در سر کوی وفا با کوه کن هم گام باش
جان شیرین را به شیرین بخش و شیرین کام باش
گر زلیخا نیستی پیراهن یوسف مدر
ور نه در بازارها رسوای خاص و عام باش
یا به دور چشم او لاف نظر بازی مزن
یا به عمر خویشتن قانع به یک بادام باش
سوخت عشق آتشین هم شمع و هم پروانه را
گر نداری تاب این سوزنده آتش خام باش
تا مرید جام شد جمشید کامش را گرفت
گر تو هم جویندهٔ کامی مرید جام باش
تا بیابی خال او جویندهٔ هر دانه شو
تا بگیری زلف او افتاده هر دام باش
پیش روی و موی او سر خط مملوکی بده
تا قیامت مالک اقلیم صبح و شام باش
گر برای سیم باید بندگی کردن گرفت
بندهٔ آن سرو سیمین ساق سیم اندام باش
خستهٔ تیر نگاهش با هزار اصرار شو
بستهٔ زلف سیاهش با هزار ابرام باش
گر به شمشیر کشد ابروی او، تسلیم شو
ور به زنجیرت کشد گیسوی او، آرام باش
هیچ غافل از دعای آن شه خوبان مشو
وز دهانش در عوض آماده دشنام باش
گر مقام از خواجه خواهی بندهٔ چالاک شو
ور نشان از مهرجویی ذره گمنام باش
گر فروغی فخر خواهی بر همایون آفتاب
در همایون ظل ظل الله نیک انجام باش
ناصرالدین شاه فرمانده که در هر دفتری
مدح او را ثبت کن شایستهٔ انعام باش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پیش میخواران سبک چون پنبه مینا مباش
از سبکساری چو کف سیلی خور دریا مباش
دختر زرکیست تا مردان زبون او شوند؟
بیش ازین مغلوب این معشوقه رسوا مباش
از محیط می برون آور گلیم خویش را
[...]
زردرو چون خوشه، بهر روزی فردا مباش
همچو گندم چین پیشانی ز سر تا پا مباش
پشت غیرت خم ز بار منت دونان مکن
گو بنای تن به امداد عصا برپا مباش!
دیده از عالم بپوش و، روی دلگیری مبین
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.