گنجور

حاشیه‌ها

محمدرضا parshid۱۳۹۶@gmail.com در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۳:

که نه امشب آن سماعست که دف خلاص یابد
نه کمانچه ایی به بربط بدهد گوشمالی

 

۷ در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۱۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷:

دوستان در زمان قاجار سوگلی های سلطان و در بالای همه انیس الدوله برای خود سبیل میکشیدند و خود را به شکل دیگر درمی آوردند.
شاید نقشه شاه شاهان ناصر خان بوده یا هر چیز دیگر که بر ما پوشیده است.

پیوند به وبگاه بیرونی
هشدار:
بیماران قلبی فکر نگاه کردن به انیس بانو را از سر برون کنند.

 

کمال داودوند در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۹:

2760

 

Behzad Tabari در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۴۹ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵:

ما ز دوست غیر از دوست مطلبی نمی جوییم فکر کنم اینم درست باشه تو بعضی نسخ اینه

 

nabavar در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷:

حامد جان
بِمَیَندیش ، همان مَیَندیش mäyändish است به مانای اندیشه مکن، ”ب“ اینجا بای زینت است و برای جور شدن وزن مصراع.
زنده باشی

 

همایون در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷:

جلال دین کار خود را ارزیابی می‌‌کند و نتیجه کار خود را که چرخان شدن در هستی‌ است
همه چیز در هستی‌ در چرخش است، چرخش انسان چگونه است؟
چرخیدن نه بر مدار سر و سامان خویش بلکه در میدان بازی هستی‌ که چون ماه، نو شدن و صورت‌های تازه به خود گرفتن و تابیدن است
تغییر دائمی، هر روز آتش نو به پا کردن، قلندری در راه احق، به دنبال کان و معدن هر چیزی گشتن، خانه کهنه را ویران کردن و از نو ساختن، خود را در عشق فنا کردن و فدا کردن به تمامی
این راز هستی‌ انسان در عرفان و فرهنگ جلال دین است که پس از دوستی‌ با شمس ساخته و پرداخته می‌‌گردد و جلال دین برای آن ارزش فراوان قائل است و پرسش او این است که آیا نمی‌‌ارزد که انسان این گونه باشد؟

 

احمد در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۵۲ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱۹:

وای خدای من... این غزل چقدر زیبا سروده شده
فوق العاده بود و این همه ظرافت فقط کار حضرت بیدل میتونه باشه. عالی بود

 

نصیراحمد دستگیر در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۵۱ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷:

بیت نهم ، مصراع اول « کهکسر» به « که یکسر»تصحیح شود .در دیوان غزلیات (اکبر بهداروند )« که یکسر » آمده و مطابق وزن مفاعیلن میباشد .

 

حامد در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷:

سلام دوستان. معنی وتلفضه صحیحه این کلمه چیه؟
بمیندیش

 

بهمن در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۱۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۱ - گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان:

دوستان عزیزم درود؛ راستش بنده تموم نظرات رو مطالعه نکردم ونمیدونم کسی به این نکته ای که در ادامه میخوام بهش اشاره کنم،اشاره ای داشته بود یا خیر...
به نظرم جناب سعدی نیز مانند تموم مخلوقات و علی الخصوص انسانها در جهت تمایل به کمال،مسیری رو پیموده و چه بسا این شعر رو در ابتدای شاعریش سروده ولیکن در ادامه ی طی طریقش این عقیده ی (نادرست) رو کنار گذاشته باشه،چرا که خود بنده هم تا مادامی که در چارچوب مذهب محبوس بودم چه بسا افکاری داشتم که بیشترش بهم القا شده بود و در واقع در باورهای اغلب نادرست خودم غرق بودم که امروزه دیدگاه کاملا متفاوتی رو پیدا کردم بنابراین نمیشه با یک بیت یا سروده کل تفکرات جناب سعدی رو طرد یا قبول کردچرا که توانایی وشیوایی گفتار سعدی بر کسی پوشیده نیست...

 

امیررضا در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۸:

سلام
محمدامین به نظر من آسمان ها میتواند هفت آسمان باشد
و از این جهت خللی به آن وارد نیست
از طرفی در صورت به کار بردن آسمان باید یک مکث ( به واسطه ی
کمبود هجای " ها " ) کرد که از آهنگین بودن بیت می کاهد .

 

محسن در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹:

بنده ذیل این غزل که بعضی از دوستان از خوانش غزل ایراد گرفتن جا دارد که از جناب آقای حمید رضا محمدی بسیار تشکر کنم. من تمام غزلیات سعدی رو با صدای ایشون گوش کردم و خیلی چیزها یاد گرفتم. واقعا بی انصافیست که زحمت ایشون رو که به صورت «رایگان» در اختیار همه قرار دارد را نادیده بگیرین که بعضی جاها لحن رو رعایت نکرده! این خوانش برای افرادی همچون من که خبره ادبیات نیستم و یک علاقه مند به شعر هستم بسیار آموزنده و مفید است. بسیار خوشحال میشوم اگر دوستانی که ادعا دارند بهتر میخوانند بخوانند تا ما هم استفاده کنیم. انتقاد هم روشی دارد نمی شود که کار و زحمت یک نفر را کلا نابود کرد که نقد کرده ایم .
بالاخره وظیفه خودم دانستم که به خاطر استفاده ای که از کار ایشان کرده بودم تشکر بکنم و باز خطاب به این دوستان میگم که گر تو بهتر میزنی بستان بزن

 

سید عطاالله مهاجرانی در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۴۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۱:

کنون من به بخت رد افراسیاب
کنم دشت را همچو دریای آب
پیداست، سهراب اندیشه ای روشن و آرمانی مشخص ندارد. او از براندازی حکومت افراسیاب سخن گفته بود. می خواست وقتی کاووس را از گاه سرنگون کرد، به سر وقت افراسیاب برود.
بگیرم سر تخت افراسیاب
سر نیزه بگذارم از آفتاب!
آیا سخن او با هومان و سوگند به رادی افراسیاب،گونه ای ترفند ست؟

 

موسوی در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سی‌ام:

درود بر روفیای عزیز
نوشته شما کاملا درست است.اما وقتی که در کشور من بی سوادی موج میزند و مردم از فقر نالان هستند کسی به تاریخ و ادب فکر نمیکند.
من از اینکه اینقدر به مردم کشورم احترام قایل هستید بی نهایت سپاسگزارم.
امروز رفتم از مدرسه برادر کوچکم را بیاورم.جلوتر از ما یک مادر که او هم میخواست پسرش را بیاورد بود.پسرش خیلی اذیت کرد و او به یک بچه که از همشهری های ما بود اشاره کرد و گفت اگه اذیت کنی میدم اون افغانی بخورت.
روفیا جان کاش انسانها میدونستن که به نژاد ها و زبان ها و قومیت ها باید احترام بگذارند.
روفیا جان من برای سمنگان هستم.
از سمنگان چی میدونید؟؟؟؟

 

۷ در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۴۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:

برای کسانی که به تفسیر علاقه دارند:
تفسیر دیباچه از زبان غلامحسین ابراهیمی دینانی
پیوند به وبگاه بیرونی

 

۷ در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۰۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۱۸ - گفتار در معنی فنای موجودات در معرض وجود باری:

برای کسانی که به تفسیر علاقه دارند:
تفسیر این شعر از زبان غلامحسین ابراهیمی دینانی
بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور
دینانی به اشتباه تکرار میکند تفسیراین غزل
ره عقل جز پیچ بر پیچ نیست
بر عارفان جز خدا هیچ نیست
توان گفتن این با حقایق شناس
ولی خرده گیرند اهل قیاس
که پس آسمان و زمین چیستند؟
بنی آدم و دام و دد کیستند؟
پیوند به وبگاه بیرونی

 

رضا در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲:

مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رَغبت فدای نام دوست
بعضی ازشارحان ِ محترم، براین باورند که مخاطب این غزل "شاه شجاع" بوده است. امّا باتوجّه به ردیفِ غزل که مشابهِ ردیفِ سه غزلیست که مخاطبِ آنها "شیخ ابواسحق"می باشد:{ "دارم امید عاطفتی ازجنابِ دوست" و"این پیک نامور که رسید ازدیاردوست" و" صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست{ بنظرمی رسد میرسد این غزل نیزدرمدح اوسروده شده باشد. چراکه فحوای کلام ومضامین بکاررفته نیز درامتداد آن غزلهاست. به هرحال مخاطبِ غزل چه این سلطان وچه آن یکی، چون هردوازدوستداران شعر وادب، وبرای حافظ ،سالهای سال انیس دل ومونس جان بوده اند دربرداشتِ معنا آنچنان تفاوتی ایجادنمی گردد.
پیک مشتاقان: بادصبا یاقاصد ونامه رسان که ازمعشوق پیامی به عاشق آورده است.
معنی بیت:
آفرین، احسنت برتوای قاصد، پیغام یا نامه ی دوست را بده تا ازسرشوق واشتیاق، جان خویش را به مژدگانی پیشکش کنم.
واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس
طوطی طبعم ز عشق شَکّر و بادام دوست
واله: سرگشته و حیران
شیدا: شیفتگی وعاشقی که تا مرزجنون پیشرفته باشد.
طوطی طبعم: شاعرطبع خودرا به طوطی تشبیه کرده است طوطی ای که درقفس سینه همانندِ بلبل درقفس بیقراری می کند.
"شکر" کنایه ازلب و"بادام" کنایه ازچشم است. طوطی شکر وبادام را بسیاردوست دارد. حالا طوطی طبع شاعرنیزدرعشق لب وچشم دوست (شکروبادام) بی تابی می کند.
معنی بیت: طوطی طبع من درقفس سینه، ازشوق لب وازحسرت چشم دوست، همانند بلبل درقفس بی تابی می کند. شیفته وشیدای زیبائیهای دوست هستم همانگونه که بلبل شیدای رنگ وبوی گل است.
بنال بلبل اگربامنت سریاریست
که ما دوعاشق زاریم وکارمازاریست
زلفِ او دام است و خالش دانه ی آن دام و من
بر امید دانه‌ای افتاده‌ام در دام دوست
حلقه های زلف دوست حلقه های دام و خالِ رخسارش نیز همانندِ دانه ایست که برای به دام انداختن وبه بند کشیدن دلهاست. من نیزمجذوبِ جلوه ی خال دوست شدم وچون مرغی به طمع دانه دردام او افتادم. البته تفاوت این دام بادامهای دیگر دراین است که هرکس به این دام می افتد دیگردوست ندارد هرگز خلاصی یابد.
به لطفِ خال وخط ازعارفان ربودی دل
لطیفه های عجب زیر دام ودانه ی توست
سرزمستی برنگیرد تا به صبح روز حشر
هر که چون من دراَزل یک جُرعه خورد از جام دوست
سرزمستی برنگیرد: تمایلی به هوشیاری وبیدارشدن ازخواب خوش مستی ندارد
ازل: آغازهستی. حافظ معتقد است که بدان علّت که خاک وجودانسان درروز ازل باشرابِ محبّت الهی سرشته شده ،عاشقی را پیشه ی خودنموده است. ازهمین رو پی درپی عاشق می شود،عاشقانه زندگی می کند وهمه چیزراازورای عینک عشق می نگرد تا ازمستی خارج نشده و به هوش نیاید.
معنی بیت: هرکس همانندِ من که در آغازین روزهستی، شرابِ ناب محبّت راچشیدم،چشیده باشد اونیز مثل من عاشقی پیشه کرده وتمایلی نخواهد داشت که تاقیامت ازاین مستی به هوش آید.
چنین که حافظ ما مست باده ی ازل است
به هیچ دورنخواهندیافت هشیارش
بس نگویم شمّه‌ای ازشرح شوقِ خوداز آنک
دردسرباشدنمودن بیش ازاین ابرام دوست
شمّه: جزئی ازکلّ چیزی، اندکی ازبسیار.
بس نگویم: بسیار نگویم.
ابرام: به ستوه آوردن،اصرار و پافشار
بس نگویم شمّه ای شرح شوق: اندکی از شرح حال خودرا زیادبازگونمی کنم. دراینجا ازهمنشینی ِ"بسیار با اندکی" تضاد حافظانه ای خَلق شده است. حافظ دراینجا با خَلق این تضاد، نکته ی لطیفی راگوشزدمی کند. می فرماید:
اشتیاق وارادتِ من نسبت به دوست تمامی ندارد شرح حال من به تقریروتحریر ممکن نیست، شمّه ای ازشرح حال شیداییِ خودرابیان می کنم، ضمن آنکه سعی می کنم دربیان ِاین شمّه ای ازشرح شوق نیززیاده روی نکنم وزیادتکرارنکنم بدان دلیل که خاطرعزیز دوست لطیف ونازک می باشد وممکن است رنجشی حاصل گردد. بنابراین با ناله وفریاد اورا به ستوه نمی آورم وبااصراروپافشاری دوست رادرمضیقه قرارنمی دهم.
حافظ اندیشه کن ازنازکی خاطریار
بروازدرگهش این ناله وفریاد ببر
گر دهد دستم کشم در دیده همچون توتیا
خاک راهی کان مُشّرف گردد از اقدام دوست
توتیا: سُرمه، گردهای بسیار نرم سائیده شده ازمروارید که برای قوّه ی بینایی مفید باشد.
مُشرّف: شَرفِ حضور پیداکرده، سعادتمند وسرافراز
اقدام: قدم‌ها
معنی بیت:
اگرمُیسّرگردد وخاک راهی را که دوست برآن پای مبارک گذاشته باشد بدست آورم همانندِ سُرمه وداروی چشم، بردیدگانم می گذارم.
ازبرای شرف به نوک مژه
خاک راهِ تورُفتنم هوس است
میلِ من سوی وصال وقصدِ اوسوی فراق
ترکِ کام خود گرفتم تا برآید کام دوست
این بیت چقدرزیبا وپُرمایه ونغزاست. چه بسیارعاشقان ناکامی که با زمزمه ی این بیت به حقیقتی بزرگ دست یافته وبه آرامش رسیده اند.
این بیت حقیقتاً جاودیی دردل خود دارد وبه اندازه صدها کتاب سخن. این بیت به تنهایی توان تغییراتِ بنیادین درزندگانی هرکسی را دارد.اثربخش است، دارو ودرمان وتسکین بخش است. چشم ها رابه روی حقیقتی بزرگ می گشاید.عشق راتفسیرمی کند، به معنا ومفهوم محبّت ژرفا می بخشد. آدمی باخواندن این بیت به وسوسه می افتد تاعاشقی کند. آدمی هوس می کند تا عاشقی کند تنهابه این هدف که درعاشقی به چنین روزی بیافتد، یعنی از کام خود صرفنظرکند تامعشوق به کام برسد. حافظ هرچه دارد ازعشق گرفته است ومدیون عشق است، امّا بنظرچنین می رسد که او با سرودن این بیت،دین خودرا به عشق ادا کرده است. این بیت اعتباری خلل ناپذیربه عشق بخشیده ومقام آن رابالاتر وبالاتربُرده است. این بیت تنور عاشقی را فروزانترمی کند،خودبینی راازبین می برد و همه ی عاشقان رامتحوّل می سازد.
معنی بیت: تمایل واشتیاق ِ من بروصال ورسیدن به دوست است امّا گویا تمایل ومیل دوست بردوربودن ازمن است. من هرگز نمی خواهم اورادرمضیقه قرار دهم، من پا پَس می کشم تا خواسته ی دوست برآورده شود هرچند که درِنیم گشوده به روی من بسته خواهدشد لیکن همین که مُرادِ دوست حاصل شود براب من کافیست.
مجالِ من همین باشد که پنهان عشق اووَرزم
کناربوس وآغوشش چگویم چون نخواهدشد
حافظ اندردردِ اومی‌سوز وبی‌درمان بساز
زان که درمانی ندارد درد بی‌آرام دوست
ای حافظ با درد بی‌درمانِ محبّت بساز وبسوز که ظاهراً این چاره ای برای درمان ِ این درد نیست .
اشک خونین به طبیان بنمودم گفتند :
دردعشق است وجگرسوزدوایی دارد.

 

سعید در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷:

جناب دکتر پس چرا بیت یکی مونده به آخر رو تفسیر نکردی؟

 

مهدی ابراهیمی در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰:

گه چون نسیم با گل (رازِ نهفته) گفتن
گه سرِ عشقبازی از بلبلان شنیدن
سحر (بلبل) ح(کا)یت (با) ص(با) کرد
که عشق روی گل (با) (ما) چ (ها) کرد
حافظ
چ ها چ ها چ ها چ ها چ ها چ ها
(چهچه=صدای بلبل)

 

مهدی ابراهیمی در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷:

شاید(خط)یار از لحاظ شکلی تا شده  حرف(تا)باشد و به نظر میرسد جناب حافظ نازنین میفرماید که هر کسی که میل این دارد که در (تای=خط)یار باشد باید تا موقع ای که هست پای در دایره عشق یار داشته باشد و هرکه میخواهد
(با)شد اولا باید(در) (تا)شد و سپس در آن (تا) (پابر جا)شد واین (تا) هم خط یار می تواند باشد هم ابروی یار و
اما باز از لحاظ شکلی درحرف (تا) که (خط یار) باشد دو نقطه آن (تا)(دوپای) عاشق بوده که تا زمانی که در (خط) و راه عاشقیه معشوقش باشد(در تا)و اگر میخواهد(در)همان(خط)و(تا)(با)شدباید(در)(تا)شد یعنی در غم یار خم و تا شود (تا) بر (در)قلب یار این حلقه(تا)شده نشانده شود.
{دوپا دو نقطه ی(تا)(دایره)(خطِ یار)}
{اگر می خواهد(با)شد باید (در)(تا)شد}
دست (در) حلقه ی آن زلفِ دو(تا) نتوان کرد

 

۱
۲۵۳۱
۲۵۳۲
۲۵۳۳
۲۵۳۴
۲۵۳۵
۵۰۵۰
sunny dark_mode