نادر.. در ۷ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۴۴ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۹:
گرم رو باش اندرین ره، کاهلی از سر بنه..
رضا در ۷ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷:
تویی که بر سر خوبانِ کشوری چون تاج
سزد اگر همه دلبران دهندت باج
ازآنجاکه هیچ اسم ونشانی ازکسی بُرده نشده به درستی معلوم نیست که این غزل درمدح چه کسی سروده شده است. آنچه که روشن است این که غزل درمدح معشوقی زمینیست وبرداشت عرفانی ندارد.
سزد: شایسته است
باج: خراج،مال و اسبابی باشد که پادشاهان بزرگ به سببِ قدرت وشوکت وشکوهِ بیشتر از پادشاهان زیردست می گیرند و همچنین سلاطین از رعایا می ستانند.باج دادن کنایه ازاطاعت وپیرویست.
معنی بیت: ای معشوق وای سلطان خوبان، این توهستی که برسرهمه ی خوبان کشوربسان افسری. توازهمه زیباتری وشایسته ی تواین است که خوبان دیگرهمانندِ پادشاهان صغیر به تو که پادشاهِ کبیر هستی باج وخراج بپردازند وازتوپیروی کنند.
امروزجای هرکس پیداشود زخوبان
کان ماه مجلس افروزکاندر صدارت آمد
دو چشم ِشوخ تو برهم زده خَتا و حَبش
به چینِ زلفِ تو ماچین و هند داده خراج
چشم شوخ : چشم ِگُستاخ،فتنه گر، شَهلا ودلستان
خَتا: ازشهرهای ترکستان است که زیبا رویان سپیدروی اَش مشهوربوده اند حبش: شهرحبشه که زیبارویان سیاه پوست دارد. حافظ دراینجا یک ولایت به نمایندگی اززیبارویان سپیدروی آورده ویک ولایت به نمایندگی ازسیاه پوستان، تاتضادحافظانه ی مورد علاقه اش خَلق گردد. ضمن آنکه حاصل این تضاد این خواهدبود که معشوق حافظ کلّ جهان رابه هم ریخته است.
ماچین :مملکتِ چین بزرگ
خراج : مالیات،باج
معنی بیت: دوچشم دلستان وآشوبگر توشهرهای خَتا وحبشه راکه خوبرویانِ سپید وسیاهِ آنها مشهور جهانند آشفته کرده وفتنه ها برانگیخته است. چین وشکن زلف تو آنقدر خیال انگیزند که کشورهای بزرگی چون هند و چین، خودراموظّف کرده اند تا باج وخراج بپردازند.
هرکونکندفهمی زین کلکِ خیال انگیز
نقش اَش به حرام اَرخود صورتگر چین باشد
بیاض ِ روی توروشن چو عارضِ رُخ روز
سوادِ زلفِ سیاه تو هست ظلمت داج
بَیاض : سفیدی ، زیبایی
عارض : چهره ، رخسار
سواد : سیاهی
داج : سیاهی بیش ازحد
معنی بیت: سپیدی رُخسارتوبه لطافت روشنی روز دلگشا وچهره ی توچون خورشید نورانیست و متقابلا ًسیاهی زلفِ دلکش توبه سیاهی ظلمتِ شب جادویی وگیراهستند.
سوادِ زلفِ سیاه توجاعل الظلمات
بیاض روی چوماه توفالق الاصباح
دهانِ شَهدِتوداده رواج آب خِضِر
لب چو قند تو بُردازنبات مصر رواج
شهد: عسل ،انگبین
رواج دادن،: گرمی ورونق دادن
آب خِضِر: آب زندگانی که گویند فقط خضر توفیق نوشیدنش راپیداکرد. دراینجا باید به منظوررعایتِ وزن شعر، "خضر" باکسره ی ض خوانده شود.
نبات مصر:درآن دوره قندوشکر ونبات مصرشیرین ترومعروف تربودند.
معنی بیت:دهان شیرینِ همچون عسل توآب زندگانی درخود دارد وسببِ گرمی بازارآب حیات شده است. (آب حیات که دردسترس همگان نیست وچشمه ی آن ناپیداست ازیادهافراموش شده بود لیکن آب دهان توکه همان آب حیات است وزندگانی می بخشد دوباره آن رابه یادهاانداخته است وهمه به دنبال آب حیات می گردند. درمصرع دوِم:
لب توآنقدرشیرین است که قند ونباتِ مصر راازرونق ورواج انداخته است.
گفتم خراج مصرلبت می کندطلب
گفتا دراین معامله کمترزیان کنند
از این مَرض به حقیقت شفا نخواهم یافت
که از تو دردِ دل ای جان نمیرسد به علاج
معنی بیت:
ازاین مرض ِ عاشقی وشیدایی کارم به جنون خواهدکشید زیرا توالتفاتی به عاشق خود نمی کنی تادردم مداوا گردد. نه تنهاعلاج دردم نمی کنی که هرلحظه غمی به غمهایم می افزایی.
رنج مارا که توان بُرد به یک گوشه ی چشم
شرط انصاف نباشد که مداوا نکنی
چرا همیشکنی جان من ز سنگ دلی
دل ضعیف که باشد به نازکی چو زُجاج
جان من: ای معشوق من
زُجاج : شیشه
معنی بیت: ای محبوب چرا همواره با نامهربانی وجورجفا درپی شکستن ِ دلم هستی، مگرنمی دانی که دل ضعیف وشکستنی همچون شیشه هست.
گرتوفارغی ازما ای نگارسنگین دل
حال خودبخواهم گفت پیش آصفِ ثانی
لب توخِضرودهانِ توآبِ حیوان است
قدِ تو سَرو ومیان موی وبرَ به هیئتِ عاج
میان: کمر
میان موی: کمرباریک چون مو
بَر : تن ، سینه، اندام
عاج: عاج فیل،جنس دندان، دراینجا منظور سپیدی عاج است.
به هیئتِ عاج : به سفیدی عاج
معنی بیت: لبان نوشین وآبدار تومثل خودِحضرت خضر ودهان شیرین توآب حیات درخوددارد،چشمه ی آب زندگانیست. قدوقامت تومانندِ سرو است وکمرتوبه باریکی موی وسینه واندام تو به سپیدی عاج است. همه جای توخوش وزیباست.
ای همه شکل تومطبوع وهمه جای توخوش
دلم ازعشوه ی شیرین شکرخای خوش
فتاد در دل حافظ هوای چون تو شَهی
کمینه ذرّه ی ِخاکِ درتوبودی کاج
هوی : میل،هوس،آرزو
کمینه : ناچیزترین، کمترین ، کنایه ازغلام ودربان بارگاه بودن
در: درگاه
کاج : کاش
معنی بیت: ای معشوق ،ای پادشاه خوبان،درسرحافظ میل وآرزوی چون توسلطانی افتاده است. حال که به وصال تو دسترسی نیست آرزومندم که دربارگاهِ تو دون پایه ترین نگهبان وغلام بودم تااز اینکه درحوالی تو ودربارگاهِ توهستم احساس سعادت می نمودم.
صبا ازعشق من رنزی بگو با آن شه خوبان
که صدجمشید وکیخسرو غلام کمترین دارد.
Saeed در ۷ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۵۲ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷ - دل درویشنوازت:
شهریست به هم یار و من یک تنه تنها
ای دل به تو باکی نه که پاک است حسابت
ن،ن در ۷ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۴۱ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۳۸ - سکوت شب:
مصرع دوم بیت 22
تاشامگاه خونین خورم و گویم ای خدای
تا شامگاه خون خورم و،،،،،
درست است
در بیت 26 که از مسعود سعد است
« گردون به درد ورنج مراکشته بود اگر.
درست است.
بیت دوم: ای لکهٔ سپید ، زمغرب ، برو ،برو
وی کِله سیاه ز مشرق برآ ، برآ ی.
منظور از لکه ی سپید روشنایی آخرین تابش خورشید در غروب است .
کِله ی سیاه { کِ با صدای زیر} به معنای چادر سیاه شب است.
کِله لغت عربی ست.
در بیت 6 هرزه لای ، به مانای هرزه گوی و در بیت 12 شبه گون ، شبِ گون خوانده می شود، {مانند شَبَه}
بسیار قصیده ی رسا و بلیغی ست
nabavar در ۷ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۱۷ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۳۸ - سکوت شب:
نهایت انزجار مرحوم بهار را از روز ، و دلبستگی شدید او را بر شب ، درین قصیده ی غرا می خوانیم
یادش گرامی
رضا در ۷ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶:
درد ما را نیست درمان الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث
الغیاث: هنگام دادخواهی وطلبِ دادرسی گویند. فریاد،ای وای
معنی بیت:
فریاد ازاینکه برای دردهای ما مداوایی نیست. ای وای که پایانی برای جدایی ما ازیاروجود رقم نمی خورد.
دراین غزل لاعلاجی وفروماندگی موج می زند وشاعرازشدّتِ درد واندوه فریادِ وامصیبتا سرمی دهد تاشاید فریادرسی صدای اوراشنیده وبه یاری اَش بشتابد. این غزل ازایهام حافظانه وصنایع بدیع ادبی تُهیست. احتمالاً ازسروده های اوایل کارشاعربوده باشد. گرچه بعضی براین باورند که حافظ این غزل را درزمانی که به یزدتبعیدشده بودسروده است. به هرروی چون ازدل وذهن وزبانِ حضرت حافظ تراوش کرده متبرّک وعزیزوخواندنیست.
دردم ازیاراست ودرمان نیزهم
دل فدای اوشد وجان نیزهم
دین ودل بردندوقصدجان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث
جور: سنگدلی، نامهربانی
معنی بیت:
دلبران دریغماگری وغارت، فقط به سِتاندن دین ودل اکتفا نمی کنند،این خوبانِ غارتگر، پس ازربودن دل به ستاندن جان می اندیشند وبه جانِ عاشق حمله می کنند ودرنهایت، جان عاشق رامی ستانند. حال برای من چنین اتّفاقی رقم خورده وقصدِ جانم کرده اند استمداد، فریاد، ای وای
کس به امیّدوفا َترکِ دل ودین مکناد
که چنانم من ازاین کرده پشیمان که مپرس
دربهای بوسهای جانی طلب
میکنند این دلستانان الغیاث
معنی بیت:
فریاد که دلستانان ودلبران، بوسه را به بهای جان می دهند!درقبال یک بوسه که به عاشق بدهندجان او را طلب می کنند!
قصدجان است طمع درلب جانان کردن
تومرابین که دراینکاربه جان می جوشم
خون ما خوردند این کافردلان
ای مسلمانان چه درمان الغیاث
کافر: کسی که به دین توحیدی ایمان ندارد. دراینجا، شاعر،دلبران رابدان سبب کافردل می خواند که ظالم وبی رحم هستند.ضمن آنکه قصد دارد مسلمانان را که به کافران حسّاس هستند به حمایتِ خود ترغیب کند.
معنی بیت: خوبان ِ کافردل باسنگ دلی خون مارامی خورند ای مسلمانان داد وبیداد...... به فریادمان برسید!
چشمت به غمزه ماراخون خورد ومی پسندی
جانا روانباشد خونریز را حمایت
دادِمسکینان بده ای روزوصل
ازشب یلدای هجران الغیاث
مسکینان: بیچارگان کنایه ازعاشقان
شب هجران به سببِ طولانی بودن به شب یلدا که بلندترین شب سال است تشبیه شده است.
معنی بیت:
ای روز وصال کی فراخواهی رسید؟ شبِ فراق بسیارطولانی شده ودردآور، بشتاب وحقّ ماراازشب طولانی فراق بگیر.
دریغ مدّتِ عمر که برامیدوصال
به سررسید ونیامد به سرزمان فراق
هرزمانی درد دیگرمی رسد
زین حریف بی دل وجان الغیاث
حریف: همآورد، کنایه ازمعشوق
بی دل: بی احساس
بی جان: بی روح وخشک
معنی بیت: ازاین معشوق بی احساس وبی روح ،هرلحظه یک دردی به سوی من می آید وراحتم نمی گذارد.
ازاین مرض به حقیقت شفانخواهم یافت
که ازتودردِ دل ای جان نمی رسدبه علاج
همچوحافظ روز وشب بی خویشتن
گشتهام سوزان و گریان الغیاث
معنی بیت:
همانند حافظ روزشب مدهوش درفراق یارمی سوزم،می گریم وازخودبی خود شده ام به دادم برسیدکه دیگرنایی یرایم نمانده است.
بجانت ای بُتِ شیرین دهن که همچدن شمع
شبانِ تیره مُرادم فنای خویشتن است
حسین در ۷ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:
شرک هم یه نوع آزاره عزیزم. آزار به فطرت پاک خودت. سخن شناس نئی جان من، خطا اینجاست. حافظ خودش حافظ قرآن بوده.
مسلم فلاح در ۷ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست
بیت بالا را لطفا با این آیه از قرآن مقایسه کنید :
النساء : 48 إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَری إِثْماً عَظیماً
خداوند (هرگز) شرک را نمیبخشد! و پایینتر از آن را برای هر کس (بخواهد و شایسته بداند) میبخشد. و آن کسی که برای خدا، شریکی قرار دهد، گناه بزرگی مرتکب شده است. (48)
حال کسی بمن بگوید آیا شرک بالاتر از مردم آزاری نیست؟
بیگانه در ۷ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵:
چه جای صحبت نامحرم است مجلس انس...
سید حسینی در ۷ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۱۴ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۳:
با سلام
بیت دوم این رباعی خیلی برام گنگه. هرچی گشتم چیزی پیدا نکردم.
اگه امکانش هست درمورد بیت دوم توضیحی بدین
آرش در ۷ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۱۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:
حقیر در مورد خوانش صحیح مصراع دوم بیت اول از اساتید گرامی تحقیق نمودم و آگاه شدم که خوانش فرهیخته گرامی حمیدرضا کاملا اشتباه است و فعل برگذشتن هم زیاد داشتیم شاهد آن لغت نامه دهخدا و همانطور که فرمودند ناصر خسرو و... و در ضمن به نظر همه اساتیدی که پرسیدم اینکه بر دو بار به معنای بالا آمده است هیچ عیبی نیست و اینجا هم خیلی زیبا فردوسی بر را دو بار به کار برده یکجا گفته برتر یعنی از این خدای برتر که مصراع اول گفتم اندیشه انسان بالاتر نمیرود و اندیشه انسانی نمیتواند بالاتر از این خرد که عقل دهم است را بشناسد و خدا را نمیتواند درک کند بیت های بیت هم همه توضیح بیت اول است در بیت های بعد هم فردوسی میگوید با این اندیشه انسانی نمیتوان ذات خدا را شناخت . پس خوانش صحیح همان خوانش هزارساله اساتید و فرهیختگان و شاهنامه پژوهان است . دکتر کزازی ،دکتر خالق،ی دکتر جوینی ،دکتر حمیدیان و ادیبان دیگری چون خانلری ، مینوی ، فروزانفر ، مدرس رضوی ، نفیسی و... هیچ کدام چنین بحثی را مطرح نکردند و شایسته است حمیدرضا نیز خوانش صحیح را بپذیرند چون اظهر من الشمس است .البته خود دانند میتوانند هم نپذیرند اما باید دلایل قانع کننده تری ارائه نمایند و اگر در بیتهای بعدی هم تآمل کنند متوجه خواهند شد که درزمان فردوسی اینقدر این مطلب که خدا را با چشم ظاهری و عقل ظاهری بشری نمیتوان شناخت مهم بوده است که فردوسی چندین بار آن را بیان کرده است .
حسن نورائی بیدخت در ۷ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۰۶ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹:
واژه بینائی در آخر بیت های دوم و سوم تکرار شده که قاعدتاً نباید تکرار شود.
حسین حاتمی ابرقویی در ۷ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:
از دی این فراق شد حاصل او همه هبا
هبا به معنی غباری که در تابش آفتاب از روزنه دیده میشود.
حاصل او هبا شد = نتیجه کارش از دست رفت
محسن در ۷ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۱۵ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۵۷ - اشارت به خرابات:
معنای التوحید اسقاط الاضافات
چیزهای اضافی ، زندگی را سخت و عذاب آور می کند:
تفکر و أفکار زائد ، گفتار اضافی، کار زائد ، پرخوری ، سکس زائد، پول اضافی، خانه اضافی ، ……
توحید یعنی مراقبه و در حضور بودن و چیزهای اضافی را دور ریختن.
حسین در ۷ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۱۶ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸:
سمر درسته یا سفر؟
"به شهر و ده سفر کردی"
همایون در ۷ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹۴:
درست است که عشق برترین معنی در هستی است ولی هنگامی این امر ثابت میشود که در هستی عینیت یابد و عظمت شمس در این است که این رخداد عظیم را محقق کرده است و جلال دین بر این امر گواهی میدهد که اگر کس دیگری گواه میبود، هیچ کدام از اینها نمی بود، پس در عرفان جلال دین عشق مهم است، شمس مهم است و جلال دین در آخر، ارکان اصلی به حساب میآیند. در عرفان بر عکس علم، اگر چیزی یک بار روی دهد اثبات میشود و همیشه بر قرار است تا هنگامی که رخداد بزرگ تری روی نداده است که حقیقتی عظیم تر را بیاورد
شمس و جلال دین حقیقت و بزرگی انسان را به اثبات رساندند، اکنون انسان اگر چه ضعیف و ناقص است ولی میداند که در میان انسانها مردانی یافت میشوند که بر این ضعف و نقص چیره شده اند و اگر به تعداد ریگهای بیابان انسانهای سرگشته و بی قرار باشند میتوانند از این بزرگی برخوردار گردند
این باور و فرهنگ در هیچ دین و آئینی تا کنون سابقه نداشته و ندارد
همایون در ۷ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹۳:
جلال دین غزلهای بسیاری در وصف شمس سروده است که در هر کدام به نوعی بر بزرگی و اهمیت او تاکید شده است بدون آنکه مضمون آنها تکراری باشد و یکی از یکی شیوا تر و بدیع تر
در این غزل شمس به قله هستی و بزرگی و نهایت ارزش و عزت میرسد و از آنجا که او یک انسان است در حقیقت جلال دین این بزرگی را به انسان روا میدارد و انسان را مرکز و قلب هستی میداند و جایگاه عشق، که زیباترین معنی است بالای همه معنیهای دیگر و به خاطر وجود انسان است که هستی معنی مییابد و معنی ارزش مند میشود
اگر شمس نبود و انسان نباشد نه قدیم نه جدید نه ازل نه ابد هیچ مقداری ندارند و هیچ ارزشی در هستی یافت نمی شود زیرا ارزش وقتی معنی میدهد که ارزش گذاری چون شمس پیدا شود که قدر ارزش را بدند و آن را به هیچ دروغی نفروشد
شمس در جایگاهی است که کسانی که ادعای صداقت و جانبازی در راه صدق دارند لقمه شیران کوی او هستند
زیرا صداقت را حدی و مرزی نیست و کسی نمی تواند خود را کاملا صادق بداند مگر آنکه به معنی صدق پی نبرده باشد
صدق به گفتار و کردار و هم چنین به پندار مربوط است و صدیق انسان یک دله است که از تکرار گریزان است و تکرار دیگران را بر نمی تابد و هر بار که او را ببینی انگار بار اول است که میبینی و هر بار که او را میشنوی انگار که بار اول است که می شنوی و هر بار که نام او میآید خون انسان به جوش میآید و انسان نو میشود و انتظار نو شدن وجود او را به جنب و جوش در میآورد
فاطمه در ۷ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷:
سلام
من یک دیوان عطار دارم که این شعر رو واسه عطار نوشته، ولی الان شما میگید این شعر از مولانا است؟!
فاطمه در ۷ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷:
من یه دیوان عطار دارم و اونجا این شعر رو واسه عطار نوشته، ولی شما میگید این شعر از مولانا است؟
نادر.. در ۷ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۹: