منوچهر تقوی بیات در ۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷:
دوستان گرامی و دوستداران حافظ و فرهنگ ایران، بهترین مرجع برای درک معنای سروده های حافظ دیوان اوست. مثلا واژه رند نزدیک به صد بار در دیوان حافظ آمده است اگر ما در صد غزل معنای رند را با هم بسنجیم و معنای درست این واژه را دریابیم به مرجع دیگری مانند ادوارد براون که یک انگلیسی با غرض و مرض هست نیاز نخواهیم داشت. پژوهش در دیوان عبید و دیوان حافظ، سفر ناگهانی عبید به بغداد هنگام آمدن امیر مبارز به شیراز ، شعر هایی که این دوشاعر سروده اند، قافیه هایی که از هم وام گرفته اند و مفاهیمی که در کنار آن قافیه ها به کار برده اند. ممدوحین مشترکی که داشته اند ، موضوع ها و درونمایه ی اشعار این دو شاعر به ما کمک می کند تا میزان دوستی آن ها را درک کنیم. حافظ نه به بغداد رفته و نه با شیخ اویس حسن ایلکانی کاری داشته اما چون او ممدوح عبید بوده حافظ به خاطر عبید او را ستوده؛
احمدالله علی معدله السلطانی
احمد شیخ اویس حسن ایلکانی ...
و در همان غزل با عبید هم با اشاره مغازله کرده است. به عبید می گوید:
از گل پارسی ام غنچه ی عیشی نشکفت
حبذا دجله ی بغداد و می ریحانی
سر عاشق که نه خاک در معشوق بود
کی خلاصش بود از محنت سرگردانی
ای نسیم سحری خاک در یار بیار ( مقایسه کنید با یاد باد آن که سر کوی تو ام منزل بود ـ دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود)
تا کند حافظ ازو دیده ی دل نورانی
به دلیل سخت گیری های امیرمبارز هر روز زندگی کردن برای حافظ در شیراز ناگوارتر می شود، آرزوی می کند که به بغداد برود:
ره نبردیم به مقصود خود اندر شیراز
خرم آن روز که حافظ ره بغداد کند. (7/185)
عبید که از حافظ حدود بیست سال بزرگ تر بوده دانشمند به نامی بوده است. حمدالله مستوفی همشهری و معاصر عبید در سال 730 هجری که عبید هنوز جوان بوده است، او را از صدور و وزراء نامیده است. عبید اگر در سرودن شعر به پای حافظ نمی رسد در ادب فارسی و عربی استاد حافظ به شمار می رود. حافط خود می گوید:
یاد باد آن که به اصلاح شما می شد راست
نظم هر گوهر ناسفته که حافظ را بود
یعنی کسی سروده های حافظ را اصلاح می کرده است. در کلیات عبید زاکانی، به تصحیح عباس اقبال و شرح و تفسیر پرویز اتابکی، بنیاد نشر کتاب، ص.23 می خوانیم: «در تذکره ی دولتشاه سمرقندی چند حکایت راجع به عبید و مشاعرات او با جهان شاه خاتون[(برادر زاده ی شاه شیخ ابواسحاق / م . ت. ب] و سلمان ساوجی و ذکر تألیفی از او بنام شاه شیخ ابواسحاق در علم معانی و بیان و غیره هست ...
من بیش از شصت سال است که با حافظ دوستم و لاف می زنم" کز چاکران پیر مغان کمترین منم"
دوستی و ارادت دراز مدت مرا با شعر او آشنا کرده است.
منوچهر تقوی بیات
کیوان شریعتی نژاد در ۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۱۸ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ترجیع بند - که یکی هست و هیچ نیست جز او:
@محمد علی مشایخی
در پاسخ به دوست عزیز جناب آقای محمد علی مشایخی در مورد توجیه تثلیث توسط شاعر شاید مقصود این بوده که آن ترسا خود اهل دل بوده و به نگاه وحدت به تثلیث مینگریسته و به ادعای عاشقی عاشق خورده میگیرد.
رضا در ۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۰۹ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۸:
سلام درجستجوی غزل188هستم.لطفا همکاری بفرمایید.باتشکر
نادر.. در ۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲۹:
هر موی من از عشقت بیت و غزلی گشته..
نادر.. در ۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰۳:
باغبانان عشق را باشد
از دل خویش میوه برچیدن..
محمدجواد رحیم پور در ۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۰۱ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵:
این شعر در برنامه موسیقی ایرانی توسط عبدالوهاب شهیدی باهمکاری هایون خرم ،
محمدجواد رحیم پور در ۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۵۹ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵:
این غزل در برنامه موسیقی ایرانی با صدای خوش استاد عبدالوهاب شهیدی و با همکاری اساتید همایون خرم - مجد-ناهید-محسنی و افتتاح اجرا شده است و ترانه من و خاکستر با صدای عهدیه آهنگیست از منوچهر لشکری که توسط ارکستر نکیسا به رهبری کسروی هم در این برنامه اجرا شده است
کمال داودوند در ۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۱:
زیبا ست
جمع این رباعی از 6806
۷ در ۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۰۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۶ - گفتار اندر نظر در حق رعیت مظلوم:
چنین مینماید که این حکایت ادامه حکایت بعدی است.
طمع بند و دفتر ز حکمت بشوی
طمع بگسل و هرچه خواهی بگوی
آزمند که باشی سخن درست و درخور نخواهی گفت مگر برای پاچه خواری و خوشایند دیگران ولی اگر دندان آز خود را کشیده باشی هر چه میخواهد دل تنگت بگو
رضا در ۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:
بلبلی برگِ گلی خوش رنگ درمنقار داشت
واندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت
برگ: برگ گل، ساز وبرگ و لوازم، میل و رغبت.
منقار: نوک پرندگان
نوا: آواز، دارایی.
برگ ونوا: وسایل معیشت،دراینجا اشاره به برگ ِگل وناله وآواز همزمان درمنقاربلبل
معنی بیت: بلبلی رادیدم یک برگ خوش رنگِ گلی را برمنقارگرفته گرفته بود. امّا شگفتا این بلبل،به رغم آنکه به وصلِ گل رسیده بود گویی که درآتش افتاده باشد بازهم ناله وفغان می کرد. معلوم نبود دلیل این ناله وزاری اوچه بود! ازهمین رو سئوال کردم:
گفتمش در عینِ وصل این ناله و فریاد چیست
گفت ما را جلوه ی معشوق در این کار داشت
جلوه: خودنمایی ونشان دادن خود به دیگران،نمایش دادن زیبایی و جاذبه
معنی بیت: ای بلبل ِ عاشق، ظاهراً که گل(معشوق) در اختیارتوست وتوبه وصال رسیده ای،پس این ناله وفغان ازبرای چیست که چنین شورانگیز وجانسوز ناله سرداده ای؟
بلبل پاسخ داد: دلیل ناله وفغان من ازبابتِ هرجایی بودنِ گل است ،تمام او متعلّق به من نیست، اوخود رابه همه می نمایاند،باهمه حتّا با بادنیز جلوه گری می کند و خود را دراختیار همگان می گذارد،ازاین می سوزم وازاین می نالم .
درهمین معنا درجایی دیگرمی فرماید:
خودرابکُش ای بلبل ازاین رشک که گل را
با بادصبا وقت سحرجلوه گری بود!
یاراگرننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
حافظ دردوبیت ِ آغازین غزل ،ظاهراً حال وروزخودرااززبان بلبل،بصورت کنایه و غیر مستقیم بیان کرده وبه گوش معشوق ِ خویش می رساند که من نیزهمانندِ آن بلبل نالان، به این سبب همیشه درناله وزاری هستم که توخودرا به همه می نمایانی ودایم درجلوه گری هستی! جلوه گری توباعث می شود که همگان جاذبه وزیبائی تورادیده وعاشق توشوند.
بنال بلبل اگربامنت سر یاریست
که مادوعاشق زاریم وکارمازاریست
ازجنس واژه ها وفحوای کلام پیداست که معشوق دراین غزل نیز "شاه شجاع" است. شاه شجاع به رغم آنکه حافظ را دوست می داشته، لیکن به سببِ خطرناک بودن ِ افکارو اعتقادات حافظ، سعی می نموده ازاو دوری گزیند. زیرا متشرّعین ِ متعصّب که بنوعی دشمنان قسم خورده ی حافظ بشمارمی رفتند دردستگاههای دولتی نفوذِ عمیق داشتند وشاه شجاع را ازاین منظرتحت فشارگذاشته بودند تا ازحافظ دورباشد. برگردیم به شرح بیت اصلی:
عارداشت: ننگ داشت،دوری می کرد
کامران: کامیاب وخوشگذران
معنی بیت: اگرمعشوق نسبت به ما بی اعتنایی کرد ودَمی باما ننشست ازاین بابت شکایت واعتراضی نداریم. او پادشاهی کامروا وخوشگذران است وحق دارد که ازگدای ِ تُهیدستی همچون من، دوری گُزین،ازاوگله ای نیست گرچه:
ازعدالت نبود دور گرش پرسد حال
پادشاهی که به همسایه گدایی دارد
دَر نمیگیرد نیاز و ناز ما با حُسن دوست
خرّم آن کز نازنینان بختِ برخوردار داشت
درنمی گیرد: کارسازنمی شود، اثربخش نیست
نیاز وناز: حاجتمندی وغرور
"حُسن": معانی زیادی دارد ازجمله نیکوئی ، بهجت ،خوبی ،جمال ، خوبرویی ، زیبائی ،ملاحت ، رونق ، فروغ ، نزاکت ، لطافت ، خوشی ، درستی ، صحت ، استواری و..... دراینجا تمام معناهای حُسن مدّ نظرشاعربوده است.
ازمنظرحافظ " حُسن ِدوست" دراینجا فقط جاذبه وزیبایی ولطافت نیست بلکه به معنای ویژگی ِ خاص ورازآلود است. چرا که هیچ حیلتی درجلبِ توجّه او کارساز نمی افتد.
خرّم: ای خوشا
بختِ برخوردار: اقبال خوش،شانسی که سببِ برخورداری و کامیابی صاحبش می شود.
معنی بیت: نه تمنّا وعرض نیازمندی ونه قهرو غرور وبی توجّهی، هیچکدام اثربخش نیافتاد،هیچ یک جواب نمی دهد! خصوصیاتِ ویژه وخُلق وخویی رازآلود دارد هرحیله ای بکارمی بندم که بردل دوست(احتمالاً شاه شجاع) راهی بازکنم وبه دریای حُسن اوبپیوندم کارگرنمی افتد!
ای خوشا به احوال عاشقانی که دارای اقبالی نیکوهستندوبی هیچ حیلت و ترفندی،بی هیچ خونِ دل خوردنی، ازدوست جوابی گرفته وازعنایت وتوجّهِ او برخوردارمی باشند.
جان بیمارمرانیست زتو روی سئوال
ای خوش آن خسته که ازدوست جوابی دارد
خیز تا بر کِلکِ آن نقّاش جان افشان کنیم
کاین همه نقشِ عجب در گردش پرگار داشت
کلک: نی، قلم.
نقّاش: کنایه از آفریننده ی هستیست.
جانافشاندن: جان فدا کردن.
پرگار: ابزاری برای کشیدن اشکال هندسی 2 - فلک 3 - بخت و اقبال
معنی بیت: ای دل برخیز تا برهنرنمایی ومهارتِ اعجاب انگیز نقّاش هستی جان فشانی کنیم. ببین چگونه وباچه ظرافت وچه لطافتی این همه نقش ونگارشگفت آور و حیرت انگیز را به تصویر کشیده است!
حافظ پس ازآنکه ناامیدانه وباحسرت واندوه ازنامساعدی بخت وبی توجّهی معشوق می نالد،گویی که با به درد آمدنِ دلش، قصدنموده لحظه ای توجّه ِ خویش را به زیبائیهای خیال انگیز هستی معطوف دارد به این امید که شاید توانسته باشد اندکی ازشدّتِ اندوه وحسرتِ درونیِ خویش را بکاهد.
آنکه پُرنقش زداین دایره ی مینایی
کس ندانست که درگردش پرگارچه کرد
گر مُریدِ راهِ عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن ِ خانه ی خَمّار داشت
مُرید: دوستدار،پیرو، ارادتمند، پیرو فکر و اندیشه ی کسی بودن.
فکربدنامی مکن: ازبی آبرویی و رسواشدن نهراس
"شیخ صنعان" همان شیخ معروفیست که گویند درکعبه اقامت داشت وبه عبادت وپرهیزگاری مشغول بود. اوپس ازهفتادسال بندگی ِ زاهدانه، ناگهان دل به عشق دختری ترسا (مسیحی) سپرد ونهایتاً حاضر به خروج ازاسلام و گرویدن به مسیحیت، خوردن شراب و پرورشِ خوک شد لیکن دست از عشق برنداشت ومریدان خودرانیزازدست داد! حافظ ازاین رو که این شیخ درعاشقی پابرجا ماند کار اورا ستوده وازاوبه نیکی واحترام نام برده است.
خرقه: لباس صوفیان، دراینجا منظور لباس مخصوص عبادت است.
رهن گذاشتن: گِرو گذاشتن
خَمّار: شراب فروش
شاید حافظ این بیت رابه کنایه وبه منظورانگیزه دادن به شاه شجاع سروده است. شاه شجاعی که به رغم داشتنِ پیوندِ عاطفی باحافظ،ازروی ترس ازبدنام شدن، مصلحت اندیشی نموده وازاودوری می جست.
معنی بیت: اگرطالب عشقی، اگرحقیقتاً عاشق هستی، نباید ازبدنامی ورسوایی هراس داشته باشی، ببین که شیخ صنعان باآن همه اعتباراجتماعی و سابقه ی مذهبی، چگونه وباچه روحیّه ای درراهِ عشق قدم گذاشت وهمه ی دین ودل وآبرو واعتبارش رانثارکرد؟ رفتاراوخارق العاده بود، حتّا خرقه ی زُهد وپرهیزگاری خویش رانیز به خواستِ معشوق ، در اِزای جام شرابی درنزدِ باده فروش گِرو گذاشت!
ازنظرگاه حافظ "شیخ صنعان" دراواخرعمر به حقیقتی بزرگ نایل شد. اوبهترین کاررا درآن لحظه که دل به عشق سپرد انجام داد و به رهایی رسید، ازننگ وازنام رهاشد، ازبند تعلّقاتِ دنیوی واُخروی خلاص شد. قبل ازآن دربندِ شهرت وقید وبند بود وعیب های زیادی داشت.
داشتم دَلقی وصدعیبِ مرامی پوشید
خرقه رهن می ومطرب شد وزُنّاربماند
وقتِ آن شیرین قلندر خوش که در اَطوار سیر
ذکر تسبیح مَلَک در حلقه ی زُنّار داشت
بعضی ازشارحان این بیت را ازبیتِ قبلی جدا پنداشته ونتوانسته اند معنای حافظانه ای برداشت نمایند. درحالی که بنظرنگارنده ی این شرح، زیبایی ولطافتِ معنای این بیت، درادامه ی بیت قبلی بودنست ومنظوراز "شیرین قلندر" همان شیخ صنعان است که به درخواستِ معشوقه ی خویش به رسم مسیحیان زُنّاربه کمربست وچوپانی خوک نمود. ازنظرحافظ این رفتارها شیرینکاریِ قلندرمآبانه هست که ازعهده ی هرکسی برنمی آید.
اَطوار سیر: روشها وحالتهای سیرو سلوک
زُنّار: رشته ای که مسیحیان به وسیلة آن صلیب را به گردن آویزند. 2 - کُستی ؛ شالی که زردشتیان به کمر بندند.
معنی بیت: ای خوشا به حالِ شیخ صنعان، آن ازبندِ تعلّقات رسته ای که درگذرازمراحل سیر وسلوک، با اینکه به ظاهرزُنّاربه کمربسته بود لیکن درباطن ودراعماق ِدلش، به ذکرو تسبیح ِ خداوند مشغول بود.
نکته ی ظریفی که دراینجا ودر دل معنای این بیتِ نغزوزیبا نهفته وازدید بسیاری پنهان مانده این است:
چنانکه می بینیم مراحل واطوار "سیروسلوک" درنظرگاه حافظ، کلیشه ای وثابت نیست. بلکه این مراحل ومنازل متغیّرومتنوعند. نگاه اوبانگاهِ همه ی عارفان تفاوتهای بنیادی دارد. اوبا نگرشِ ویژه ای که نسبت به جهانِ پیرامونی وهمچنین به مراحلِ "سیروسلوکِ عارفانه" دارد، تمام رفتارهای شیخ صنعان را حالتهای معنوی وبخشی ازسیروسلوکِ عارفانه می شمارد. یعنی این شیخ عزیزاز زاویه ی نگاهِ حافظ ، چه آن زمان که درمکّه اقامت داشته وبه زهد وپرهیزگاری مشغول بود، چه آن زمان که دل به عشقِ دخترترسا می بازد وچه آن زمان که ازدین خارج شده ، خرقه رهن ِ میکده کرده وزُنّارِ کُفر به کمرمی بندد همه وهمه ازبازی های عشق واطوار سیر وسلوکِ عارفانه هستند واوچون درهمه حال،خالصانه درپیِ حقیقت می گشته بنابراین رفتارهای او حقیت جویانه بوده ودرحُکم عبادت محسوب می گردند چراکه:
همه کس طالب یارند چه هشیار وچه مست
همه جاخانه ی عشق است چه مسجد چه کنشت
چشم حافظ زیر بام ِ قصر آن حوری سرشت
شیوه ی جنّات تَجری تَحتها الاَنهار داشت
حوری سرشت: کسی که فطرتِ پاک وذاتِ زیبائی دارد
جنات تجری تحتهاالانهار: باغهایی دربهشت که در پای درختانِ آنها، آب روان باشد. حافظ ِخوش ذوق دراین بیت، آیه ی 57 سوره ی نساء را دستمایه ی خودقرارداده ومضمون خیال انگیزی خَلق نموده است.
معنی بیت: چشمانِ اشکبارحافظ زیر بام قصر باشکوهِ آن معشوقِ زیباروی، به مانندِ جوی آبی اززیردرختان روان می شد ومفهوم آیه 57 سوره ی نسا رادرذهن تداعی می نمود.... باغهایی که زیردرختان آن آبی روان باشد.....
۷ در ۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۳۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۶ - گفتار اندر نظر در حق رعیت مظلوم:
تو کی بشنوی نالهٔ دادخواه
به کیوان برت کلهٔ خوابگاه؟
در اینجا کِلّه بر وزن زله به معنی سراپرده و سرپوش است.
تو کی ناله مدعی و دادخواه را بشنوی وقتی چنان دور شده ای که خرگاه یا سقف خوابگاهت به کنار کیوان رسیده است.
مقام و جایگاه بلند را به کیوان نسبت میدهند.
ز میخ ماه تا خرگاه کیوان
دراو پرداخته ایوان بر ایوان
نظامی
درون خرگه از بوی خجسته
بخور عود و عنبر کله بسته
نظامی
میدمد صبح و کله بست سحاب
الصبوح الصبوح یا اصحاب
حافظ
فرزین پرهام در ۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۳:
1- سوال: آیا تفاوت میان زاهد و زهد فروش در بهره ی مادی بردن از زهد است
2- به نظرم مصرع به چشم مردم دست از رخ تو گل چیدن به شکل زیر موزون تر است و ....
به چشم مردم و دست از رخ تو گل چیدن
.....و مفهوم ملموس تری را ارائه خواهد داد که البته به نوعی ایهام هم دارد، چرا که دست هم میتواند دست مردم قلمداد شود و هم دست راوی یعنی حضرت حافظ،
آیا احتمال که حرف واو جا افتاده باشد دور از واقع است؟
nabavar در ۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰۵:
سروش جان
مولوی دو دیوان شعر دارد ، که یکی دیوان شمس نام دارد و دیگری مثنوی ،
هردو از مولوی ست
زنده باشی
سروش در ۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰۵:
با سلام .من چند وقته یک موضوعی ذهنم و درگیر کرده .اونم اینه که شمس و مولانا مگه دو شخص جدا نبودن؟ پس چرا تو دیوان هاشون شعر تکراری هست؟ یا مثلا همین سایت شما یک شعرو که جستو جو میکنی میزنه دیوان شمس مولانا از کجا بفهمیم شعر برای خود شمس هست یا شعر مولاناست؟
ممنون میشم پاسخ بدید
nabavar در ۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۴۲ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب نهم در توبه و راه صواب » بخش ۱۷ - حکایت:
که شرمت ز بیگانگان است و خویش
گویا ” که “ به مانای{ ای کسی که} باشد
محمدعلی سبحانی در ۷ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۳:
در برخی منابع برای بیت دوم به جای نیرنگ ، بیرنگ آمده است
تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ عارضت
حالیا بیرنگ نقشی خوش بر آب انداختی
روفیا در ۷ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:
عباس در ۷ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲:
این بحث گسترده ای که در مورد بیت :
بشوی اوراق اگر همدرس مایی
که علم عشق در دفتر نباشد
بین دوستان درگرفته است بسیار معنای واضحی دارد و آن اشارت حضرت حافظ به واقعه اولین دیدار شمس و مولاناست که در آنجا بعد از اتمام مجلس درس و بحث مولانا در مسجد قونیه بهمراه شاگردان و مریدان ، شمس او را دم حوض صحن مسجد میبیند و بعد از گفتگوی کوتاهی یا بلندی ، به او میگوید علم عشق در نوشته و کتاب و درس و بحث نیاید و در ریاضات عمل برآید ! و میگویند کتاب درس مولانا را از دستش میگیرد و در آب حوض می اندازد و حافظ به شیرینی و رندی بدان واقعه اشاره میفرماید . والله اعلم
نادر.. در ۷ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸۹:
عشق آموخت مرا شکل دگر خندیدن...
نادر.. در ۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰۸: