گنجور

حاشیه‌ها

محمدرضا جباری هرسینی در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۳۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۶:

با درود، جناب کیخای عزیز، دیباچه جهانگشا، پر است از شکایت جوینی از اوضاع و احوال. تا حدی که زبان بر مغولان به زشتی می‌گراید.

احمد در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷:

اجرای زیبای گروه ماه بانو با نام جان عاشق بسیار دلچسب ،ببینید

رضا در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲:

راهیست راهِ عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست
معنی بیت: راهِ عشق بی کناره است، جاده ایست که شانه وپارکینگ واستراحتگاه ندارد. وقتی کسی برای رسیدن به حقیقت طریق عشق را برمی گزیند وگام دراین جاده می گذارد باید دانسته باشد که این راه پرخطراست،ظلمات است، شیرهم که باشد ازوحشت وبیم وسختیِ راه روباه می شود،پس باید بی ادّعا وفروتن باشد باید که جان درآستین داشته باشد تا درموقع لازم ایثارکند. این راه برای تن پَروری وآسودن نیست. ایثارجان یکی ازشرط های ضروریست هیچ راه فراری پیش رونیست.
استادشهریار شیرین سخن درتایید این بیت، شعرزیبایی دارد حیف است آن را به عنوان گواه نیاورم.
غُرّه مشو که مرکبِ مردانِ مرد را
درسنگلاخ ِ بادیه پِی ها بُریده اند
نومید نیز مباش که رندان باده نوش
ناگه به یک ترانه به منزل رسیده اند.
هرگه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
ازنظرحافظ برای رسیدن به حقیقت، طریقِ عشق تنها راهِ مستقیم وراستین است که به سرمنزل مقصود منتهی می گردد. عشقِ آسمانی وزمینی هردو درنظرگاه حافظ، مقدّس وعزیز وارزشمندهستند. چراکه کسی که عشق زمینی راتجربه نکرده باشد قطعاًدرعشق آسمانی دچارابهام وسردرگمی خواهدشد. عشق های زمینی به مانندِ پُلیست که عاشق را به عشق آسمانی انتقال می دهد. عشق زمینی پیشنیازعشق آسمانیست، کسی که قصد داردبا خداوند عشقبازی کند باید که ازعهده ی عشقبازی ِ بی قید وشرط، با پیرامون خویش شامل طبیعت،حیوانات وهمنوعان خویش سربلندبرآمده باشد وگرنه چگونه خواهدتوانست این راهِ پرخطرراطی کند وگمراه نگردد.
معنی بیت: هرگاه که عشق به تو روی می آورد(فرقی نمی کند عشق به طبیعت،یک حیوان،یک انسان وهرچیزی دیگر) تردید مکن خوب ونیکوست دل بسپار،بگذارآرام آرام عشق تمام وجودت رافرابگیرد وجریان پیداکند.عشق به معنای محبّت ورزیدن، دوستی ودلدادگی (البته نه هوا وهوس وشهوترانی) خیرمحض است واستخاره ومشورت وتردید نیاز ندارد. فرقی نمی کند اهل مسجد بود یامیخانه،خانقاهی بود یا خراباتی، آدمی باهرنژاد وباهرتفکّری عاشق که می شود، به منبع لایزال عشق متصّل شده ودرمسیررستگاری قرارمی گیرد. وقتی که عشق(نه هواوهوس) وجود آدمی را فراگرفت درآنصورت است که فرامذهبی ،فراقومی وفرانژادی می شود ومی تواند بدون تعصّب وکینه وحسد، این بیتِ جهانشمول ونغزو زیبا رازمزمه کند:
همه جا خانه ی عشق است چه مسجد چه کنشت
همه کس طالبِ یارند چه هوشیار وچه مست
ما رازمنع عقل مترسان ومی بیار
کان شَحنه درولایت ماهیچ کاره نیست
شحنه: پاسبان ومامور بازدارنده ، داروغه، دراینجا کنایه ازعقلِ مصلحت اندیش است.
معنی بیت: ما عاشقان ورندان را ازبازدارندگی ِعقل مترسان. ماآن دَم که دل به عشق سپردیم مصلت بینی ومصلحت اندیشی را ازذهن وروان خویش زدودیم. آن ماموروآن پاسبان (عقل) درشهرودیارما کاره ای نیست و هیچ مسئولیّتی ندارد،زبان ِعقل درحضور عشق اَلکن و قاصراست.
عقل درموردِ ملک ومعیشت می تواند واردشود وفتواصادرکند. درسایراموراتِ عاطفی و درحوزه ی محبّت وعشقبازی بیکاره ای بیش نیست.
رندِ عالم سوز را بامصلحت بینی چه کار؟
کارملک است آنکه تدبیر وتامّل بایدش
از چشم خود بپرس که ما را که می‌کشد
جانا گناه طالع و جُرم ستاره نیست
جُرم ستاره: درقدیم براین باوربودند که اتّفاقات وحوادث، وحالاتِ روحی وروانی آدمیان،تحتِ تاثیرنحوه ی قرارگرفتن ستارگان وافلاک است،دراین باوربعضی ازستارگان نحس(سببِ بدبختی) وبعضی دیگرسعد(سببِ خوشبختی) بودند.اشاره به این باوراست.
معنی بیت: خطاب به معشوق است. جادو وجاذبه ی چشمان توست که ما راهلاک و ازخود بیخودمی کند، تقصیر سرنوشت واقبال وتاثیرستارگان نیست که مارا به این حال وروز مبتلا نموده است.
زچشم شوخ تو کی جان توان بُرد
که دایم باکمان اندرکمین است
او را به چشم ِپاک توان دید چون هلال
هر دیده جای جلوه ی آن ماه پاره نیست
معنی بیت: برای دیدن ِمعشوق باید چشمان پاکی داشت، اوپاک است ودرچشم ناپاک نمی نشیند. همانگونه که برای دیدن هلالِ ماه باید واجدِشرایط بود،جسمی باطهارت داشت برای مشاهده ی معشوق نیزباید قابلیّت پیداکرد باید دیده رااز آلودگی هاشست.
روی جانان طلبی آینه راقابل ساز
ورنه هرگزگل ونسرین ندمد زآهن وروی
فرصت شمر طریقه ی رندی که این نشان
چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست
طریقه ی رندی: عاشقی، مرام ومسلکِ آزاداندیشی،نگرش جهان شمول وفرا قومی وفرامذهبی با محوریّتِ عشق ومحبّت وانسانیّت.
معنی بیت: ای عاشق ، ای رند،ارزش این مرام ومسلکِ رندی را بدان، حُرمت آن رابه نیکی نگاهدار، این عنایتیست که شامل حال توشده است این راه همانندِراه گنجی که دردل خاک نهان شده،رمز وراز وکُد دارد همگان ازرمز وراز آن آگاه نیستند.
زمانه افسر رندی نداد به کسی
که سرفرازی عالم دراین کُله دانست
نگرفت در تو گریه ی حافظ به هیچ رو
حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست
نگرفت در تو: در تو تأثیر نکرد
گریه ها واشک های حافظ اثربخش نبودند و نتوانستند دل سخت تورا نرم کنند متحیّر ومتعجّب مانده ام که چقدر تو سنگین دلی! دل توگویی که چیزی کمترازسنگ خارا ندارد!
باکه این نکته توان گفت که آن سنگین دل
کُشت مارا ودَم عیسی ِ مریم با اوست.!

کمال داودوند در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۸:

4614

nabavar در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۰۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۲۸ - یافتن عاشق معشوق را و بیان آنک جوینده یابنده بود کی وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ:

نور جان
معنی کردن تمام این شعر وقت گیر است
هر کجا مشکل داری بگو تا دوستان کمک کنند

احسان در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۴۹ دربارهٔ حافظ » مثنوی (الا ای آهوی وحشی):

سلام.من مطالعه اساتید رو ندارم اما فکر میکردم که درست این بوده
دو تنها رو ،دوسرگردان،دو بی کس ....

فروغ فرخزاد در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:

اساتید گرانقدر،
با اینکه سعی و خدمت شما به ادبیات فارسی را بسیار گرامی و قابل ستایش میدانم، اما دنیایی که من و هدایت و گلستان در آن هستیم، دنیای پیچیدگی در محتوی و سادگی در متن است. به همین دلیل است که من در جایی میگویم:
من خواب دیده ام که کسی می آید
کسی که مثل هیچ کس نیست
کسی می اید
کسی می اید
کسی که در دلش با ماست، در نفس اش با ماست،
در صدایش با ماست
دوستدار شما خوبان
فروغ

علیرضا پاکدلیان در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۷:

عرض ادب
بگمانم صورت صحیح این مصرع چنین است:
از برم دور شو ای واعظ و بیهوده مگوی
چرا که وزن شعر روانتر خواهد بود.

برگ بی برگی در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۲:

آقای سید ریپورت عزیز ، در اینجا گوی چوگان بایستی ما انسانها باشیم و کاملاً تسلیم محض در برابر سلطان که بهر سوی که اراده کند ما رابه حرکت در آورند و در حقیقت دست و پای ما چوگان او خواهد بود که این لحظه تسلیم شدن به وی لحظه اقرار به وحدانیت اوست و سیر ربانی . به هر روی در این ابیات عرفانی تسلیم بودن در برابر اتفاق این لحظه که مشیت و قضا و قدر الهی است مورد نظر حضرت مولانا میباشد.

نور در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۲۸ - یافتن عاشق معشوق را و بیان آنک جوینده یابنده بود کی وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ:

کسی میتونه این شعر را معنی کنه ؟ برخی قسمت ها واقعا سخت هستن و من به شدت علاقه مند به دانستن معانی شعر. سپاس

رضا در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳:

روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
مِنّتِ خاکِ درت بر بَصری نیست که نیست
نظر: فکر،نگرش، اندیشه،نگاه، در اینجا به معنی چشم است.
پرتو: فروغ، بازتاب نور، روشنایی.
منّت: وام دار ومرهون احسان کسی بودن.
بَصَر : دیده، چشم
"نیست که نیست" دراین غزل علاوه براینکه باعثِ زیبایی ،ایهام ،ابهام ،پیچدگیِ کلام وتولیدِ موسیقی ِ حُزن انگیزشده، درهربیت به مقتضای مضمون معنای خاص خودرا دارد.
نیست که نیست: نیست اوّلی به معنای نبوده یا نشده باشد است. "نیست" دوّمی به معنای وجودندارد و مربوط به جمله ی (چشمی که ازنور توروشن نبوده یانشده باشد)وجودندارد.
معنی بیت: چشمی که ازفروغ روشنایی ِ سیمای تومحروم مانده و منوّر نشده باشد وجودندارد. همه ی چشمها ازبازتابش ِ نور رخسارتو بهره مند وروشن شده اند. مصرع دوّم:
چشمی که ازخاکِ درگاهِ توفیض نگرفته باشد وجودندارد.خاک آستانه ی تو شفابخش است، قوّه ی بینایی رافزونی می بخشد .همه ی چشمها وام دار ومرهون ِ خاک درگاه توهستند. نسیم ِلطفِ این خاک به چشمان همه رسیده وهیچ چشمی بی نصیب نمانده است یک نفرمحروم نیست که نیست.
زهی همّت که حافظ راست که ازدُنیا وازعُقبا
نیاید هیچ درچشمش بجزخاکِ سرکویت
ناظر روی تو صاحب نظرانند آری
سِرّگیسوی تودرهیچ سری نیست که نیست
صاحب نظر: کسانی که صاحب بصیرت دل هستند وبه اسرارزیبایی واقف اند.آنها که از لطایف وظرایفِ زیبایی آگاه هستند،نکته سنج وعارف
سِرّ : رمز وراز
گیسو: زلف
ناظر: نگاه کننده،نظرکننده
معنای"نیست که نیست" دراین بیت مشابهِ بیتِ قبلی نیست.به معنای "وجودندارد که ندارد" است.
معنی بیت:نکته ها، لطایف وظرایفِ زیبائی های رخسارتورا صاحبدلان وصاحبظران درک می کنند(مردم عادی فقط تورا زیبا می بینند، امّا این صاحبنظرانند که ازنکته های باریک واسرار زیبایی ِ توآگاه هستند) واین حرفه ای ها ونکته سنجان بهترازهرکسی می دانند که راز زیبائی ِ گیسوان ِ دلکش تو منحصربفرد است. هیچ زلف وگیسویی این ظرایف ورمز وراز ِ گیسوی تو را ندارد که ندارد. تو بی مانند وبی نظیرهستی.
حلقه ی زلفش تماشاخانه ی باد صباست
جان صدصاحبدل آنجا بسته ی یک موببین
اشکِ غَمّاز من اَر سرخ برآمد چه عجب؟
خجل ازکرده ی خود پرده دری نیست که نیست
غَمّاز: خبرچین، فاش کننده ی راز که پرده دری می کندو رسوا می سازد.
سرخ برآمد: به رنگ قرمز بیرون آمد
"نیست که نیست": هیچ پرده دری نیست که شرمنده ی کردار خودنبوده باشد.
معنی بیت: اشک چشمان من که اسرارعاشقی مرا برمَلا کرد اگربه رنگِ سرخ برآمده است تعجبّی ندارد، خطا کاراست باعث رسوایی ِ من شده است، ازهمین رو شرمنده هست ازخجالت صورتش سرخ شده است! مگر نه این است که هرکسی که باعثِ رسوایی ِ دیگری گردد سرانجام ازکرده ی خویش شرمسارخواهدشد؟ دلیل ِسرخیِ اشک من نیزهمین مطلب است، تعجبّی ندارد.
گفتم به دَلق زَرق بپوشم نشان عشق
غمّازبود اشک و عیان کرد رازمن
تا به دامن ننشیند ز نسیمش گردی
سیل خیزازنظرم رهگذری نیست که نیست
دراین بیت پرش ضمیر داریم بدینصورت که ("ش" درنسیمش )مربوط به دامن است. یعنی درمعنا بایدبخوانیم: تا به دامنش گردی ازنسیم ننشیند.
سیل‌خیز: رودخانه یا جائی که بادارابودن شرایط خاص، هرلحظه ممکن است سیل عظیمی به راه افتد. جائی که آبستن ِ سیلاب است.
ازنظرم: ازچشمم
رهگذری نیست: محل گذرگاهی نیست
"نیست که نیست": نبوده باشد وجودندارد
معنی بیت:به امید اینکه،گردی ازنسیم به هوابلندنشود وبه دامن پاکِ معشوق فروننشیند ، من دست بکارشده ام وپیشاپیش تمام ِ گذرگاههایی را که احتمال می دادم معشوق ازآنجاعبورنماید با اشکِ چشمانم شستشو داده ام. آنقدراشک ریخته ام که همه ی گذرگاهها آبستنِ سیل شده است! دراینجا دراشک ریختن مبالغه صورت گرفته است.
می گِریم ومُرادم ازاین سیل اشکبار
تُخم محبّت است که دردل بکارمت
تا دَم از شام سر زلفِ تو هر جا نزنند
باصبا گفت وشنیدم سحری نیست که نیست
شام : سیاهی
نیست که نیست: سحری نیست که با صبا رازونیازنکرده باشم. هرصبح با صبا بگومگو دارم.
معنی بیت: بانسیم صبا هرصبحگاهان گفتگو می کنم تا مبادا ازسیاهی ِ زلفِ معطّر تو درهرجایی دادِسخن سردهد. سحرگاهان دست به دامن بادصبا می شوم، بااو جرّ وبحث می کنم تا درهرجایی صحبت ازسیاهی گیسوان تونکند ودلهاراشیفته وشیدای تونسازد.
عاشق ازبیم آنکه مبادا دیگران نیز دل به معشوق اوببازند راضی نمی شود که ازمعشوق اوتعریف وتمجیدنمایند،بسیاری ازعاشقان حتّا دوست ندارند معشوق راباسایه اش ببینند!.
باسایه تورا نمی پسندم
عشق است وهزاربد گمانی
من از این طالع ِشوریده به رنجم وَر نه
بهره مند از سر کویت دگری نیست که نیست
طالع : بخت واقبال
شوریده: آشفته، پریشان وبه هم ریخته
به رنجم: دررنج وزحمت هستم
ورنه: وگرنه
نیست که نیست: کسی وجود ندارد که بهرمند نبوده باشد.غیرازمن دگری محروم نیست.
معنی بیت: من ازتو دلگیر نیستم ازبخت واقبال ِ نامساعد وآشفته ی خویش دررنج وزحمت هستم وگرنه لطف وعنایتِ توشامل حال ِهمه ی ساکنان سرکویت هست هیچ کس به غیرازمن وجود ندارد که ازلطف تو محروم بوده باشد همه کامیاب هستند جزمن. ایراد ازتونیست ازبخت ناکارآمد من است.
اشک من رنگ شفق یافت زبی مهری یار
طالع بی شفقت بین که دراین کارچه کرد!
از حیای لبِ شیرین تو ای چشمه ی نوش
غرقِ آب وعرق اکنون شکری نیست که نیست
حیا: متانت ، حیاصفت پسندیده ای که عامل بازدارنده ازارتکاب به گناه است. حیا نقطه مقابلِ گستاخی وبی شرمیست و زیبایی ِشخص رافزونی می بخشد.
چشمه ی نوش: ایهام دارد:1- صفتی برای کسی که لبِ نوشین وسرخ وآبدار دارد. 2- اشاره به داستانِ خسرووشیرین وبازیادآوری آن داستان امّا به زبان حافظانه
درداستان خسروشیرین می خوانیم: خسرو دارای دو معشوقه بود یکی به نام شیرین ارمنی و دیگر شِکّر اصفهانی. روزی شیرین در راه سفر، به چشمه ی آبی گوارا که "چشمه ی نوش" نام داشت رسید و چون در اطرافِ آن کسی را ندید،فرصت غنیمت شمرده لُخت شدتا‌تن خویش به آب بسپارد. ناگهان خسرو سرمی رسد وباقی داستان...... درآنجا شیرین متانت وحیایی ازخودنشان می دهد که سببِ دلدادگی ِ بیشتر خسرو می شود حافظ این مطلب رادستمایه ی خویش قرارداده ومضمونی ناب آفریده است.
منظوراز"عَرَق" همان عرقیست که به هنگام شرم و حیا بررخسارجاری می گردد.
شِکر: ایهام دارد: 1- شکر (خوراکی) 2- شکراصفهانی معشوقه دوّم خسرو
البته حافظ با هنرمندی، نام شیرین وشِکّر اصفهانی وخسرو را بصورت آشکار بکار نبرده وصرفاً واژه هایی که تداعی کننده ی داستان باشند را باهنرمندی درکنارهم چیده تا جویندگان حقیقت وآنها که قبلاً این داستان را مطالعه نموده اند خود به مددِ ذوق خویش به داستان رهنمون گردند.
ضمن آنکه حافظ مضمون را طوری طرّاحی وخَلق کرده که اگرکسانی ازداستان خسرو وشیرین آگاهی نداشته باشندنیزتوانسته باشند معنایی درخور درراستای کلیّاتِ غزل، برداشت نمایند ودست خالی نباشند.
معنی بیت بدون درنظرگرفتن داستان خسرو وشیرین:
ای معشوقی که به یُمن ِ داشتنِ لبهای سرخ وشیرین وآبدار، همانندِ چشمه ی نوشین هستی، ازتاثیرمتانت وحیای تو، شِکری وجودندارد که ازشرمساری خیس ِ عرق نشده باشد.
امّا چراشکر شرمسار شده است؟ ارزش ِشکر به شیرینی اوست، حال که چیزی شیرین ترازخود دیده(لبِ معشوق) حال که چیزی متین وباحیاترازخود دیده، ازشرمندگی عرق کرده وازبین رفته است.
معنی بیت بادرنظرگرفتن داستان اززبان خسرو(عاشق) به شیرین(معشوق):
ای شیرین،ای چشمه ی نوش، ازمتانت وحیای لبهای سرخ وآبدار تو، معشوقه ها ومدّعیان عرصه ی دلبری(شِکّراصفهانی ها) همه ازشرمندگی خیس عرق هستند.هیچکدام به شیرینی ِ تو نیست توبه جای خویش نشستی وآنها رابرسرجای خویشتن نشاندی.
خوش به جای خویشتن بود این نشست خسروی
تانشیندهرکسی اکنون به جای خویشتن
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
وَرنه درمجلس رندان خبری نیست که نیست
مصلحت: صلاح، شایسته
نیست که نیست: خبری وجود ندارد که درمحفل رندان مطرح نبوده باشد.پس هرخبری دراینجا هست.
معنی بیت: صلاح نیست که رندان همه ی مسائل ِ محرمانه وسِرّی را بازگونمایند وگرنه درمحفل ومجلس رندان درموردِ همه چیز صحبت می شود. رندان ازهمه ی اسرار واخبار روزگار آگاه هستند خودشان مصلحت را درافشا نکردن اسرار می بینند. اگراراده کنند وپرده پوشی رابه سویی نهند درمورد همه چیز صاحب نظر وصاحب خبرهستند.
راز درون پرده زرندان مست پُرس
کاین حال نیست زاهدعالی مقام را
شیر در بادیه ی عشق تو روباه شود
آه ازاین راه که دروی خطری نیست که نیست
بادیه:صحرا، بیابان
نیست که نیست: خطری وجودندارد که دراین راه نبوده باشد.
معنی بیت: شیر که نمادِ قدرت وبرتریست دربیابان عشق تو ازترس ووحشت مبدّل به روباه که نمادِ ترس ووحشت است می گردد، طریق عشق تو بسیارخطرناک است. هیچ خطری نیست که دراین راه نبوده باشد ازهرسو صدهاخطرره روان راتهدید می کند. صرفاًبا ادّعا وتکیه بردانش وتواناییِ خویش نمی توان وارد این راه شد وتوفیقی حاصل کرد.
قطع این مرحله بی همرهیِ خضرمکن
ظلمات است بترس ازخطرگمراهی
آب چشمم که براو منّتِ خاک در توست
زیرصد منّتِ اوخاک دری نیست که نیست
معنی بیت: اشکِ چشم من که مرهون خاکِ درگاه تومی باشد ومنّت خاک تورا به گردن دارد به مقام ومنزلتی دست پیدا کرده، که دیگران صدبرابر این منّت، ازاشکِ من منّتِ کشی می کنند. ازآن زمان که ازخاک ِ درگاه تومقام گرفته ام، به یُمن عشق تو، مورد توجّه همگان قرارگرفته ام اینبار آنها از خاک ِدرگاه من، منّت کشی می کنند.
پرتو روی توتادرخلوتم دیدآفتاب
می رود چون سایه هردَم بردروبامم هنوز
از وجودم قدری نام و نشان هست که هست
وَرنه ازضعف در آن جا اثری نیست که نیست
هست که هست: اگرنامی باقی مانده همین هست که دلیل زنده بودن من هست
نیست که نیست: اثری وجودندارد که ندارد. کاملاً ازبین رفته ام
معنی بیت: درطریق عشق تو،ازوجود من فقط نام ونشانی باقی مانده است وگرنه بارمسئولیّتِ عشق تو بسیارسنگین است ومن ازناتوانی وضعف به جایی رسیده ام که گویی هیچ اثری ازمن باقی نمانده است.
توراکه هرچه مُراداست درجهان داری
چه غم زحال ضعیفان ِ ناتوان داری
غیرازاین نکته که حافظ زتو ناخشنود است
در سراپای وجودت هنری نیست که نیست
معنی بیت: درسراپای وجودِ توهمه ی فضائل ونیکویی وهنرهست. به غیرازاین نکته که حافظ ازتوبه کام نرسیده وملول ودلگیر است، همه ی محاسن رایکجا داری، هنری نیست که در سراپای وجودتونبوده باشدفقط حافظ راغمگین می کنی.
درآن شمایل مطبوع هیچ نتوان گفت
جزاینقدرکه رقیبان تند خو داری

خموش در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:

وجود این جدل تکراری در حاشیه‌ی این شعر در نظر بنده بسیار نغز می‌نماید. چه آنکه حضرت حافظ این شعر را با این مصرع شروع کرده است
«در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند»
گو اینکه این اختلاف و حیرانی تاریخی در مورد خود را میدیده و موضع بی‌تفاوت خود را نسبت به آن در همان ابتدای غزل مطرح کرده است (همچنان که دیگری میگوید «هرکسی از ظن خود شد یار من...»).
حقا که لقب «لسان الغیب» شایسته‌ی اوست!

علی قربان نژد در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۱۶ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۳ - من نتایج افکاره فی مرثیه‌اخیه‌الصاحب الاجل الاکرام خواجه عبدالغنی:

به نظر می رسد مصراع چهارم بند اول شعر که این گونه تایپ شده: (که تا قیامتم از مرگ یاد خواهد کرد)
با توجه به قافیه این چنین باشد: که تا قیامتم از مرگ یاد خواهد داد / عبارت «یاد خواهد داد» اینجا به این معناست: «به یاد من خواهد انداخت»

حمید استکی در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۱۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اشکانیان » بخش ۱:

بیت سی ام مصراع اول " سپاه " غلط است . درستش "سیاه " می باشد .

حمید استکی در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۵۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اشکانیان » بخش ۱:

دربیت هشتم مصراع دوم بسیچ درست است لطفااصلاح بفرمایید .

محمد خر‌ّم‌فرد در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۱۷ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الفحص عن امر دمنة » بخش ۲:

بیت «گر برکنم دل...» از مسعود سعد است که ردیفش «کنم» است. این بیت با همین صورت در دیوان کمال و دیوان حافظ آمده.

محمد خر‌ّم‌فرد در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۱۵ دربارهٔ مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۶ - هم در ستایش او:

بیت هفتم با تغییر ردیف(بَرَم به جای کنم) در کلیله و دمنه‌ی منشی، دیوان کمال و دیوان حافظ آمده. البته در چاپ مهیار به جای«بردارم»، برگیرم» آمده.

محمد خر‌ّم‌فرد در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۱۱ دربارهٔ مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۶ - هم در ستایش او:

بیت هفتم با تغییر ردیف(بَرَم به جای کنم) در کلیله و دمنه‌ی منشی، دیوان کمال و دیوان حافظ آمده.

محمد خر‌ّم‌فرد در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:

قصیده‌ای هم از مسعود سعد به مطلع «هر ساعتی ز عشق تو حالم دگر شود / وز دیدگان کنارم همچون شمر شود»(چاپ مهیار، قصیدهٔ79) با همین وزن و ردیف و قافیه سروده شده.

۱
۲۹۹۳
۲۹۹۴
۲۹۹۵
۲۹۹۶
۲۹۹۷
۵۵۲۷