گنجور

حاشیه‌ها

Sousan Fatai در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۰۳:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱:

این بیت کاملاً دوپهلوست و ایهام دارد:
شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا
بر مُنتَهای همت خود کامران شدم
هم شکر خدا می‌کند و هم می‌گوید با همت و تلاش خودم، کامران شدم.

 

کمال داودوند در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۰۳:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸۰:

14716

 

مسعود هوشمند در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۰۲:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۵:

حافظ این غزل را به عنایت به مضمون بیت زیر:
از جان دعای دولت او می کنند خلق
یا رب دعای خسته دلان مستجاب کن
که از ضیاء الدین خجندی شاعر شیرازی اوایل قرن هفتم هجری است به منظور گله و شکایت از شاه شجاع سروده است و صراحتاً در بیت ششم در قالب طنز اشاره به رفتار شاه شجاع که با رقیبان او گرم گرفته و نسبت به او بی اعتنا ست، دارد و در بیت هفتم بی اعتباری این دنیا را به او یادآور می شود و در بیت مقطع غزل با تضمین مصراع ضیاء الدین خجندی تقاضای ملاقات با شاه شجاع را می کند، به این معنا که برخلاف منظور ضیاء الدین خجندی برای دولت شاه دعا نکرده بلکه تقاضای ملاقات و تجدید دیدار دارد تا حضوراً آنچه را در ابیات ششم و هفتم این غزل سروده بازگو و از شاه شجاع بخواهد تا نسبت به او و خطّ مشی او روی موافقت نشان دهد.
ذکر این نکته ضروری است که حافظ مضمون بیت دوم این غزل را از خاقانی اخذ نموده است. خاقانی می‌گوید:
گر چشم ما گلاب فشان شد حق است از آنک دلهای ماست آینه گردانِ صبح گاه
شرح جلالی

 

۸ در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۰۲:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۵:

جناب قنبریان
تاسه اندوه است، دلتنگی ، بی قراری ، نگرانی، غم دوری از یار و دیار، تنگی سینه است و........
و نه تاس گرمابه
سفارش میکنم پیش از پرداختن به حاشینه نویسی مانای واژگان را در فرهنگ ها بیابید.

 

۷ در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۵۲ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۴۰:

نشسته در بر حافظ شبی به عالم خواب
ملول و غمزده دیدم به چشم خویشتنش
نظر به سوی من افکند و باب شکوه گشود
شنید این سخن آنگاه گوشم از دهنش
چرا از مردم کرمان یکی که اهل وفاست
به سر نمیگذرد هیچگه خیال منش
مگر نه بلبل دستانسرای کرمانم
چرا فسرده در این آشیان ویرانم
این شعر احمد سهیلی خوانساری است که دیوان خواجو را تصحیح کرده است.بیشترین و بزرگترین ادیبان.ایران از کرمانند و همه جور کتاب ترجمه و تصحیح کردند مثلا اژدهای هفت سر و کلاغ خبرچین_هفت عروس و هفت باجناق _از هفت شنبه تا دوشنبه-مار هفت خط و هفت دخترون_اسی پلنگ ابی مشنگ_دور ابرقو در هفتاد روز-از عجب شیر تا نرماشیر-دختر فندک فروش پسر آدم فروش-گوگوش و داریوش ابی و عموش
ولی یک بار هم نگفتند خواجو چه خبر?پاهات هنوز درد دارد?
بردار جان مدادت را زمین بگذار!

 

رضا در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۹:

محسن چاوشی در آهنگ "صید جگر خوار" بخش هایی از این شعر را خوانده است.

 

نعمت الله در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۰۶ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۵:

اثبات توحید

 

نعمت الله در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۰۱ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱:

احسنت
یا علی

 

سید حسن حسینی در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۲۳ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰:

سلام علیکم
من خیلی سررشته ای در شعر ندارم ولی دو نکته فکر کردم بگم
1 گردن برای طوق کاربرد دارد نه طوف
2 فکر کنم پایان شعر مصرع یعنی اسیر و بنده ام و مبتلای دوست باشد چون ابیات بعد . از لحاظ حال و هوا کاملآ با ابیات بالا تفاوت کرده
ته

 

برگ بی برگی در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۰:

آن قلمی که نقش کرد چونک بدید نقش تو
گفت که های گم شدم این ملک است یا بشر
جان و جهان چرا چنین عیب و ملامتم کنی
در دل من درا ببین هر نفسی یکی حشر
آن اول نقاش عالم هستی پس از خلقت انسان که فرمود تبارک الله احسن الخالقین و این فرشته است یا بشر بلکه از فرشتگان بلند مرتبه تر .
فرشتگان زبان به ملامت گشودند که آیا ما را برای پرسش لایق ندانستی پس علت خلق بشر چه بود و حضرت باریتعالی میفرماید من رازی را میدانم که شما نمی دانید و آن زنده شدن این انسان به من میباشد در هر نفس که به معنی هر آن و لحظه میباشد .پس مولانا حشر و قیامت انسان راهر آن و هر لحظه میداند که میتواند به حضور او زنده شده از من ذهنی و توهمی خود جدا و با اصل خدایی خود یکی شود .
در پناه حق باشید

 

برگ بی برگی در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۰:

طعنه زند مرا بکین ،رو صنمی دگر گزین
در دو جهان یکی بگو ، کو صنمی ؟ کجا دگر ؟
اشاره به وحدت وجودی انسان و کل هستی و زندگی که از باور های مولانا و سایر عرفا میباشد .

 

سید در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۰۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۴۹ - اختلاف کردن در چگونگی و شکل پیل:

سرکار خانم شیما. بهتر است در مورد عقاید مولانا و ظرایف عرفانی با دقت بالاتری سخن بگوییم. تعبیر روح واحد آن هم کیهانی تعبیر دقیقی نیست. اینکه هر کس بفهمد به ان روح میپیوندد این هم تعبیر صحیحی نیست. اصلا اینکه می‌پیوندد یا خیر خود بحث عمیقی است.
فرقی ندارد ... باشی یا علی علیه السلام! حقا که این گفتار خود فریاد از عدم درک عرفان می‌زند. اصلا شما می‌دانید علی کیست و چه جایگاهی دارد؟ در قرآن کریم خداوند در جواب پیامبر فرمود که روح از امر من است.
اینطور تعابیر و سخنان بی دقت از ارزش شعر مولانا می‌کاهد. ان شاالله که با دقت بیشتری در مورد این حقایق سخن برانیم.
و من الله التوفیق

 

بابک صداقت کمال در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۴:

هر چند در نسخه های در دسترس ، قافیه در مصرع (بگذر از این کار و نترس) کار است ؛ شایسته است با توجه به معنی و صحت قافیه از "کان" در غزل استفاده شود. شکی نیست کار جدال معنایی و آوایی با کل غزل دارد و احتمالا در تصحیحات مورد توجه قرار نگرفته است

 

سهیلا در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۸:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸:

خواستم از اساتید بپرسم منظور از بیت "
یکی جانیست در عالم که ننگش آید از صورت
بپوشد صورت انسان، او انسان من باشد "
چیست؟

 

برگ بی برگی در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۸:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۵:

در ادامه
ای مزاجت سرد کو تاسه دلت
اندر این گرمابه تا کی این قرار
بنظر میرسد تاسه دل در آن زمان مصطلح بوده و به این دلیل که تاس در حمام در دست مشتریان دست بدست می شده کنایه از این دارد که آن سرد مزاج ( من ذهنی ) با چیز های این جهانی هم هویت شده و باری دل در گرو اموال دارد و روزی دل در گرو شهرت و مقام و روزگاری دیگر دل به باور های ذهنی سپرده و با آنها هم هویت میشود ، روز بعد با همسر و فرزند خود هم هویت می گردد و قس علیهذا. و مولانا به ما میگوید تا به کی در این گرمابه که به شش جهت یا فرم های دنیوی تعبیر نموده می خواهیم بمانیم بلکه باید از آنها گذر کرده به روزن و اصل زندگی برسیم .
دوزخ است آن خانه کان بی روزن ست
اصل دین ای بنده روزن کردن است

 

ثریا در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۷:

دوستان عزیز گوش دادن به هر خواننده غیر از استاد شهرام ناظری، کاری بیهوده است. ناظری سالها روی مولانا کار کرده و می داند این شعر را چگونه بخواند تا حق مطلب ادا شود. اصلا حجم صدا و تکنیک های سایرین با استاد ناظری قابل مقایسه نیست.

 

جهانگیر در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۰۴ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۸:

سلام
همانطور که انگور برای بدست آوردن شراب نیست ، تیغ هم به منظور ستم کاری کردن درست نشده است. این دیگر این همه نفی و تائید لازم ندارد. به گمان من اگر هر دو شاعر بزرگوار هم به (ستمکاری کردن) شهادت بدهند،باز بی جهت به استناد دست نوشته ناسخی که در جائی به غلط (ستمکاران کردند) آورده، به این لفظ بی معنا اصرار می کنید. اصلا (تیغ کردن) که گذشته آن تیغ کردند می شود چه معنائی می دهد؟ آیا کردن به معنی ساختن است؟ پس (ویران کردن) چه میشود؟ تا آنجا که به (کردن) مربوط است،این لفظ بخش چندمین افعال مرکب است. چون دیدار کردن؛تماشا کردن ، تمنا کردن و قص علیهذا. استادان ودانشمندان گرانقدری که بیش از پنجاه سال پیش، بر تنظیم و تهیه کتابهای درسی همسالان من نظارت داشتند،لابد نسخه صحیح و نزدیکتر به معنی مورد نظر حکیمانه ناصر خسرو را در دست داشته اند که این قصیده را با عنوان((ناصر خسرو گوید)) آغاز کرده بودند. ضمنا انتساب این قطعه به قصیده سرای بزرگ ابوعبداله جعفربی محمد ملقب به رودکی، بیشتر به دلخوشی پسوند( سمرقندی) آن پارسی گوی ایرانی است.

 

تماشاگه راز در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱:

معانی لغات غزل (201)
بی غش:خالص ، ناب.
غش:ناخالصی، ماده نامرغوب که داخل ماده مرغوب شده باشد.
ساقی خوش:ساقی خوش بر خورد ، ساقی دلپذیر وخوشرو.
دام ره:دام ره، تله یی که در مسیر راه قرار گرفته باشد.
زیرک: باهوش وزرنگ ، هوشیار.
نامه سیاه :گناه کار، کسی که در اثر کثرت گناه نامه اعمالش سیاه باشد.
راهروی :سلوک ، راهی حقیقت ، سیر وسلوک .
سالک:راه پیما، راه پیمای طریق معرفت.
نه مرد رهند: مرداین راه نیستند ، استطاعت پیمودن این راه ندارند.
مبین حقیر:حقیر مبین ، کوچک مشمار.
گدایان عشق:فقیران و محتاجان کوی محبت ، درویشان طلب فیوضات ربانی.
کمر: کمربند ، کمربند شاهی..
کُلهَ:کلاه ، تاج شاهی.
استغنا:بی نیاز شدن ، بی نیاز.
باد استغنا:ظاهر شدن اثرات بی نیازی، ( اضافه تشبیهی) استغنا به باد تشبیه شده.
خرمن طاعت:(اضافه تشبیهی) طاعت و عبادت و فرمانبرداری به خرمن تشبیه شده.
کوکبه:جلال و جبروت ، حشمت و جاه ، موکب و گروه هوادار و همراه ، چوبی بلند و کج که در سر آن گلوله فولادی ستاره شکلی نصب و توسط سواری پیشاپیش پادشاه حمل می شده است.
مکن: جور وجفا مکن.
همّت:اراده و عزم و دلیری ، قوت ونیرو و طاقت و در اصطلاح صوفیه عبارتست از توجه قلب با تمام قوای روحانی به جانب حق برای حصول کمال در خود یا دیگری.
دُردی کشان: دُرد نوشان، درویشان مستمندی که به جای شراب ناب وخالص درد شراب می نوشند. ازرق:لباس کبود ، کبود جامه، کنایه از صوفیان کبود پوش.
دل سیه:درون تیره، قسی القلب، سیاهکار.
جناب:درگاه.
معانی ابیات غزل(201)
(1)شراب ناب و ساقی خوش بر خورد ، به مانند دو دام وتله می مانند که مردمان هوشیار و زرنگ دنیا هم نمی توانند خود را از بند آنها رها کنند.
(2) هر چند من عاشق و رند و مست و گناهکارم ، خدا را هزار بار شکر که دوستان همشهری هیچ گناهی ندارند.
(3) ستم پیشگی رسم و روش درویشی و سیر و سلوک نیست . شراب بیاور که اینان مرداین راه نیستند .
(4) فقیران کوی عشق را ناچیز مپندار که این گروه شاهان بی کمربند شاهی و سلاطین بی تاج و کلاهند . (5) بنده و غلام همت و اراده استوار درد نوشان مستمند بی ریایم ، نه آن دارو دسته کبود جامگان دل سیاه که خود را صوفی می نامند.
(6) این رابدان که به هنگام وزندان باد بی نیازی ، هزار خرمن عبادت و بندگی را بر باد داده و نیم جوباقی نمی نهند.
(7) جور جفا مکن که در آن هنگام که بندگان و هواداران تو پراکنده شوند ، موکب جاه و جلال دلبری تو نیز شکسته خواهد شد.
(8) جز با رعایت اد ب و احترامات مرسوم ، گام به گام به خانه عیش عارفان مگذار ، چرا که مقیمان این درگاه از مقربان پادشاهند .
(9) در گاه و آستانه سرای عشق بلند و والاست . حافظ همتی کن عاشقان این سرای ، بی همتان را به خود راه نمی دهند .
شرح ابیات غزل (201)
وزن غزل : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات
بحر غزل: مجتث مثمن مخبون مقصور
این غزل نیز در زمان شاه شجاع و همان ایامی که شاه، با تغییر سیاست داخلی خود حافظ را از راهو رسم آزادگی و بی پرواییهایی که دستاویز صاحبان شریعت شده بود سرزنش و منع می کرده است سروده شده است . و همانطور که قبلاً این ایام از دوره های پر مشقت زندگی حافظ به شمار می رود . شاعر در این غزل سر فصل کلام را با تعریف ضمنی شراب و شاهد از آن جهتی گشاید که به طور غیر مستقیم به شاه و مخالفان خود ثبات قدم و استواری خود را در راهی که در سیر وسلوک در پیش گرفته و با بی پروایی و صراحت لهجه ادامه می دهد بنمایاند و با لطف کلام خویش نه در صدد تجاهر به فسق بلکه به عذر فریفته شدن متعذّر می شود و او به خوبی می داند که یک مسلمان معتقد اگر علناً از حلال بودن آن دفاع کند به حکم شرع گناهکار محسوب و اگر توبه نکند تکفیر خواهد شد و اگر توبه کند حکم تعزیر با رعایت تخفیف در بارة او اجرا می شود بنابراین شاعر تلویحاً شراب و ساقی را دو شیطان راه بندگان می نامد که همه مردم حتی زیرکترین آنها را گمراهمی سازد . حافظ یکی از طنز پردازان قوی دنیای ادب فارسی است در جایی می گوید:
رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار دستم اندر ساعد ساقیّ سیمین ساق بود!
و در بیت دوم این غزل هم کنایه یی به شاه و اطرافیان او یعنی دوستان گذشته خود که در حال حاضر رنگ عوض کرده اند زده می گوید خدای را شکر می کنم که این دوستان بر خلاف من که عاشق و رند و گناهکارم همگی معصوم و بی گناهند!
شاعر در بیت سوم و چهارم از باده نوشی خود تلویحاً دفاع کرده و به شاه می فهماند که من وامثال من پیش خودمان هر کدام یک شاه بی تخت و تاجیم و در بیت پنجم در مقام دفاع از یکرنگی خود تنقید از ریاکاری ازرق پوشان بر می آید و با عبارت ازرق لباس و دل سیه ، همان عبارت مشهور خود را که دربارة شیخ زین الدین علی کلاه دشمن قسم خورده خود به کار می برده تکرار می کند زیرا حافظ به خوبی می داند که فشار او و دار و دسته ومریدان اوست که شاه شجاع را به تغییرسیاست واداشته است.
شاعر در بیت ششم مطلبی اساسی را با شاه در میان می نهد و به او می گوید حواست جمع باشد که این ظاهر سازیها را که به حساب طاعت وبندگی می گذاری در موقع حساب توسط کار ساز بی نیاز به نیم جو بها نمی دهند و بلافاصله در بیت هفتم خطاب به او می گوید بنابراین دست از اینکارها بردار زیرا وقتی که اطرافیان تو ومانند من وامثال من پراکنده شدند دیگر برای تو جاه و جلالی باقی نمی ماند . بلاخره شاعر در دوبیت آخر غزل در مقام بزرگداشت عارفان و سالکان راه عشق برآمده و آنها را در ردیف محرمان پادشاه عشق و معرفت یعنی ذات الهی می شمارد و به خود مؤکداً سفارش می کند که از راهی که در سیر وسلوک پیش گرفته یی مردّد مشو و همّت بیشتری به خرج ده که عاشقان را معرفت با بی همتان همراه و هم گام نمی شوند و این می رساند که حافظ تا چه پایه در ثبات عقیده خود استقلال رأی و پشت کار و همت به خرج داده و از میدان ریاکاران به در نرفته است.
شرح جلالی بر حافظ

 

برگ بی برگی در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۵:

گلخن مکانی عموماً در زیر حمام های قدیم که با سوخت هیزم موجب گرم شدن گرمابه و آب خزانه میشد و بدلیل سوختن هیزم محیطی دود اندود بود .
تاس ظرفی مسی که در گرمابه برای ریختن آب بر سر و بدن استفاده میشد و اغلب با زمین خوردن آن صدا هایی نا هنجار از آن بلند میشد . مولانا دل انسان سرد مزاج را به تاس حمام تشبیه نموده که آرام و قرار نداشته و هر لحظه صدا های نا هنجار از آن بگوش میرسد.
مراد از شش جهت شرق ، غرب ، شمال ، جنوب ، بالا و پایین یا همان فرم و چیز های این جهانی و زندگی ظاهری ست.
لامکان فضای بی نهایت یکتایی مورد نظر مولانا ست.
در پناه حق باشید

 

برگ بی برگی در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۵:

بر شو از گرمابه و گلخن مرو
جامه کن در بنگر آن نقش و نگار
تا ببینی نقشهای دلربا
تا ببینی رنگهای لاله زار
سرد مزاج کنایه از انسان دارای هم هویت شدگی است که فقط مکان یا شش جهت و یا فرم های زندگی را میبیند و به آنها چسبیده است و باید به آن شش جهت که نشانه های آفرینش و زندگی است با دید گرمابه ای برای زدودن هم هویت شدگی ها ی بنگرد و وجود خود را بپالاید و پس از آن به گلخن که عموماً دود آلود است بر نگردد چرا که آن دود های هم هویت شدگی دوباره وجودش را فرا میگیرد و باید آن جامه هم هویت شدگی با چیز های این جهانی را از تن برون آورد تا آن نقش زیبای زندگی و هستی را ببیند.
چون بدیدی سوی روزن در نگر
کان نگار از عکس روزن شد نگار
شش جهت حمام و روزن لامکان
بر سر روزن جمال شهریار
پس از آنکه انسان زندگی و هستی را درک نمود باید به آن روزنی که همه این جهان هستی که از دیدگاه مولانا عکس و تصویری است که از آن روزن تابیده و دیده میشود و از لامکان است جمال شهریار عالم هستی را دید و درک کرد .
بسیار جالب و تامل برانگیز است که مولانا در آن زمان جدای از عرفان و تصاویر جالبی که در قالب شعر ارائه میکند اتاق تاریک عکاسی را نیز صدها سال قبل و حتی قبل از داوینچی تجربه نموده است .
موفق و پایدار باشید

 

۱
۲۲۶۶
۲۲۶۷
۲۲۶۸
۲۲۶۹
۲۲۷۰
۵۰۴۴
sunny dark_mode