۷ در ۶ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۲۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳:
موج از این بار چنان کشتی طاقت بشکست
که عجب دارم اگر تخته به ساحل برود
شجریان میخواند:
موجم این بار چنان کشتی طاقت بشکست
که درست تر مینماید.
۷ در ۶ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳:
پیوند به وبگاه بیرونی
بزم خصو صی استاد حبیب الله بدیعی و استاد شجریان در المان سال 65
کمال داودوند در ۶ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۱:
در این جا در مصرع اول از این رباعی زنهار به معنی برحذر باش معنی میدهد
جمع این رباعی از 6811
همایون در ۶ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۲:
هر غزلی میتواند برای ما فضایی برای اندیشیدن و نوشیدن پیامی از بزرگی باشد که همان ساقی جان است و شرابی را که پرورده است به ما پیش کش میکند و اندک اندک ما را نیز به رنگ و خوی خود در میآورد و موجب سماع و مستی روان ما میگردد چنین مستی جای دیگری یافت نمیشود
دل به آسانی در بروی کسی نمی گشاید چون اسارت بدنبال میآورد و دل اسیر، روزگار آدم را دگرگون میسازد
گاه پیش میآید که همگی دل خود را به روی کسی میگشایند و راهبر و پیشروی هر چند کوتاه مدت پیدا میشود
گاه دل در خود را به روی کسی میگشاید و عشقی گاه کوتاه مدت و گاه دراز مدت پدید میآید
عاشقی میتواند کوتاه ضعیف و یا بلند و قوی باشد
دلی که یکباره و به تمامی عاشق است دیگر هیچ چیز جالبی در دیگران نمیبیند و از جرگه مردمان خارج میشود ممکن است بگویند اگر از عاقلان نیست پس حتما دیوانه است ولی نه دیوانه هم او را ببیند چون طفلی میگرید و پناه میجوید و میگریزد
اگر کسی نه جزو عاقلان و مردمان عادی است و نه جزو دیوانگان پس جایی در هستی ندارد پس حتما به نیستی پرتاب شده است و به رحمت ایزدی پیوسته!
در آستانه چنین رویدادی ابتدا عقل پای به میان میگذارد و عاشق را سرزنش میکند و هشدار میدهد مبادا دیوانگی کنی و آبرو و روابط و حیثیت خود را به باد دهی
نمی داند که با کسی روبرو است بسیار با تجربه و آموخته که هیچ اعتنایی به آن نمیکند که هیچ بلکه عقل را دست هم میاندازد و سر کار میگذارد وقتی با مردمان سخن میگوید اینگونه حرف میزند که:
عمری را برای مراعات دیگران و به خاطر گرفتاریهای آنان در این دنیا گذرانده است بی آن که فایدهای به دست آورده باشد مانند طفلی که هیچ نقشی در زندگی خود ندارد فقط خون میخورد و رشد میکند بدون هیچ ارادهای هر چند که طفل یکبار این دوره را میگذراند ولی او انگار بارها همین مرحله را تکرار میکند و هیچ چیز جالبی نه در آسمان و ستارگان آن و نه در زمین و خوردنیهای آن مییابد و تنها حسی که دارد حس زندان است بدون اینکه جرمی مرتکب شده باشد و این نیست مگر آنکه با مردمانی روبرو است که در دل خود را بروی عشق بسته اند و فقط زندگی روزمره را دنبال میکنند و در نتیجه او را نمیشناسند که عشق او را هر بار به صورتی نو در میآورد و بر عکس دیگران چهره شناخته شدهای ندارد
اما در حقیقت موضوع چیز دیگری است و اینکه او با میل خود در این زندان بسر میبرد زیرا اینجا دوستی یافته است و در این چاه یوسفی پیدا شده است و آن همه دوران طفلی و زادنها و مردنهای مجدد و مجدد نتیجه بزرگی ببار آورده است و جان او را شیرین کرده است و از خامی و ترشی بیرون آورده است و او را به حلوا فروشی تبدیل کرده است که دیگران را نیز شیرین میکند بی آنکه به آنها حلوا بخوراند و کام آنها را شیرین کند بلکه جان آنها را و ذات آنها را شیرین میکند خودش نیز شیرینی را از لب و سخن یارش چشیده است و میداند که همین مردمان نیز بوی شیرینی را میشناسند و به سوی آن جذب میشوند پسای شمس تبریز بدان که کار ما بی نتیجه نمانده و هر روز مردمان بیشتری برای چشیدن لذت پختگی و شیرین شدن بسوی ما میآیند
جواد اسدی در ۶ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:
متاسفانه و خوشبختانه اساتید بزرگوار که در حاشیه غزل نظراتشان را در مورد واژگان سخی و سخن فرمودند قاطعانه نتوانستند که یکدیگر را قانع کنند لذا از گنجور عزیز تقاضا میکنم به استاد شفیعی کدکنی احترام گذاشته و واژه سخن را به جای سخی استفاده کنند.
سپاسگزارم
۷ در ۶ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳:
شَمَمتُ روحَ وِدادٍ و شِمتُ برقَ وصال
بیا که بوی تو را میرم ای نسیم شمال
میبویم نکهت مهر و میبینم برق وصال بیا که جان فدای توام نسیم شمال
شَمت=میبینم/متناسب با شممت(استشمام نمودم) در آغاز بیت
در فارسی هم مثلا وقتی گفته میشود قوچعلی شم اقتصادی دارد یعنی دید و بینش اقتصادی دارد و بوی آن را خوب میفهمد
ربطی هم به می ندارد
خلاصه می شده نخود هر آش که نباشد آش مزه ندارد!
علی یوسفی در ۶ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴۵:
مولانا خوانی دکتر عبدالکریم سروش حق این شعر را به خوبی ادا کرده است
علی یوسفی در ۶ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴۵:
مولانا خوانی دکتر عبدلگریم حق این شعر را به خوبی ادا کرده است
پریسا در ۶ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۵۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۸:
درود فراوان
دوستان عزیز "سپاس گزار" صحیح است
علی رجبی در ۶ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۲۲ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۷۲۰:
نگارش صحیح مصرع اول
ای آنکه برارنده ی حاجات تویی
گمنام در ۶ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰۹:
به جناب نامجو قویا سفارش میکنم ، دست از سر مرکبات بردارند و برای نامیدن آلبومشان از شخصیت اصلی داستان کنیزک و کدو و.... استفاده کنند.
و من الله توفیق و .....
علی رجبی در ۶ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۸ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۷۱۴:
با توجه به وزن رباعی مصرع اخر باید اینگونه تصحیح شود
گه بر لب خشک من "لبی" تر سایی
نادر.. در ۶ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۱۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:
قصه دردم همه عالم گرفت
در که نگیرد نفس آشنا..
نیکومنش در ۶ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳:
درود بیکران بر دوستان جان
-شَمَمتُ روحَ وِدادٍ و شِمتُ برقَ وصال
بیا که بوی تو را میرم ای نسیم شمال
بوی می عشق را شنیدم ووگوشه ای از برق وصال را چشیدم بیا که خود را قربانی رایجه زیبای شمایل و رخت کنم
1-اَحادیاً بجمالِ الحبیبِ قِف وانزِل
که نیست صبر جمیلم ز اشتیاق جمال
ای ساربان شتر حبیبم، تند مرو و توقف کن و فرودا واین جا منزل گیر که من آن صبر ستودنی را در اشتیاق دوری حبیبم ندارم و نمی توانم جدای آش را تحمل کنم
3-حکایت شب هجران فروگذاشته به
به شکر آن که برافکند پرده روز وصال
ای دوستان به شکرانه آن که وقت مساعد گشت و من به وصال یار رسیدم و یار پرده از رخ برداشت دیگر از شب های هجران داستانی نخواهم گفت
4-بیا که پردهٔ گلریز هفت خانه چشم
کشیدهایم به تحریر کارگاه خیال
ای نگارینم که بر من جلوه ای کرده و رخ پوشانده ای نیاز نیست که تو رخ خود را بر من بپوشانی چرا که من هفت پردهٔ تو در توی خانه دلم که چون چشم ،منظرگاه من و منزلگه توست را سالیان زیادی است که در کارگاه خیالم به نقوش رنگین تو مصور کرده ام و در نبود تو نقش تو را بر آن رنگین نموده ام .(بیا و در خانه دلم «چشم دل»که هفت پرده ی تو در تو ی آن با قلم خیالم به نقش تو رنگین شده است اشیانه کن )
5-چو یار بر سر صلح است و عذر میطلبد
توان گذشت ز جور رقیب در همه حال
چو یار سر یاری با من برداشته و از در صلح با من وارد شده و عذر پذیر همه کاستی ها و بی مقداریهای من شده دیگر خیالم راحت است
ومی توانم در همه حال زحمت و جور رقیبم را تحمل کنم و از آن بگذرم
6-به جز خیال دهان تو نیست در دل تنگ
که کس مباد چو من در پی خیال محال
کامیابی از تو (دهان تو) محالی است که حتی در خیال هم نمی کنجد چرا گه تو می توانی لب در دهان من گذاشته و بر من دمیده و اواز خویش بشنوی و کامیاب گردی و حال آنکه من هیچ وقت نمی توانم دهان تو را بر لب گیرم و کامیاب گردم و این قصه ،غصه بی انتهای عشق است که من آرزو میکنم هیچ کس گرفتار آن نشود با این حال من در خیال محال خوشم و کام می گیرم
-قتیل عشق تو شد حافظ غریب ولی
به خاک ما گذری کن که خون مات حلال
حافظ بی آشنا کشته عشق تو از آن رو شد که شاید روزی بر تربتش گذر کنی و یادش کنی چه خوش خونریزی، و چه خوش کشته ای که خونم حلالت باد
سربه زیر و کامیاب
مشاهری در ۶ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۲۰ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۶:
در دل ار خیل خیال از سحر دستان آورد
از درخت صدق بر روی صد عصا ثعبان کنیم
باید بشود از درخت صدق بر «وی» صد عصا ثعبان کنیم.
هادی hadiheybati۱@gmail.com در ۶ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۲:
فک نکنم منظور ساقی از می ناب مشروبات الکلی باشه
منظور از ساقی خداست و می ناب عشق الهی حالا شما میخوای خودتو گول بزنی نوش باشه
روفیا در ۶ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۱۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱ - حکایت بقال و طوطی و روغن ریختن طوطی در دکان:
دوست گرامی
آن وقت چرا معترض نشدید به اینکه طوطی حرف می زند، نه به تقلید و تکرار بلکه از روی قیاس و استنتاج تازه حرف هایش هم همه به شعر و در نهایت فصاحت و بلاغت هستند!
farshad در ۶ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۳۸ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۱:
شادروان ویگن در آلبوم «به یاد تهران» این شعر و با لطافت و زیبایی خاصی خوانده و با گیتار همراهی کرده..
رضا در ۶ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷:
آن سیه چُرده که شیرینی عالم با اوست
چشم میگون لب خندان دل خرّم با اوست
این غزل بسیارشیوا وشیرین باآهنگی دلنشین وموسیقی دلنوازسروده شده ودارای مضامین بِکرعاشقانه است. بسیاری بدون آگاهی ازشانِ نزولِ غزل، براین باورند که این غزل درمدح پیامبراکرم(ص) می باشد، امّا چه کنیم که اینچنین نیست. حافظ اصلاً شبیه سعدی ومولوی ودیگران نیست وشعرمذهبی نسروده است. اوباهمه ی عارفان و شاعرانِ هم روزگار وپسین وپیشین عصرخود تفاوت های اساسی به ویژه درجهان بینی ونگرش دارد. بااینکه درزمان حاکمیّتِ اسلام می زیسته ومانعی برای سرودن غزل درمدح بزرگان دینی نداشته لیکن مبادرت به انجام این کار ننموده است. اوتمام همّ وغمّ خود را درراستای تبیین عشق وطریق عشقبازی صرف نموده وبه رغم ِآنکه صدها غزل درمدح شاه شجاع ،شیخ ابواسحق، تورانشاه و....سروده،حتّا یکبار نیزاسم پیامبراسلام را در غزلیّات خود نیاورده وهیچ غزلی درمدح خلفای راشدین و رهبرانِ مذهبی نیز نسروده است!
غزل موردِ بحث به احتمال قوی مطابق نظراغلبِ شارحان محترم، تماماً در تعریف و تمجید شاه شجاع و پیش از حمله به آذربایجان سروده شده است.
چُرده یا چَرده یاچِرده هرسه درست است: لون، رنگ
سیه چُرده : کسی که پوستی سیاه دارد. سیاه رنگ
چشم میگون: چشمی که ازمستی سرخ شده باشد.
معنی بیت: آن سبزه (سیاه پوست) که یک دنیا شیرینی درظاهروباطنش دارد، چشمان ِ مست و گیرایی دارد، لبِ خندان ودل شادان و باصفایی دارد...
گر چه شیرین دَهنان پادشهانند ولی
او سلیمانِ زمان است که خاتم با اوست
شیرین دهنان: کنایه ازشاعران (باتوجّه به اینکه شاه شجاع دارای طبع شعری نیز بوده)کسانی که با کلام شیرین ِخود اطرافیان رابه فیض می رسانند.
سلیمان: فرزند حضرت داوود از انبیای بنیاسرائیل که گویند باد به مطیع او بوده واوراباقالیچه ی معروفش به پروازدرمی آورده وبه مقصدمی رساند.
خاتم: انگشتری، منظورهمان انگشتری سلیمانست که گویند اسم اعظم برنگین ِآن حک شده بود وبه واسطه ی آن سلیمان به قدرتِ خارق العاده ای دست پیداکرده بود.
معنی بیت: گرچه شاعران به مددِ طبع شعری، هرکدام خود پادشاهای هستند لیکن او (شاه شجاع) هم شاعر است وهم پادشاه،بنابراین گزافه گویی نیست اگربگوییم شاه شجاع سلیمانِ زمانه هست وانگشتری سِحرآمیز نیزدردستان قدرتمند اوست.
روی، خوب است وکمالِ هنرودامن پاک
لاجرم همّتِ پاکان دو عالم با اوست
معنی بیت: اودارای سیمایی دلرُبا وجذّابست ودرهنر(شاعری) به حدّ کمال رسیده وباطنش نیز پاک وبی آلایش است. برهمین اساس که ظاهر وباطنِ نیکویی دارد، درکانون ِ توجّه وعنایتِ پاک باطنان هردوعالم قراردارد وموردتحسین وتمجید وتکریم آنان است.
خال مِشکین که بدان عارض گندمگون است
سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست
خال مِشکین: خال سیاه وجذّاب که با اجزای صورتِ معشوق همخوانی دارد وخوش نشسته است. شاه شجاع جوانی بسیار زیبا وخوش قدوقامت بود بطوریکه درزیبایی زبانزدعام وخاص بوده وداستانهایی نیز دراین خصوص مطرح می باشد. گویند که همه ی مردان آلمظفر در صورت خالی داشتند وبدان معروف بودند. شاه شجاع نیز مستثنی نبوده وخالی برصورت داشته، حافظ بدان اشاره نموده است.
گندمگون: کسی که چهرهاش اندکی تیره و بهرنگ گندم باشد.
معنی بیت: آن خالِ سیاه وجذّابی که بسیارخوش برسیمای تونشسته است، فریبندگی ِ دانه ی گندمی را دارد که آدم وحوّا را دربهشت به وسوسه انداخت. خال تونیز به همان سیاق، توجّه ِ دیگران راجلب کرده و به سوی تو سوق می دهد وآنها رامشتاق وشیدای تومی نماید.
دلبرم عَزم سفر کرد خدا را یاران
چه کنم با دل مجروح که مَرهم با اوست
معنی بیت: خداوندا دلبر ودلدارم به سفر(آذربایجان) رفت دل من ازعشق اوزخمیست ودرمانش نیزهمراه اوست، من درفراق یار بااین دل مجروح بدون مرهم چگونه سرخواهم کرد؟
با که این نکته توان گفت که آن سنگین دل
کُشت ما را و دَم عیسی مریم با اوست
سنگین دل: نامهربان، بی اعتنا،سخت دل
معنی بیت: باچه کسی این درد را درمیان بگذارم که معشوق نامهربانی می کند و نسبت به عشق واشتیاق ِ سوزنده ی من بی اعتنایی می کند؟ اوباجوروجفای خویش جانم رابرلب رسانده، درحالی که می تواند بادَم مسیحایی خود به من زندگانی دوباره ای بخشد!
اگردقّت کرده باشید حافظ دراغلب غزلیّاتی که درمدح شاه شجاع سروده، ازبی اعتنایی ونامهربانی او گلایه وشِکوه بسیار کرده است! امّا چرا وبه چه علّت شاه شجاع نسبت به عاشق سینه چاکِ خود که روزی مَحرم ِ خلوتگاه و هم پیاله وانیس ومونس اَش بوده ،بی توجّهی می کرد؟
پیشترگفتیم که حافظ وشاه شجاع حدود سی سال رابطه ی دوستی صمیمانه وعاطفی داشتند وبیشترین وبهترین بخش ِ عمر گرانبهای حافظ درزمان حاکمیّتِ این پادشاهِ جوان وبسیارخوش سیما سپری شده است. بادرنظرگرفتن محتویّات غزلهای حافظ چنین بنظرمی رسد بجزچندسال اوّل ِ آشناییِ این دو،مابقی سالهای دوستی، عشق ومحبّت میان آنها یکطرفه جریان داشته وبیشترازجانب حافظ تداوم پیداکرده است.
شاه شجاع اگرچه خودنیزفردی خوشگذران،عیّاش وبی قید وبند نسبت به مسایل شرعی بوده، لیکن ازترس متشرّعین ِ متعصّب که اتفاقاً در دستگاهای دولتی هم نفوذزیادی داشتند جرات نمی کرده ازحافظِ شوریده سر، که متّهم به خروج ازشریعت،تظاهربه شرابخواری وحتّاتکفیر شده بوده بصورت ِ آشکار حمایت کند. او درتنگنا وشرایط سختی قرارگرفته بود،حملاتِ تند وبی وقفه وآتشین حافظ،برجبهه ی کینه توزانِ فرقه گرا و یکسویه نگر تمامی نداشت وروزبروزشدّت بیشتری به خود می گرفت وبیش ازپیش آنها رابرعلیه خود می شوراند. از همین رو شاه شجاع پس ازآنکه بکلّی ازخاموش کردن ِ توپخانه ی حافظ ناامیدشد و ازبی پروایی،آزاداندیشی وساختارشکنی ِ پی درپی او به ستوه آمد، به ناچارطریقِ محافظه کاری پیشه کرد وتصمیم گرفت برای نجاتِ تاج وتختِ خویش،ازحافظ دوری گُزیند.
شاه جوان بیش ازاین قادرنبود درمقابل فشارتندرویان ودلواپسان، مقاومت کند. اوناگزیررفیق صمیمی ویارویاورحقیقی خویش رارهاکرد تامگرخود را ازاتّهام حمایتِ ازحافظ که دیگربه فتنه گری اشتهار یافته بود برهاند!
امّاحافظ که فردی عاشق پیشه بود وبه شاه شجاع فراترازرابطه ی شاه وشاعر علاقمند وعاشق بود،ازعشقبازی پاپس نکشید وتاآخر برسرعهد وپیمان خویش وفادارماند.
بسوخت حافظ ودرشرط عشقبازی او
هنوزبرسرعهد ووفای خویشتن است
حافظ از معتقدان است گرامی دارش
زانکه بخشایش بس روح مُکرّم با اوست
معتقدان: پیروان وعقیده مندان، باورکنندگان.
روح مُکرّم: روح کریمانه، کنایه از روح پاک باطنان و مردان حق.
ای شاه شجاع ،حافظ از ارادتمندان توست. اورا محترم وگرامی دار(نسبت به اوبی اعتنایی مکن) که برکت و همّت و شفاعت ارواح پاک باطن بسیاری را با خود دارد. بخشندگی حافظ بی پایان است وبی اعتنایی های تورا خواهدبخشید ازاودوری مکن.
علی رجبی در ۶ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۰۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۸۹:
مصرع اخر اشتباه تایپی دارد
بسیار بدین گفت و "شنو خنده" زنی