گنجور

حاشیه‌ها

روفیا در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:

بلی زینب جان
با پوزش از گنجور و گنجوریان برای خروج از چارچوب گنجور که خاطرشان برایمان عزیز است...
اگر می توانید لینک تلگرامتان را درج کنید.

 

حسین،۱ در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۷:

شبی بربود ناگه شمس تبریز
ز من یکتا دو تایی من چه دانم
میگوید : مرا از اینکه دربند یکتایی خدا باشم یا شریکی برایش قائل شوم رها کرد ، اکنون آزادم

 

کسرا در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۰۹ دربارهٔ وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲:

عاشق تو دارد اعتبار دگر ...

 

کسرا در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۳۸ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵:

بسیار زیباست

 

کسرا در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۵۴ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۲:

سبحه در دست و دعا بر لب و سجاده به دوش
پی تزویر و ریا تازه مسلمان شده‌ایم

محشره

 

جمشید پیمان در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۱۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۵:

تو که رازِ گل شناسی
«جمشید پیمان»
سفرت دراز گشت و دل من شده هوائی
من و رسم با تو بودن، تو و شیوه ی جدائی
من و شَروه های هجران،به خزانِ بی تو ماندن
سرِ آن مگر نداری، که به باغ پر گشائی
شده کار باغ داران، به عزای گل نشستن
تو که رازِ گل شناسی،به چمن چرا نیائی؟
ز بهار مانده نقشی، به خیالِ زخمیِ من
همه باغ شد خزانی، چه خزانِ بی حیائی
نفَس ام گرفته اینجا، ز حضور زشتِ زاغان
وَ ملول گشته جانم، ز چنین عَفِن هوائی
پُرم از امیدِ خامی،که ببینم اَت دوباره
شده ای نهان به کنجی،نکند تو هم خدائی؟!
سفرت دراز گشت و، خبری نیامد از تو
دلِ نازکِ غمینم،شکنی اگر نیائی.

 

محمد کندری در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۰۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵ - روان شدن خواجه به سوی ده:

سلام بر شما گرامیان:
اجازه بدهید بیت برجسته شده را از منظری دیگر بنگریم:
آیا خالق، تولید کننده و تکثیردهنده (در اینجا گیاهان و حیوانات را) و بدان کار، برطرف کننده نیازِ عده ی کثیری از انسانها، "ابله" شمره می شود و یا آنکه "مصرف گرایِ بی خاصیت؟" هرچند این دو گروه را هم در شهر می توان یافت و هم در روستا!
آیا دهاتیِ زحمتکشِ بیچاره ای که این بیت شعرِ متعصبانه و یا احساسیِ موردی را بشنود، نمی تواند انگیزه ای برایِ مهاجرتش به شهر شود؟

 

مسعود در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۲۰ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۲:

هشت سر بر دوش من باری و باری می کشم
کلمه اول هست صحیح هست... هشت اشتباه هست... اطفا اصلاح شود

 

ساعد هاشمی در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۶:

این غزل در برنامه شماره 209 گنج حضور توسط آقای پرویز شهبازی تفسیر شده است .
شما را به شنیدن این تفسیر جامع و دقیق دعوت می کنم .

 

سیامک در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۴۱ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۸:

در مصرع دوم بیت سوم، نوشته شده "کان باد همی از بد معشوق من آید."
به نظرم "بد" اشتباه تایپی است و واژه‌ی درست، احتمالا، "بر" است: کان باد همی از بر معشوق من آید.

 

همایون در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰۸:

غزل نیستی‌
نیستی‌ یا عدم به باور جلال دین مشرق انسان است
چیزی و یا نیرویی و یا نقشی و یا کاری و یا نیستی‌ دیگری در هستی‌ هست
که دست و یا گوش هر که را که نیست شود می‌گیرد و به جاهای خوبی‌ میبرد
و جانی و عقلی دیگر به او میدهد و زندگی‌ دیگر
این صورتی‌ و نقشی‌ است که جلال دین برای ما ترسیم میکند و هر کس میتواند
آنرا تجربه کند و جانی نو برای این صورت نو دریافت کند
سفری به نیستی‌ کردن حتی برای یک لحظه میتواند تجربه‌یی‌ شیرین باشد
که جلال دین راهنمای خوبی‌ برای این سفر است مطمئن و کار کشته

 

همایون در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴۰:

این غزلی است که دیگر نه از شمس بلکه از آفتاب می‌گوید
افتابی که از زیر ابر بیرون آمده و هر سردی را گرمی می‌دهد و هر تلخی‌ را شیرینی‌
دربان سرزمین زیبایی و مخزن شادی‌های زندگی‌ است
میداند که غصه‌ها و تلخی‌ها همه پوچ اند و چون حباب تو خالی‌
این آفتاب رخشان و خورشید تابان کسی‌ نیست جز جلال دین ما

 

همایون در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷:

وقتی می‌گوید مسلمانان معلوم میشه که با هر چه مسلمان است رودر رو میشود
و خبری نو می‌‌آورد در حد پیامبر و بالاتر
و از عشق خود که جنسیتی و غریزه یی نیست می‌گوید، انسانی‌ یافته است که
صد بهشت میسازد و لطافت حور و نوی بهار را دارد
و مهم تر آنکه جلال دین را چنان قدرتی داده که یک تنه رودرروی جهان و جهانیان می‌‌ایستد
و با احساس بی‌ مرگی و جاودانگی شمشیر بر هر که دشمن شمس باشد میکشد
و هر چه عشق دروغین است زیرا چنین توانایی را یافته است و بیهوده نمی گوید
هر چند شمس همیشه او را از خونریزی منع میکرده است و این نیست جز اوج بی‌خودی
بی‌خودی از عشق شورانگیز شمس

 

سعید رضایی در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳۵:

در پاسخ به سوال شمیم. برای درک بهتر “چو ترسا جفت گویم گر ز جفت و فرد می دانم” حکایت شیخ صنعان و دختر ترسا رو از منطق الطیر عطار مطالعه کنین.

 

حمید در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۰۲ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » مخمس:

عالی هستید. درود بر شما که با زحمات فراوان ادبیات ما رو زنده و قابل دسترس نگهداشته اید.
زبان در سپاس از شما قاصر است.

 

کمال داودوند در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۳۴ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۷۰۲:

احسنت به روفیا به تفسیر خوبش
جمع این رباعی از 6412

 

بهمن ساکی در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۰۲ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - اشعار حاوی و قایع تاریخی از قران السعدین (حاوی مجمل کتاب ) مجموع عنوان‌های فصول مثنوی و قران السعدین که ضمنا فهرست مندرجات کتاب میباشد نیز بذات خود یک قصیدهٔ مستقل میشود و آنرا در اینجا میریم ::

شکل نگارش کلمه شاد روان در بیت زیر غلط است و موجب غلط خوانی و غلط فهمی بیت می شود و می باید شادُروان نوشته شود.
نعت سلطان رسل ، آنکه مسیحا به درش
پرده داری ست نشسته ز پس شاد روان

شادروان در لغت‌نامه دهخدا
شادروان . [ دُ ] (اِ مرکب ) معرب آن شادروان [ دَ / دِ ] و شاذروان . (دزی ج 1 ص 715). پهلوی شاتوروان . (فرش ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). پرده ٔ بزرگی را گویند مانند شامیانه و سراپرده که پیش در خانه و ایوان ملوک و سلاطین بکشند. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) : و آن پوست که از در بر مثال شادروان آویخته است ، ببینید. (جهانگشای جوینی ج 2 ص 44).
میی که گربچکد قطره اش بروی بساط
بسوی بیشه رود مست شیر شادروان .
ابورجاء غزنوی (از انجمن آرا).
بارها آحاد فراشانت شیر چرخ را
در پناه شیر شادروان ایوان یافته .
انوری .
این است همان صفه کز هیبت او بردی
برشیر فلک حمله شیرتن شادروان .
خاقانی .
|| خیمه و سراپرده . (انجمن آرای ناصری ) :
بفرمود تا در تخت سرای خلافت در صُفّه شادروانی نصب کنند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 35).
سرادق . سایبان . (برهان قاطع) :
ز ما خودخدمتی شایسته ناید
که شادروان عزت را بشاید.
نظامی .
بشادروان شیرین برد شادش
برسم خواجگان کرسی نهادش .
نظامی .
مهین بانو نشاید گفت چون بود
که از شادی ز شادروان برون بود.
نظامی (خسرو و شیرین چ وحید ص 111).
سوی شادروان دولت تاختند
کنده و زنجیر را انداختند.
مولوی .
|| قسمی از خانه های متحرک ترکمانی که بزینتهای گوناگون مزین باشد. (ناظم الاطباء). || بساط بزرگ . (صحاح الفرس ). فرشی بس بزرگ و منقش . (فرهنگ جهانگیری ). فرش منقش و بساط بزرگ گرانمایه . (برهان قاطع). بساط و فرش گرانمایه که در بارگاه ملوک بگسترند. (انجمن آرای ناصری ). زربیه . بساط عریض فاخر. بساط. (مهذب الاسماء). رفرف . (ترجمان القرآن ). نمط. (ناظم الاطباء). رفرفه . (السامی فی الاسامی )(مهذب الاسماء). دُرنوک . (السامی فی الاسامی ) : و ایدون گویند که سلیمان را بساطی بود پانصد فرسنگ درازی آن بود هر وقت که آن شادروان بگستردی ششصد کرسی زرین و سیمین بدان بساط نهادی . (ترجمه ٔ تاریخ طبری ).
کنون برافکند از پرنیان درخت ردا
کنون بگسترد از حله باغ شادروان .
فرخی .
ستاره را حسد آید همی ز بهر شرف
ببارگاه تو از نفشهای شادروان .
فرخی .
فکند شادروانی بدشت باد صبا
که تار و پودش هست از زبر جد و مرجان
چو مجلس ملک شرق از نثارملوک
بجعفری و بعدنی نهفته شادروان .
عنصری .
ز آرزوی آنکه بوسد پای تو حوربهشت
خواهد کز روی اوتو نقش شادروان کنی .
عنصری .
سمجی میکند بشب و خاک آن در زیر شادروان که هست پهن میکند تا بجای نیارند و وی سمج را پوشیده دارد بروز. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 546). آن هدیها را به میدان آوردند... سیصد شادروان و دویست خانه قالی و دویست خانه محفوری . (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 538).
ایمنی در بزرگ همت او
گستریده فراخ شادروان .
ناصرخسرو.
حور خواهد که شود صورت او نقش بساط
چون نهی پای در این صدر و در این شادروان .
امیرمعزی .
و در وی [ کارگاه ] بساط و شادروانها بافتندی . (تاریخ بخارا چ مدرس رضوی ص 24).
بادام ساقی مست خواب از جرعه شادروان خراب
از دستها جام شراب افتاده صهبا ریخته .
خاقانی (از فرهنگ جهانگیری ).
اگر کسی گوید باد چگونه آورد گویم چنانکه یک ماهه راه به یک روز شادروان سلیمان علیه السلام می آورد و عرش بلقیس در هوا می آورد. (تذکرة الاولیاء).
حریفان مست ومدهوشند و شادروان خراب از می
من ازبادام ساقی مست ومستان مست خواب ازمی .
خواجوی کرمانی .
با لفظ کشیدن و گستردن مستعمل است . (آنندراج ) :
بدین دولت جهان خالی شد از کفران و از بدعت
بدین دولت خلیفه باز گسترده است شادروان .
فرخی .
گسترده شد به دولت او ده جای
اندر سرای دولت ، شادروان .
فرخی .
برو ببین که چه زیبا کشیده است بهار
ز گونه گونه دراطراف باغ شادروان .
کمال الدین اسماعیل (از آنندراج ).
- شادروان خاک ؛ زمین . (ناظم الاطباء).
|| سپهر طارم . (فرهنگ اوبهی ). || جامخانه . (دهار). || زیر کنگره ٔ عمارت بندگه عالی را گویند. (صحاح الفرس ). زیر کنگره ٔ عمارات عالی را نامند مانند کنگره ٔ قلعه و قصر ملوک . (فرهنگ جهانگیری ). زیر کنگره های عمارتهاو سر در خانه ها. را نیز گفته اند. (برهان قاطع) :
چو خسرو دید کایام آن عمل کرد
کمند افزود و شادروان بدل کرد.
نظامی .
|| نام نوایی است از مصنفات باربد مطرب که آن را شادروان مروارید نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). نام لحنی باشد از سی لحن باربد که به شادروان مروارید مشهور است . (برهان قاطع) :
هنوز زود است از باغ رفتن اندر کاخ
به باده خواران عیدی است رشحه ٔ باران
بزیر نارونی آب نارون نوشیم
نهیم شادروان دل بلحن شادروان .
مؤلف انجمن آرای ناصری .
|| پایه و بنیاد و اساسی که کعبه را از سه طرف احاطه میکند: از جنوب غربی و جنوب شرقی و شمال شرقی . ارتفاع آن شانزده انگشت و پهنای آن یک ارش است . (دزی ج 1 ص 715). بنیاد و اصل و اساس . (ناظم الاطباء). جَذر؛ شادِروان کعبه . (منتهی الارب ) : شاپور... این ملک گرفته بود بفرمود تا بروم کس فرستد تا رومیان بیایند که ایشان دانند بنا کردن و شادروان این شهر بنا کنند... شاپور ایشان را بفرمود که گرداگرد این شهر شادروان خواهم که بیفکنید که زمین شهر بر آن بود روی زمین بسنگ و گچ و آجر راست کنیدپهنای شادروان هزار ارش و درازی آن همچنان ، ایشان همچنان که بفرمود بکردند. (ترجمه ٔ تاریخ طبری ). || سد. بند. ورغ : پس شادروانی عظیم کرد از سنگ و صهروج در پیش و پس بند و آنگه این بند برآورد از معجون صهروج و ریگ ریزه . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 151). این شهرها و... او [ شاپور ] بنا کرده است ، در خوزستان شوش ، شادروان شوشتر. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 72). و مؤلف مرآت البلدان در شرح تستر کلمه ٔ شادروان را جدول و راهرو آب معنی کرده . (ج 1 ص 437).دُزی نیز استعمال کلمه ٔ شادروان را بمعنی راه و لوله ٔ آب به ابن جبیر نسبت داده و مینویسد که وی از ریختن آب به منبعی و سپس جریان یافتن آن از شادروانی که در دیوارجای دارد و به حوضی از مرمر متصل است سخن میگوید. (دزی ج 1 ص 715). پل رومی . رجوع به فهرست نخبة الدهر دمشقی چ لایپزیک ذیل شادوران تستر شود :
بساط لهو بینداز و برگ عیش بنه
به زیر سایه ٔ رز بر کنار شادروان .
سعدی .
و رجوع به شاذروان شوشتر و شاذروان شود. || اساسی مستحکم کرده در حوالی پلها و امثال آن . (مفاتیح ). || دزی استعمال این کلمه را بمعنی «چشمه ای دارای حوض و فواره ، منبع کوچک آب ، دستگاهی از آهن سفید با چندین فواره ٔ آب که بر اثر اصطکاک ، قطعاتی از بلور را به چرخش درمی آورند و صدایی از چرخش آنها تولید میشود.» و«چشمه ای با صورتهایی از جانوران ، شیران ، زرافه ها و پرندگان که آب از دهانشان بیرون میجهد. » به عده ای از مؤلفان قدیم نسبت میدهد. (دزی ج 1 ص 715). || حجر الشاذنج . حجر الدم . (دزی ص 715). حجر الطور. حجر هندی . رجوع به شادنج و شادنه و شاذنه و شاذروان و شاذنج شود. || افریز . (دزی ج 1 ص 715). سایبان سر در خانه . || هاله . خرمن . داره . (السامی فی الاسامی ). هاله ٔ ماه . (ناظم الاطباء).

 

پریسا در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱۲ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۷:

درود بر تمامی مخاطبان
نظرها رو خوندم تا بلکه چیزی از بیت آخر جز آنکه در نظر خودم بود بفهمم.
اما گویا دوستان هم در ابهام قضیه رو رها کردند.
سوالی دارم سپاس گزار میشم پاسخی بدبد
مصرع دوم از بیت آخر اگر کلمه ی "من" با اعراب کسره خوانده بشه به صورتِ "ز منِ یگتا، دوتایی"
بدین معنی که از من ای که در اصلِ خود یکتا و یکی هستم، دو بودن و دو تایی بودن را ربود
آیا درست می نماید؟

 

شهلا در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱۲ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷۲:

بندِ که باز می کنی؟ بندِ که سخت می کنی؟ یعنی کسی نمی داند چه معیاری برای امتحان بشر داری به کدام سهل و به کدام سخت می گیری زیرا عقل جزوی ما قادر به درک سیاستهای تو نیست، با پوزش از اساتید بزرگوار...

 

شهلا در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱۲ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷۲:

جناب سیدیان عزیز، من استاد نیستم ولی تاجاییکه با اشعار حضرت آشنایی دارم ابیات اول راجع به این اشتباه بشراست که گاهی فکر می کند چشمی اورا نمی پاید واینکه با زرنگی ازاینکه کسی متوجه او نمیشود کارهایی انجام میدهد ودر واقع به خود ضرر میزند و مولانا حتی اینرا هم از اراده و خواست خداوند میداند، زیرا مگر همه چیز حتی غفلت و جهل بشردر ید قدرت او نیست؟

 

۱
۲۶۳۶
۲۶۳۷
۲۶۳۸
۲۶۳۹
۲۶۴۰
۵۰۴۳
sunny dark_mode