گنجور

حاشیه‌ها

موسوی در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰۹:

درود بر شما
الآن غزل رو در خوانش گوش دادم و متوجه شدم که آقای پازوکی بزرگوار بیشتر لغات رو اشتباه تلفظ میکنن و اوزان رو درست بجا نمی آورند.

 

اسرا در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۴۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:

یک بیت مرتبط با این شعر سعدی قبلا گذاشته بودین لطفا دوباره بزارید ازیکی دیگر ازشاعران بود ممنونم میشم خیلی دنبالش گشتم
ای روی دلارایت مجموعه زیبایی
مجموع چه غم دارد ازمن که پریشانم

 

بیگانه در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۵۶ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹:

به به... به به... چه قدر عالی و قوی و زیبا بود این غزل هاتف گرامی... دست مریزاد به این طبع خوش... روحت در رحمت باد گرامی... حظی کثیر بردم... مرسی...

 

محسن ، ۲ در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۱۶ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - به یاد وطن (لزنیه):

Lausanne ، لوزان
شهریست در منطقه ی خوش آب و هوا و کوهستانی سویس
فرانسه زبان
مرحوم بهار با زبان فرانسه آشنایی داشته
کلمه ی { لزن } را به مقتضای وزن شعر به جای لوزان آورده
گمان می کرده اند هوای کوهستان برای مسلولین بهتر است ، در صورتی که ارتفاع بلند به دلیل کمبود اکسیژن مناسب مرض سل نیست

 

محمد علی لطفی در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۱۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۸ - قبول کردن خلیفه هدیه را و عطا فرمودن با کمال بی‌نیازی از آن هدیه و از آن سبو:

Comment by زیگلری — مرداد 2, 1397 @ 7:06 ق.ظ
آیا مبارزه با ریزش مو و کچلی و چاقی و لاغری و ….ارزش انسانی دارد یا “معده را بگذار و سوی دل خرام”؟!.آیا اگر موهای صورت و بدن “میمونها ی انسان نما “ریزش نمیکرد، تکامل ایجاد میشد؟چرا دانشمندان میخواهند مانع تکامل و ریزش مو شوند؟!
Comment by محمد علی لطفی — مرداد 2, 1397 @ 12:48 ب.ظ
به یاد اشعار زنده یاد آقای !؟ پروین اعتصامی افتادم …../در سر عقل میباید بی کلاهی، با کلاهی، کلاه مخملی، کلاه شامپو !، کلاه کج، دستار، عمامه، روسری، توسری، کلاه بوقی، کله تگزاسی، کلاه پشمی، کلاه قفقازی، کلاه هندی!،……….، عیب نیست/

 

محمد علی لطفی در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۰۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۳ - مثل آوردن اشتر در بیان آنک در مخبر دولتی فر و اثر آن چون نبینی جای متهم داشتن باشد کی او مقلدست در آن:

آیا افرادیکه سر سفره والدین !؟ نان نخورده و نهایت "زیر بته فضاهای مجازی " ساخته و به دنیا وارد شده اند ، خود مقصر میباشند؟.آیا افراد معلول جسمی و روحی و جنسی ! و فکری و ذهنی و ......."خود " مقصر بوده اند و پس از به دنیا وارد شدن باید "سقط جنین"! شوند؟.چه کسی به دیگران این حق "سلب حیات داده است؟ آیا بینش "مادی " و "کاپیتالیسم و "ماشسنیزم و "فضاهای مجازی"و "صهیونیزم "! و .........، این طرز فکر را ایجاد و توسعه نداده است؟ چرا مسئولین محترم رسیدگی نمیکنند؟ !

 

میترا در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۱۸ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱:

در فراقش صحیح است . با پوزش .

 

میترا در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۱۶ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱:

سلام بردوستان شعر خوان وشعر دوست و شاعر ،
درفراقت می نویسم نامه و از فرط غم
خامه خون می گرید و خط ، خاک برسر می کند .

 

مسعود در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۸:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۴:

تعبیر: امیدوار باش. سختی ها و مشکلات را تحمل کن و به هدف خود ایمان داشته باش. سختکوش و مقاوم باش. در کارها ایمان و صداقت داشته باش تا اعتماد مردم را به خود جلب کنی.

 

رضا در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۰۵ دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل ششم - پسر اتابک آمد خداوندگار فرمود:

متن به اصلاح نیاز دارد:
شخصی آمد گفت کجا بودی؟ مشتاق بودیم چرا دورماندی؟ گفت اتفّاق چنین افتاد. گفت ما نیز دعا می کردیم تا این اتفاق بگردد و زایل شود. اتفاقی که فراق آورد آن اتفاق نابایست است. ای واللّه (هرچند) هم از حق است امّا نسبت به حقّ نیک است (نه نسبت به ما). راست می گوید همه نسبت به حق نیک است و به کمال است اما نسبت به ما نه، زنا و پاکی و بی نمازی و نماز و کفر و اسلام و شرک و توحید جمله (نسبت) به حق نیک است اما نسبت به ما زنا و دزدی و کفر و شرک بد است و توحید ونماز و خیرات نسبت به ما نیک است. هرچند نسبت به حق جمله نیک است. چنان که پادشاهی در ملک او زندان و دار و خلعت و مال و املاک و حشم و سور و شادی و طبل و علم باشد اما نسبت به پادشاه جمله نیک است چنانک خلعت کمال ملک اوست دار و کشتن و زندان همه کمال ملک اوست و نسبت به وی همه کمال است اما نسبت به خلق خلعت و دار کی (کجا) یکی باشد؟

 

تماشاگه راز در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۶:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴:

معانی لغات غزل (204)
یاد باد:فراموش مباد، به یاد بماناد، در یاد وخاطره باقی باشد، به یاد ان زمان.
رقم:نشانه.
رقم مهر: نشانه عشق ، نقش عشق.
عتاب:ناز و ملامت ، نگاه تند و سرزنش آمیز.
معجزعیسوی:زنده کردن مُرده
لب شکر خا:لب شیرین.
صبوحی زده :باده صبوحی زده ، کسی که شراب بامدادی نوشیده.
مجلس انس:مجلس محبت والفت، محفل خودمانی و در اصطلاح عرفا: مجلسی که اهل نظر از راه دیدار جمال یار اثرات جمال حق را در دل خود حس می کنند.
شمع طرب(اضافه تشبیهی) شمع شادی.
ناپروا:بی پروا ، بی ترس و بیم
بزمگه خلق و ادب:مجلس عیشی که از اشخاصر خوش خلق و مودب منعقد بود.
خنده زدی:خنده می زد.
یاقوت قدح: یاقوتی که در قدح است، کنایه از شراب سرخ فام.
چویاقوت قدح خنده زدی:چون شراب در پیاله ، به هنگام ریختن از سبو به جام ، صدایی مانند قهقه و خنده از خود به گوش می رسانید.
لعل تو:لب تو.
کمر بر بستی:کمر بر کمر می بست ، عزم سوار شدن بر اسب را می کرد.
رکاب:حلقه آهنی محل جای پا که به دو طرف زین اسب آویزان است.
در رکابش :به همراه رکاب او، همراه سواره یی که با او رکاب به رکاب حرکت می کرد.
مه نو ، پیک جهان پیما بود:ماه اول شب که به مانند نعل اسب می ماند ، به مانند قاصدی پیاده همزمان با سواری او چهان پیما یی می کرد.
خرابات نشین : مقیم خرابات و میخانه و در اصطلاح صوفیه سالکی که در مقام وحدت به عزم فانی شدن وجد و روحانی شدن باشد .
آنچه در مسجدم امروز کم است آنجا بود : آن حضور قلب و حالت روحانیّت و جدا شدن از ماسوی الله و پیوستن به حقّ را که امروز در مسجد فاقد آن هستم ، در آنجا داشتم .
می شد راست : راست می شد ، فراهم می آمد ، میّسر می شد.
به اصلاح شما می شد راست : با صلاحدید شما و با انتقاد و تصحیح شما صورت صحیح به خود می گرفت .
گوهر ناسفته : مرورید ّ بکر و سوراخ نشده ، کنایه از مضامین بکر و دست اوّلی که در شعر به کار گرفته شود .
معانی ابیات غزل(204)
(1) به یاد آن زمان ،که در پنهانی نگاه عنایتی به ما داشتی و علامت ونشانه محبت تو از چهره ، آشکار و در صورت ما نقش بسته بود.
(2) به یاد آن زمان ، که نگاه تند و وسرزنش آمیز چشمت ، مرا از پای در می آورد و (بلافاصله ) لب شیرینت به مانند معجزه حضرت عیسی که مرده را زنده می کرد، به من روح تازه یی می بخشید.
(3) به یاد آن زمان که در نشست خودمانی که به جز من ویار ، دیگری نبود، باده بامدادی زده و توفیق الهی مارا همراهی می کرد.
(4) به یاد آن زمان که شمع نورانی چهره ات نور شادی می پراکند و این دل رنج کشیده ام پروانه آسا بر گرد آن پرواز در می آمد.
(5) به یاد آن زمان که در آن گردهمایی های شادانه با نیک خوبان، تنها کسی که از روال ادب خارج شده و خنده های مستانه سر می داد ، شراب بود ( که از ساغر به پیمانه جاری می شد).
(6) به یاد آن زمان که به هنگام درخشیدن باده یاقوت فام پیاله ، میان لعل لب تو و من گفتار ها وکردارها صورت می گرفت.
(7) به یاد آن زمان که چون محبوب من کمر همت به عزم سفر می بست ، ماه نو در رکاب او، به مانند قاصدی به جای نعل سمند اورا کمی پیمود.
(8) به یاد آن زمان که ساکن خرابات و مست و بی خود بودم و آن حضور قلبی را که امروز در مسجد فاقد آن هستم ، در آنجا می داشتم.
(9) به یاد آن زمان که با صلاحدید و تصحیح شما ، مضامین بکر اشعار حافظ صورت صحیح به خود می گرفت.
شرح ابیات غزل(204)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لان
بحر غزل: رمل مثمن مخبون اصلم مسبغ
*
حافظدر اوایل حکومت شاه شجاع از کمال او برخودار و صدر نشین مجلس شعر و ادب و شب نشینی های او بود و بحث و اظهار نظرهای انتقادی فیما بین آن دو درباره محسنات کلام و مضامین شعری و تأییداتی که اکثراً شاه شجاع از اشعار حافظ به عمل می آوردزبانزد خاص و عام و عاملی برای برانگیختن حسادت دیگر شاعران و ملازمان حضور بود . اما بتدریجدر اثر همصدایی مخالفین او از متشرعین ریایی که در اشعارش مورد تحقیر قرار می گرفتند و حسودانی که قرب مقام حافظ در دربار آنها را رنج می داد از یکطرف و مخالفتی که صاحبان شریعت با نحوه بی بند و باری خود شاه شجاع داشتند از طرف دیگر، نظر شاه نسبت به حافظ تغییر یافت و این مقدمه تغییر سیاست ظاهری شاه شجاع بود . در این برهه از زمان که حافظ به مانند سابق مورد محبت ظاهری شاه نبود بر حافظ سخت می گذشت و این غزل مربوط به این دوره از زمان یعنی اواسط سلطنت شاه شجاع به بعد می باشد. شاعر در بیت مطلع اشارهیی به رقم مهری دارد که در چهره اش پیدا بودو این مضمون معنای خاصی دارد که سبب شده است تا بعضی از حافظ شناسان محترم به غلط آن را به صورت کلی گرفته و حافظ را طرفدار آیین مهر پرستی بدانند. توضیح آنکه همانطور که امروزه در ایلات هر ایلی با رقم و علامت مخصوصی احشام خود را علامت گذاری می کنند تا به آسانی شناخته شوند در گذشته های دور ، مانند بعضی زا اقوام امروزی افریقا چنین مرسوم بوده که مهر پرستان علامتی در صورت خود بجا می گذاشتند و حافظ که در مطالعه تاریخ باستانی کشورش ایران و تاریخ تمدن همسایگان مطالعاتیبه سزا داشته این رویداد را به صورت مضمونی در این بیت می آورد و تمام همت او بر این مصروف بوده که کلمه مهر را که هم به معنای محبت و هم به معنای خورشید است در اشعارش طوری به کار گرفته شود که مهارت واشراف اورا بر محاسن بدیعیکلام نمایان سازد و گرنه کسی که مفاد آیات قرآنی را چنان در می یافته که حتی تا به امروز هم از مفسرین سطحی نگر پیشی دارداز زمان مهر پرستی و ستاره پرستی فاصله بسیار زیاد دوری شده است . شاعر دربیت هشتم مطمئناً کلمه مسجد را به کار گرفته و آنها که در گذشته به تعابیر غزلهای حافظ ناآشنا و بی عقیده بوده اند بغتتاً کلمه مسجد را در این غزل دور از ذهن خود یافته ودست به تغییر آن زده اند در صورتی که در عین حال که شاعر این غزل را برحسب ظاهر در حسرت ایام خوش گذشته سروده به این نکته اشارت دارد که یاد ایامی به خیر که علانیه خرابات نشین بودم و کسی در میخانه ها را نبسته بود تا مثل امروز که من مجبور شدم مسجد نشین شوم وصد حیف که آن حضور قلب و حالت معنویت آن روز را امروز ندارم . شاعر صراحتاًدر بیت مقطع غزل از تبادل نظرهایی که در شعر وادب بین او و شاه شجاع در گذشته معمول بوده است یاد کرده و حسرت آن روزها را می خورد .
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 

میثم هدا در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۳۸ دربارهٔ رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۵ - ابنای روزگار:

درود و مهر و ادب
بعد از بیت پنجم بیت زیر هست که شما حذف کرده اید:
طعمه ی دیو و دد شوی گر زآنک
مردم اوبار و دیو سار نه ای...
مردم اوبار : مردم خوار

 

فرهام در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۴۳ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - به یاد وطن (لزنیه):

شاعر بزرگ ما جهت درمان بیماری سل به اروپا سفر کرده بودند. یک عقیده باطل که در آن روزگار رواج داشته و در نزد اروپاییان هم مورد قبول بود بستری نمودن بیماران مسلول در ارتفاعات جهت درمان بوده است و به همین علت بهار را در این مکان که خود از آنجا به لزن یاد می کنند معالجه می کنند که از متن قصیده و مه گرفتن کوه هم مشخص می شود که این مکان در ارتفاع بوده است.
افسوس که این نوع معالجه هم هیچ گاه ثمربخش نبود و ای کاش بهار بزرگ در دوره ای میزیست که داروهای رایج این بیماری برایش استفاده می شد بلکه زمانی بیشتر از این قریحه سرشار و این ذوق شعری زیبا بهره میبردیم.
اما دست کم این قصیده بی نظیر دستاورد همان دوران بی ثمر درمان بوده است.

 

محمد ضیااحمدی در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۱۲ دربارهٔ وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی:

ما به جای لذت بردن از ادبیات ، به نر و ماده بودن دلبند پرداخته ایم و لذت درک حالت شعر و عاشقی را از یاد برده ایم

 

زهرا در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۳:

جناب قنبریان،بسیار زیبا تفسیر کردند،با تشکر

 

زهرا در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۶:

با تشکر از جناب قنبریان عزیز،بسیار زیبا تفسیر کردید

 

بهروز در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۳۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۵:

خیلی متشکرم بابک عزیز. البته فاصله زمانی میان دوره ابوسعید ابوالخیر و ابراهیم ادهم حدود 300 ساله و این 2 نفر از دو تیپ و طایفه متفاوت بوده اند. فکر نمیکنم که ابراهیم ادهم دستی در سرودن شعر داشته در حالی که ابوسعید ابوالخیر از شاعران و رباعی سرایان خیلی به نامه که البته بنظر من در حد خیام نیست یعنی تقصیری هم نداره چون هیچکس در حد خیام نیست.

 

پرنده غیبی در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۰۹:۴۷ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵:

دوستان فرهیخته ایرانی و پارسی‌دوست
بسی رنج بردم در این سال سی....
روزگار زیادی است که کرمان از دست رفته. مردمان نجیب و خونگرمش مبتلا به افیون‌های مختلف شده‌اند. بزرگانش یا در خفقانند و خموش و یا اگر به دولت رسیده‌اند مردمان خود را فراموش کردند یا کوچیده‌اند و در سیاهی جمعیت گم شده‌اند و روزگار می‌گذرانند تا دست تقدیر چه بنویسد.
شاید مرحوم ناظرزاده حق داشته که از کرمانیان گلایه کرده:
گرت هواست که هرگز به عافیت نرسی/غریب‌پرور و خودکش چو اهل کرمان باش(احمد ناظرزاده کرمانی)
بنده حقیر سال‌هاست که از کرمان رخت بربستم ولی به نظر می‌رسد ناظرزاده تجربه سختی از خود کرمانی‌ها... داشته. متأسفانه علی‌رغم میل باطنی، ما مردم کرمان، غریب‌پروریم. حال نمی‌دانم چرا و به چه علت؟ ولی تاریخ می‌گه همچون آذری‌ها، مازندرانی‌ها و... هوای هم را نداریم. درست است که انسانیت و اخلاقیات مهم‌ترین فصل آدم‌هاست ولی هر چه باشد دلیل این‌همه غریب بودن این همه دوری از مرکز و ... شاید یکی از آنها این باشد. به امید آن روز که همگی دست در دست هم هم کرمونو آباد کنیم و از شر همان‌ها که ما و شما می‌شناسیدشان خلاص کنیم و هم کشورمان را و میهن‌مان را سرافراز و آباد و متحد و صلح‌دوست...
خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی‌دهد مگر آن‌که خودشان بخواهند...
------
صبر ایوب بباید که شبی دست دهد/که رود چشمم از اندیشه‌ی کرمان در خواب(خواجوی کرمانی)
------
هرچند کز روی کریمان خجلیم/غم نیست که پرورده این آب و گلیم
در روی زمین نیست چو کرمان جایی/کرمان دل عالم است و ما اهل دلیم(شاه نعمت الله ولی)
------

 

کاظم توسلی در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۰۹:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:

بیت پنجم بنا به تصحیح استاد ادیب برومند بدین شکل می باشد :
با توجه به اینکه معنای خون خوردن = آزار دادن و رنجاندن با کلمه خون ریختن =کشتن ، تفاوت دارد و در مصرع دوم کلمه خونریز آمده است لذا بنا به نظر استاد ادیب برومند به صورت زیر صحیح است :
چشمت به غمزه ما را خون ریخت، می پسندی؟! (استفهام انکاری)
جانا روا نباشد خون ریز را حمایت

 

کاظم توسلی در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۰۹:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:

مصرع اول بیت آخر به این صورت صحیح است :
عشقت رسد به فریاد ور خود سان حافظ ...
ور: حتی اگر
که معنای آن با کلمه( ار = اگر) کاملا تغییر می کند!
حضرت حافظ می فرمایند : این عشق است که به فریاد تو می رسد ، حتی اگر قرآن را( مانند حافظ) در چهارده روایت و از بر باشی، چنانچه عاشق نباشی سودی ندارد.
با تشکر.

 

۱
۲۲۶۹
۲۲۷۰
۲۲۷۱
۲۲۷۲
۲۲۷۳
۵۰۵۰
sunny dark_mode