دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگ است؟
ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است
برادران طریقت نصیحتم مکنید
که توبه در ره عشق، آبگینه بر سنگ است
دگر به خَفیه نمیبایدم شراب و سَماع
که نیکنامی در دین عاشقان ننگ است
چه تربیت شنوم یا چه مصلحت بینم
مرا که چشم به ساقی و گوش بر چنگ است
به یادگار کسی دامن نسیم صبا
گرفتهایم و دریغا که باد در چنگ است
به خشم رفتهٔ ما را که میبرد پیغام؟
بیا که ما سپر انداختیم اگر جنگ است
بکش چنان که توانی که بی مشاهدهات
فراخنای جهان بر وجود ما تنگ است
ملامت از دل سعدی فرونشوید عشق
سیاهی از حبشی چون رود؟ که خودرنگ است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و صبوری در دل عاشق اشاره دارد و بیان میکند که دل عاشق هرگز مانند سنگ سخت نیست. عشق و صبوری با یکدیگر پیوند دارند و توبه در این مسیر بیفایده است. شاعر به هممسیرانش نصیحت نمیکند و از نیاز به شراب و سماع منصرف میشود زیرا نیکنامی در عشق بر اساس عرفان نادیده گرفته میشود. او به یاد کسی به عشق میورزد و احساس میکند که شرایط اکنون او را به مبارزه وادار کرده است. در نهایت، او میگوید که هیچ چیزی نمیتواند دلسوزی و عشق او را از بین ببرد، زیرا عشق عمیق و اصیل است.
مگر دل از سنگ است که در عین عاشقی صبور هم باشد؟ عشق و صبوری از هم فاصلهای دور دارند که پیمودن آن آسان نیست. { صابر: شکیبا / مگر: قید تاکید است، همانا، یقینا / تضاد معنوی: عاشق، صابر ( عشق و صبوری ) / جناس اشتقاق: صابر، صبوری / معنی: دلی که عاشق و در عین حال شکیبا باشد، بی تردید دل نیست، بلکه سنگ است. چرا که میان عشق تا شکیبایی فاصلهء طولانی است. - منبع: شرح غزلهای سعدی }
ای برادران طریقت! مرا نصیحت نکنید. توبه در راه عاشقی مانند شیشهای که روی سنگ باشد بسیار شکننده است. {طریقت در لغت به معنی راه و روش و در اصطلاح تصوّف به مجموعه ء اعمالی گفته می شود که برای تصفیه و تزکیهٔ روح سالکان انجام می گیرد تا سبب شناخت حق گردد، مانند ترک دنیا، دوام ذکر، توّجه به مبدا، انزوا، دوام طهارت و غیره. صوفیان معتقدند که هر کس باید علاوه بر اطاعت از شریعت، طریقتی نیز اختیار کند./ آبگینه: شیشه / تشبیه مرکّب تمثیلی: نصیحت کردن عاشق برای توبه کردن، آبگینه ای است که بر سنگ انداخته شود. / تضاد: آبگینه، سنگ / معنی: ای هم مسلکان! مرا نصیحت نکنید، زیرا توبه کردن در راه عشق مثل رها کردن شیشه بر روی سنگ است. - منبع: شرح غزلهای سعدی }
دیگر نباید بهطور پنهانی شراب بخورم و برقصم، زیرا خوشنامی در دین عاشقان عیب و ننگ به حساب میآید. { خفیه : پنهانی ، مخفیانه / سماع: "نغمه و آواز در اصطلاح صوفیه، عبارت است از آوازخوش و آهنگ دل انگیز روح نواز و به طور مطلق قول و غزل و آنچه ما امروز از آن به موسیقی تعبیر می کنیم که به قصد صفای دل و حضور قلب و توجه به حق شنیده شود. تاثیر موسیقی در ذهن و درون انسان موضوعی نیست که محتاج شرح و بیان باشد به خصوص اگر در نظر بگیریم که صوفی عاشق و اهل دل و سر و کارش با تخیلات زیبا و احساسات است و همواره می خواهد خود را نابود انگاشته، در حق فانی گردد.برای ایجاد چنین حالتی و وصل به چنین عالمی بهتر از موسیقی وسیلتی نمی توان یافت. سماع به محبت و عاطفه قوت می بخشد، دل را نرم و احساسات را لطیف می کند. به تخیلات شه پری می دهد که تا عالم لامکان و حضرت لایموت اوج می گیرد و ذهن اندک اندک کلمات و عبارات و اصوات و نغمات را فراموش می کند و از عالم اجسام به ارواح می گراید و در عالم به سیر می پردازد."(فرهنگ اشعار حافظ) / معنی: دیگر ضرورتی ندارد که پنهان شراب بنوشم و مخفیانه به آواز و سرود گوش دهم، زیرا در آیین عشّاق به شراب و سماع نپرداختن و نیکنام ماندن عار است. - منبع: شرح غزلهای سعدی }
من چگونه نصیحت بشنوم یا مصلحت را ببینم؟ چرا که چشمم به ساقی و گوشم به چنگ (ساز) است. { تربیت: پند و اندرز / مصلحت: خیر و صلاح / چنگ: ساز زهی که سری خمیده داشت و با انگشتان نواخته می شده. / تناسب: چشم و گوش، ساقی و چنگ / لفّ و نشر معکوس: شنوم با گوش و چنگ و بینم با چشم و ساقی.معنی: من که چشمم بر ساقی و گوشم بر نوای موسیقیاست، نصایح تربیت کننده را نمی شنوم و مصلحت اندیشی نمی کنم. - منبع: شرح غزلهای سعدی }
ما به یاد کسی که دوستش داریم، دامن نسیم لطیف صبح را گرفتهایم، اما افسوس که کار ما بیهوده است و چیزی نصیبمان نمیشود. { یادگار: اثر و نشان و آنچه از اشخاص بر جای می ماند و یاد آنان را در خاطرها و اذهان نگاه می دارد. / نسیم: بوی خوش / صبا: نسیم خوشی که به هنگام صبح در فصل بهار می وزد و سبب شکفتن گلها می گردد و پیام آور عاشقان است./ چنگ: دست، پنجه و کف دست. / استعارهء مکنیّه: دامن نسیم صبا / ایهام: باد در چنگ است. ۱_ معنای حقیقی که به جای دامن، باد در دست داشتن ۲_ معنای کنایه ای آن، یعنی کار بیهوده کردن. / معنی: دامن نسیم صبا را که پیام آور معشوق است، برای حفظ خاطرهٔ او در دست گرفته ایم ، اما افسوس که باد به دست داریم و کارمان بی حاصل است!
چه کسی این پیام را به یار ما که از ما خشمگین است میرساند؟ که اگر تو سر جنگ داری ما تسلیم هستیم. { کنایه سپر انداختن ( تسلیم شدن و مطیع گشتن) / معنی: کیست که به یار به خشم رفتهٔ ما این پیغام را بَرد؟ ای معشوق! باز گرد و چنانچه سر جنگیدن داری، ما مطیع و تسلیم هستیم. - منبع: شرح غزلهای سعدی }
هر طور که میتوانی ما را بکش، زیرا بدون دیدن تو، برای ما، فضای جهانی که در آن زندگی میکنیم بسیار محدود و تنگ است. { مشاهده: دیدار/ فراخنا: پهنه و عرصه / معنی: هر طور که برایت مقدور است، ما را از میان بردار؛ زیرا اگر قرار باشد تو را نبینیم، پهنهٔ گیتی با تمام گستردگی برای وجود ما جای تنگی بیش نیست. - منبع: شرح غزلهای سعدی }
ملامت و سرزنش دیگران باعث نمیشود که عشق از دل سعدی پاک شود، همانطور که رنگ سیاه یک حبشی نمیتواند از او جدا شود، چون این رنگ بخشی از وجود اوست. { ملامت: سرزنش / حبشی: صفت نسبی، منسوب به حبشه و حبشه کشوری است در شرق افریقا که مردمش سیاهپوست اند. / تشبیه مرکّب تمثیلی: مصراع اوّل مشبّه به / ارسال المثل: مصراع دوم متضمن مثلی معروف است. / معنی: سرزنش رنگ مهر و دوستی را از دل سعدی نمی زداید؛ همان طور که رنگ سیاه حبشی به دلیل اصلی و ذاتی بودن زدوده نمی شود. - منبع: شرح غزلهای سعدی / دکترمحمدرضا خالقی برزگر / دکتر تورج عقدایی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
پناه و قدوه شاهان عصر نصرت دین
تویی که خاک درت کیمیای فرهنگ است
به گرد موکب قدرت نمی رسد گردون
که در میانه مسافت هزار فرسنگ است
به ساعتی شکند رُمح تو طلسم عدو
[...]
رخ نگار مرا هر زمان دگر رنگ است
به زیر هر خم زلفش هزار نیرنگ است
کرشمهای بکند، صدهزار دل ببرد
ازین سبب دل عشاق در جهان تنگ است
اگر برفت دل از دست، گو: برو، که مرا
[...]
کسی که عشق نبازد نه آدمی سنگ است
بلای عشق کشد هر که آدمی رنگ است
چه نقش بندی از اندیشه ای که بی عشق است
چه روی بینی از آیینه ای که در زنگ است
هزار پاره کنم جان مگر که در گنجد
[...]
مقیم کوی تو را فسحت حرم تنگ است
ز کعبه تا سر کویت هزار فرسنگ است
دلم ضعیف و ز هر سو ملامتی چه کنم
که شیشه نازک و هر جا که می روم سنگ است
مکن به حلقه ما ذکر رشته تسبیح
[...]
چنان ز خانه برون رفتنم به دل ننگ است
که آستانه بیابان و گام فرسنگ است
به جان در تن مفلوج گشته می مانم
که در برآمدنم رنج و ماندنم ننگ است
رگ روان بگدازد چو گریه گرم شود
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.