دیانا در ۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹:
سلام.چرا در رکن اول این غزل بە جای فاعلاتن،فعلاتن اورده؟
کمال داودوند در ۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵:
9461
همایون در ۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۹:
می توان غزل را با احتیاط از کارهای اولیه حتی پیش از ملاقات شمس به حساب آورد
که رنگ و بوی آتشین نگرفته و به عرفان سلطان ولد و قدما نزدیک است ولی نشان دهنده
سبک و سیاق شعر جلال دین است که سرشار از موسیقی و اوزان درونی و بیرونی است
کریم زیّانی در ۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۲۲ دربارهٔ قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹۸ - در ستایش محمدشاه غازی طاب الله ثراه فرماید:
در بیت پانزده، "شر" اشتباه، و "شیر" درست است
کریم زیّانی در ۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۶ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۷:
در بیت ششم "خطا" اشتباه ، و "ختا" درست است
nabavar در ۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
نه روفیای دروغین
نیست باد به مانای نابود باد است
ماستمالی نکنید
مولوی بسیار الفاظ نا خوش آیند دارد که این یکی اندک است
حسین در ۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۴۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰ - بر سر خاک ایرج:
کرده ای روشن به شعرت خانه ام را شهریار
این دل با هر کسی بیگانه ام را شهریار
لذت پرواز باعث شد بسازم از غزل
بر درخت شعرهایت لانه ام را شهریار
گمنام در ۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰:
7 گرامی،
نخست ایننکه آتشکده می تواند نام خانوادگی مردان یا زنان باشد .اگر وام نام نباشد
دو دیگر به گمانم نروک نیست و نرینه است در برابر مادینه،
( ار چه زنینه و مردینه نیزگفته اند)
سدیگر با ابزرواسیونی که شما آورده اید میباید بر روزگار سوار بوده باشد
و سر انجام این شمس نه آن شمس است که پستانک در دهان مثنوی میخوانده است
۷ در ۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰:
آتشکده نه آشکده و یا ...
نظر به شره نمودن خشم و تندی نوشته که نشان انباشت و آزادسازی ناگهانی گدازه های آتشین تستسترون است ایشان از راسته مادینه ها نبوده و نروک میباشد و بین 28 تا 31 سال که تا کنون با روزگار کنار آمده است.
گیوه چی givhamid@gmail.com در ۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۲۱ دربارهٔ اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۲۰ - اشتراک و ملوکیت:
سلام،
این شعر در وصف کارل مارکس آلمان، صاحب کتاب معروف سرمایه، سروده شده است
شمس الحق در ۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰:
بانو آشکده ی گرامی با نظری که در مورد مولانا در اینجا نوشتی بر این باورم که
هزار ساله ره است از تو تا مسلمانی
هزار سال دیگر تا به حد انسانی
این علم ؛ علم ذوق و حال است نه قیل و قال که در حوزه آموختی و ترا بدان راهی نیست.
یا حق
گیوه چی givhamid@gmail.com در ۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۰۹ دربارهٔ اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۲۰ - اشتراک و ملوکیت:
سلام،
این شعر در وصفکارل مارکس آلمانی که صاحب کباب سرمایه است ، سراییده شده است
آرمین در ۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۲۳ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۵۸ - دزد و قاضی:
دزدی پیدا و پنهان کار تست مال دزدی جمله در انبار تست
را باید این گونه نوشت:
دزدی پیدا و پنهان کار توست مال دزدی جمله در انبار توست
وحید۹ در ۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۰۲ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱ - مکتب حافظ:
واقعا حیف به این سایت و اشعار بزرگان که بعضی با تنگ نظری میان جدل میکنن. بابا تفسیری از اشعار کنید هرکسی میاد میخواد بگه من بیشتر میفهمم از بقیه . واقعا اصلا نباید اجازه داد نظر بدن . متاسفم برای شما که مثلا قدری هم از ادبیات میفهمید !!!!!!
شیدا در ۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۳:
گهر در خانه گم کردی به هر ویران چه میپویی
به هر روزی در این خانه یکی حجره نوی یابی
ایمان در ۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸:
سلام.
آقای رضا روحانی روی این شعر یک ملودی خیلی خیلی جذاب ساختن که توسط آقای علیرضا صارمی خوانده شده. پیشنهاد میکنم بشنوید
حافظ دانایی در ۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۲۰ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۴:
درود.در بیت نهم مصراع اول؛رفتند اشتباها گرفتند تحریر شده.
مهدی کاظمی در ۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۰۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۸ - در بیان این حدیث کی ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعر ضوا لها:
این جان در تن و جسم خاکی ما علت اصلی شادمانی و سرخوشی ماست مولانا میفرماید بدون این خوشی نمیتونی خوش باشی و در ادامه از کلمه مرتشی به معنی رشوه گیر استفاده میکند که منظور این است که ادمیزادی برای هرکاری باید انعامی و رشوه ای بگیرد پس بنابراین پرداختن به جان و روح هم رشوه ای چون شادمانی و خوشی بهمراه دارد... برای مثال مولانا میفرماید وقتی کام تو از شکر خوردن شیرین شده باشد دیگر این شیرینی از تو جدا نیست وقتیکه ازین حلاوت روحانی برخوردار شدی و از سر وفاداری با این شیرینی خو گرفتی دیگه ازون جدا نیستی ....یکی از آثار مشهود در کسانیکه عشقی به حضرت حق دارند شادمانی و نشاط است
خوش کنندهست و خوش و عین خوشی
بی خوشی نبود خوشی ای مرتشی
چون تو شیرین از شکر باشی بود
کان شکر گاهی ز تو غایب شود
چون شکر گردی ز تاثیر وفا
پس شکر کی از شکر باشد جدا
در ادامه مولانا از عاجز بودن عقل از ادراک این حالات روحانی و منشاء اون دم میزنه و میفرماید عاشق باید از شراب درون خودش تغذیه کنه و مست شه و درینجاست که عقل یکه و تنها گم میشه برای همین همیشه عالم عشق رو انکار میکنه و خودش رو صاحب اسرار نشون میده .. زیرک و دانا هست ولی به مقام نیستی نرسیده که بتونه بفهمه عشق یعنی چی فرشته هم اگر به مقام نیستی از منیّت نرسیده باشد اهریمن است مثل شیطان که منیت و خودبینی داشت عقل ماهم برای امرار معاش و گفتگو کردن مناسب است و یاری دهنده ماست ولی برای درک زندگی در لحظه حال باید از کار بیوفته و حیران بشه پس درینجا کاری ازش ساخته نیست
عاشق از خود چون غذا یابد رحیق
عقل آنجا گم شود گم ای رفیق
عقل جزوی عشق را منکر بود
گرچه بنماید که صاحبسر بود
زیرک و داناست اما نیست نیست
تا فرشته لا نشد اهرمنیست
او بقول و فعل یار ما بود
چون بحکم حال آیی لا بود
عقل ناتوان است چونکه نمیخواد خودش رو فنا کنه وبرای اینکه مرگ اختیاری رو تجربه نکنه ستم ها و اجبار های بسیاری رو متحمل میشه ..مولانا میفرماید جان در حد کمال است و ندایی هم که سر میدهد نیز بهمین گونه در کمال است بهمین جهت حضرت مصطفی ص میگفت که ای بلال اذان بگو و اواز سربده ...مولانا در تشبیهی زیبا محمد ص را به جانی کامل و بلال را ندای او خطاب میکنه که به بلال میفرماید صدای اذانت رو بلند کن و دم بزن از همون دمی که خودم در درونت دمیدم
جان کمالست و ندای او کمال
مصطفی گویان ارحنا یا بلال
ای بلال افراز بانگ سلسلت
زان دمی کاندر دمیدم در دلت
ازون همون که دمی خداوند در حضرت ادم دمید و او مدهوش گشت و از تماشای این جان دادن به انسان اهل کبریا هم عقل و هوششون بیهوش شد پیامبر هم از صدای بلال مست و بیخویش میشد ....مولانا در ادامه اشاره به شب تعریس ((تعریس::فرود آمدن مسافر برای خواب))میکنه که نماز پیامبر و اصحابشون قضا شد و توی همون شب جانشان به دستبوس و دیدار آن عروس زیبا نائل شد مولانا توضیح میده که اگر عروس خواندمش خرده مگیر که که عشق و جان هردوشون پوشیده و پنهانند ....(عروس در آن زمان در کجاوه ای پوشیده شده به سمت خانه بخت میرفت)....و اگر اشتباه میگفتم یار خودش خاموشم میکرد اگرکه معتقد باشین که این یه دم و لحظه رو یار بما فرصت بودن داده است اما یار میگوید ادامه بده که این گونه سخنان جز خواست قضای الهی نیست
زان دمی کادم از آن مدهوش گشت
هوش اهل آسمان بیهوش گشت
مصطفی بیخویش شد زان خوب صوت
شد نمازش از شب تعریس فوت
سر از آن خواب مبارک بر نداشت
تا نماز صبحدم آمد بچاشت
در شب تعریس پیش آن عروس
یافت جان پاک ایشان دستبوس
عشق و جان هر دو نهانند و ستیر
گر عروسش خواندهام عیبی مگیر
از ملولی یار خامش کردمی
گر همو مهلت بدادی یکدمی
لیک میگوید بگو هین عیب نیست
جز تقاضای قضای غیب نیست
زشت کسیه که که اینهارا زشت میبینه وگرنه واسه روان پاکان غیب بین هیچ زشتی درکار نیست مولانا در ادامه میفرماید اینها از نظر مردم نادان عیب داره وگرنه از نظر خداوند مقبول و پسندیده است همانطور که کفر ورزیدن هم از نگاه خالق حکمتی داره ولی وقتی نسبت به بنده باشه آفت و بلاست اگر هم عیبی باشه میان این همه خوبی مثل چوبی میمونه وسط شاخه نبات قرار گرفته که در ترازو هر دورا باهم وزن میکنند و میفروشند منظور اینست که در یک کار خیر که هزاران خوبی و ثواب در بر داره بودن اشکال به چشم نمیاد
عیب باشد کو نبیند جز که عیب
عیب کی بیند روان پاک غیب
عیب شد نسبت به مخلوق جهول
نی به نسبت با خداوند قبول
کفر هم نسبت به خالق حکمتست
چون به ما نسبت کنی کفر آفتست
ور یکی عیبی بود با صد حیات
بر مثال چوب باشد در نبات
در ترازو هر دو را یکسان کشند
زانک آن هر دو چو جسم و جان خوشند
مولانا با استدلال به این موضوع میفرماید پس این حرف بزرگان که گفتند جسم پاکان هم عین جانشان صاف و زلال است سخن گزافه ای نیست کلام و نقش و ذات این بزرگان و پاکان عین جانشان است و خرده گرفتن ازیشان جایز نیست و جان اوناییکه دشمنی میورزن با این پاکان برعکس است و عین جسم است مثل اینکه در بازی تخته نرد مهره های اضافه تر از نیاز باشد دیگر کارایی ندارد و صرفا فقط یک اسم بدون کارایی است (منظور از ادمهاییست که در جسم متعددند و ناکارامد )
پس بزرگان این نگفتند از گزاف
جسم پاکان عین جان افتاد صاف
گفتشان و نفسشان و نقششان
جمله جان مطلق آمد بی نشان
جان دشمندارشان جسمست صرف
چون زیاد از نرد او اسمست صرف
مسعود در ۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۲۷ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۴:
وحشی بافقی عجب صبری داشتی......
نادر.. در ۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۲۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵: