گنجور

حاشیه‌ها

رهگذر در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۲۳ دربارهٔ وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱:

با سلام. درسته که پس از گذشت سال ها املای 100 از سد به صد تغییر پیدا کرده ولی نباید بنا به نظر خود تغییری در املای شعر یا کلمات ایجاد کنیم. این کار شما خلاف قوانین کپی رایت هم هست. شعر یک اثر معنویه که باید به همان صورت و سبک حفظ بشه. مثل این میمونه که برای یک بنای تاریخی آیفون تصویری بذاری یا درب چوبی اون رو عوض کنی و درب برقی کار بذاری. به قول دوستمون اگر هم خواستید میتونید در پاورقی توضیح بدید. افراد در جایگاهی نیستن که بتونن در اشعار دست ببرن و تغییری در اون ایجاد کنن.

 

همایون در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۹:

جفتی معنی یکسانی، پیوستگی، یاری، هماهنگی، برابری، همگونی، همپائی میدهد
داستان هستی‌ داستانی‌ بی‌ آغاز است آغاز آن‌ تنها توانایی و رهایی و آزادی است
بی‌ رنگی‌ و بی‌ مکانی، بی‌ زمانی، نه شادی و نه روشنایی
تنها چیزی که همیشه بوده و هست عشق نامیده میشود
داستان هستی‌ با عشق ادامه میابد و با عشق هم پایان میپذیرد اگر پایانی داشته باشد
داستانی‌ که هست و بسیار شنیدنی داستان دو دوست است
رازی‌ که مثل روز حس و دریافت میشود اما مثل شب قابل بیان نیست
تنها شاعران هستند که هستی‌ گاه کلامی و پیامی را از لبانشان بیرون میریزد

 

نادر.. در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۴:

گفتم تو کیستی گفت مراد همه
گفتم من کیستم گفت مراد مراد..

 

شیخ حسن در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۶ دربارهٔ رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۷:

با درود
گرما به نادرست است
گرمابه درست است
با سپاس.

 

عمر شیردل در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۴۹ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶:

در نسخه دیگر بیت اول ، مصرع اول ، چنین آمده : راز ها را در میان خواهم نهاد

 

فرزاد شهزاد در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۵۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۲ - سخنی چند در عشق:

با سلام و عرض ادب
بیت هشتم مصرع دوم بنظراینگونه صحیح تر است
«اگرچه»گربه باشد دل در او بند
اگر خود معنی بیت را عوض میکند
چون خر به خواب و خوردن قانع نباش
عشق را تجربه کن اگرچه یا حتی اگر نسبت به گربه ای باشد

 

علیرضا اصفهانی در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۰۳ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴:

سلام
وزن مصراع
گر به شمشیر کشد ابروی او، تسلیم شو
غلط است. با اصلاح «شمشیرت» وزن شعر درست می‌شود.

 

سیامک در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۲:

جناب درودیان ، ایکاش اشاره ای به نام ستاد شفیعی کدکنی می کردید که نوشته ها از اوست

 

مجتبی در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۳۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:

فقط خواستم از گردانندگان این سایت تشکر کنم. شما کاری بسیار ارزشمند انجام داده اید. من به زبانهای نروژی و انگلیسی هم می خوانم ولی هیچ کجا ساتی اینچنین پیشرفته ندیده ام. با کلیک بر روی یک واژه به لغتنامه دهخدا می روی و با یک اشاره به یک آیه به سایت قرآن رهنمون میشوی.
باری، جای تاسف است که با اینهمه امکان خیلی ها این گنجینه روحبخش را نیافته اند. درود بر شما و همه استفاده کنندگان

 

تماشاگه راز در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶:

شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان:
حافظ این غزل را به استقبال از غزل خواجو کرمانی ساخته و پرداخته است. غزل خواجو در 9 بیت و بسیار روان و دارای تشبیهات دلنشین است و حافظ در چند بیت در مقام مقابله با خواجو برآمده است:
1- خواجو در مطلع غزل خود خویشتن را شیفته و دل از دست رفته به خاطر طره مشکین و خط زنگاری محبوب خود قلمداد می‌کند و حافظ در مقام تعریض برآمده می‌فرماید:
لطیفه‌یی است نهانی که عشق از او خیزد
که نام آن نه لب لعل و خط زنگاری است.
و بطوری که مشاهده می‌شود شاعر شیراز با دیدی وسیع‌تر به انگیزه عشق و مطلب و مضمون نگریسته است و در دو بیت بعد نیز در این باره داد سخن داده می‌فرماید زیبایی در چشم و زلف و خال و رنگ چهره نیست و هزار نکته دیگر در کار است که چشم تیزبین عاشقان عارف آن را می‌بیند و فی‌الجمله به یکی از آنها اشارت کرده می‌فرماید:
مجردان طریقت به نیم جو نخرند
قبای اطلس آن کس که از هنر عاری است
حافظ در این بیت که به صورت ضرب‌المثل درآمده دید خود را از قالب ظاهری جمال یار برگرفته و به ویژگیها و امتیازاتی متوجه می‌کند که سبب عمق و پایداری و دوام عشق می‌باشد و یکی از آنها را که هنر است نام می‌برد.
2- خواجو می‌فرماید:
ندانم این نفس روح‌بخش جان‌پرور
نسیم زلف تو یا بوی مشک تا تاری است
و حافظ در مقام اعتراض و پاسخ برآمده خطاب به خواجو می‌فرماید:
در آن زمین‌که نسیمی‌وزد ز‌طره دوست
چه جای دم زدن نافه‌های تا تاری است
و تشبیه خواجو را دون شأن زلف محبوب می‌داند.
3- خواجو در عظمت مقام و بی‌اعتنایی محبوب می‌گوید:
به حضرتی‌که شهان‌را مجال‌گفتن نیست
چه جای زاری سرگشتگان بازاری است
و حافظ قدم را فراتر نهاده می‌فرماید:
برآستان تو مشکل توان رسید آری
عروج بر فلک سروری به دشواری است
چه رسد به اینکه عاشق به آنجا رسیده و بنشیند و ناله و زاری سر دهد.
4- خواجو در غزل خود مضمون و تشبیه زیبایی دراین بیت دارد:
فغان‌زمردم چشمت‌که خون‌جانم ریخت
چه‌مردمی است که در‌عین مردم آزاری است
و حافظ در مقطع غزل خود می‌فرماید:
که رستگاری جاوید درکم آزاری است.
و این اشاره‌یی است به سوابق این مضمون درتاریخ ادبیات فارسی چه در قابوسنامه و کیمیای سعادت غزالی و مخزن‌الاسرار نظامی درباره کم‌آزاری و بی‌آزاری به صورت نثر و نظم عبارات و ابیات مستندی آمده است. نظامی می‌فرماید:
خانه بر ملک ستمکاری است
دولت باقی ز کم‌آزاری است
***

 

مهدی کاظمی در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۱۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۰ - شنیدن آن طوطی حرکت آن طوطیان و مردن آن طوطی در قفص و نوحهٔ خواجه بر وی:

من چه غم دارم که ویرانی بود
زیر ویران گنج سلطانی بود
من از قضای الهی و عشق الهی ما ویران کند غمی ندارم زیر این تن ویران من گنج جان نهفته اس گنجی که شاه به یادگار گذاشته و در گنج توی خرابه ها پیدا میشه ....
غرق حق خواهد که باشد غرق‌تر
همچو موج بحر جان زیر و زبر
کسیکه در عشق حق غرق شده بدنبال غرقابه ای بیشتر در این دریای شهود و معرفت میگرده مثال موج در حال تلاطم و زیر و زبر شدن در این دریای اشنایی و معرفته ...
زیر دریا خوشتر آید یا زبر
تیر او دلکش‌تر آید یا سپر
در چنین دریایی با چنین سلطانی با چنین حال و هوایی ☺️در عمق و در بطن بودن بهتره یا همینکه به شنیده هامون ازین حال و هوا اکتفا کنیم و در این دریا آبتنی کنیم و قانع به سبویی باشیم در مقابل تیر قضا و مشیت حق که تشبیه به تیر شده تسلیم بودن بهتره یا کناره گرفتن و با ابراز نارضایتی از قضای حق گریختن ....گریختن در وابستگی ها در مادیات و در غفلت ؟
پاره کردهٔ وسوسه باشی دلا
گر طرب را باز دانی از بلا
اگر با اغوش باز از زندگی در لحظه استقبال کنی و دردای زندگی رو بجون بخری یعنی ابزار وسوسه های نفس ویرانگر رو شکستی و این سختی در حقیقت برای تو حلاوت میشه ..نداری و فقر تبدیل به غناعت میشه .... در حقیقت این بلاهایی که دچارشیم فرصتی برای رهایی از دست وسوسه است
گر مرادت را مذاق شکرست
بی‌مرادی نه مراد دلبرست
اگر منظور از مراد و کام دل لذات دنیاییست و مذاق و طبعت بر این اساس شکل گرفته بدون که بی مرادی... یعنی دچار ارزوهای پوچی مگر نه اینکه مراد اصلی کسیه که دل رو به یغما برده ... ببین چه چیزی دلت رو میبره و دایما تو فکرشی ...ببین دلبرت کییه یا چییه .....
هر ستاره‌ش خونبهای صد هلال
خون عالم ریختن او را حلال
تو اسمون شب ستاره ها رو بیشمار میشه دید یکی ازونا بر تمثیل عشق حضرت جلال برای ریختن خون عالم وآدم و عاشق و سالک کافییه ..... ستاره کنایه از اندک درخششی در اسمان لا یتنهایی حضرت حقه ....

 

مریم عصار در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۱۶ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶:

بیت پانزدهم این شعر با ایه ی 33 سوره ی الرحمن ارتباط معنایی دارد

 

رهی رهگذر در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱:

هزاران هزار ... آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش

 

داود در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۰۳:

در مصرع سوم کلمه "عشق" جا افتاده
در مصرع چهارم "چه کنم" به صورت "چکنم" تایپ شده

 

منصور خضری در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲:

در میخانه را که ببستند
دل رمیده ما شکستند
خدایا مپسند
در خانه تزویرو ریا گشودند
نرگس مستانه ما ربودند
خدایا مپسند

 

خسرو حداد در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۵۶ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹:

روحی جان احتمالا از تلامیذ رازی نبودی؟
دوست عزیز شما سر کلاس ادبیات اگه با خودت کاغذ تورنسل، ارلن ؛ پی پت یا چراغ الکلی ببری،به همان اندازه غیر متعارفه که کلام شعری را از دیدگاه علم شیمی ارزیابی و بررسی کنی. این گونه ای؛ از نگاه تک بعدی به مسائل هست، بیان اینکه مکغب تنها یک سطح دارد و همان است که من میبینم.
------------------
آقای شفیغ عزیز:
طبق همون فرمایش خودتون شاعر گفته واین وزن رو نمیشکنه . اگه میگفت گفته شما صدق داشت و ارجحتر به آن بود.
هم که کلا وزن و آهنگ و...همه رو میریزه به هم.

 

شهروز کبیری در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۲۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۷:

با درود خدمت اساتید پاک مغز
در باب بیت:
نباشی بس ایمن به بازوی خویش
خورد گاو نادان ز پهلوی خویش
نظر اساتید به شرح زیر است:
جناب‌ دکتر میرجلال‌الدین‌ کزّازی‌، «پهلو» را به‌ معنای‌ دو سوی‌ شکم‌ می‌دانند: «گاوی‌ را می‌کشند و از گوشتش‌ توشه‌ می‌سازند که‌ فربه‌ و چرب‌ پهلو باشد؛ پس‌ گاوی‌ که‌ خویشتن‌ را می‌پرورد و پهلوی‌ نزارش‌ را با خورش‌ بسیار فربه‌ و پروار می‌گرداند، به‌ راستی‌ زمینه‌ مرگ‌ خویش‌ را فراهم‌ می‌آورد.»
جناب بهرام مشیری هم صراحتا (در برنامه تلویزیونی) همین نظر دکتر کزازی رو تایید کرده اند. ضمنا در تایید این معنی، بیتی از مثنوی معنوی عنوان میکنند با این مضمون:
ویدیو این مساله اینجاست:
پیوند به وبگاه بیرونی
(دقیقه 29ویدیو)
تو
نظر دکتر منصور رستگار: «یعنی‌ گاو نادان‌ همه‌ ضربت‌ها و آسیب‌ها را از پهلوی‌ چاق‌ و فربه‌ خود می‌خورد.»
نظر روانشاد دکتر جعفر شعار و جناب‌ دکتر حسن‌ انوری‌: «گاو نادان‌ نمی‌داند که‌ برای‌ بهره‌مندی‌ از گوشت‌ و پهلوی‌ چرب‌ اوست‌ که‌ به‌ او آب‌ و گیاه‌ می‌دهند.»
نظر جناب دکتر عزیزالله جوینی البته چیز دیگری است که بسیار عجیب و بعید مینماید:
گاوان‌ به‌ هنگام‌ جنگ‌ با یکدیگر ابتدا با سر به‌ همدیگر حمله‌ می‌کنند و… آنگاه‌ گاو غالب‌ با دو شاخ‌ خود به‌ پهلوی‌ گاو مغلوب‌ می‌کوبد و…

در انتها بنظر این بنده ناچیز این میرسد نظر جناب کزازی (و سایر اساتید که آن معنی را تایید کرده اند) صحیح است. چند مورد از ابیات شعرای دیگر در این باره به عنوان شاهد، در ادامه آمده:
گاو اگر خسبد وگر چیزی خورد
بهر عید و ذبح خود می پرورد
(مولانا - مثنوی معنوی - دفتر سوم - بخش 187)
تو گاو فربه حرصت به روزه قربان کن
که تا بری به تبرک هلال لاغر عید
(مولانا - دیوان شمس - غزل شماره 925)
خبر ز لذت پهلوی چرب خویشت نیست
شبی چو شمع دربن قحطخانه مهمان باش
(بیدل دهلوی - غزل شماره 1762)
بر دستبرد تیغ قضا دل نهاده ای
پهلوی چرب خویش به قصاب داده ای
(صائب تبریزی -دیوان غزلیات - غزل شمارهٔ 6898)
گاو است خویش پرور از بهر عید قربان
دجال گاو مهدی عید است در قتالش
(صفای اصفهانی)

 

شهروز کبیری در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۰۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۷:

با درود
بنابه نظر استاد بهرام مشیری، در بیت:
یکی بوستان بد در اندر بهشت
به بالای او سرو دهقان نکشت
«در اندر بهشت» نادرست است و «در اردیبهشت» صحیح آن است.
دلیل اول آنکه:
آنچیزی که در مشبه هست باید در مشبه به نیز باید موجود باشد. اگر «در اندر بهشت» صحیح میبود باید گرد آفرید نیز دارای دری میبود که ما قایل شویم که آن در رو به بهشت باز میگردد.
دلیل دوم آنکه «در اردیبهشت» تشبیهی است که حداقل دو مرتبه ی دیگر در شاهنامه آمده:
1) در داستان سیاوش:
به شادی یکی نامه پاسخ نوشت
چو تازه بهاری در اردیبهشت
2) در انتهای شاهنامه و در بخش پادشاهی یزدگرد:
پر از گوهر نابسود افسرش
ز دیبای چینی فروزان برش
بهاریست گویی در اردیبهشت
به بالای او سرو دهقان نکشت

که بسیار به بیت مورد بحث نزدیک است.
البته مورد دیگری نیز هست که مربوط به داستان فریدون است البته گویا در متن شاهنامه ی گنجور وجود ندارد. و آن در داستان فریدون است:
3) بهاریست خرم در اردیبهشت
همه خاک عنبر همه زر خشت

باعث خوشحالی خواهد بود اساتید عزیز در اینباره نظر دهند.

 

شهروز کبیری در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۴۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۸:

با درود خدمت اساتید پاک مغز
در باب ابیات:
بشد پیش سهراب رزم‌آزمای
بر اسپش ندیدم فزون زان به پا
که بر هم زند مژه را جنگ‌جوی
گراید ز بینی سوی مغز بوی
یعنی وقتی هجیر به جنگ سهراب رفت، به محض اینکه به سهراب نزدیک شد، روی زین نماند. به همان سرعت و کوتاه مدتی از زین افکنده شد. به همان کوتاهی که فردی مژه بر هم زند یا به همان سرعتی که بو از بینی کسی به مغز وی رسد.

در مصرع:
گراید ز بینی سوی مغز بوی
دو نوع خوانش هست:
1) گر آید
2) گِراید
استاد بهرام مشیری در این باب گِراید را توصیه کرده اند. گراییدن در معنی تمایل داشتن و شدن. چنانکه داریم:
به بازار گندم فروشان گرای
که این جو فروشی است گندم نمای
البته اگر ما «گر» را به معنی «یا» فرض کنیم باز هم صحیح به نظر میرسد و همین معنی استنباط میگردد. اگرچه باید دقت داشت واژه ی «وگر» در شاهنامه 297 بار به کار رفته که از این بین فقط حدود 10 - 12 بار آن به معنی «یا» است. از جمله این موارد، این بیت معروف است:
به دل گفت بهمن که این رستم است
وگر آفتاب سپیده دم است
درود بر شما

 

روفیا در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۴۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۵ - قصهٔ سلطان محمود و غلام هندو:

آینه هستی چه باشد نیستی
نیستی بگزین گر ابله نیستی
هستی اندر نیستی بتوان نمود
مال داران بر فقیر آرند جود
حال این نیستی یا محو چون هر حالت روحی دیگری مراتب و درجات گوناگون دارد، تمام حالاتی چون فروتنی در برابر یک بزرگ، سر تسلیم فرود آوردن در برابر نیروهای عظیم جهان هستی، پذیرش ناخوشایند ها از سوی انسان های دیگر، اذعان داشتن به جهل بشر در برابر دانش کل، هماهنگی با طبیعت و کاینات و قدردانی و اکرام نسبت بدان، باور به خطاکار بودن انسان و انعطاف پذیری و چشم پوشی از خطاهای خود و دیگران و... همه می توانند مراتبی از محو باشند.
لیک چندیست پرسشی ذهن مرا مشغول کرده است و آن این است که در روایت philosophy the practice of death که منتسب به سقراط یا افلاطون است، مراد از death همان شمارش معکوس ثانیه های زیست این جهانی است یا به پدیده محو اشارت دارد.

 

۱
۲۶۳۷
۲۶۳۸
۲۶۳۹
۲۶۴۰
۲۶۴۱
۵۰۵۰
sunny dark_mode