گنجور

حاشیه‌ها

شیوا هوشمند در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۹۳:

ببخشید ولی از نظر من در مصراع دوم بیت دوم همان کلمه ی «بردم» نسبت به «بودم» مناسب تر باشد .
چون که اگر توجه کرده باشید می بینید که در این شعر حضرت مولانا به دادن «دل ودین» و نثار کردن «دار و ندار» در راه معشوق اشاره می فرماید.
که در جواب معشوق می فرماید :«تو که باشی که چنین کنی و دل و دین در راه ما نثار کنی. بلکه ما آن را بردیم و این گونه بیقرارت کردیم.

 

برگ بی برگی در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۰۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۴۶ - سبب پریدن و چرخیدن مرغی با مرغی کی جنس او نبود:

بنظر این حقیر اشاره حضرت مولانا به تجمیع پاکی که برگرفته از ذات حق تعالی میباشد با
جمیع بدیها از قبیل خشم ، حسادت ،حرص، طمع ،منیت ، خودخواهی ، تکبر و سایر ناهنجاری هایی که با اصل انسان در درون قالب تن و این از آغاز خلقت و به مشیت آفریدگاربوجود آمده و پیوسته در حال ستیز میباشند با اصل انسان که از جنس جانان است که در انسان های بی خرد غالباً این عناصر پست غالب میشوند و تنها اندک انسانهایی
که به خرد شناخت خود که لازمه شناخت اوست دست یابند مغلوب نخواهند شد .

 

فرزاد در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۰۸ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۸:

از آن * مار بر پای راعی زند : به خاطر آن* مای بر پای راعی میزند که ..

 

فخر در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۰۵ دربارهٔ مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۰ - صفت فیل و مدح آن پادشاه:

همونطور که توی شعر هم اشاره شده، وزن ابیات مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع هست و به نظر میرسه که مجتث مثمن مخبون اصلم محذوف باشه

 

نیکومنش در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸:

درود بیکران بر دوستان جان
-گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد
بسوختیم در این آرزوی خام و نشد
جانم را هوس وصال دوست چنان در اتش حسرت گداخته ،مگر آن نگار ازلی سر از پرده غیب برون اورده و دل به تماشای سیمای ماه گون او به ارامش ابدی رسد ولی انچنان که میبینم گویا چنین آرزویی آرزوی خامی بیش‌ نبوده است.
2-به لابه گفت شبی میر مجلس تو شوم
شدم به رغبت خویشش کمین غلام و نشد
(الذین جاهدو فینا لنهدیین سبلنا)به مهربانی واز برای ارامش خاطر من وعده داد که شبی را به میهمانی مجلس انس من خواهد امد ومن با تمام وجود از برای دیدن روی او سالیان زیادی را به شب زنده داری مشغول شده وهمانند غلام نگهبان ، به پاسبانیِ درِ دل مشغول شدم ولی از ان نگار خبری نشد که نشد.
3_پیام داد که خواهم نشست با رندان
بشد به رندی و دردی کشیم نام و نشد
او وعده داد که همنشین دردمندان و شکسته دلان چو رندان خواهد شد روزگارم را چو رندان به دردمندی و غم خواری گذراندم ولی از ان نگار خبری نیامد که نیامد
4_رواست در بر اگر می‌تپد کبوتر دل
که دید در ره خود تاب و پیچ دام و نشد
سزاوار است اگر اکنون دلم در قفس سینه چون کبوتر خود را به این سو وان سو می زند و ارام وقرار نمی گیرد چرا که در راه دانه خال دوست حلقه زنجیرهای زلفش را دید و باز ارام نشد و خود را به داخل دام انداخت و اسیر شد
5_بدان هوس که به مستی ببوسم آن لب لعل
چه خون که در دلم افتاد همچو جام و نشد
عاشق را هوس ان است که با دهان خویش از لبان سرخ گون یار به کامروایی رسد ولی چون چنین کامروایی برای عاشق مقدر نشده و قسمت ازلی عاشق در بی مرادی است دلم از ناکامی خون خویش را ریخته و چون جام سرخ رنگ می در خون خویش غلطید
6_به کوی عشق منه بی‌دلیل راه قدم
که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد
منزلگه عشق را مسیر پرخطر وپر افت و خیزی می باشد وبیراهه های زیادی از ان جدا شده ومقاصد انحرافی بیشماری به وجود امنده است من که قسمت ازلی در هواخواهی دوست داشتم و شوق و اشتیاق دیدار او در زندگی از همان اوان نوجوانی در دلم شکوفه زده بود صدها بار به صدها شکل تلاش کردم که مسیر عشق را پیموده و به دیدار دوست نائل شوم اما هر بار سهم من ناکامی بود انجا بود که خود خواهی وخود بزرگ بینی را کنار گذاشته و دست خویش در دست پیر دلیل و واصل الهی قرا داده ودر سایه همت و نظر او در مسیر عشق حرکت کردم .
7_فغان که در طلب گنج نامه مقصود
شدم خراب جهانی ز غم تمام و نشد
صد افسوس و دریغ که به خاطر همان غرور و خودخواهی و یکّه تازی در عشق انچنان به غم خواری مبتلا گشتم که در غم زدگی و خرابی و ناکامی شهره جهان شدم
8_دریغ و درد که در جست و جوی گنج حضور
بسی شدم به گدایی بر کرام و نشد
صد افسوس و دریغ که به خاطر همان یکه تازی در عشق و رسیدن به چهره مقصود به اشتباه وعدم مشاوره از اهل نظر و راز به نزد بزرگان و کریمان زیادیی به درخواست و طلب زانوی ادب به زمین زدم ولی به مقصود نرسیدم که نرسیدم
_هزار حیله برانگیخت حافظ از سر فکر
در آن هوس که شود آن نگار رام و نشد
منِ یکه تاز در میدان عشق از روی تدبیر و فکر هزاران حیله به کار گرفتم که به وصال ان یار و معشوق ازلی رسم ولی چنین نشد چرا که وصال مقارنه ای است که میل و زمان ان به خود معشوق وابسته هست و به تلاش و اهتمام عاشق دست نمی دهد ولی صد البته عاشق بایستی تمام تلاش خود را در این راه انجام دهد واز هیچ تلاشی فرو گذار نباشد ولی گفته اندکه (تا یار کرا خواهد و میلش به که باشد)

 

محسن در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷:

عالی بود
سعدی به تمام معنا استاد سخن است

 

حمیدرضا در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۵۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۸:

از دوستان در مورد بیت 9 کسی می‌تواند کمک کند؟
«گر بمیرد عجب ار شخص و دگر زنده نباشد
که برانی ز در خویش و دگربار بخوانی»
جمله با «گر» شروع می‌شود به همین جهت «ار» پیش از «شخص» تکرار همین «اگر» محسوب می‌شود که به نظر من زاید و بی‌معنی است (بدل تصحیح فروغی برای «ار شخص» «آن شخص» آورده که مشکل را در کل حل نمی‌کند).
«که» در شروع مصرع دوم را اگر حرف ربط بگیریم (عجیب است که اگر شخص بمیرد دیگر زنده نیست که از در خویش برانی و دگر باز بخوانی!) به نظر من «و» قبل از «دگر» در مصرع اول اضافه است.
می‌شود به معنای «چه کسی» گرفت (عجیب است: اگر شخص بمیرد و دیگر زنده نباشد چه کسی را از در خویش برانی و ...)
در کل من متوجه معنای بیت نمی‌شوم. نظر دوستان چیست؟

 

Nazanin در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۴۸ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » بیات اصفهان:

شهر پرشگون ! قصر چلستون .
لطفا تصحیح بفرمایید. در اجرای استاد تاج هم شهر شگون گفته میشود نه شهر شکوه !

 

کمال داودوند در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۴:

در این جا در مصرع اول دمه دمه بمعنی افسون می‌باشد
جمع این رباعی از 5450

 

رهگذر در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۱۱ دربارهٔ عطار » وصلت نامه » بخش ۵۰ - فی الموت:

برخواهی خاست*

 

آرش تبرستانی در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۹۸ - بقیهٔ قصهٔ طعنه زدن آن مرد بیگانه در شیخ:

نور خورشید ار بیفتد بر حدث
او همان نورست نپذیرد خبث
نور خورشید اگر بر کثیفی بتابد هرگز آلوده نمی شود

 

آرش فضلی شمس آبادی در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۹ دربارهٔ کسایی » دیوان اشعار » برف پیری:

مرمت و معاصرسازی شده‌ی این قطعه از زبان شاملو:
نه
این برف را
دیگر
سرِ بازایستادن نیست،
برفی که بر ابروی و به موی ما می‌نشیند
تا در آستانه‌ی آیینه چنان در خویشتن نظر کنیم
که به وحشت
از بلندِ فریادوارِ گُداری
به اعماقِ مغاک
نظر بردوزی.

 

فرهود در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۱۲ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰:

سلام.
مصرع اول باید « انا الحق » نوشته شود.

 

فضه در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹۶:

بیت اخر و عین المشمش خبازه....یعنی چشم بادامی مثل قرص نان گرد می شود.

 

علی رضا علیاری در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۵۲ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - بوی جوی مولیان آید همی:

با سلام خدمت خوانندگان و ادب دوستان گرامی.سپاس از نظرات خوب شما.اما در خصوص واژه ی بو که فرموده بودند جو بو ندارد باید سه نکته را تذکر دهم.ا.جوی مولیان نام محله ای خوش آب و هوا و سرسبز در بخا را بوده.2.اگر جو را مجازا به علاقه و رابطه ی همجواری گل و گیاه اطراف جو در نظر بگیریم مشکل بو داشتن جو حل می شود.3.بو به معنی آرزو هم هست.
به نظرم با دقت در این سه مطلب برخی مباحث طرح شده از درجه ی اعتبار خواهد افتاد.درود بر دوستداران شعر ناب بوی جوی...

 

ح در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:

یعنی به نوعی با خاموش شدن میشه مرد. (راه مردن خاموش شدن است (نقطه سر خط))

 

ح در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:

برداشتی از بیت آخِر:
خاموش بشید که خاموش شدن لحظه قبل از مردنه (مردن در معنی مردن نفس و شکوفا شدن) و خلاصه که خاموشی رِ داد بزنید.

 

نادر.. در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۲۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳:

می‌روی واندر پی ات دل می‌رود
باز می‌آیی و جان می‌پروری...

 

خشایار در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱:

در عشق پایداری ما چون حباب نیست/موجیم و جاودانه به ساحل نشسته ایم. واقعا عالی بود. زینت گفتار سعدی در تک تک حروف هویداست..

 

نادر.. در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۱:

به هر چه در نگرم، نقش روی او بینم...

 

۱
۲۵۴۸
۲۵۴۹
۲۵۵۰
۲۵۵۱
۲۵۵۲
۵۰۷۵
sunny dark_mode