گنجور

حاشیه‌ها

احد تهرانزاد در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۶ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۰۷ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » خمسه‌ مسترقه:

استاد به خوبی دراشعارنغزخودتاریخچه گاهشماری درایران رابیان کرده اند.تنها درمعنایکه درقران هم امده است خلطی انجام گرفته وتوضیحی می طلبد .اعراب دوره جاهلیت مانندیهودان ازنوعی تقویم مخلوط خورشیدیقمری استفاده میکردند .سال قمری وخورشیدی به ترتیب درحدود354و365روزاست یعنی قمری نزدیک به 11روز کوتاهترازشمسی است ازاین روهرسه سال یکباریک ماه به سال قمری میافزودندکه ان رانسی می گفتندوقلامسه عهده داراین کاربودند. برای اینکه زمان حج رابه پاییز بیندازندگاه تقلب هم میکردند.بانهی نسی دست قلامسه کوتاه شدوهرمسلمانی میتواندخودزمان فرایض رابیابد.

 

قاصدک در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۶ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹:

دلجویی از افراد دور از وطن بر اثر یادآوری اهالی شهر از ایشان است
وقتی شهروندان به نیکویی غریبان را در یاد دارند و بدیشان بذل توجه میکنند سبب دلجویی غریبان میشوند

 

مهناز در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۶ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:

سلام
حق با آقای هدایت قاسمی است:
در بیت چهارم ” ای جان جان ای جان جان “درست و
و ” ای جان جان جان جان ” اشتباه است.
کافیست به وزن شعر توجه کنیم با عبارت ” ای جان جان جان جان ” وزن شعر یعنی مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن به دست نمی آید و ساختار شعر خراب می شود اما عبارت ” ای جان جان ای جان جان “ دقیقا در همین وزن است و با وزن ابیات دیگر نیز همخوانی دارد.

 

سید احمد مجاب در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۶ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۲۶ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۱ - در استغنای معشوق طناز و وفای عاشق:

هر چه هستیست همه ملک لب و خال تواند
چیست (کان) نیست ترا؟ تا سوی تو آن آرند

 

مهناز ، س در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۶ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۱۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۷ - مناجات:

با گرامیان روفیا و حسین و متین کاملاً هم دلم
اما ساره جان سخن از هماهنگی ست و یکپارچگی
جبهه گیری ساخته ی ذهن ماست . دنیای ما آمیختگی تلخ و شیرین است ، و ما ، درین میان غرقیم ، آنچه این جهان در دل خود دارد
ما ، خدا و طبیعت را چون یکی دانستی به وحدت میرسی ، درین نمایش نقشی بهر هر چیز و کسی معین است. تو اگر نقش خود را خوب بازی کنی به مراد دل میرسی . چه خوش گفت حسین گرامی :
آرزویم همه این است که یکرنگی را
چون زلال ته ِٰ آن چشمه ی آب
که سرازیر شود از کمر صخره و کوه
چون همان قطره ی اشک ، که ز چشمان یتیمی به کف خاک چکید
یا که چون دانه ی برف ، که هنوز از غم سرما سرد است
در سراپرده ی جانم ، به امانت گیرم .
مانا بوید

 

علی در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۶ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۱۳ دربارهٔ ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:

البته ببخشید اینطوریم نیست

 

علی در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۶ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۱۲ دربارهٔ ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:

اعراب گذاری پر غلطی داره. اصلا اعرابشو حذف کنین کسی که عربی بلده به اعراب نیاز نداره.

 

متین در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۶ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۲۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۷ - مناجات:

با درود،
فکر میکنم در بحث انگور و عنب هستیم. روفیا گرامی بسیار زیبا یکپارچگی را به قلم کشید و ساره و مهناز محترم به تفاوتها که باید باشند اشاره دارند. هر دو یکیست. یکپارچگی به معنای همانندی اجزا نیست، بلکه هماهنگی آنان است. یکپارچگی مرتبتی است والاتر از والاترین. آنجا که خود را در هستی حل شده بینیم و هستی را در خود. آنجا که خود آگاهیم و خدا آگاه و خدا را در خود بینیم و خود را در خدا. آنجا که متوجه باشیم ما جزوی از این ابر مجموعه هستیم و گرچه ما را اشرف خواندند ولی جدا نساختند. در برابر این هستی ما و برگ درخت و ماسه ساحلی یکی هستیم و هر یک نقش خود را بازی میکنیم. آنجا که زیبائی را نه در تناسب که در تناقض ببینیم و ارزش روز را بر شب نه تنها که بیش نبینیم بلکه به قیاس نکشیم. این کمال است که برخی در جستجوی آن عمری سپری میکنند و شاید معدودی در طول تاریخ به آن دست یافته اند. این کمال معنای واقعی زندگی است و از قیود قومیت و ملیت و مذهب هم مبرا است. مرتبت آسایش و آرامش درونی و صلح و تسلیم برونی. آنجا که به کژی کژ و مژ نیدیشیم و در تفکر چرای آن به کشف دلائل تکاپو پردازیم و هر دم از بزرگی این جهان هستی لذت ببریم.
با پوزش از بزرگان این مجمع.

 

حمید سامانی در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۶ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۲۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹:

خانم سولماز
با تشکر از سؤال و پوزش از تأخیر در جواب، من امروز به اینجا دوباره سر زدم، هر چند اشتباه تایپی بقعه و مفهوم آن را در فاصله کمی مجدداً نوشتم و توضیح دادم ولی متأسفانه نمیدانم چرا وارد نشده
اگر دقت کنید میبینید که معنای بقعه را محل و مکان نوشته ام در حقیقت اشاره سعدی از بقعه به محل و مکان همان خانه و سرا است، به هر حال تصحیح میکنم

خرم آن بقعه که آرامگه یار آنجاست = شاد و خرم آن خانه و سرایی که محل آرامش یار است
راحت جان و صفای دل بیمار آنجاست = در اینجا با مراجعه به مصراع اول دیگر بایستی به راحتی معنای مصراع دوم را به سادگی تشخیص داد، پس کسی که عاشق است و دل بیمار و رنجوری دارد همان خانه ای که مایه شادی و خرمی یارش است، مایه راحتی و آسایش او هم هست
امیدوارم توانسته باشم بهتر توضیح بدهم

 

توکل در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۶ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:

در بیت دوم افسوس کنان هم معنای افسوس گفتن و ناراحتی از اینکه عاشق خواب است و هم معنای حالت بوسه است وهم معنای غنچه ای بودن لب که نشانه زیبایی بوده است چون در تلفظ افسوس ،لب مثل تلفظ هلو ،حالت غنچه و بوسه به خود میگیرد و غنچه بودن لب مناسبتر است چون مصراع اول میگه خندان لب و نمیشه یک نفر هم خندان لب و شاد باشه و هم ناراحت باشه و افسوس بخوره . نکته دوم زبان شعر و شاعر مهم تر از اندیشه شاعر است آنچه حافظ را حافظ نمود نه حافظ قرآن بودن است و نه می خوردن و اصلا اینکه فلان شاعر چه شخصیتی داشته و آیا شراب خور بوده یا نبوده مهم نیست .شاعر هم مثل همه انسان ها یک بشر است و بشر اختیار دارد که هم شراب بخورد هم نخورد و در بررسی یک شعر این مهم نیست و هر کس از یک بیت و اصطلاحات آن برداشتی میکند مطابق حس و حال خودش .حافظ فیلسوف نبوده که اندیشه هایش را بخواهد با شعر بیان کند بلکه میخواد با زبان شعر با مردم زمان خودش و بعد از خودش ارتباط برقرار کند و شعر دارای احساس و تخیل و آرایه ادبی است .خیلی ها در طول تاریخ از زاهدان خودبین و تزویر و سالوس با احادیث و ایات و.. سخن گفتند اما این شعر حافظ است که در این مورد زبانزد عام و خاص است واین به خاطر زبان شعری حافظ است که با اصطلاحات و لوازم دم دست مردم مثل می و معشوق و جام و.. سخن گفته نه به خاطر اندیشه و تفکر حافظ

 

حسین ۱ در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۶ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۳۸ دربارهٔ حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۲۷:

علی جان
رهی به مانای رهرو ، و کسی ست که در راهی قدم گداشته
منهی هم به مانای آگاهی دهنده است .
هاتفی به رهروی ندای غیبی داد .
ماندگار باشی

 

علیرضا ب در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۶ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۵۰ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی استغنا » حکایت شیخی خرقه‌پوش که عاشق دختر سگبان شد:

اونقدر مضمون این داستان شبیه به داستان شیخ صنعان است که احتمال داستانسرایی تصادفی را منتفی می کند. خیلی دلم می خواست بدانم آیا شیخ صنعان و این «شیخ خرقه پوش نامدار» همان شیخ عطارند یا تنها قصه ایست که به نحوی به عطار رسیده؟

 

فائزه در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۶ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۴۴ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹ - حراج عشق:

چقد عاشقا حرفای مشتر ک دارن...
صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را
ولی من باز پنهانی ترا هم آرزو کردم
چه خوبه شهریار !

 

علی در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۶ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۲۲ دربارهٔ حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۲۷:

سلام. کسی میتونه راجع به مصرع اول توضیحی بده؟ منظور از "رهی" و "منهی" چیه؟

 

امین در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۲۲ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱ - بازار شوق:

این شعر نیست،معجزست

 

کمال داودوند در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۱۸ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۴۸:

بنده این رباعی رابادوستان به اشتراک گذاشتم و جمع این رباعی از 5166

 

قیس در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۰۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۸:

منظور بنده هم همونی بود که شما فرمودید.

 

۷ در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۴۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰:

محمد معتمدی جانانه خوانده:
پیوند به وبگاه بیرونی

 

ساقی در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۲:

Hafezane:
حـافــظم در مجلـسی ، دُردی‌کـشم در محـفـلی
بنگر این شوخی!که چون با خَلق ِ صنعت می‌کنم ؟!
"حـافــظ" : ضمن اینکه "تـَخـلـُّص"ِ شاعر است دراینجااشاره و تاکیدی به حافظ ِ قرآن بودن واَزبربودن ِ احادیث وروایات ِ دینی است.
حافظ به کسی گویندکه تـمـام ِقرآن یا احادیث ِ بسیاری را حـفـظ بوده باشدودرمجالس، آنهاراازحفظ قرائت کند. مثل : "حافـظ رازی" ، "حافـظ عماد الدین هـروی" وغیره
"دُردی کـش" : دُرد به رسوب وموادِ زایدی گفته می شود که درته نشستِ مایعات ،به ویژه شراب جمع می شود. شرابـخوارانی که ازتهیدستی نمی توانستند شراب ِصاف شده تهیّه کنند،بناچارته نشین شده ی ِ شراب هارا که ارزانتر بود می خریدندومی نوشیدند.
"شوخی" : معانی ِمتفاوتی دارد ، در اینجا به معنی :بی پروائی وچالاکی ،گـسـتـاخی ودلیری البته باچاشنی ِبی شرمی
"خَـلـق" : مـردم "صَنعت کردن" : دو رویی کردن ، نـیـرنـگ و حُقّه بازی،کیمیاگری کردن .
مصرع ِ آخر را دوجورمی توان خواند: اوّل اینکه بعداز"خلق"علامت (،)گذاشته وتوّقف کنیم که دراین خوانش معنی ِ"خَلق" مردم می شود.
دوّم اینکه بعد از"خلق" کسره( ِ) گذاشته و بخوانیم "خلق ِ صنعت" که در این صورت "خَلق" به معنی آفریدن وایجادکردن خواهد شد. بنظرهردوخوانش صحیح است چون،بااینکه درمعنا تغییر صورت می پذیرد، لیکن دراصل ِ معنایی که مدِّ نظر ِ شاعراست خللی ایحادنمی شود. ضمن ِ آنکه خود ِحافظ نیزبه چندپهلو بودن ِ شعر وچندمعنائی ِ آن علاقه ی زیادی دارد.
دراین بیت همه چیز یافت میشود.:شوخی،جدّی، تناقض،تطابق،ابهام،ایهام،کنایه، پرسش،پاسخ، حقیقت،راستی،دروغ ووو....
این بیت سایه روشنی ازواقعیّات ِ زندگانی ِ همه ی ِماآدمیانست.تصویری متحرّک ازجمع ِ تضادّها، که معنای ِ زندگی می دهند.
حقیقت ِغیر ِقابل انکاربرزندگانی ِ همه ی ِ انسانها سایه افکنده است!: "هیچکس آنگونه که درظاهر وانظار ِعموم "ازخود نقش می نماید ومی آفریند" نیست.!"
همه ی ِ آدمیان،درخلوتگاه ِ خودچندین نقاب ِ رنگارنگ ومختلف وبعضاً متضاد دارند.برخی کمتر برخی بیشتر! سحرگاهان که ازخواب برمی خیزیم وپِی ِ کاری رامیگیریم،پیش ازآنکه ازخانه خارج شویم، ابتداسری به نقابهایمان می زنیم. متناسب باکاری که درپیش ِ روداریم ،نقابی مناسب ازمیان ِ دهها نقابی که درصندوقچه ی ِنهانگاهمان چیده ایم، انتخاب کرده وسپس حرکت می کنیم. بعضیهاشاید صندوقچه رانیزبا خودحمل می کنندتامبادا باقرارگرفتن درشرایط ِ مختلف،به نقابها دسترسی نداشته باشند وخود ِ واقعی ِ آنان برمَلا گردد! امّا اغلب ِانسانها ازآن شهامت ِحافظانه برخوردار نبوده و حاضرنیستند نقابهایشان رابه دیگران نشان دهند.! یکی دیگراز دهها راز ِجاودانگی ِحافظ،داشتن ِ همین تهوّرو شهامت است که بی هیچ شرم و آزرمی،نقاب هایش رادرمعرض ِدیدگان عموم به نمایش میگذارد وبادست و دلبازی ِکریمانه ای صرفاًبه امید آگاهسازی دیگران،پوشش وپرده ی نهانگاهِ خویش را کنارزده وعموم ِمردم راازواگویه ها ی خیلی محرمانه ی ِ درونی ِ خویش باخبرمیسازد. حافظ دراین بیت الغزل ِحقیقت،دست به ریسکی شجاعانه میزندوگوشه ی ِ پرده ای را بالا می زند که چه بسا ممکن است به نابودی ِاعتبارِجهانیش منجرشود! (همانگونه که درحال ِ حاضر نیزکم نیستند کسانی که بااستناد به این بیت ،حافظ را متّهم به ریاکاری ونفاق می کنند!) امّا او که "نام ونشان"راننگ می داند وبه "اعتبار" بی اعتنایی می کند،تردید به دل راه نمی دهدو آخرین برگ ِریسک وخطررا رومی کند! اوهراسی ندارد ازاین که حیله گرومنافق، شناخته شود! اوبیمناک نیست که موردِ ملامتِ خَلق قرار گیرد! هراس ِاو از این است که مبادا مردم خوش باوری کرده و نیرنگ بازان ِماهر راازافرادِصادق تشخیص وتمیز ندهند،اوبافداکردن ِخودراز این شعبده بازی را فاش می کندو دست به آگاهسازی می زند.اوبا خَلاقیّتی که دارد یک پرده ازحقیقت ِزندگی را کنارزده وشاهکاری خلق میکندکه سخت تکاندهنده،طنزآلود،وتامّل برانگیزاست وشیرینی وتلخی رایکجادارد.!معنی بیت باخوانش "باخَلق ِ صنعت": من در یک جا دریک مَحفلی حافظ قرآن هستم وبا مهارت تمام از قرآن وحدیث و شریعت سخن می گویم،درعین حال وقتی درشرایط دیگری قرار میگیرم به شرابخواری وعیش و عشرت می پردازم ، این جسارت وبی پروائی مرا ببین که چگونه باآفرینش هنرمندانه، ظاهر سازی و فریبکاری می‌کنم! معنی مصرع دوّم با خوانش "باخلق، صنعت می کنم":نگاه کن که چگونه این ظاهر سازی را بامردم ،ماهرانه انجام می دهم وهمه را فریب میدهم!حافظ می خواهد مارا به این نتیجه برساند که اینقدرساده دل و خوش باور نباشیم! هوشیارباشیم وفریب ِظاهر ِدیگران را نخوریم.حافظ خودرا قربانی میکند تاما آگاه باشیم که کاری که حافظ کرده ممکن است دیگران نیز به راحتی انجام دهند و مارا فریب دهند!
مِی خور که شیخ وحافظ ومُفتی ومُحتسب چون نیک بنگری همه تزویرمی کنند!

 

ساقی در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۲:

Hafezane:
حـافــظم در مجلـسی ، دُردی‌کـشم در محـفـلی
بنگر این شوخی!که چون با خَلق ِ صنعت می‌کنم ؟!
"حـافــظ" : ضمن اینکه "تـَخـلـُّص"ِ شاعر است دراینجااشاره و تاکیدی به حافظ ِ قرآن بودن واَزبربودن ِ احادیث وروایات ِ دینی است.
حافظ به کسی گویندکه تـمـام ِقرآن یا احادیث ِ بسیاری را حـفـظ بوده باشدودرمجالس، آنهاراازحفظ قرائت کند. مثل : "حافـظ رازی" ، "حافـظ عماد الدین هـروی" وغیره
"دُردی کـش" : دُرد به رسوب وموادِ زایدی گفته می شود که درته نشستِ مایعات ،به ویژه شراب جمع می شود. شرابـخوارانی که ازتهیدستی نمی توانستند شراب ِصاف شده تهیّه کنند،بناچارته نشین شده ی ِ شراب هارا که ارزانتر بود می خریدندومی نوشیدند.
"شوخی" : معانی ِمتفاوتی دارد ، در اینجا به معنی :بی پروائی وچالاکی ،گـسـتـاخی ودلیری البته باچاشنی ِبی شرمی
"خَـلـق" : مـردم "صَنعت کردن" : دو رویی کردن ، نـیـرنـگ و حُقّه بازی،کیمیاگری کردن .
مصرع ِ آخر را دوجورمی توان خواند: اوّل اینکه بعداز"خلق"علامت (،)گذاشته وتوّقف کنیم که دراین خوانش معنی ِ"خَلق" مردم می شود.
دوّم اینکه بعد از"خلق" کسره( ِ) گذاشته و بخوانیم "خلق ِ صنعت" که در این صورت "خَلق" به معنی آفریدن وایجادکردن خواهد شد. بنظرهردوخوانش صحیح است چون،بااینکه درمعنا تغییر صورت می پذیرد، لیکن دراصل ِ معنایی که مدِّ نظر ِ شاعراست خللی ایحادنمی شود. ضمن ِ آنکه خود ِحافظ نیزبه چندپهلو بودن ِ شعر وچندمعنائی ِ آن علاقه ی زیادی دارد.
دراین بیت همه چیز یافت میشود.:شوخی،جدّی، تناقض،تطابق،ابهام،ایهام،کنایه، پرسش،پاسخ، حقیقت،راستی،دروغ ووو....
این بیت سایه روشنی ازواقعیّات ِ زندگانی ِ همه ی ِماآدمیانست.تصویری متحرّک ازجمع ِ تضادّها، که معنای ِ زندگی می دهند.
حقیقت ِغیر ِقابل انکاربرزندگانی ِ همه ی ِ انسانها سایه افکنده است!: "هیچکس آنگونه که درظاهر وانظار ِعموم "ازخود نقش می نماید ومی آفریند" نیست.!"
همه ی ِ آدمیان،درخلوتگاه ِ خودچندین نقاب ِ رنگارنگ ومختلف وبعضاً متضاد دارند.برخی کمتر برخی بیشتر! سحرگاهان که ازخواب برمی خیزیم وپِی ِ کاری رامیگیریم،پیش ازآنکه ازخانه خارج شویم، ابتداسری به نقابهایمان می زنیم. متناسب باکاری که درپیش ِ روداریم ،نقابی مناسب ازمیان ِ دهها نقابی که درصندوقچه ی ِنهانگاهمان چیده ایم، انتخاب کرده وسپس حرکت می کنیم. بعضیهاشاید صندوقچه رانیزبا خودحمل می کنندتامبادا باقرارگرفتن درشرایط ِ مختلف،به نقابها دسترسی نداشته باشند وخود ِ واقعی ِ آنان برمَلا گردد! امّا اغلب ِانسانها ازآن شهامت ِحافظانه برخوردار نبوده و حاضرنیستند نقابهایشان رابه دیگران نشان دهند.! یکی دیگراز دهها راز ِجاودانگی ِحافظ،داشتن ِ همین تهوّرو شهامت است که بی هیچ شرم و آزرمی،نقاب هایش رادرمعرض ِدیدگان عموم به نمایش میگذارد وبادست و دلبازی ِکریمانه ای صرفاًبه امید آگاهسازی دیگران،پوشش وپرده ی نهانگاهِ خویش را کنارزده وعموم ِمردم راازواگویه ها ی خیلی محرمانه ی ِ درونی ِ خویش باخبرمیسازد. حافظ دراین بیت الغزل ِحقیقت،دست به ریسکی شجاعانه میزندوگوشه ی ِ پرده ای را بالا می زند که چه بسا ممکن است به نابودی ِاعتبارِجهانیش منجرشود! (همانگونه که درحال ِ حاضر نیزکم نیستند کسانی که بااستناد به این بیت ،حافظ را متّهم به ریاکاری ونفاق می کنند!) امّا او که "نام ونشان"راننگ می داند وبه "اعتبار" بی اعتنایی می کند،تردید به دل راه نمی دهدو آخرین برگ ِریسک وخطررا رومی کند! اوهراسی ندارد ازاین که حیله گرومنافق، شناخته شود! اوبیمناک نیست که موردِ ملامتِ خَلق قرار گیرد! هراس ِاو از این است که مبادا مردم خوش باوری کرده و نیرنگ بازان ِماهر راازافرادِصادق تشخیص وتمیز ندهند،اوبافداکردن ِخودراز این شعبده بازی را فاش می کندو دست به آگاهسازی می زند.اوبا خَلاقیّتی که دارد یک پرده ازحقیقت ِزندگی را کنارزده وشاهکاری خلق میکندکه سخت تکاندهنده،طنزآلود،وتامّل برانگیزاست وشیرینی وتلخی رایکجادارد.!معنی بیت باخوانش "باخَلق ِ صنعت": من در یک جا دریک مَحفلی حافظ قرآن هستم وبا مهارت تمام از قرآن وحدیث و شریعت سخن می گویم،درعین حال وقتی درشرایط دیگری قرار میگیرم به شرابخواری وعیش و عشرت می پردازم ، این جسارت وبی پروائی مرا ببین که چگونه باآفرینش هنرمندانه، ظاهر سازی و فریبکاری می‌کنم! معنی مصرع دوّم با خوانش "باخلق، صنعت می کنم":نگاه کن که چگونه این ظاهر سازی را بامردم ،ماهرانه انجام می دهم وهمه را فریب میدهم!حافظ می خواهد مارا به این نتیجه برساند که اینقدرساده دل و خوش باور نباشیم! هوشیارباشیم وفریب ِظاهر ِدیگران را نخوریم.حافظ خودرا قربانی میکند تاما آگاه باشیم که کاری که حافظ کرده ممکن است دیگران نیز به راحتی انجام دهند و مارا فریب دهند!
مِی خور که شیخ وحافظ ومُفتی ومُحتسب چون نیک بنگری همه تزویرمی کنند!

 

۱
۲۹۹۰
۲۹۹۱
۲۹۹۲
۲۹۹۳
۲۹۹۴
۵۰۴۹
sunny dark_mode