شویم: مست لایعقل شویم و در اصطلاح صوفیه مستغرق شدن در سکر.
خراب‌آباد: (استعاره) اشاره به این دنیا.
مصلی: جای نماز، عیدگاه، و مصلای شیراز فضا و گردشگاهی بوده که آرامگاه حافظ در آن واقع است.
آب رکن‌آباد: چشمه رکن‌آباد که سرچشمه آن کوههای الله اکبر شیراز است و هنوز جاری است.
ابریشم طرب: کنایه از ابریشم تابیده یی است که به جای سیم به چنگ می‌بسته‌اند و اضافه تشبیهی است و کنایه از لطافت طرب دارد.
معانی ابیات غزل
(1) در پنهانی شراب نوشیدن و عیش کردن چه کاری است؟ کاری بی‌اساس. هرچه باداباد خود را در صف رندان جا زدیم (و علناً به باده گساری و عیش پرداختیم).
(2) دلتنگی مکن و گرفتگی دل را باز کن و نکوهش چرخ مکن که تدبیر هیچ منجم مشکل غم و غصه را حل نکرده است.
(3) از دگرگونی اوضاع روزگار شگفت‌زده مشو که این جهان هزاران از این رویدادها به یاد دارد.
(4) پیمانه شراب را با ادب و احترام تمام در دست نگهدار چرا که آن از خاک سر جمشید و بهمن و قباد ساخته و پرداخته شده است.
(5) چه کسی می‌داند که کیکاووس و کیقباد کجا رفتند و چه کسی به درستی آگاه است که تخت جمشید چگونه از میان رفت.
(6) هنوز می‌بینم که از حسرت کام گرفتن از لب شیرین، از خاک و خون دیده فرهاد لاله سرخ می‌روید.
(7) گوئی لاله از بی‌وفایی روزگار آگاهی داشت که ازهنگام سر بر زدن تا سر فروهِشتَن جام باده گلگون از دست فرو نگذاشت.
(8) بیا بیا که لحظاتی چند از شراب مست و از خود بی‌خود و خراب شویم، شاید که در این دنیای خراب به گنج (معرفتی) دست یابیم.
(9) وزش ملایم نسیم مصلاً و آب رکن‌آباد به من اجازه گردش و مسافرت نمی‌دهند.
(10) مانند حافظ جز با نوای موسیقی چنگ، شراب منوش چرا که دل شاد را با رشته ابریشم شادی‌آفرین چنگ به هم بسته‌اند.
شرح ابیات غزل:
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان
بحر غزل: مجتث مثمن مخبون اصلم مسبغ
*
سعدی: جهان برآب نهادست و آدمی برباد
غلام همت آنم که دل بر او ننهاد
خواجو: نسیم باد صبا، جان من فدای تو باد
بیا، گرم خبری زآن نگار خواهی داد
اگر چه رنج تو با دست، درغمش‌خواجو
به باده دل دیوانه هرچه باداباد
عبید‌زاکانی: نسیم باد مصلی و آب رکن‌آباد
غریب را وطن خویش می‌برد از یاد
بگیر دامن یاری و هرچه خواهی کن
بنوش باده صافی و هرچه باداباد
به سوی باده ونی‌میل کن که می‌گویند
(جهان بر آب نهاد‌ست و آدمی برباد)
خوشست‌ناز و نعیم‌جهان ولی چو عبید
(غلام همت آنم که دل بر او ننهاد)
خواجو: به بوی زلف تو دادم دل شکسته به باد
بیا که جان عزیزم فدای جان تو باد
سلمان‌ساوجی: بیا که ملک جمال تو را زوال مباد
به غیره طره، پریشانی‌یی بدو مرساد
میرکرمانی: فراق روی تو آن داغ بر دلم بنهاد
که خامه دو زبان شرح آن تواند داد
عماد‌فقیه: خوشا هوای مصلی و آب رکن‌آباد
که این مفرح جان وین مقوی دل باد
عبدالحمید: اگر زکوی تو بوئی به من رساند باد
به مژده جان جهان را به باد خواهم داد
جلال: هزار جان عزیزم فدای جان تو باد
چه دشمنی است که از دوستان نداری یاد
سیدعضد‌الدین: گرت به خاک دیارم گذر کنی ای باد
زآب چشم من و آتش دلم کن یاد
*
چنانکه قبلاً نیز گفته شد، استقبال یک شاعر از شعر شاعری دیگر، گاه به صورت اقتراح دسته جمعی صورت می‌گیرد که درزمان معینی شعری در انجمن مطرح و شعرا از آن استقبال می‌کنند و گاه در زمانهای متفاوت این عمل صورت می‌گیرد. درمورد این غزل، با توجه به مطلع غزلهای استقبال شده که در بالا از آنها یاد شد چنین برمی‌آید که عبید زاکانی قصیده مشهور سعدی را استقبال و مطلع آن قصیده را به صورت دو مصراع در دو بیت غزل خویش تضمین نموده و به خوبی از عهده آن برآمده است و چون عبید زاکانی معاصر حافظ و مدتی ساکن شیراز و از شاعران دربار شاه ابواسحاق بوده و خواجه به اشعار او توجه کامل داشته بعید نیست که حافظ و خواجو و دیگران از او استقبالی کرده باشند.
و اما زمان سرودن این غزل به ظن قوی اواخر دوره شاه شیخ ابواسحاق و یا اندکی بعد بوده که شاهی ادب‌پرور بود و در بیت ششم این غزل هم می‌توان به ایهامی اشاره کرد که حافظ در حسرت زمان او اظهار دلتنگی می‌کند و این امر با مضمون بیت نهم نیز وفق می‌دهد زیرا در زمان امیرمبارزالدین بر حافظ روزگار به سختی می‌گذشت و از طرف سلطان اویس دعوت به بغداد شد او به علت علاقه و دلبستگی مفرطی که به شیراز داشت از مسافرت سرباز زده و این ایهام و اشارات به این موضوع نیز می‌تواند بوده باشد.
****

نادم در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷:

شبی در خواب نور پیامبر اکرم (ص) رو دیدم که هر گاه این نور جهان تاب رو که پهنه وسیع برهوت ظلمانی رو روشن میکرد ناخود آگاه بلند فریاد میزدم:
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را انیس و مونس شد
خدا می داند هرگاه این خوابم رو به خاطر میارم اشکم جاری میشه تنم به لرزه درمیاد.
اللهم عرفنا رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک لم اعرفک حجتک

جعفر نیکومنش در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷:

سپاس از دوستان به خاطر یادداشت های ارزشمندشون ورضای بزرگوار
در خصوص بباختم دل دیوانه و ندانستم که ادمی بچه ای رسم پری داند
مراد از ادمی بچه همان نوع بشر بوده که از ادم نبی به وجود امده اند و چون از نسل ادم هستند حافظ لفظ ادمی بچه به کار برده و مفهوم بیت می تواند بر یکی إز این دو رویداد روحی و روانی حافظ اشاره داشته باشد
اول اینکه در مرحله دلباختگی حافظ قبل از ورود به سلوک و طریقت و زیر نظر پیر طریقت قرار گرفتن دچار اشفتگی روحی شده و این اشفتگی خودش رو به صورت عشق به یک نوجوان ونگار کم و سن سال نشون داده که نگارش مثل پری رویان هست و بر خلاف حافظ که تمنای روحی در خصوص اون داره هیچی توجه عاطفی و روحی به حافظ نشون نمی ده
ویا اینکه مرحله دل دادگی به پیر طریقت رو متذکر می شه که حافظ پس إز جهد فراوان در مسیر خداوند دوستی پی می بره که ظلملات نفسانی رو بأید به همت پیر طریقت إز مسیر برداره و زیر حکم پیر طریقت می ره عشق روحانی پیر طریقت رو در پیش می گیره و چون پیر طریقت استاد فنون عشقبازی حقیقی هست چون پری رویان اظهار بی توجی به حافظ می کنه که هم طلب روحی و عطشش رو بیشتر کنه و هم راستی و صداقت حافظ رو در راه دلدادگی مورد ازمایش قرار بده دقت کنیم که تو بیت امده روش پری داند !نه روش پری دارد یعنی این روش با اگاهی داره توسط معشوقه روحانی حافظ انجام می شه

۱
۳۰۷۵
۳۰۷۶
۳۰۷۷
۳۰۷۸
۳۰۷۹
۵۵۱۷