گنجور

حاشیه‌ها

رضا در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳:

گر ز دستِ زلفِ مُشکینت خطایی رفت رفت
وَر ز هندوی شما بر ما جفایی رفت رفت
زلف مُشکین: زلفِ زلف سیاه ومعطّر.
رفت رفت: اهمیّتی ندارد زیاد مهّم نیست.
هندو: به غلامان هندی گفته می شد که سیاه بودند ودردرازدستی وراهزنی معروف بودند، دراینجا کنایه ازخط و خال وچشم وزلفِ سیاهِ معشوق است. لیکن باتوجّه به اینکه زلف درمصرع اوّل آمده همان خط وخال وسیاهی چشم مدّنظرشاعراست.
معنی بیت: از جانبِ زلف سیاه و معطّر تو اگرخطا واشتباهی سرزد و از چشمان وخال وخطِ سیاه تو، ستمی به ما رسید،اشکالی ندارد زیاد مهم نیست.
سئوال این است که چراعاشق چنین می گوید وچه ستمی برعاشق واردشده که حال آن رابی اهمیّت می شمارد؟
پاسخ این سئوال در دانستن شان نزول غزل است. این غزل زیبا وغم انگیز به احتمال زیاد،چنانکه ازفحوا ولحن کلام، ازجنس واژه ها وعبارات بکارگرفته شده پیداست،درزمانی سروده شده که حافظ براثر توطئه ها ودسیسه های سخن چنینان، سرانجام با فتوای فقهای متعصّب و موافقتِ شاه شجاع به یزد تبعید گشت.
دراین غزل حافظ به رغم آنکه گلایه راچاشنی ِکلام خودکرده است با مناعت طبع وشجاعتِ حافظانه، از باورها واعتقاداتِ خویش دفاع نموده ودرمقابل این تصمیم، اظهارعجز و ناتوانی نکرده وعزّت وشرف خود را آزاردمنشانه حفظ نموده است.
گرچه شکوه وگلایه ازستمی که درحق حافظ شده، درپس زمینه ی همه ی ابیات موج می زندلیکن ازآنجاکه حافظ نیک می داند که شاه شجاع تحتِ فشارافراطیّون ودلواپسان زمانه برخلافِ میل قلبی باحُکم تبعید موافقت نموده است به همین سبب ازَشخص شاه شجاع دلگیرنیست. حافظ دراین غزل نشان داده که عهدوپیمان عاشقی نشکسته وهنوزعاشق زلف وخط وخال شاه شجاع ِ جوان وخوش قد وقامت است وهیچ رخدادی نمی تواند عشق میان او وشاه شجاع راتحت تاثیرقرارداده وکمرنگ نماید‌. دراین غزل خواهیم دید که حافظِ عاشق پیشه چگونه جام شوکران را ازدست محبوب گرفته وعاشقانه سرمی کشد و تلخی ِاین زهررا به شیرینیِ عشق وعطروبوی زلفِ سیاهِ معشوق خنثی وتحمّل پذیرمی سازد.
هزاردشمنم اَرمی کنند قصدِهلاک
گرم تودوستی ازدشمنان ندارم باک
اگرتوزخم زنی بِه که دیگری مرهم
وگرتوزهردهی بِه که دیگری تریاک
برقِ عشق اَر خرمنِ پشمینه پوشی سوخت سوخت
جور شاه کامران گر بر گدایی رفت رفت
برق عشق:عشق به برق تشبیه شده که خرقه ی پشمینه رابه آتش کشیده است.
پشمینه: لباس وخرقه ی درویشی
کامران: ،خوشگذران وکامیاب
معنی : اگر خرقه ی درویشیِ من به آتش برق عشق سوخت وخاکسترشد اشکالی ندارد هرچه دارم فدای عشق باد. واگرازطرف پادشاهی کامروا جفایی برگدایی همچون من رفت هیچ اهمیّتی ندارد.
حافظ دوام وصل میسّرنمی شود
شاهان کم التفات به حال گدا کنند.
در طریقت رنجش ِ خاطر نباشد می بیار
هرکدورت راکه بینی چون صفایی رفت رفت
طریقت: راه وروش،مسلک، دومین مرحله ازمراحل سه گانه ی سیروسلوکِ عارفانه که عبارتنداز: شریعت طریقت، حقیقت.
کدورت: آزردگیِ خاطر،ناراحتی
معنی بیت: درمسلکِ ما که درحال سیروسلوک هستیم رنجیدن معنایی ندارد ما ازهیچکس کینه به دل نمی گیریم ونمی رنجیم باده بیاورخوش باشیم اگرکدورتی هم باشد همانگونه که خوشی وخرّمی درگذرند این نیزمی گذرد وبه فراموشی سپرده می شود.
وفا کنیم وملامت کنیم وخوش باشیم
که درطریقتِ ما کافریست رنجیدن
عشقبازی را تحمّل باید ای دل پای دار
گرمَلالی بود بودوگر خطایی رفت رفت
معنی بیت: ای دل درعشقبازی باید صبور وشکیباباشی،بی تابی مکن اگرهم درعشقبازی رفتاری ملالت انگیز رخ نمود ویاخطایی ازجانبِ معشوق صورت گرفت اشکالی ندارد تحمّل کن ومقاوم باش.
ترسم کزین چمن نبری آستین گل
کزگلشن اَش تحمّل خاری نمی کنی
گر دلی از غمزه ی دلدار باری بُرد بُرد
ور میان جان و جانان ماجرایی رفت رفت
غمزه: عشوه ، نازواِفاده و حرکاتِ دلبرانه ی چشم و ابرو
معنی بیت: اگرازحرکاتِ دلبرانه ی معشوق، دلِ عاشق زیرباراندوه وحسرت به تنگ آمد مهم نیست واگرمیان عاشق ومعشوق هراتّفاقی رُخ داد خیراست وملالی نیست.
ماجرای من ومعشوق مرا پایان نیست
هرچه آغاز ندارد نپذیرد انجام
از سخن چینان ملالت‌ها پدید آمد ولی
گر میان همنشینان ناسزایی رفت رفت
سخن چینان دراینجا همانهایی هستند که ازسرکینه وحسادت،اشعار آزادیخواهانه ی حافظ را دستآویز خویش قرارداده وشاه وشجاع وعلمای متعصّب ویکسویه نگرشریعت رابر علیه ِ اوشوراندند.
معنی بیت: درست است که ازدشمنی سخن چینان این وضعیّتِ ملالت باررقم خورده است لیکن من ازحق خودمی گذرم چراکه درمیان همنشینان رخدادهای اینچنین غیرمعمول نیست ومن هیچ شکایتی ازآنها ندارم .
گربدی گفت حسودیّ ورفیقی رنجید
گوتوخوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
عیب حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاه
پای آزادی چه بندی گر به جایی رفت رفت
خانقاه: صومعه ،عبادتگاه صوفیان. ظاهراً حافظ درپی جستجوی حقیقت مدّتی به جمع صوفیان پیوسته بوده،
لیکن بامشاهده ی فریبکاریها ودَغل بازیهای آنها درنگ نکرده وآنجارا ترک نموده است.
پای آزادی چه بندی: پای یک آزاداندیش را چگونه می توانی ببندی
معنی بیت: ای واعظ ِسخن چین که پشت سرحافظ بدگویی می کنی وازخانقاه رفتن اورا دستآویزقرارداده وبا بوق وکرنا درمجالس عمومی اعلام می کنی، آری من ازخانقاه که مکان ریا وتزویراست رویگردان شدم وخود را خلاص کردم تونمی توانی پای آزاد اندیش وآزادمردی چون مرا به بندی ، کسی که ازتمام قید وبند تعلّقات رهاگشته،هرجا که بخواهدمی رود.
زکنج صومعه حافظ مجوی گوهرعشق
قدم برون نِه اگرمیل جستجوداری

نگار شرفی در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:

منظور علیرضا بود نه امین کیخا

نگار شرفی در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:

امین کیخا, در بیت مذکور حافظ میگوید کارش به جایی رسیده که با وقایع طبیعی راز میگوید. منظور از برق لامع رعد و برق است.

نگار شرفی در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹:

یغما, سیاه به معنی برده و غلام هم هست. آیا در بیت سوم منظور از سیاه همین نوکر و غلام نیست؟ یعنی خوشا به سعادت نوکری که دایم با فرخ همراه هست.

جواد در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۴۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۵۰:

این رباعی رو به همراه یه رباعی دیگه از خیام محمد معتمدی به همراه نی هوشمند عبادی در برنامه ی رادیو هفت اجرا کرده که واقعا زیبا است.

روفیا در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۲۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱ - پادشاهی ضحاک تازی هزار سال بود:

پراکنده شد کام دیوانگان
یعنی منطقه دهان دیوانگان گسترش یافت؟
گویا شیخ فضل الله نوری خطاب به رضا خان که هشدارش داده بود پایش را از روی دم ایشان بردارد گفته بود که محدوده دم خود را تعیین کنید چرا که هر کجا ما پای میگذاریم آن روی دم شماست.
باز هم آن دم بود. بهتر بود از کام، آن هم کام دیوانگان. که ما هر جا پای می گذاریم کام دیوانگان در آنجا پهن است و هر لحظه ممکن است بلعیده و در وجود دیوانگان هضم و جذب شویم.

همایون در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۹۰:

هستی‌ بر تاریکی‌ می‌‌افزاید و انبوهی را می‌‌گستراند تا یکی‌ نوری و یکی‌ یگانه‌ای را پدیدار سازد
هستی‌ با استثنا‌ها کار می‌‌کند و توانائی و زیبایی خود را نمایش می‌‌دهد
زمینه کار تاریکی است تا خورشیدی نمایان گردد و بسیار کوچکی می‌‌آید تا بزرگی آشکار شود
در میا‌‌ن آدم‌های بی‌ شمار است که انسانی‌ ظاهر می‌‌گردد و وقتی آمد آنگاه همه هستی‌ در خدمت او در می‌‌آید
این راز هستی‌ است و با رازورزی می‌‌توان به آن پی‌ برد نه با علم و دانش که هستی‌ و آفرینش همه در خدمت آن گوهر و پهلوان و انسان یگانه اند که هر از گاه در پهنه هستی‌ چون خورشیدی می‌‌درخشد
چون آن‌ اوست خالق عالم به یک سری

روفیا در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۸:

افزون کنم که در اصل معادل دقیق فاش کردن یا فاحش کردن به عنوان ترجمه واژه bettray واژه لو دادن است.
مانند کسی که تا زبانش بسته است یا تریبونی ندارد چندان خود را و وضع حاکم را لو نمی دهد. ولی امان از اینکه نطقش باز شود!
وقتی در شیراز درس می خواندم دو دانشجوی پسر تعریف می کردند که روزی دختری از نوع مکش مرگ ما را در فروشگاه رصد می کردند. به قول امروزی ها در نخ ایشان بودند!
تا اینکه دختر که در حال چشیدن پنیر بود دهان گشود و فرمود :
مززه ی سفتوِ saftow میده!
«مزه سفیداب می دهد»
آن طور که می گفتند بعد از اینکه دخترک خودش را لو داده بود پا به فرار گذاشتند!

داود در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۹ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۶۳ - در حسب حال:

منظور از ناشاعر را نفهمیدم! اتفاقا انوری یکی از شاعران بزرگ ایران است. گاهی برای فهم یک بیت او باید چندین کتاب خواند!انوری شاعری مداح بوده ولی دلیل نمیشود که هنری شاعری او را نبینیم.

امین حدادی در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۳ دربارهٔ هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۷:

در بیت ششم مصرع دوم احتمالا همه عالم صحیح است.

نادر.. در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۲ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:

تا تماشای وصال خود کند،
نور خود در دیدهٔ بینا نهاد!..

نگار شرفی در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:

آرینا, کی گفته که هر کس اجازه داره هر تفسیری دلش بخواد از اشعار حافظ بکنه؟ تنها در صورتی یک تفسیر خاص مجاز و موجه هست که با کلیه روحیات و عقایدی که حافظ مکررا در اشعارش به نمایش گذاشته، و همچنین با ساختار زبانی و ادبی شعر و مضمون بقیه مصرعهای آن شعر بخصوص سازگار باشه. در غیر این صورت میشه هتک حرمت شاعر، خصوصا اگر تفسیر شما مستقیما با روحیات و عقاید شاعر در تضاد باشه. این تفسیری که شما ذکر کردی با استفاده ای که حافظ مکررا از مفهوم رندی در اشعارش میکنه در تضاد هست.

نادر.. در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۴۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر:

این جهان کوه است و ....

رضا در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲:

آن تُرک پری چهره که دوش از بر ما رفت
آیا چه خطا دید که از راه خطا (ختا) رفت
جای بسی تاسّف وتالّم است که بعضی متعصّبِ ناآگاه، بدون اطلاع ازشان غزل، این غزل را درمدح امام زمان دانسته وجاهلانه درحق ِ امام زمان، حضرت حافظ، مخاطب غزل شاه شجاع و دوستداران حافظ جفاکرده اند. غافل ازاینکه حافظ شیعه نبود، سنّی هم نبود اوپرورش یافته ی مکتب اسلام بودلیکن به استناد اشعارزیادی که دردیوان اوثبت وضبط شده، اودرگذرزمان به یک نوع آزاداندیشی رسیده وخود بنیادِ مسلکِ رندی رابرپایه ی عشق وانسانیّت بنانهاده است. مَسلکی فراقومی، فرامذهبی وجهان شمول که محصولِ یافته های حافظ ازقرآن،ادیان ومذاهب مختلف به اضافه ی اندیشه های شخصی این فرزانه ی روزگاران بوده ودرچارچوب هیچیک ازمذاهب وادیان قرارنمی گیرد وهیچ برچسبی جز"رندی ِحافظانه" نمی پذیرد.
جنگ هفتاد ودوملّت همه راعذربنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
این غزل زیبا ،عاشقانه وسوزناک در فراق شاه شجاع دوست صمیمی وانیس ومونس حافظ سروده شده است. هم او که در نبرد با برادر خود "شاه محمود" شکست خورد وباتوافقی که بین آن دوصورت گرفت به مدّتِ حدود سه سال ازشیرازخارج شد ودوباره بازگشت وزمام امور رابه دست گرفت.
تُرک پری چهره: تُرک زیباچهره، کنایه از شاه ‌شجاع که مادرش تُرک تباربود.
خطا ی اوّل : اشتباه، خلاف
خطای دوّم : نام شهریست از ترکستان، زمین مُشک خیز منسوب به خوبرویان و شاهدان، راه خطا کنایه ازراه دور ودراز است. البته که شاه شجاع ازشیرازبه ابرقو رفت نه ولایت ختای، دراینجا کنایه ازاین است که ازدسترس ما خارج شد وبه راه دوررفت.
معنی بیت: آن تُرک ِخوش سیما که دیشب ازپیش مارفت آیا ازما خطا و اشتباهی دید که ماراترک کرد وبه مقصد دوری(ختای ولایتی ازترکان) رفت.
دوچشم شوخ ِتوبرهم زده خَتا وحَبش
به چین زلف توماچین وهند داده خراج
تا رفت مرا از نظر آن چشم ِجهان بین
کس واقف ما نیست که ازدیده چه‌ها رفت
نظر: دیدگاه، چشم
چشم ِجهان بین : "چشم" دراینجا استعاره ازشاه شجاع است . یعنی اینکه شاه شجاع برای من مانند نور چشم عزیزبود، به اندازه ی چشم اهمیّت داشت. چشمی بود که به واسطه یِ آن آگاهی و بصیرت پیدا می کردم وازآن روزن جهان ِ پیرامونی رامی دیدم.
کس واقفِ مانیست: کسی ازحال وروزماخبر ندارد.
معنی بیت: اززمانی که ازنظرگاه ِ من آن نورچشمی عزیز رفت آن کسی که مثل چشمان من بود وبه واسطه ی آن بصیرت وبینایی پیدامی کردم،هیچ کس نمی داند که چه حال وروزی دارم وچه چیزارزشمندی ازچشمان من رفته است.
به خاک پای توسوگند ونور دیده ی حافظ
که بی رخ توفروغ ازچراغ دیده ندیدم
بر شمع نرفت از گذرِ آتشِ دل دوش
آن دود که ازسوزجگربرسرما رفت
معنی بیت: ازداغ رفتنِ محبوب، آن دودی که ازسوز وگدازجگر، بالای سرما بلندشد برسرشمع که دلش آتش گرفته ومی سوزد نرفت. یعنی داغ ِ رفتن تو ازشعله ی آتش نیز سوزنده تراست.
صبابگوکه چه ها برسرم دراین غم عشق
ز ِ آتش ِ دلِ سوزان و دودِ آه رسید
دوراز رُخ اودُم به دَم ازگوشه ی چشمم
سیلابِ سرشک آمد و طوفانِ بلا رفت
"دور ازرخ او" ایهام دارد:1- الهی که بلا وبدی ازرخساراو دورباد مانند دورازجان. 2- درفراق او، درنبودِ روی او
معنی بیت: آن یارسفرکرده الهی که بلاوبدی ازرخسار اودورباد، درفراق رویش، ازگوشه ی چشمانِ اشکبارم سیلاب جاری شد وبلاهای زیادی بسان طوفان به سرم آمد.
ازآب دیده صد رَه طوفان نوح دیدم
وزلوح سینه نقشش هرگزنگشت زایل
از پای فتادیم چوآمد غم هجران
دردرد بمُردیم چوازدست دَوارفت
معنی بیت: غم هجران و نبودِ تو مارا ازپای انداخت دردرد فروماندیم ومرگ رابه چشم خوددیدیم زمانی که نوشداروی جان ازدست رفت.
ازاین مرض به حقیقت شفانخواهم یافت
که ازتودرد دل ای جان نمی رسد به علاج
دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت
عمریست که عمرم همه درکاردعا رفت
دل مشتاقانه امیدواربودکه ازطریق توسّل به دعا می توان دوباره به وصل معشوق نایل شد، تمام عمرم دردعا وطلب سپری شد ولیکن توفیقی حاصل نگشت.
دل گفت فروکش کنم این شهربه بویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود.
احرام چه بندیم چو آن قبله نه این جاست
در سعی چه کوشیم چو از مروه صفا رفت
احرام بستن: بستن دو تکّه پارچه ی سفید بدون دوخت به کمر و روی دوش ، به منظور ورودبه حریم کعبه وزیارت خانه ی خدا. دراینجا معشوق زمینی به عنوان کعبه وقبله ی عاشق درنظرگرفته شده وعاشق برای دیدار وزیارت او همانندِ حاجیان، احرام می بندد. حال که معشوق به مکانی دورازدسترس رفته، عاشق احرام بستن را بی ثمر وبیهوده می بیند.
صفا و مروه: دو نقطه که حجّاج می بایست هفت مرتبه این فاصله را بصورت رفت وبرگشت طی کنند تامراسم حج کامل گردد این عمل را سعی می‌نامند.
صفا دراینجا ایهام دارد:1- مکان بلندی است از کوه ابوقبیس درمکه. 2- خوشی وخرّمی وکنایه ازمعشوق. امّا باید توجّه داشت که معنای اوّل مدِّ نظرنبوده وصفا تنها به معنای خوشی وخرّمی بکارگرفته شده است. معنای اوّل صرفاً درپس زمینه ی معنا، به عنوان مکمّل ِ مروه یادآورمناسک حج است.
حافظ خوش ذوق که به معشوق حُرمتِ کعبه بخشیده است، ازواژه های اختصاصی حج ورسم ورسومات آن، بهره جسته ومضمونی عاشقانه خَلق نموده است.
معنی بیت: حال که قبله وکعبه ی ما(معشوق) ازاینجا عزم سفرکرده و رفته است احرام بستن ما چه سودی دارد؟ درمصرع دوّم:
عمل سعی (به شرحی که داده شد) نیزبیهوده می باشد چراوقتی که قبله (معشوق) رفته وحضورندارد کوشش کنیم؟ بنابراین درمروه به سببِ نبودِ معشوق هیچ صفا(خوشی وخرّمی) نمانده وسعی ما هیچ نتیجه ای ندارد.
اشکم اِحرام طوافِ حَرَمت می بندد
گرچه ازخون دل ریش دَمی طاهرنیست
دی گفت طبیب ازسرحسرت چومرا دید
هیهات که رنج تو ز قانونِ شفا رفت
هیهات: چه دور است و فارسیان در مقام تحسّر و تأسّف استعمال نمایند.
"قانون ِشفا" ایهام دارد: 1- قوانین مربوط به مداوای بیمار2-اشاره به دوکتاب ابوعلی سینا دارد یکی به نام "قانون" که مربوط به علم طب و دیگری به نام "شفا" در منطق و الهیات و طبیعیات است.
معنی بیت: دیشب که طبیب وضعیّتِ نامساعد مرا دید ازسرحسرت گفت: افسوس که امکان مداوای تومیسّرنیست دورازذهن است که توشفاپیداکنی.
دردم نهفته بِه زطبیبان مدّعی
باشد که ازخزانه ی غیبم دواکنند
ای دوست به پرسیدن حافظ قدمی نه
زان پیش که گویند که ازدارفنارفت
دار فنا: خانه نیستی، کنایه از دنیا.
معنی بیت: ای دوست ازحافظ که بیمارعشق است عیادت کن واز احوالات اوپرسشی کن پیش ازآنکه ازدیگران بشنوی حافظ ازاین دنیا رفت.
امروز که دردست تواَم مرحمتی کن
فردا که شوم خاک چه سوداشک ندامت

نستوه در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۴۱ دربارهٔ عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۵) حکایت در ذمّ دنیا:

در مصرعِ دومِ بیتِ نخست، «دُنیی» به خطا «دینی» تایپ شده است. بیت ناظر است به «الدنیا جیفۀ و طُلّابها کلابٌ» که در برخی کتب همچون مصباح الشریعه و مثنوی به عنوان حدیثی از پیامبر اکرم (ص) آمده است، ولی عجلونی در کشف الخفا و مزیل الالباس از قول صغانی آن را حدیث جعلی دانسته و خودش آن را مَثَل سائر تلقّی کرده است. شافعی در بیتی چنین گفته است:
و ما هی الّا جیفۀ مستحیلۀ/ علیها قد همّهنّ اجتذابها
جامی نیز خیلی زیبا چنین سروده است:
دنیا جیفه ست و اهل دنیا/ اکثر چو سگان جیفه خواره
اگر در بیت منظور عطار از پاکیزه گوهر، شافعی نبوده باشد، حضرت علی است. زیرا عجلونی در منبع مذکور حدیث زیر را از ایشان آورده است:
الدنیا جیفۀ، فمن ارادها فلیصبر علی مخالطۀ الکلاب.
البته این جمله در نهج البلاغه نیامده و بعدها در مستدرک نهج البلاغه آورده اند. در غرر الحکم نیز نیامده است. شاید با جستجوی بیشتر در منابع دیگر بتوان یافت.

مسافر در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۱۳ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۷۲:

هشت شب بیخوابی...

"زان ساقی خودم که نیابم درین جهان
مردی سزای باده مردآزمای خویش"

روفیا در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۰۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱ - مدافعهٔ امرا آن حجت را به شبههٔ جبریانه و جواب دادن شاه ایشان را:

خوشحالم که مشعوف شدید.

روفیا در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۰۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱ - مدافعهٔ امرا آن حجت را به شبههٔ جبریانه و جواب دادن شاه ایشان را:

سپاسگزارم مجتبی خراسانی گرامی
توضیح رسایی بود.

نستوه در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۴۹ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۷:

مصرعِ یکمِ بیت چهارم، تضمینی است از سنایی. بیت ناظر است به «الدنیا جیفۀ و طُلّابها کلابٌ» که در برخی کتب همچون مصباح الشریعه و مثنوی به عنوان حدیثی از پیامبر اکرم (ص) آمده است، ولی عجلونی در کشف الخفا و مزیل الالباس از قول صغانی آن را حدیث جعلی دانسته و خودش آن را مَثَل سائر تلقّی کرده است. شافعی در بیتی چنین گفته است:
و ما هی الّا جیفۀ مستحیلۀ/ علیها قد همّهنّ اجتذابها
جامی نیز خیلی زیبا چنین سروده است:
دنیا جیفه ست و اهل دنیا/ اکثر چو سگان جیفه خواره

نادر.. در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۴:

چندان چو صبا بر تو گمارم دم همت
کز غنچه چو گل خرم و خندان به درآیی..

۱
۲۹۸۱
۲۹۸۲
۲۹۸۳
۲۹۸۴
۲۹۸۵
۵۵۲۸