گنجور

حاشیه‌ها

وفایی در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰۴:

تصور کنید آدم یه کلاهی پیدا کنه بعد وقتی می خواد اونو روی سرش بذاره ، هرچی بگرده سرش رو پیدا نکنه
چه احساس شیرینی

 

دکتر ترابی در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۰۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۵:

مهناز بانوی گرامی
از اینکه قیمه را رنجانیده ام از ته دل پوزش می خواهم و بهل بودی می طلبم.

ما گشنگان بادیه بر سفره هشته ایم
مدهوش قیمه ، منتظر آش رشته ایم
هر قاشق برنج که بی قیمه خورده ایم
حتما حساب کرده و جایی نوشته ایم.
فی البداهه در کمتر از 24 ساعت قلمی گردید.
هرگونه نسبتی با شاعر شکمباره ابواسحاق را قویا تکذیب می کنم.
سفره دلتان رنگین و عطر آگین باد

 

ATAA در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۴۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳:

من فکر میکنم که جبر گرایی بیشتر درین بیت نمود داره تا مادی گرایی زیرا درین رباعی منکر بهشت و جهنم نشده فقط میگه چون نمیدونم خدا منو بهشتی افریده یا جهنمی پس طبق طبیعت خودم که جبره رفتار میکنم و میگساری میکنم. البته نه اینکه خیام به بهشت و جهنم اعتقاد داره ولی اقلن درین جا فرض رو بر عدم وجود بهشت و جهنم نذاشته و جبر گرایی رو مطرح کرده.
اشو هم در کتاب هاش انسان رو به طبیعی بودن، خودجوش بودن در مقابل ساختگی و مصنوعی بودن در همه امور حتی عبادت دعوت میکنه.

 

نادر.. در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۰۱ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۲:

کسرا جان
شبه بازخوانی زیبایی از آواز دلنشین زنده یاد بنان توسط ستار عزیز موجود است که آن هم به راستی شنیدنی است ..

 

پیمان در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۵۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۷۶:

این دوبیتی را جناب علیرضا قربانی در یکی از کنسرت هایشان در خارج از کشور به زیبایی اجرا کرده اند

 

رضا ذبیح منش در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:

و زین نفس ببرید
که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید.دورد خدا بر مولانا و درود بر محسن چاووشیی برای اجرای این ترانه.تلنگری در وجود من بود

 

سپیده منصوری در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳:

دSepideh Mansouri:
موضوع:در تحذیر از مراوده با ریاکاران و صوفیان ریایی
و اغراء به آمیزش با پاکان و صوفیان راستین که ( مظهر آنان خود مولاناست) و نهایتا خداوند رحمن و رحیم

1-2-مولانا معتقد است همنشین دل باید اهل معرفت باشد و اگر کسی اهل معرفت نباشد بهتر است که در هر وجودی تصور گنج کند یعنی مجاز است که خطا کند اما وجود هایی که عامی نیستند و خاصند نباید مرتکب خطا شوند
و در هر وجودی اعتماد کنند و منظور از بازار عطاران مشایخ و صوفیه است
3-4-5- مولانا میگوید اگر ترازو و محک نداشته باشی زود فریب میخوری سکه ی تقلبی رو میکنند و تو میپنداری که صاحب زرند.
و به سوی هر دیگی که میجوشد طمع غذا مبر چه بسیار دیگ که میجوشد اما درون آن آب خالی ست . کنایه به اینکه صوفیان اهل قال و پر آوازه مانند طبل درون خالیند.
7-6-کلک به معنای نی و کلک شکر به معنای نیشکر
در تکمیل ابیات قبل میگوید از هر نی طمع شکر نداشته باش همچنان که در هر چشمی نور بصیرت نیست و در هر بحری گوهر نیست
پس ای جوینده ی معرفت و سالک دل چون بلبل نغمه سرا (صوفیان و مستانِ حق) چنان آوازی سرکن که در کوه و صخره هم اثر کند

ودر ابیات پایانی اشاره به این نکته دارد که تسلیم باید بود و تواضع کرد
و در بیداری دل کوشید و چون چراغی روشن در نگاهداشت آن کوشید تا خاموش نگردد و از هوی و هوس دور شد.
و دور گشتن از باد نخوت هوس شادمانی و آرامش در پیش دارد. و همچنان که آب درخت را سرسبز نگه میدارد روشنایی و عشق نیز در درون سبب سرسبزی و بار آوری میشود

 

حسین در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳:

ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست ...صحبت از عاشق و معشوق هستش ارتباط انسان با خدا . چون جهان هستی بر پایه عشق بنا شده و تنها چیزی که میتونه ما رو به خدا برسونه عشق هستش اما چه عشقی ؟؟ عشقی که آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها ، پس منظور شاعر درد عشقه که اگه کسی دچارش بشه طبیبش هم میاد ولی هنوز دچار اون درد نشدیم که وجود خدا رو توی وجودمون احساس کنیم بنابراین درد عشق نیست وگرنه طبیبش همیشه بوده و هست و خواهد بود

 

نادر.. در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۳:

مردی کرم ز آغاز گو .. : فرض کن مَردِ (فرد) کری هستم .. ناراحت مشو و دیگر بار و دیگر بار اسرار بگوی ..

 

مسعود قیصری منوچهری در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۳:

البته نظر بنده این است که شکل صحیح این مصرع اینگونه است:
مرتیکه رمز آغاز گو!
یعنی مرتیکه، رمزتو از اول وارد کن. احتمالاً در دوران مولانا، تلفن‌بانک‌ها خیلی مؤدب نبودند و اگر کسی موقع پرداخت قبض رمز کارتشو اشتباه می‌زده، به این شکل اعلام می‌کرده‌اند.
این هم برای اینکه روحیه‌تان شاد شود.

 

مسعود قیصری منوچهری در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۳:

مرتضی جان حواس پنج‌گانه شنیده بودیم، حواس شش‌گانه نشنیده بودیم! خیر، منظور شش جهت جلو، عقب، راست، چپ، بالا، و پایین می‌باشد. یعنی اگر هر شش جهت به رویم بسته شود، باز آن ماه‌رو از سوراخی خارج از بُعد مکان به کمکم می‌آید.
دوستمان هم که فرمودند «مر دیگرم ز آغاز گو» صحیح است، شاید اینطور باشد. «مرّ» به عربی یعنی بار و دفعه. یعنی «بار دیگر برایم از ابتدا بگو» یا «مرا دگربار از ابتدا گو». درحالیکه هرگز معنی زیبایی از «مردی کرم ز آغاز گو» استخراج نمی‌شود و باید خیلی مسائل را نادیده بگیریم تا بتوان آنرا بامعنی فرض کرد. دقت کنید دوستان اشعار مولانا ابتدا به صورت خطی و قطعاً با کاغذ و جوهر نامرغوب زمان گذشته نوشته شده بودند و کاتبین هم به علت خستگی یا بی‌دقتی با بدخطی بی‌تقصیر نیستند. لذا ممکن است بیتی ببینیم که با یک سرکش یا یک نقطه یا یک فاصله معنای خیلی مناسب‌تری پیدا کند و هیچ بعید نیست که اینطور باشد.

 

مجید در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:

میرید بمیرید، در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید، همه روح پذیرید

بمیرید بمیرید، وز این مرگ مترسید
کز این خاک بر آیید سماوات بگیرید

بمیرید بمیرید، وز این نفس ببرید
که این نفس چو بند است و شما همچو اسیرید

یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان
چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید

بمیرید بمیرید، به پیش شه زیبا
بر شاه چو مردید، همه شاه و شهیرید

بمیرید بمیرید، وز این ابر برآیید
چو زاین ابر برآیید همه بدر منیرید

خموشید خموشید ، خموشی دم مرگ است
هم از زندگی است این که ز خاموش نفیرید

خوب مردن در عشق برای عاشق لازمه و حتی باید آرزوی عاشق واقعی باشه و در این عشق چو مردید همه روح پذیرید یعنی که از بند جسم خارج بشید و در عالم روح سیر کنید
از این مرگ نترسید چون از این عالم
خاکی که بلند بشید در آسمانها هستید و این طبیعتا لذت بخش تر خواهد بود
بمیرید و از این نفس رها بشید نفس به معنی «خود جسمانی» که این نفس و این جسم مانند طنابی هست که روح ما رو اسیر و زندانی کرده. مثل همون بیت معروف منسوب به مولانا که میگه : «مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم»
یه تیشه بردارید و دیوار این زندان یعنی همون نفس رو برای رها شدن خراب کنید چون اگر بتونید که این کار رو بکنید به درجه شاهی سروری خواهید رسید
در راه معشوق زیبا بمیرید که اگر این کار رو بکنید خودتون شاه شاهان خواهید بود
بمیرید و از پشت این ابر که وجود شما رو پنهان کرده بیرون بیاید باز هم منظور بدن هست که اگر از پشت ابر بیرون بیاید همچون ماه درخشان خواهید بود
در اینجا خموشید با لحن خبری نیست که شما خموش هستید بلکه مانند بمیرید جمله دستوری است یعنی خاموش باشید به این معنی که داد نکنید و دنبال ظواهر جسمی نباشید. خموشی دم مرگ است یعنی اینطوری به این مرگ که توصیفش رو میکنه نزدیک میشوید. و در مصرع آخر میگه که این هم از گرفتاری در بند روزمرگی و زندگی خواکی هست که از خاموش بودن روگردان هستید.

 

مهناز ، س در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۵:

گرامی دکتر ترابی
فی البداهه ای زیبا ست:
من نه آنم که گل روی برنج گیلان
با گل قیمه بپوشم که گناهی است بزرگ
ولی
قیمه از گوشه ی چشمش گهری ریخت که هان
در قیاس من و گل وه چه گناهی ست بزرگ
عهد و پیمان من و تحفه ی گیلان ابدی ست
که جدا کردن این دوست گناهی ست بزرگ
فی البداهه نبود
هر بیتی پنج دقیقه وقت گرفت
مانا باشید

 

سودابه مهیجی در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰:

این غزل با صدای زنده یاد مرضیه شنیدنی ست

 

رضا اسعدی در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۴۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۳:

در تعلق نداشتن این شعر به فردوسی بزرگ غلط بودن وزن دو بیت از این شعر منسوب کافی است
چو با تخت منبر برابر شود/همه نام بوبکر و عمر شود
ز پیمان بگردند و ز راستی/گرامی شود گژی و کاستی
که هر دو بیت در مصراع دوم اشکال وزنی و بقول معروف سکته دارد.

 

دریا در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۳۱ دربارهٔ وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳:

یعنی حتما باید یک خواننده از شعر یک شاعر بزرگ استفاده کنه تا اون شعر هم شنیده بشه؟؟!! بیشتر حاشیه های نوشته شده تعریف و تمجید از آقای چاوشیه در حالی که این شاهکار شاعره نه چاوشی!

 

مهناز ، س در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۲۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۵:

گرامی دکتر ترابی
ببخشائید اشتباه کردم ، گمان کردم ایرانیان نار را گرفته اند و { اَ } به آن اضافه کرده اند
ممنونم از تذکر شما گرامی
مانا باشید

 

حنانه در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳:

سید علی ساقی ممنون و سپاسگزارم از توضیحات کاملتون در معنی این شعر

 

khayatikamal@ در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۰۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۵۴:

بنده این رباعی را با دوستان به اشتراک گذاشتم وجمع این رباعی از 6617

 

khayatikamal@ در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۴۴ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۵۵:

6382

 

۱
۲۹۹۱
۲۹۹۲
۲۹۹۳
۲۹۹۴
۲۹۹۵
۵۰۶۱
sunny dark_mode