گنجور

حاشیه‌ها

مجید در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۰۵ دربارهٔ عطار » فتوت نامه:

"چو" در بیت زیر به غلط نوشته شده و "چه" صحیح است:
بده نان، تا برآید نامت،ای دوست
چه خوشتر درجهان ازنام نیکوست؟

 

رضا ساقی در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:

فاش می‌گویم وازگفته ی خود دلشادم
بنده ی عشقم واز هر دو جهان آزادم
فاش : بی پرده وآشکار
معنی بیت: بدون هیچ واهمه وبی پرده می گویم وازاینکه این مطلب را بازگومی کنم بسیاردلشاد وشادمانم همگان(به ویژه متشرّعین ومخالفان سرسختِ عشق) بدانند که من طریق عشق رابرگزیده ام .
بعضی ازشارحان محترم، این غزل بحث انگیز را نشانه ی شیطان پرستی حافظ، بعضی دیگردلیلی بر عارف بودن حافظ دانسته وبعضی دیگرنظریاتی مثل جبری گرایی وغیره صادرفرموده اند. ضمن احترام به عقاید همگان،بنظرنگارنده ی این سطور، حافظ گرچه در بعضی ازغزلیّات خود به گونه ای سخن گفته که دربرداشت اولیّه وسطحی،چنین بنظرمی رسد که گوینده ی این شعر احتمالاً گرایش به زرتشت داشته، درجایی به میترائسیم گرویده بوده ودرجایی دیگر عارفی مسلمان بوده که حتّا یک شب نیزازنمازشب خود غافل نمی شده است! امّا اینها همه نشانه ی فرهیختگی، آزاداندیشی وغنای اندیشه ی آن روشنفکرفرزانه هست که بدون تعصّب ودشمنی، باصعه ی صدر هرجاکه سخن حقی می شنود می پذیرد وبه صاحبان اندیشه ها احترام وارادت می ورزد. برای شناخت اندیشه های شاعری که درعرصه ی صنعت ایهام ودرلفّافه سخن سرایی کردن نظیری ندارد می بایست تمام کلیّات دیوان خواجه مدّ نظرباشد نه یک یاچند بیت ازغزل.
بنابراین بنظراین ناتوان، اگرازحافظ سئوال شود که چه مذهبی دارد وپایبند به اصول کدام دین هست او پاسخی جزلبخند نخواهدداشت. واگر پای اصراربرگرفتن پاسخ بفشاریم بی هیچ تردیدی چنین جوابی دریافت خواهیم کرد:
"مذهب ودین من عشق است من نه همچون زاهدان وعابدان مسلمانم ونه همچون کافران مخالف دین هستم نه میترائیسم نه زردشت نه شیعه هستم نه سنّی! من بنده ومُرید عشقم ودیگرهیچ"
من نخواهم کردترکِ لعل یار وجام می
زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است.
طایرگلشن قُدسم چه دهم شرح فراق
که دراین دامگهِ حادثه چون افتادم
طایر : پرنده
گلشن قدس : گلستان بهشت
طایرگلشن قدس : مرغ باغ بهشت هستم
"دامگه حادثه" کنایه ازدنیاست
معنی بیت: من متعلّق به این دنیانیستم من مرغ بهشتی هستم آخرچگونه این مسئله راشرح دهم که چطورشد دراین دنیا به دام افتادم واسیرمادیّات ومسایل دنیوی شدم ادامه ی سخن دربیت بعدی:
من ملَک بودم وفردوس بَرین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
مَلَک : فرشته
فردوس برین : بهترین نقطه ی بهشت
دیرخراب آباد : جایی که به ظاهرمناظرزیبا وآبادی دارد امّا در باطن خرابه ای بیش نیست. کنایه ازهمین دنیای ناپایداراست
معنی بیت: من پیش ازاین فرشته ای پاک ومعصوم بودم ودربهترین نقطه ی بهشت بی هیچ دغدغه ای اقامت داشتم حس کنجکاوی حضرت آدم گل کرد ومرتکب خطایی شد که نباید می شد ودرنتیجه چنین شد که از بهشت رانده شدم.
حافظ دراین بیت به نمایندگی از طرف فرزندان آدم وهمه ی کسانی حرف می زند که تاوان خطا واشتباه پدرومادرشان یا به دیده ی خوشبینانه، تاوان کنجکاوی آنها رامی پردازند ودردامگهِ حادثه دست وپا می زنند.
پدرم روضه ی رضوان به دوگندم بفروخت
ناخلف باشم اگرمن به جویی نفروشم
داستان رانده شدن آدم ازبهشت، ازسوی اغلب ادیان ومذاهب پیش ازاسلام بصورتهای گوناگون و متفاوت مطرح شده واختصاص به اسلام ندارد. پرداختن شاعری مثل حافظ به چنین باورهایی که درمیان ادیان وملل مختلف عمومیت دارند دلیل پذیرش یاردِّ آنها ازسوی شاعرنیست. حافظ شاعریست که بادستمایه قراردادن چنین باورهای عمومی، منظوردیگری غیراز قبول یا ردِّ آنها درسردارد اوباطرح این باورها،سعی می کند باایجاد بستری مناسب، دست به مضمون سازی زده واندیشه های نابِ حافظانه وشخصی خودرامطرح نماید.
نه من ازپرده ی تقوی به در اوفتادم وبس
پدرم نیز بهشت ابد ازدست بهشت
دراین بیت می بینیم که حافظ با این مضمون سازی زیبا ونغز، ضمن اشاره به قصّه ی رانده شدن آدم فارغ ازصحّت وسُقم آن، دلسوزانه درتلاش است که بایادآوری گناهِ پدر ومادربشریّت،ماراازرنج ووحشت گناهکاربودن که مثال خوره ای برجان ودل آدمیان افتاده برهاند.
ناامیدم مکن ازسابقه ی روز اَزل
توپس پرده چه دانی که چه خوبست وچه زشت؟
به عبارت دیگر حافظ باخَلق این مضامین بکر ونغز، درپی آن است ومسئولانه امیدواراست که بتواند ازشدّت ِترس وواهمه ی کاذبی که زاهدان ومتشرّعین به ناحق بردل وجان ماتحمیل کرده انداندکی بکاهد ویاتوانسته باشد ازمیان ببرد وبه جای آن، امید به بخشش وبزرگواری واعتماد به کرم وسخاوت بیکران خداوندی رادردلهایمان فروزان ترسازد.
ازنامه ی سیاه نترسم که روزحشر
بافیض لطفِ اوصدازاین نامه طی کنم
سایه ی طوبی ودلجویی حور ولب حوض
به هوای سر کوی تو برفت از یادم
طوبی : درخت طوبی که گویند دربهشت است. دراصل طوباست دراینجابه حکم ضرورت شعری طوبی خوانده می شود.
حور : زنان سیاه چشم بهشتی
(درادامه ی سخن،... حال که به سبب خطای پدرم به این دنیای خراب آباد رانده شده ام)
معنی بیت: ای محبوب، تورادیدم ودلبسته ی توشدم عشق تو ومحبّت توبامن کاری کرد که دیگربه سایه ساردرخت طوبا وآرامش کنارحوض کوثر ونوازش حوریان بهشتی نمی اندیشم به تومی اندیشم وباتوکه هستم دیگرآرزونمی کنم که ای کاش دربهشت بودم وازنعمتهای فراوان آن بهره مندمی شدم.
معشوق دراین بیت وبیتهای بعدی، زمینیست. "عشق زمینی" پیشنیازعشق حقیقی وعشق آسمانیست. کسی که طعم مهرو محبّت را دراین دنیانچشد ونتوانددرمیان مخلوقات خداوند عشقورزی را تجربه کند بی تردید درعشق به خودِ خداوندنیز دچارمشکل شده ونخواهدتوانست آنچنان که شایسته ی اوست به عشقبازی بپردازد.
وتوای زاهد وای عابد که عشق رامنع می کنی توچه می دانی؟ شاید فلسفه ی آمدن ما به این دنیا همین باشد که فرصتی پیداکنیم تابه تمرین عشق بپردازیم وازاین موهبت عظیم بهره مندگردیم وسرانجام به عشق آسمانی رهنمون شویم‌.
رهرو منزل عشقیم وزسرحدّ عدم
تابه اقلیم وجود این همه راه آمده ایم
نیست برلوح دلم جزالف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
لوح : صفحه ای که بر روی آن مطلبی نویسند
معنی بیت: برصفحه دلم جز سرمشق الفِ قامت دوست،حرف دیگری نوشته نشده است چه کارکنم که استادِ اَزل(خداوند) به جزاین حرف، حرف دیگری سرمشق نداده است. تکلیف من همین است که به تمرین الف قامت دوست بپردازم. کاربریِ من ازهمان روز اَزل دلدادگی وعشقبازیست وساختار وجود من مناسب همین کاراست.
حافظ دراین بیت به آنانکه منع عشق می کنند وگویند سخن عشق مگوئید ومشنوید پاسخ درخور وقانع کننده ای می دهد. می فرماید خداوند چنین سرمشقی به من داده ومن غیرازاین نمی توانم انجام دهم تکلیف وماموریت من دراین دنیا پرداختن به عشق وعشقورزیست.
سلطان اَزل گنج غم عشق به ما داد
تاروی دراین منزل ویرانه نهادیم
کوکبِ بخت مراهیچ منجّم نشناخت
یارب ازمادرگیتی به چه طالع زادم
کوکب : ستاره
منجّم : ستاره شناس
طالع : بخت و اقبال
معنی بیت: ستاره ی بخت واقبال مرا هیچ منجّمی نتوانست شناسایی کند وسرنوشت مراپیش بینی کند خدایا ستاره ی اقبال من چیست ومن به چه طالعی ازمادرگیتی زاده شدم که رفتارهای من بی وقفه اینچنین دستخوش تغییرات می گردد؟
درقدیم معتقدبودند که هرکس ستاره ای دارد وبامشخّص شدن ستاره اش که توسط منجّمان انجام می گرفت سرنوشتش تقریباً قابل پیش بینی می گشت یعنی تاحدودی روشن می شد که فرد متولد شده ،متناسب با ستاره ی بختش درطبقه ی خوشبخت یابدبخت قراردارد.
حافظ این باورعوامانه رادستمایه ی خویش قرارداده ومضمونی ناب آفریده وآن رابکلّی زیرسئوال برده است. چراکه دراین مضمون، هیچ ستاره شناسی نمی تواند ستاره ی بخت اوراشناسایی و رفتارهای اورا پیش بینی کند!
حافظ دراینجا نیزبه نوعی به نمایندگی ازبخش عظیمی ازمردم (البته به غیراز زاهد وعابد) سخن می گوید ومی خواهد این نکته رابرساند که شخصیّت انسان دارای پیچیدگی های تو درتو ورازهای زیادیست وکسی نمی تواند به این آسانی پی به شخصیّت آدمی ببرد.بنابراین اینکه کسی ادّعا کند باشناسایی ستاره ی بخت کسی، می تواند "سعد ونحس" بودن سرنوشت اوراتعیین کندافسانه ای بیش نیست.
بگیرطرّه ی مه چهره ای وقصّه مخوان:
که سعد ونحس زتاثیر زهره وزحل است
تاشدم حلقه بگوش درمیخانه ز عشق
هردم آید غمی از نو به مبارک بادم
تا شدم : از زمانی که شدم
حلقه به گوش : درقدیم به منظور مشخص کردن مالکیّت بردگان، حلقه ای به گوش آنها می بستند تا وضعیّت اوبرهمگان قابل تشخیص باشد. حلقه بگوش شدن یعنی تحت فرمان کسی بودن، حافظ ازشدّت علاقه به میخانه، خود داوطلبانه حلقه ی بندگی وخدمتگزاری میکده رابه گوش بسته وبه خدمتگزاری به رندان مشغول است.
معنی بیت: حال که دراین دامگه حادثه افتاده وبه گوشه ی میکده پناه برده وحلقه ی خدمتگزاری به گوش بسته ام، هردَم خوبرویی، کمان ابرویی وسروقامتی ازراه می رسند ودل عاشق پیشه ی مرا به عشق مبتلا می سازند وبدنبال آن، غم واندوهی جدیدوجودمراتسخیرمی کنند.
روزگاری شدکه درمیخانه خدمت می کنم
درلباس فقرکاراهل دولت می کنم
می‌خوردخونِ دلم مردمکِ دیده سزاست
که چرا دل به جگرگوشه ی مردم دادم
می خورد خون دلم مردمک دیده: چشمانم خونباراست.
"جگرگوشه ی مردم" ایهام دارد: 1- فرزند مردم 2- بادرنظرگرفتن "مردم" به معنای مردمک چشم،کسی که درگوشه ی چشم نشسته
معنی بیت: چشمان من همیشه خون آلوداست ومن ازحسرتِ خوبرویان اشک خون می ریزم امّاشکایتی نیست بیشترازاینها حق من است من نمی بایست دل به زیبایی فرزند مردم می باختم وعاشق می شدم.
زگریه مردم چشمم نشسته درخون است
ببین که درطلبت حال مردمان چونست
پاک کن چهره ی حافظ به سرزلف ز اشک
ور نه این سیل دمادم ببرد بنیادم
معنی بیت: ای محبوب من، با سرزلف خود اشک را ازچهره ی حافظ پاک کن و مرهمی برزخم دلم بگذارکه گریه امانم رابریده است اگراینچنین اشک بریزم بی تردید این سیلاب اشک که بی وقفه ودمادم فرومی ریزد بنیادهستی مراازجا خواهدکند.
بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بود
زین سیل دمادم که در این منزل خواب است

 

کسرا در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۳۳ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴:

بسیار زیبا

 

فتح الله استرکی در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۴:

اشعاری را که استادشجریان به دنبال این شعرحافظ درموسیقی دلشدگان خوانده هند از استاد فریدون مشیری نیستند بلکه جناب مشیری تغییر ات اندکی در شعر علی ترابی جهرمی ایجاد میکنند . این جهرمی گویا معاصر فتحعلیشاه قاجار باشند. او گفته است..
دلبر به یکتا پیرهن خوابیده درطرف چمن
ترسم که بوی نسترن ازخواب بیدارش کند.

 

کسرا در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳:

چون مهره خویش می‌باخت مرا
چون من همه او شدم بر انداخت مرا

 

فتح الله استرکی در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

صرفنظرازمقایسه ی جندنسخه از یک اثر .ی دیگری که باید درتصحیح متون وترجیح یک قرایت به قرایتهای دیگر مد نظرقرارگیرد. شناخت رفتارهای ادبی نویسنده و به کارگیری عقل و منطق خودمان است.
بااین فرض من کشتی شکستگان را ترجیح میدهم ومعتقدم که منطقا این وازه درست تر به نظرمی آید.
اول باید بپذیریم که منظوراز کشتی شکسته یک کشتی تکه پاره شده وپخش گردیده در روی آب دریا نیست.بلکه ممکن است سوراخ یا شکافی برپیکره ی کشتی ایجادشده باشد که باگذشت زمان هر آینه ممکن است فاجعه ساز و هولناک باشد.
باچنین تصویری معنای بیت به شدت اوج می گیرد وآسمانی می شود.حافظ میگوید ماتشنه ی دیدار روی دوست هستیم. امچون شکافی برپیکرگشتیمان پدیدآمده ممکن است باپاره شدن کشتی وغرق آن موفق به دیدار روی دوست نشویم پس ای باد موافق وزیدن آغاز کن وشتاب کن بلکه مارا به نعمت دیدار دوست برسان.

 

آرشیدوک در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۵۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲:

دو امیرزاده در مصر بودند: یکی علم آموخت و آن دگر مال اندوخت. عاقبه الاَمر این یکی علاّمة عصر گشت و آن دگر عزیزِ مصر شد. باری توانگر به چشمِ حقارت در درویشِ فقیه نظر کرد و گفت: من به سلطنت رسیدم و این هم¬چنان در مسکنت بمانده است. گفت: ای برادر، شکرِ نعمتِ باری، عَزَّ اسمُهُ مرا بیش می¬باید کرد که میراثِ پیغمبران یافتم یعنی علم، و تو میراثِ فرعون و هامان یعنی مُلکِ مصر.
من آن مورم که در پایم بمالند
نه زنبورم که از دستم بنالند
کجا خود شکر این نعمت گزارم
که زور مردم آزاری ندارم

 

حکیم ابیانه در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۵۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۱۱ - سخن پرسیدن موبد ازکسری:

«بپرسید کزما که با گنج‌تر
چنین گفت کام کس که بی‌رنجتر»
بنظر میرسد در مصرع دوم این بیت " کام " درست نیست و باید بجای آن کلمه " آن " باشد و به این شکل :
بپرسید کز ما که با گنج‌تر
چنین گفت؛ آن کس که بی‌رنجتر

 

احسان در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۵۶ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸۳:

درود و روز خوش.
در مصرع نخست از بیت دوم، به نظر می‌رسد "چند گه" درست باشد، که "چند که" نوشته شده است.

 

رضا در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:

با سلام،
چقدر تعریف میکنید از استاد شجریان.
حالا یکی خوشش نیاد از نظر خیلی از شماها مردود.

صدای بسیار خوبی دارند. ولی خوانندگان زیادی داریم که خوش صدا هستند و سلایق متفاوت.
بت نسازید.

 

فاطمه در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱:

اگر می خواهید این شعر وارد جان شما شود، به آلبوم آتشی در نیستان با آواز استاد شهرام ناظری کوش دهید.

 

مژگان در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۱:

در حاشیه‌ی این شعر هر سخنی رفته است جز درباره‌ی خود شعر!

 

جمشیددوستی در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۳۷ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۱۳ - حکایت در معنی رحمت با ناتوانان در حال توانایی:

اشتباه تایپی ،اصلاح میشود ، سپاسگزار خواهم بود .

 

جمشیددوستی در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۳۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۱۳ - حکایت در معنی رحمت با ناتوانان در حال توانایی:

لطفاً یکی از بزرگواران بیت نه باران همی آیدازآسمان ،نه برمیرود دود فریاد خوان را برای این حقیر معنی نماید .بسیار سپاسگزارم بود.

 

احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۰۸:۳۹ دربارهٔ اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۶۳ - مرا ذوق سخن خون در جگر کرد:

▣ بیان ، این راز را پوشیده تر کرد
『اقبال لاهوری』
▣ بعضی کاستی ها ، از ضعف تو نیست از ناتوانی ابزارت است . 『؟』
❉ گاهی آدم ها چیزی را می گویند تا یک چیزِ دیگر را نگویند . برای همین گاهی در جهانِ کنایه ها ، اشاره ها ، مجازها ، استعاره ها ، سکوت ها و ... در می غلتند تا شاید علاوه بر گریز از مستقیم گویی ، در را به روی جهان زیرین کلامشان گشوده نگه دارند . حسین دباغ ، در کتاب «مجاز در حقیقت ، ورود استعاره ها در علم» اذعان می دارد که استعاره صرفا نوعی ترفند و زینت زبانی نیست ، بلکه از ضروریات زبان است و همچنین به رشد و گسترش زبان مدد می رساند .
❉ کسی مثل مولوی هم در دیوانِ شمس در لابه لایِ انبوهِ غزلیاتش باز از تنگنایِ زبان می نالد .
❉ به قولِ اردشیر رستمی گاهی حتی نزدیک ترین افراد به آدم هم ، ناگفته هایِ بسیاری دارند . شاید اصلاً جهانِ واقعی ، جهانِ ناگفته هاست .
❉ به هر روی ، «قال» ، همیشه آینه یِ خوبی برای نشان دادنِ «حال» نیست . کدکنی در کتابِ زبانِ شعر در نثر صوفیه آورده است که : گاهی در مقاماتِ فلان عارف می خوانیم که مریدی از او پرسشی کرد و شیخ «خاموش» ماند .این خاموشی و سکوت ، معانیِ زیادی را می تواند وارد ذهنِ مخاطب کند .
❉ آیا سکوت ها و نگاه ها هم به اندازه ی کلمه ها آتش انگیزند ؟ آیا می توان سکوت ها و نگاه ها را هم در حوزه ی گفتارها سنجید و وارسی کرد ؟
❉ نشود فاشِ کسی آن چه میانِ من و توست
تا اشـــاراتِ نــظــر ، نامه رسانِ من و توست
« هوشنگ ابتهاج»

▣ احمدآذرکمان . 4 اردیبهشت 96

 

محمود سیاوش در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۰۸:۲۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب نهم در توبه و راه صواب » بخش ۱ - سر آغاز:

سلام
بازار بازار آخرت است که فرموده بازار مینو .
که اگر بضاعت درخور بازار مینوبود بانوری از انوار خداوندی مشایعت شوی وگر تهیدست از اعمال نیکو باشی همچون تهیدستانی که دربازار شرمسارو همراه با دل شوره ای
الهی از پنجاه گذشتم و هنوز درپی افکارو اذکار پسندیده ام . پس وقل رب انزلنی منزلا مبارکا وانت خیرالمنزلین
یاعلی

 

نورالله در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۰۶:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۳:

سلام علیکم ، به آقای مست فرمودید کسی هست کمکتان کند بله هست .
خداوند برای انسان هادی های زیادی خلق کرده
چنانچه سپاه گمراهی نفس اماره و شیطان و جنودان شیطان بسیارند ولی خداوند کریم سپاه و امداد خود را بیشتر آفریده و نسبت ترازو به سمت هدایت بیشتر است تا گمراهی
اولین هادی نفس مجرد خود انسان است و قلب او وزیرش و خفی و اخفی و سر وزیران او روح پیامبر اکرم و آل او و صحابه گرام و اولیا الله معاونین او ششصد فرشته هادی که سیصد آن در هنگام روز و سیصد آن که هنگام شب تو را به خوبی دعوت میکنند خود خداوند که هدایت اصلی در دست اوست .
در هر سیصد فرشته سرهنگان و سربازان در اختیار تو هستند مانند سپاه سیصد نفری در روز و سیصد نفری در شب که این هادیان هم دعوت و گاه اجبار می کنند ولی شیطان و نفس اماره تنها دعوت میکند در این قسمت هم باز ترازو به سمت هدایت به سمت خوبی است .
حال شما اولین کارتان تنها تزکیه نفس است و فراگیری شریعت محمدی یعنی اصول را بدانید تا از اصول شریعت در دام توهمات شیطان نیفتید مثلا جایی که بگوید نماز نخوان چون دیگر نیاز به نماز نداری و این گمراهی است البته شریعت از نظر من شریعت اسلام اهل سنت است و دیگر مذاهب را قبول ندارم .
در اصل ما خدا را پیدا نمیکنیم یا به سمت خدا نمی رویم بلکه همه چیز در جای خود است و یک اشارت به شما بگویم که اصول راه باشد فرض کنید شما یک کوزه پر از نفس هستید یعنی تمامی زشتی ها درونتان هست اول این کوزه را از زشتی ها خالی و پر از خوبی می کنید سرشار از خوبی که شدید چون بیرون کوزه تماما خدا بود و داخل کوزه هم تماما خوبی ها یعنی صفات خدا شده حال شما می خواهید از صفات خدا به ذات خدا برسید تنها راه شکستن کوزه است و از خوبی های خود هم رد میشوید و نابود می شوید که در بود او باشید . فنا شده و به لقا می پیوندید . این مراحل از تزکیه قلب شروع می شود و ذکر نقشبندیه یا ذکر خفی بهترین آن است . قلب که مطمعن شد ارجعی الی ربک راضیه مرضیه است که از سر به اخفی و خفی و در نهایت چنان باریک و لطیف می شود نفس او که نفس در پایان مرده و تنها روح مجرد باقی می ماند و آن همان دم خداوند است که ما آن دمیم برای همین اسم اولین ما آدم شد منظور آن آ که خداوند در ما دمیده شد از اسرار خداوند تنها یک آ بیرون شد که همه را حضرت محمد درک کرد و بقیه هیچ درک نکردند یعنی ایشان تماما نور و دم خداوند شدند کسی به ختمی مرتبتی نرسید الا او . پس آن آ یا دم خداوند حضرت ختمی مرتب محمد مصطفی (ص) است ذکرالله را بر قلبتان بکوبید بلکم این شک های قلبی قلبتان را زنده به نور الله کند و تپیدن گیرد و زنده به آتش زنده شود . از گرفتن مدد از ارواح پاکان فراموش نشود از الله مدد بخواهید که او کریم است و خسیس و چشم تنگ نیست بلکه چنان صمد است هرچه بخشد کم نشود و رمزش این است که هرچه بخشد یعنی از قسمت زشتی تو برمدارد و از خود پر میکند پس از او کم نمی شود بلکه از تو کم میشود پس اینکه سواب شود چرا وقتی میبخشد پس چیزی کم نمی شود اینگونه است مثل این است که سایه ای باشید هرچه نور به سمت سایه مایل شود سایه کمتر شده و در شعاع مستقیم چیزی از سایه نماند از نور چیزی کم نشده تنها این مکان سایه است که دیگر پر نور شده و نیست شده البته اینها امثال مجازی است که بتوان در عالم نقصان تا حدی درک را رساند وگرنه اگر خدا هست نه مکان است نه زمان نه چیزی لا موجود الا الله و بعد از مرگ چون بنگرید این عالم مثل خواب بوده و تنها یک خاطره ای بیشتر به ذهن باقی نیست که آنهم محو می شود . خلاصه برادر مطالعه کن آثار خوب را با دلی سفید نه با دلی کینه توز دل روشن گردد به نور عارفان . خداوند به امت محمد ذکر عطا کرد که هیچ امت نداد مگر در حال داشتن طهارت ولی از امت محمد نخواست داشتن طهارت در حال ذکر را بلامانه کرد پس در حال خواب چه به پشت چه به پهلوی راست چه پهلوی چپ ذکر الله بگو چو خواهی صید بزرگ بگیری دام و دانه بزرگ می طلبد دانه الله دام قلب و صید صفات حق که در اصل در می یابید که صیاد اوست چون اول او بنده را ذکر کند تا بنده او را ذکر کند مگر این نیست که میگوید ای بنده مرا بخواه تا استجابت کنم هر حال او تورا خطاب میکند ای بنده مرا بخوان مرا بخوان پس اول او یاد کرد بنده را نه بنده اورا پس دو اگر یاد کردی و دوام دادی بقیه راه هم همین است تنها اطاعت است ولاغیر .

 

میثم سعدی در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۰۱:۰۴ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴:

درود
حضرت عراقی از بهترین و شیرین‌سخن‌ترین چامه‌سراهای پارسی‌است.
سخن و چامه‌ش به سان نغمه‌ی بلبان در میان درختان می‌باشد.
خدا بیامرزتش.
مانا باشید.

 

۷ در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۸:

10 و 11
این مرغ پریشان شبانگاهان همواره تو را میخواند و در تو می آو یزد باشد که دریابی ای چراغ قلب شیشه ای من. امان از این همه سنگ

 

۷ در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۸:

در سر کار تو کردم دل و دین با همه دانش
مرغ زیرک به حقیقت منم امروز و تو دامی
مرغ زیرک;شباویز که شبها به شکل وارونه با یک یا دو پا از درختان آویزان میشود و آوایی به مانند هوق هوق یا حق حق سر میدهد و به همین سبب مرغ حق گویند و در اینجا به معنی کسی است که همواره درستی و راستی را در برابر معشوق پیشه کرده است ولو اینکه همه چیز خود را از دست بدهد با پای خویش در دام افتاده باشد.

 

۱
۲۲۶۷
۲۲۶۸
۲۲۶۹
۲۲۷۰
۲۲۷۱
۵۰۵۶
sunny dark_mode