گنجور

حاشیه‌ها

محمد علی لطفی در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۵۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۶۵ - ایثار کردن صاحب موصل آن کنیزک را بدین خلیفه تا خون‌ریز مسلمانان بیشتر نشود:

با سلام و تشکر، آیا جناب مولوی اهمیت زمان و مکان را در رویدادها نخواسته است بیان کند؟!.آیا "واقعیات " و حتی "حقایق"را جدای از زمان و مکان میتوان قضاوت کرد؟.آیا اهتمام فضاهای مجازی در به قضاوت کشاندن وقایع ،جدای از زمان و مکان نمیباشد؟!.گویا تفاوت "واقعیت و "حقایق"را "را بیشتر در ابیات مولوی میتوان مشاهده کرد.

 

رسول در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱:

سلام
من جایی خوندم که این غزل مربوط به سال 786 ه ق هست و مربوط به اختلاف بین سلطان زین العابدین پسر شاه شجاع با عمویش سلطان بایزید می باشد که نهایتا با صلح بین آن دو خاتمه یافت و در بازگشت شاه زین العابدین به شیراز حافظ این غزل را سروده

 

برگ بی برگی در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۷، ساعت ۰۹:۴۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲ - هلال پنداشتن آن شخص خیال را در عهد عمر رضی الله عنه:

موی کژ چون پرده گردون بود
چون همه اجزات کژ شد چون بود ؟

 

نادر.. در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۷، ساعت ۰۸:۴۰ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۹:

ز شوق، جملهٔ ذرات در سفر....

 

نادر.. در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۷، ساعت ۰۸:۳۳ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰:

بی دلی و بی قراری..
هم مدام امیدواری...

 

کمال داودوند در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۷، ساعت ۰۵:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۵:

روحت شاد
جمع این رباعی از 13347

 

امیرعلی در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۷، ساعت ۰۲:۳۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۱۷:

چقدر این شعر مصداق امروز هست ... دوران وارونگی ارزشی جامعه

 

۷ در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۷، ساعت ۰۱:۳۴ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۳۱۸:

دو چشمونت پیاله پر ز می بی
خراج ابروانت ملک ری بی
یک نگاه تو می ارزد به خراج ملک ری
ری از آبادترین جاهای ایران بوده و خراج آن مثل
دو چشمان تو جام شراب و زندگی بی نگاهت رنج و عذاب

 

رئوف در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۳۶ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۳۱۸:

خراج ابروانت اصلا معنی نداره....مگر ابرو خراج داره؟؟؟!!! به نظرم (دو زولفونت خراج ملک ری بی) درست تره...

 

روفیا در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۴۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۰۸ - مثل زدن در رمیدن کرهٔ اسپ از آب خوردن به سبب شخولیدن سایسان:

دوستان
پیرو حاشیه ای که در آن به زندانی بودن آدم ها اشاره کردم؛
پیشنهاد می کنم فیلم دیدنی prisoners به کارگردانی دنیس ویلنوو را ببینید و پس از آن نقد خواندنی ای در لینک زیر را بخوانید.
پیوند به وبگاه بیرونی
من که تا نقد را نخوانده بودم اصل مفهوم فیلم را نفهمیدم.
پیش از تماشای فیلم نقد را نخوانید، حیف است چنین اثر تماشایی اینگونه spoil شود.

 

کیانا در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲۹:

با توجه به وزن شعر در بیت اول "کی" غلط است و باید "که" جایگزین شود.

 

رضا در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:

در اَزل پرتو حُسنت ز تجلّی دَم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
ازَل : زمان بی‌آغاز،برای هرکسی زمان آغازی وجود دارد و همان زمانِ آغاز برای او اَزل می باشد. امّابرای خداوندکه همیشه بوده وهست و خواهدبود زمان ازل همان لحظه ایست که اراده فرمود تابه جلوه درآید البته نه خود خداوند، بلکه بخش ناچیزی اززیبائیهای اومیل به جلوه گری نمود. خداوندمنبع مطلق حُسن وجمال وزیبائیست واین همه لطافت وظرافت وزیبایی که می بینیم تنهابخش ناچیزی ازآن منبع مطلق است که تاب نیاورده ومیل به تجلّی نموده است.
پرتو: روشنایی که ازیک منبع نورانی ظاهرمی شود.
حُسنت: فروغ جمال وآثارزیبائیها
زتجلّی دَم زد: میل به جلوه گری نمود. فروغی ازجمالِ اومشتاق جلوه گری شد. بدیهست اگرخودِ معشوق چنین میلی پیدامی کرد وضعیتِ هستی بگونه ای دیگرکه قابل تصوّرنیست رقم می خورد.
معنی بیت: آن روز یا آن لحظه ای که نوری ازجمال توقصدظهورکرد وخواست به تجلّی درآید همان لحظه به موازاتِ تشعش ِفروغی از زیبائی های تو،ناگهان عشق پدیدارشد وعالم هستی رابه آتش کشید ودیگرگون ساخت.
امّا چگونه‌ عالم هستی به آتش کشیده شد؟
عشق که متولّدشد هستی ره ورسم دگری پیداکرد.مخلوقات شامل ملائک وفرشتگان تنهابه طریق عبادت زاهدانه اظهار بندگی می کردند امّا باپیدایش عشق همه چیزازروال معمول خارج شد. جاذبه ی خم ابرو طاق محراب عبادت فرو ریخت ومستی عشق گردن تقوارابرشکست.
باظهورعشق شور واشتیاق جای ادلّه وبُرهان راگرفت وازعشقبازی تفسیرتازه ای از عبادت وبندگی مطرح شد. سجّاده ها به رنگ ارغوانی ِ شرابِ محبّت مزیّن شدندو گدایی رُشکِ سلطانی گشت ودرویش وسلطان برابرهم نشستند. هرکس باعشق مرگ رادر آغوش کشید زنده ی جاوید شد ودلدادگان در دریای بیکرانه ی عشق غرقه گشتتند و به آب آلوده نگشتند. اسیران عشق ازهردو جهان آزاد وازهشت خُلد مستغنی شدند وتفاوتهای خانقاه وخرابات ومسجد ومیخانه به یکباره رنگ باختند.....
سلطان اَزل گنج ِغم عشق به ماداد
تاروی دراین منزل ویرانه نهادیم
جلوه‌ای کرد رُخت دید مَلک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
جلوه ای کرد: رخ نمود، نمایان شد
غیرت: رشک،حسد،حمیّت وتعصّب داشتن. امّا باتوجّه به "عین آتش شد" دراینجا رساننده ی معنای نوعی خشم نیزهست.
معنی بیت: رُخسارتو یک لحظه ازپس پرده بدرآمد ونمایان گشت ملایک که از عشق ودرک زیبائی بی بهره هستند منقلب وبیتاب وبیقرار نشدند رُخسارتو ازبی ذوقیِ ملایک، ازروی خشم وغیرت برافروخت وتنوردل آدمی را که قابلیّتِ درک زیبایی را داشت شعله ورساخت تا توانسته باشد عاشقی کند وعشقی به شایستگی جلوه ی آن جمال رقم زند.
فرشته عشق نداندکه چیست ای ساقی
بخواه جام گلابی به خاک آدم ریز
عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد
عقل وعشق ازهمان آغاز پیدایش،در مقابل یکدیگر قرار گرفته وتااین زمان هرگز،آب این دو به یک جوی نرفته است. چراکه بنیادِ عقل برستون های منطق،مصلحت،بُرهان وگرفتن وحفظ کردن بنانهاده شده وذاتِ عشق برخلافِ عقل،به شور، اشتیاق، دلدادگی ،دیوانگی و بخشش وایثاراستواراست. عقل نمی تواند شکستنِ هر آنچه شکستنیست وبه قربانگاه بُردنِ هرآنچه که فدا کردنیست رادرک کند و رفتارعاشقانه راتجزیه وتحلیل کرده وبفهمد. عقل ازنظراندیشمندان وعارفان، جایگاههای متفاوت ومتناقضی دارد. حافظ دربسیاری اوقات عقل راباشیطان دریک جایگاه قرارداده وآن رامانعی برای رسیدن به سرمنزل مقصود می داند.
هشدار که گر وَسوسه ی عقل کنی گوش
آدم صفت از روضه رضوان به در آیی
چراغ افروزد: روشنگری وراهنمایی کند
معنی بیت: عقل که شاهد جلوه ی معشوق اَزلی وشعله ورشدنِ دلِ آدمی به آتش عشق بود وچیزی ازاین اتّفاق بزرگ نمی فهمید بی تابی وبیقراری آدمی رامی دید ومی خواست آدمی رابامنطق واستدلال آرام سازد وراهنمایی کند. همان غیرتی که ازبی ذوقی ملایک به جوش آمده بود دوباره، اینبارازکج فهمی عقل برافروخته شدزبانه ای کشید ونظام تمام هستی رابه هم ریخت تاازآن پس چرخ فلک برمدارو محورعشق بچرخد. ازهمانجا بود که عقل مصلحت اندیش به حاشیه رانده شد تاآنجا که درولایت عشق هیچکاره هم نیست.
مارازمنع عقل مترسان ومی بیار
کان شحنه درولایت ماهیچ کاره نیست
مدّعی خواست که آید به تماشاگهِ راز
دست غیب آمد و بر سینه ی نامحرم زد
"مدّعی": کسی که ادّعایی دارد. امّا درنظرگاه حافظ کسیست که ادّعا به داشتن چیزی می کند که ندارد.
تماشاگه راز: دراینجا همان جائیست که جمال معشوق حقیقی میل به جلوه گری کرد، دل آدم مُشتعل شد وملایک وفرشتگان به اتّفاق عقل مصلحت بین، به حاشیه رانده شدند. "مدّعی" دراینجا می تواند ملایک بی ذوق، شیطان مغرور،عقل محافظه کار وسایر موجوداتی باشد که ادّعای بندگیِ مخلصانه داشتند ولی عشق رابرنمی تابیدند وآرامش دربهشت وبرخورداری ازرفاه ونعمت رابرعشق ترجیح می دادند.
معنی بیت: درآن لحظه ی باشکوه که پرتوحُسن معشوق به تجلّی درآمد بسیاری ادّعای ارادت وبندگی کردند امّا معشوق، مشتاقِ شور واشتیاق آدم برای عشقبازی شد وجزآدم،دیگران رااز دایره ی تماشاگهِ رازبیرون کرد.
سایه ی معشوق اگرافتادبر عاشق چه شد
مابه اومحتاج بودیم اوبه مامشتاق بود.
دیگران قرعه ی قسمت همه برعیش زدند
دل غمدیده ی ما بود که هم برغم زد
منظور از"دیگران" همان مدّعیان ِبی ذوق ورفاه طلبانی هستند که دربیت قبل ازحضور درتماشاگه رازمحروم شده وبه بیرون رانده شدند.
معنی بیت: به غیرازآدم، دیگران مصلحت اندیشی پیشه کرده وماندن دربهشت وبرخورداری ازنعمت ورفاه وآرامش رادراِذای عبادت زاهدانه، رابرگزیدند امّا دل غمدیده ی آدم بی باکانه ازغم واندوه وسختی طریق عشق نهراسید وبااینکه می دانست عشق غم ودردِ توانسوزی دارد عشق راانتخاب کرد.
البته دراینجا منظوراز"غم" غم زندگانی وروزگارنیست بلکه غم عشق است واندوه هجران، که خود مایه ی نشاط وطرب است.
ناصحم گفت که جزغم چه هنردارد عشق؟
برو ای ناصح عاقل هنری بهترازاین
جانِ عُلوی هوسِ چاهِ زنخدان تو داشت
دست در حلقه ی آن زلف ِخم اندر خم زد
عُ یا عِلوی: مربوط به بالایی، آسمانی، ملکوتی ،منظورهمان روحیست که خداوند درکالبدِ آدمی دمیده است.
چاه زنخدان: گودی چانه که به چاه زنخدان معروف است.
معنی بیت: روح وجان ملکوتی ما آدمیان، ازابتدای خلقت ، درزندان جسم بیقرار وبی تاب بود ومیل بازگشت به مبداءِ خود( خداوند) داشت تااینکه درآن تماشاگه راز،باتجلّیِ حُسن معشوق، شیدای جادوی زنخدان توشد وبی تابانه چنگِ طلب برآن زلف پرچین وشکن کرد وعاشقی گُزید وزندانی شدن درچاه زنخدان تورا بر زندگانیِ بی درد ترجیح داد.
ای دل اگرازچاه زنخدان بدرآیی
هرجاکه روی زودپشیمان بدرآیی
حافظ آن روز طربنامه ی عشق تو نوشت
که قلم بر سر اسباب دل خرّم زد
طرب: شادی
حافظ خوش ذوق دراینجا واژه ی"طربنامه" راغنی سازی کرده وبه معنای آن ژرفا بخشیده است.به عبارتی معنای اساسنامه وامیدنامه را نیزگرفته است. ضمن آنکه باانتخاب هوشمندانه ی این واژه، این مطلب رابه مخاطبین رسانیده که خودِ عشق گرچه به ظاهرغم فزا ودردآلود است امّاهمین غم عشق، درنگاه عاشقانه، شادی آفرین وشورانگیز است ودست آخراینکه منظور از"طربنامه" غزلیّات واشعارنغزی همچون این غزل است که سروده است.
قلم زدن: چشم پوشی وصرفنظرکردن
معنی بیت: حافظ آن روز که طریق عشق رابرگُزید می دانست که این طریق طریقی پرآشوب وخطرناک است همان روزازعیش ورفاه وخوشی(نعمتِ آرامش ورفاه دربهشت که ملایک نتوانستند ازآن بگذرند) ازآن چشم پوشی کرد واقدام به نوشتن اساسنامه ی عشقبازی کرد ودیوان گهرباری راخَلق کرد که درحُکم توضیح احکام عاشقیست. اساسنامه ای که خود شادی زا وطرب انگیزاست. امیدنامه ای که برای عاشقان راهگشا وامیدآفرین است.
مُلکتِ عاشقیّ وگنج طَرب
هرچه دارم به یُمن همّتِ اوست.

 

وحید مقراضی در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۱۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۲۴:

من این روایت رو بیشتر بیاد داشتم و بیشتر دوست داشتم :
از شبنم عشق خاک آدم گل شد
بس فتنه و شور در جهان حاصل شد
صد نشتر عشق بر رگ روح زدند
یک قطره برون جهید و نامش دل شد

 

علی در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۵۷ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۲ - پیام ایران:

من این مصرع را بصورت زیر شنیده بودم
عظام بالیه کی رتبت عظام دهد
که عظام اولی به کسر ع به معنی استخوان و عظام دوم به ضم ع به معنی بزرگی است. در لغتنامه ها نیز همین موارد تایید می شود اما برای واژه عصام معنی مرتبطی نیافتم. بنابراین به نظرم بایستی اصلاح گردد

 

جاوید مدرس اول رافض در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹:

******************************
شرح غزل شماره 189 حافظ
******************************
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
(رمل مثمن مخبون محذوف)
******************************
1-طایر دولت اگر باز گذاری بکند
یار بازآید و با وصل قراری بکند
***‏
معانی لغات:
طایر: پرنده.
طایر دولت: (اضافه تشبیهی ) دولت و اقبال به طایر ( پرنده ) تشبیه شده
باز:دوباره ، دیگر.
باز آید:دوباره برگردد، بار دیگر برگردد.
باوصل قراری بکند: برای وصل قراری می گذارد.
***‏
معنی معمول:
اگر پرنده بخت و اقبال ، بار دیگر به سوی ما گذری داشته باشد محبوب ( هم ) برمی گردد و قرا ر وصالی می نهد .
**********************************
2-دیده را دستگه در و گهر گر چه نماند
بخورد خونی و تدبیر نثاری بکند
***‏
معانی لغات:
دستگه :دستگاه، قدرت و استطاعت ، دسترسی ووسعت عمل ، کارگاه
درّ و گهر : مروارید و گوهر و در اینجا کنایه از اشک چشم است.
بخورد خونی: خون دلی می خورد.
تدبیر نثاری بکند:به فکر نثار کردنی می افتد. یعنی با خون دل خوردن و ریختن اشک خونین ، یاقوت نثار مقدم یار می کند.
***‏
معنی معمول:
هر چند برای دستگاه گو هر سازی چشم ، سرمایه یی باقی نماند، خون دلی خواهد خورد و به فکر هدیه کردن (یاقوتی) خواهد افتاد .
**********************************
3-دوش گفتم بکند لعل لبش چاره من
هاتف غیب ندا داد که آری بکند
***‏
معانی لغات:
هاتف:فرشته غیبی ، ندایی که به گوش برسد وندا دهندهِ آن دیده نشود.
***‏
معنی معمول:
دیشب با خود اندیشه کردم که آیا لب سرخ فامش چاره درد مرا می کند؟ فرشته ناپیدایی ندا در داد که البته خواهد کرد.
**********************************
4-کس نیارد بر او دم زند از قصه ما
مگرش باد صبا گوش گذاری بکند
***‏
معانی لغات:
کس نیارد:کسی نتواند، کسی جرأت ندارد. ( از مصدر یارستن به معنای توانستن) .
گوش گذاری بکند:به گوش برساند، آهسته و موجز و مختصر دَرِ گوش او نجوا کند. ( یاء گذاری یاء نکره است) .
***‏
معنی معمول:
هیچ کس جرأت ندارد که در پیش او از سرگذشت ما سخنی بر زبان آورد مگر اینکه با دصبا ، به صورت نجوا در گوش او چیزی بگوید.
**********************************
5-داده‌ام باز نظر را به تذروی پرواز
بازخواند مگرش نقش و شکاری بکند
***‏
معانی لغات:
بازِ نظر: شاهین نگاه ، بازِ شکاری نگاه( اضافه تشبیهی ).
تذروی :قرقاولی ، مرغ خوش پرو بال و خوش نقش و نگاری ، خروس صحرایی گریز پا ، کنایه از معشوق.
نقش:سوت سوتَک بادی و آلتی که با دمیدن در آن تقلید صدای پرنده مورد نظری را کرده و آن پرنده را به سوی خود جلب می کرده اند .
نقش : نقش سرنوشت .
باز خواند:دوباره او را بخواند ، اورا به سوی خویش بکشاند ، جلب کند.
***‏
معنی معمول:
شاهین نگاه را به سوی مرغ خوش خط وخال گریز پایی پرواز داده ام ، تا شاید نقش شاهین سرنوشت، ( آهنگ تقلید صدا ) او را از راه بر گدانید ه و شاهین نگاهم او را شکار کند.
**********************************
6-شهر خالیست ز عشاق بود کز طرفی
مردی از خویش برون آید و کاری بکند
***‏
معانی لغات:
از خویش برون آید:جوهر ذاتی خود را نشان دادن ، قدرت باطنی ومخفی را به منصّه ظهور رسانیدن .
***‏
معنی معمول:
شهر از مردان عاشق خالی شده است آیا می شود که مردی مردانگی خود را بنمایاند و کاری از پیش ببرد.
**********************************
7-کو کریمی که ز بزم طربش غمزده‌ای
جرعه‌ای درکشد و دفع خماری بکند
***‏
معانی لغات:
جرعه یی در کشد:جرعه یی سر کشد، جرعه یی بنوشد.
***‏
معنی معمول:
جوانمردی کجاست که یک غمزده افسرده دلی ، از مجلس عیش و عشرت او پیاله یی نوشیده و خماری خود را برطرف سازد.
**********************************
8-یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب
بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند
***‏
معانی لغات:
یکی زین همه ، باری بکند:باری یکی از این همه را انجام دهد.
***‏
معنی معمول:
یاوفاداری یا بشارت وصال یا خبر مرگ مدعی و رقیب. بالاخره گردش روزگار یکی از این دو دسته کار رانجام خواهد داد
**********************************
9-حافظا گر نروی از در او هم روزی
گذری بر سرت از گوشه کناری بکند
***‏
معانی لغات:
گر نروی از در او : اگر از درگاه او دور نشوی .
هم روزی… :اوهم روزی …
***‏
معنی معمول:
حافظ ، اگر از درگاه و آستانه اودور نشوی ، او هم روزی از گوشه کنار تو عبور خواهد کرد.
**********************************
تهیه تدوین :جاوید مدرس (رافض)
**********************************
نظری بر: شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
تعداد غزلهایی که حافظ در دوره شاه شجاع به ویژه در زمان دوری او از شیراز سروده قابل توجه و اکثراً دارای ویژگیهای ایهامی مشابهی است که چند مطلب از آنها مستفاد می شود: یکی اینکه شاعر ضمن تعریف ، آرزوی بازگشت او را دارد. دیگر اینکه در پاره یی موارد به سبب سوء تفاهماتی که منشاء آن چندان روشن نیست اظهار نگرانی کرده تلویحاً در غیاب او و در غزل عذر خواهی می کند و مادر پیش گفتیم که شاعردر غیاب شاه شجاع مکاتبه داشته و به همراه نامه ، غزلهایی را برای او می فرستاده که در آن نشانه ها وایهامات و آگاهیهایی را به شاه منتقل می کرده است. وبالاخره ویژگی دیگری که در این غزل ها به چشم می خورد حالت بیم وامیدی است که پیوسته اورا نسبت به رفتار آینده شاه شجاع با خود مردّد می سازد.
این غزل یکی از آنهاست و شاعر در مطلع غزل می گوید تاگر بار دیگر بخت یاری کند ، شاه شجاع به شیراز و حکومت باز می گردد. شاعر دراین بیت اشاره به طایر دولت دارد یعنی دولت را به طایر تشبیه کرده و این اشارتی است به صورتی از ستارگان فلکی که در شمال منطقه البروج به صورت عقاب وجود دارد و قدما معتقد بودندکه این نقش سعد است و طلع هر کس در این برج قرار گیرد دولت به او روی خواهد آورد .
بیت دوم حافظ می گوید هر چند دستگاه مروارید و گوهر سازی چشم من از بس گوهر اشک فشانده از کار باز مانده معذلک خون جگر می خوردتا بتواند تدبیری اندیشیده و یاقوتی نثار مقدم محبوب نماید و این تعریفی است از خدمتگزاری خود و قدر ومقام شاه شجاع.
ایهامی در بیت چهارم این غزل به چشم می خورد اشاره به سوء تفاهمی است که شاه شجاع را از حافظ دلسرد نموده است و شاید مربوط به دعوتی باشد که شاه شجاع در اصفهان از حافظ به عمل آوردو حافظ در غزلی از رفتن به اصفهان معذرت خواسته و از اجابت تقاضای شاه شجاع سر باز زد. شاعر می گوید به قدری شاه شجاع از دست من عصبانی است که هیچ کس جرأت آن را ندارد که نزداو از من وساطت کند مگر اینکه نسیم گذاری صبا ، قصه ما را به صورت درگوشی و نجوا به گوش اوبخواند. ایهام بیت ششم دلالت براین دارد که حافظ می گوید موقعیت شهر شیراز اقتضای حمله اوو باز پس گیری را دارد وبهتر است شاه شجاع قدم جلو بگذارد و در بیت هفتم می گوید یا وفای به عهد نامه فیما بین دو برادر یا خبر حمله و ورود شاه شجاع یا مرگ شاه محمود بالاخره یکی از این سه اتفاق خواهد افتاد و در مقطع غزل به خود امید واری می دهد که اگر دوستی ثابت قدم و پایدار باشد. عاقبت شاه شجاع با او کنار خواهد آمد.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 

A.H.B در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۶:۴۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۱ - گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان:

البته منظور عشق ها و مستی های زمینی بود که به اشتباه در بالا درج شد .

 

A.H.B در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۶:۳۷ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۱ - گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان:

با درود و سلام
درک افکار و شخصیت بزرگمردان نه با یک بیت که با برایند آثار او میسر است.
عجبا از کسانی که با وجود مطالعه ی آثار سعدی همچنان صفاتی را به ایشان نسبت می دهند که با افکار سعدی شیرین سخن در تضاد است.
همواره عشق و مستی را در غزلیات درمی یابیم ودر قصاید او همان عشق را با آمیخته ای از خردورزی در میابیم و همچنین در دیگر آثار.
سعدیا عشق نیامیزد و شهوت باهم
پیش تسبیح ملایک نرود دیو رجیم
اما جای اشکال نیست اگر فردی را تناقضی و یا ایرادی در نظر آمد که آن را می توان با صحبتی دوستانه ونه خصمانه توضیح داد و به نتیجه ای رسید.
اما این شبهه که مستی سعدی از چه نوع مستی هایی بوده و یا اینکه معشوق او که بوده همه شبهه ی نابجا است که کمترین دلیل آن باشد که مستی ها عشق ها شأن آن را ندارند که چنین شوری در وصف آن ها به کاربست بلکه همه روی در خودخواهی و خود پرستی دارند.
در پایان توصیه بنده ی فقیر اینکه ستایش سعدی از زبان جامی را که به گمانم در هفت اورنگ است مطالعه فرمایید
با سپاس

 

علی اصغر در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۰۹ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۶۱:

به راستی که سعدی، فرمانروای ملک سخن است.
از خواندن شعر فوق به وجد آمدم؛ بسیار پرمعنا و قابل تامل است.
به نظرم مفهوم شعر این است که: بدون داشتن توانایی انجام کاری، مخصوصاً اعمال خطرناک، نباید به انجام آن مبادرت نمود، چرا که موجب تباهی انسان می گردد.

 

۷ در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۰۲ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۵۲:

مباهله لعن و نفرین تا ...
بچرخ تا بچرخیم
مثلا دو تا پیرزن را در نظر بگیرید در حال مباهله
ننه مجید:مثل کینگ گونگ به سینه میزند و خطاب به ننه قنبر: الهی سر پیری شوهرت بکند معرکه گیری و تنبونش دو تا بشه
ننه قنبر:الهی عروس گلت هفت تا دختر بزاد
ننه مجید: الهی قبض برقت برق از سر شوهرت بپرونه
ننه قنبر:الهی یارانه ات رو حسن قطع کنه
ننه مجید:الهی دیگه تا آخر عمرت سبد کالا نبینی
ننه قنبر:الهی تشتت از بوم بیفته
و ...
اینقدر ادامه پیدا میکنه تا همسایه ها آتش نشانی را خبر کنند.

 

پویا ر-ز در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۵۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۸:

خیلی بهتر میشود اگر کلمات زیر جدا نوشته شوند :
بدانست کاو هم ... --> بدانست که او هم ...
بپیچید زانپس.. --> زان پس ...
که سهراب کشتست --> که سهراب کشته ست ..
چو بیند که خاکست ... --> چو بیند که خاک است ..
بدو گفت گودرز کاکنون چه سود ... --> بدو گفت گودرز که اکنون چه سود ...
حتی وزن ابیات هم بهتر میشود.

 

۱
۲۴۶۲
۲۴۶۳
۲۴۶۴
۲۴۶۵
۲۴۶۶
۵۱۳۹
sunny dark_mode