گنجور

حاشیه‌ها

شاگرد فردوسی در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۰۶:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹:

بادرود به پیشگاه دوست گرامی
آقای آرام علیزادگان
هم میهن خردمند
مولانا عارفی است دین باور و اهل یقین که شک دستوری علم امروزی را
پای استد لالیان میداند که سخت بی تمکین است و به علوم تجربی نیشخند میزند

ریزه کاری های علم هندسه
با نجوم وعلم طب وفلسفه
اینهمه علم بنای آخوراست
که عماد بود گاو و اشتر است
خواهش میکنم عرفان اسلام زده مولانا را با
دانش سره امروزین یعنی فیزیک مدرن مخلوط نفرمائید
مولانا فرمود
حاصل عمرم سه سخن بیش نیست
خام بدم پخته شدم سوختم
مولانا درپایان کار بیشتر بینش عرفانی خود را نفی کرد

خواهش میکنم
مثنوی را از آخر که به دوران سو خته گی مولانا مربوط است مطالعه بفرمائید
تا از خامی مولانا با خبر شوید
شیفته گی و بر خورد ذوقی واحساسی با علوم تجربی

کار اندیشه را به گمراهی میرساند

یادمان باشد مولا نا از فیزیک امروز هیچ نمی دانست
پیروز باشید

 

سیروس شاملو در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۰۵:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۷:

نباشت گران ثروت اندوزی که راهبر دارند و از سفره ی قدرت لقمه می زنند! از کله سحر تا شام برای کسب معاش کفش و کلاه می کنند تو گویی به بیماری گری درافتاده اند! و با این کسب و کارشان به هر دری می زنند. اما درون انسان صدفی ست نهاد و انسان های ساکن در این دونده گی جنون آمیز راهبر ندارند بلکه مخبری دارند آگاه کننده ای که مصیبت بشری را اخبار می کند.

 

سیروس شاملو در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۰۵:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۷:

انباشت گران ثروت اندوزی که راهبر دارند و از سفره ی قدرت لقمه می زنند! همه از کله سحر تا شام برای کسب معاش کفش و کلاه می کنند تو گویی به بیماری گری درافتاده اند! و با این کارش به هر دری می زنند. اما درون انسان صدفی ست نهاد و انسان های ساکن در این دونده گی جنون آمیز راهبر ندارند بلکه مخبری دارند آگاه کننده ای که مصیبت بشری را اخبار می کند.

 

محسن ، ۲ در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۰۱:۳۱ دربارهٔ قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۴ - د‌ر تعربف مصور و توصیف تصویر فرماید:

بیت 25:
بسکه در رخسارِ زشتش چین بود بالای چین

 

ابراهیم موموندی در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۰۱:۲۱ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸ - در مدح امیر انکیانو:

با سلام
متاسفانه بعضی اشتباهات اگرچه ظاهرا کم اهمیت و سطحی هستند ولی مفاهیم شعری رو به کلی دگرگون و خواننده رو سر در گم میکنند. از طرفی علیرغم اینکه خوانندگان به درستی به نکات ریز و به این اشتباهات اشاره کرده اند ولی اصلاحی صورت نگرفته... بنابراینصص منتظر و امیدواریم که هر چه زودتر ویرایش لازم برای جلب توجه بیشتر علاقمندان ادبیات فارسی انجام بشه.
مثلا در مصرع ''فارس میدان و صید و کارزار'' گذاشتن ''و'' بین میدان و صید باعث سردرگمی و محو شدن مفهوم واقعی شعر شده!
فارس به معنای سوار در دو میدان شکار و نبرد: فارس میدان صید و فارس میدان کارزار
بنابراین به نظر میرسد ''فارس میدان صید و کارزار'' درست باشد.
در جای دیگه نوشته شده ''دیو با مردم نیامیزد نترس'' که نیامیزد به معنای آمیزش مفهومی واقعی رو به ذهن متبادر نمیکنه بنابراین احتمالا نیاویزد به معنای درگیر نشدن و گلاویز نشدن صحیح باشد.
''دیو با مردم نیاویزد مترس بل بترس از مردمان دیوسار''

 

محسن ، ۲ در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۰۱:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:

احمد درست می گوید
کو بگو صحیح است
آقای قاسمی گویا به معنای بیت توجه نکرده

 

بهنام در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۰۱:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳:

گیسوت عنبرینه و گردن تمام عود

 

همایون در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۵:

"می‌ زنم" ردیف این غزل است و حرف "شین" حرف قافیه و اینجا ضمیر متصل است که اشاره به سوم شخص دارد یا هر چیزی که در میان عشق و ما قرار می‌‌گیرد، همراه با حرف تاسیس یا الف پیش از قافیه، در وزن رجز، که از شجاعت و افتخار و اعتماد و درستی شاعر می‌‌آید، همگی غزل را سراسر حماسی عرفانی ساخته است
جلال دین گوهر عشق در هستی‌ را یافته است و به نقش عشق و نقش خود پی‌ می‌‌برد و میان او و عشق که عصاره و اصل و بنیاد هستی‌ است دیگر هیچ واسطه‌ای نیست و هر چه هست برای شنیدن آواز عشق است که هر لحظه نو می‌‌شود و نو شنیده می‌‌گردد و آوایی نو دارد، و این جلال دین است که این آواز‌ها و نوا‌ها را به گوش ما می‌‌رساند زیرا لطافت آنقدر زیاد است که چشم نیز قادر به دیدن آن نیست و حتی دل نیز که ابزار کشف عشق در هستی‌ است قدر آنرا نمی داند و گاه راه خود را گم می‌‌کند و گاه به خواب می‌‌رود و نمی داند با آن چکار بکند، پس صحبت از این است که عشق خود هستی‌ است زنده و بسیار کارامد همچون سازی که باید نواختن آن را آموخت و بلد بود و با دل خود آن را نواخت، این است که عرفان جلال دین در اصل خود نمی تواند به مجموعه‌ای از پند‌ها و آیین‌ها و رسوم خلاصه گردد و تبدیل به مکتب و فرقه شود که اگر اینگونه شود به لاف عشق بدل می‌‌گردد و این شیشه و این محدودیت را را باید با سنگ و تیغ بلا شکست و در هم گسست و به این راز پی‌ برد که بزرگی انسان و بزرگی هستی‌ در هم آمیخته است و این دو با هم بزرگی می‌‌کنند نه به تنهائی، این به هم پیوستن است که عشق را می‌‌سازد و می‌‌تواند به راه خود که راه شما و ما و هستی‌ است ادامه دهد به هیچ حرف و حدیثی حتی آن چه از این غزل می‌‌گیری بسنده نکن و آن را به ناله ناراست مبدل نکن بلکه به آهنگ و نوا ی عشق گوش فرا ده و آنرا دنبال کن و با آن هماهنگ باش

 

اسد در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:

درود بر شما
غزل بسیار زیباییست و سرشار از مفاهیم متعالی.
به اعتقاد حقیر بیت یازدهم در فایل صوتی فعلی صحیح قرائت نشده.
چیزی که در حال حاضر در فایل صوتی خوانده میشود این هست:
" آنکس که بیند روی تو، مجنون نگردد کو به کو ..."
در حالیکه همانطور که در متن شعر نوشته شده واژه ی آخر مصراع "بگو" هست. بدین معنی که آنکس که بیند روی تو و مجنون نگرددف کیست؟ بگو. (آنکس که بیند روی تو مجنون نگردد، کو؟ بگو. در واقع تاکید بر این است که هر کس روی تو را ببیند مجنون میگردد و اگر نگردد سنگ و کلوخ است. کما اینکه بیت بعدی نیز بی خبری از دوست را بلا میداند و دعا میکند که کسی مبتلا به نابینایی نباشد.
با این وجود قرائت حاضر در فایل صوتی به نحویست که کسی که تو را ببیند مجنون نخواهد شد که با توجه به مضمون مصرع دوم به اعتقاد من برداشت صحیحی نیست.

 

رضا ساقی در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۴:

گـرچه افتاد ززلـفـش گِرهـی درکارم
همچنان چشم گشادازکرَمش می‌دارم
گِره : مشکل
گشاد : گشایش
"گِره درکارافتادن" یعنی دچاربند وبَلا گشتن، کاربه پیچ وتاب خوردن که هردوبا زلف تناسبِ ظاهری وپیوند معنایی دارند. دل دربند زلف به دام می افتدوگرفتارمی شود،کار عاشق به هم می پیچد و گره درکارش می افتد به همان سان که زلفِ مجعّدِ یاربه هم پیچیده و گره درگره است. حافظ استاد بی بدیل چیدمان واژه ها وخَلق ِ مضامین ِ لطیف وظریفِ شاعرانه وعاشقانه است." چشمِ گشاد" نیز با فروبستگی کار وگِره خوردنش مرتبط است و تناسب دارد.
"چشم داشتن" کنایه از تـوقّع و انتظار داشتن است." دراینجا عاشق امیدوار است که باعنایتِ معشوق گشایشی درکار به هم پیچیده اش ایجادگردد.
معنی بیت :بااینکه زلفِ دلکش وتابدار معشوق رادیدم ودل درحلقه های شکن درشکن ِ زلفش به دام افتاد ومرا گرفتارعشق وغم واندوه کرد، لیکن همچنان ناامیدنیستم وهرچقدر هم گرفتار شده باشم به همان میزان امیدوارم که با توجّه ولطفِ او گِرهِ کارفروبسته ی من گشوده شود.
امّا بازشدن ِ گره کارعاشق، رها شدنِ دل ازبندِ زلف یار نیست بلکه عاشق امید فراوان دارد که معشوق ازروی کرم وبزرگواری به او روی خوش نشان داده وبه فیض وصال مفتخرکند. تنهادر اینصورت است که درکارفروبسته ی عاشق گشایش ایجاد خواهدشد.
چونافه بردلِ مسکین ِ من گِره مَفکن
که عَهد باسرزلفِ گِره گشای توبست
به طَرب حَمل مکن سرخی رویم که چو جام
خون دل عکس بـرون می‌دهد از رخسارم
طَرب : شادی و شادمانی
حَمل مکن: یعنی تعبیرمکن، برداشت مکن
خون دل : رنج و مشقّت ، اندوه و غصّه معنی بیت : سرخ بودن صورتم، تعبیرخوشی و شادمانی مکن (که باسیلی سرخ نگهداشته ام) دلم ازرنج واندوه پُرازخون است وتاثیر خونِ دل وانعکاسِ عکس ِ آن دررُخسارم باعث شده که صورتم سرخگون دیده شود. چهره‌ام همانند جام می ، انعکاسی از درون خونین من است.
به یادِ لَعل ِ تو وچشم مستِ میگونت
زجام غم مِی لعلی که میخورم خونست
پرده‌ی مُطربم ازدسـت برون خواهد بـُرد
آه اگرزانکـه درین پرده نباشدبارم مُطرب : نـوازنده وخواننده
بـار : اجازه ودسترسی
"پـَرده" معانی مختلفی دارد وبسته به واژه هایی که درکنارش می نشینند معنایش نیزتغییرمی کند دراین بیت دوبار"پرده" بکار رفته است پرده ی اوّلی به معنی آهنگ ونوا وپرده در مصرع دوّم به معنی خلوتگاهِ خصوصی معشوق است.
"ازدست برون خواهد بـرد" کنایه از اینکه ازخود بی خود خواهدکرد یاازبین خواهدبرد.
معنی بیت : آهنگ و نوایی که مطرب درحال نواختن آنست مـرا از خود بی‌خود خواهدکرد. بااین حسّ وحالی که پیدامی کنم وای بـر من اگر به خـلوتگاهِ معشوق نتوانم دسترسی داشته باشم.
دلم زپرده برون شدکجایی ای مطرب
بنال هان که ازین پرده کارما به نواست.
پاسبان حرم دل شـده‌ام شب هـمه شب
تا درین پـرده جزاندیـشـه‌ی اونگذارم
"حَرم ِ دل" دل ازآن جهت که اندیشه وعشق معشوق را می پرورد به حَـرَم وجایی مقدّس تشبیه شده است. کلاً دراغلبِ مذاهب ومَسلک ها دل عزیز وگرامی شمرده شده وکسی حق شکستن دل کسی راندارد.( البته غیرازفرقه ی تمامیّت خواه و خشونت طلبان که خودشان نیزفاقد دل هستند )جایگاه ِ ویژه ی خدا دردل آدمیان قراردارد وصدای دل همان صدای خداونداست که بسیاری اوقات ازدرونمان برمی خیزد ومارا درگمراهی ها وتاریکی های زندگی راهنمایی وبه سوی نورهدایت می کند.
دراَندرون ِ منِ خسته دل ندانم کیست
که من خموشم واودرفغان ودرغوغاست
ازهمین رو ارزش"دل"بدست آوردن از ثواب حج اکبرنیزبالاترشمرده شده است.
"پرده" دراینجا به معنی خلوتکده ی دل است
معنی بیت : هرشب تا صبح از حَرم دل نگاهبانی و مراقبت می‌کنم تا مبادا افکارمتفرقه واندیشه ای غیرازعشق وارد حریم دل گردد. خلوتکده ی دل من جایگاه خیال عشق اوست واجازه نمی دهم هیچ فکر واندیشه ای دراین سراپرده راه پیداکندودلم راحتّا برای لحظه ای ازپرداختن به معشوق غافل سازد.
که گفت حافظ ازاندیشه ی توآمدباز؟
من این نگفته ام آنکس که گفت بُهتان گفت
منم آن شاعـرساحرکه به افـسون سخن
ازنی کِلک،هـمه قـندوشَکـر می‌بارم
ساحر : جادوگر
افسون :سِحر و اورادی که جادوگران می‌خوانند.
"افسونِ سخن": سخن دراینجا استعاره از شعر است، حافظ شعرخودرا ازجهت اثربخشی به وِردِ جادوگری تشبیه کرده است.
"نی کِلک": "نی" انواع مختلفی دارد : یک نوع آن "خـوز" یـا "نیشکر" است که از آن شکر می‌گیرند و "خوزستان" به معنی جایی است که در آن نیشکر می‌رویـد مثل تاکستان که محل رویش تـاک (درخت انگور) است ، چند نوع از آن را برای ساختن "قـلـم" استفاده می‌کنند. "خیزران" ونی معمولی و... از انواع دیگرنی هستند .
"قند و شکر" استعاره از شعر است و جادوگری حافظ در این است که به جای اینکه از نـیـشکر ، شکر تولید کند از "نی‌قـلـم" قند و شکر که همان شعر و سخن های شیرین ومضامین ِ خیال انگیز است،تـولـیـد کرده است.
معنی بیت : من آن شاعرجادوگر ی هستم که با واژه های افسون کننده وعباراتِ سِحرانگیز،غزل های شیرین و ناب می‌سُرایم وپرنده ی خیالِ مخاطبین رادرفراخنای آسمانِ سبزاندیشه به پرواز درمی آورم.
جادارد دراینجا دیدگاهِ فیلسوف مشهور"نیچه"را مرورکنیم تاببینیم آیا خودستایی حافظ،لاف وگزافِ شاعرانه هست یاحقیقتاً اوشاعری ساحراست که اَبَراندیشه ورزانی چون گوته، نیچه و... رانیزبه افسون سخن تحت تاثیرقرارداده است؟ قبلاً به دیدگاهِ گوته اشاره ای مختصرشده است. داریوش آشوری دراین باره می نویسد:
"امّا نیچه یکی از نمونه‌ها‌یِ عالیِ خردمندیِ بینایِ ’دیونوسوسی‘ِ خود را در حافظ می‌یابد نامِ حافظ بیش از ده بار در ‏مجموعه‌ یِ آثارِ وی آمده است. بی‌گمان، دل‌بستگیِ گوته به حافظ و ستایشی که در دیوانِ غربی–و–شرقی ‏ از ‏حافظ و حکمتِ ’شرقیِ‘ او کرده، در توجّهِ نیچه به حافظ نقشی اساسی داشته است. در نوشته‌هایِ نیچه نامِ حافظ ‏در بیشترِ موارد در کنارِ نامِ گوته می‌آید و نیچه هر دو را به عنوانِ قلّه‌هایِ خردمندیِ ژرف می‌ستاید.‏ ‏ حافظ نزدِ ‏او نماینده‌یِ آن آزاده‌جانیِ شرقی ست که با وَجدِ دیونوسوسی، با نگاهی تراژیک، زندگی را با شورِ سرشار ‏می‌ستاید، به لذّت‌هایِ آن روی می‌کند و در همان حال، به خطرها و بلاهایِ آن نیز پشت نمی‌کند (بلایی کز ‏حبیب آید، هزاراَش مرحبا گفتیم) این‌ها، از دیدِ نیچه، ویژگی‌هایِ رویکردِ مثبت و دلیرانه، یا رویکردِ ’تراژیک‘ ‏به زندگیست.‏ در میان نوشته‌هایِ بازمانده از نیچه، از جمله شعری خطاب به حافظ به این شرح هست:
"به حافظ، پرسشِ یک آبنوش"‏
آن میخانه‌ که تو از بهرِ خویش بنا کرده ای‏ ،گُنجا‌تر از هر خانه‌ایست،
مِی‌ای که تو در آن پرورده ‌ای
همه‌–عالم آن را دَرکشیدن نتواند!‏
آن پرنده‌ای که نامش روزگاری ققنوس بود، در خانه میهمانِ تو ست،
آن موشی که کوه زاد، ‏همانا- خود تو ای!‏ همه وهیچ‌ توئی، می و میخانه توئی، ققنوس توئی، کوه توئی، موش توئی توکه هماره در خود فرو می‌ریزی و ‏هماره از خود پَر می‌کشی،‏ژَرف‌ترین فرورفتگیِ بلندی‌ها تو ئی،روشن‌ترین روشنیِ ژرفاها توظی،مستیِ مستانه‌ترین مستی‌ها تو ئی، تو را، تو را با شراب چه کار؟‏
درآسمان نه عَجب گربه گفته ی حافظ
سرودِ زُهره به رقص آوَرد مسیحا را
دیده‌ی بخت به افسانه‌ی اوشـددر خواب
کونـسـیمی زعـنایت که کند بیدارم ؟
دیده یِ بخت : شاعربه اقبال وطالع شخصیّتِ انسانی داده است. چشم طالع به خواب فرورفته است.
افسانه ی او: قصّه ی عشق او(معشوق)
هرکس باشنیدن ِقصّه ای به خواب می رود،بخت حافظ نیز باشنیدن قصّه عشق معشوق به خواب می رود. "قصّه ی عشق" ( کنایه ازعاشق شدن است). یعنی تمام عمرمن دراین خواب خوش عاشقی سپری شد لیکن افسوس وصددریغ که نسیم عنایت ازطرف معشوق به سمتِ من نَوزید تابیدارم کند ومن نیزطعم ِ شیرین وصال رابچشم.
منِ گدا وتمنّای وصل اوهیهات
مگربخواب به بینم جمالِ منظر دوست
چون تورادرگذرای یار نمی‌یارم دیـد
باکه گویم که بگوید سخنی با یارم؟
درگـذر : درحالِ عبور، درمسیر وگذرگاه نمی یارم: موفّق نمی شوم، نمی توانم
معنی بیت : ای حبیب، ای یار وقتی من این امکان راندارم که تورا درگذرگاهی ببینم پس چگونه وتوسطِّ چه کسی حرفِ دلم را به تـو برسانم ؟!
من ایستاده تا کنمش جان فداچو شمع
اوخود گذربه ما چونسیم سحر نکرد
دوش می‌گفت که حافظ همه روی است وریا
بجزازخاک درش باکه بـُوَد بـازارم ؟
روی وریـا : ظاهر ، نفاق و دو رنگی
"می‌گفت"روشن نیست که ازجانب چه کسیست.باتوجّه به مصرع بعدی احتمالن مدّعی صوفی ویل زاهد است که به حافظ خُرده گرفته است.
"بـازار" : محلِّ دادوستد و عرضه کردن و نشان دادن است ، محلّ معامله و سوداگریست .
باکه بود بازارم؟ یعنی من با چه کسی معامله دارم؟ باچه کسی سوداگری دارم وسودِمن درریاکاری چه می تواند باشد؟ من که جزعشقورزی بامعشوق معامله ای ندارم! ازمعشوق هم جزغبار کوی او چیزی دردست ِ من نیست! پس من برای چه، چگونه وبرای چه کسی می توانم ریاکاری کنم! سود ومنفعتِ من ازریا چه می تواندبوده باشد؟!
معنی بیت : دیشب می‌گفت که حافظ کارش فقط نیرنگ و ظاهرسازی و خودنمایی است! مگرمن جز با غُبارآستان ِ معشوق سر سـودایی باکسی دارم که برای اوریاکاری کنم؟!
ریاکار ومنافق کسی هست که چشم طمع به سودی دوخته است. این زاهد وعابد وصوفی هستند که ریاکاری می کنند تاخَلقی رافریفته وخود رابه آنها تحمیل کنند ودسترنج ِآنها را به بهانه های مختلف ازدستشان خارج کنند! آنهاهستند که درپی ِ جاه ومال ومقام به هرنیرنگی دست می زنند وتلاش می کنند تا خودرا پاکدامن وباتقوا نشان دهند تامردم به آنها اعتمادکرده وجان ومال وناموسِ خویش رابدانها بسپارند.
گفتی ازحافظِ ما بوی ریامی آید
آفرین برنفست باد که خوش بُردی بوی!

 

مسعود در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۲:

تعبیر: به زودی به هدف و آرزوی خود خواهی رسید و روزگار سعادت و نیکبختی فرا می رسد. بدخواهی و حسادت دیگران تأثیری در اراده تو نخواهد داشت. اعتماد به نفس خود را بیشتر کن. عشق و محبت را سرلوحه ی کار خود قرار بده.

 

امانی در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۵:

نه شود نصیب دشمن که شود هلاک تیغت
سر دوستان سلامت که تو خنجر آزمایی
من در نسخه های که در سایت های اردو خواندم و همچنین خوانندگان قوالی هندوستان ای بیت را هم دیدم

 

۷ در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۳۶ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار:

حشو انجیر چو حلواگر استاد که او
حب خشخاش کند در عسل شهد به کار
حشو یعنی تویی و اندرونه
چیزی که درون شکم دیگر قرار گرفته است.همریشه با حشا و جمع آن احشا(آنچه درون شکم است)
حب;دانه
درون انجیر را بنگر که مانند آن است که استاد حلواگر دانه خشخاش را در عسل شیرین و دلپذیر بکار برده است.
دانه های انجیر را به خشخاش مانند کرده است.

 

‏طوبی برزگر در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰:

با تشکر از هر دو بزرگوار برای خوانش این شعر زیبا
از آقای سهیلی برای تمرکز بر درست خوانی اشعار سپاس ویژه دارم
از آقای فرید حامد سپاسگزارم برای موسیقی متن و فراز و فرود زیبای صدا در حین خواندن اشعار
ای کاش در خواندن واژه «چِگِل» دقت بیشتری می شد تا خدشه ای بر این تلاش ارزشمند وارد نمی آمد
سربلند و شاد باشید

 

مهدی تبربزی در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۰۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۹۸ - تفسیر کُنْتُ کَنْزاً مَخْفیّاً فَأَحْبَبْتُ اَنْ اُعْرَفَ:

تکش، یعنی زیرش
تک کلمه تورکی است، به معنای زیر و انتها

 

محسن فرشاد در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۴۳ دربارهٔ رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸:

درودبردوستان گرامی
کجه بازی ظاهرا نوعی قمار بوده است.
"چرخِ کجه باز" همان "روزگار کژمنوال" است. "اخترکژه" نیز.دربیت اول می خواهد بگوید:چرخ بدکردار چون ابزار کار بربود چه نیک چه بددارایی از کف برفت. دربیت دوم فاش می گوید:فرصت برفت و ابزار هماوردی به کف نیامد.

 

علی پورمحمدی در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۱۰ دربارهٔ رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از دیگر مثنویها » پاره ۷:

وزن شعر مفعول مفاعلن فعولن است

 

علی پورمحمدی در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۱۰ دربارهٔ رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از دیگر مثنویها » پاره ۶:

وزن شعر مفعول مفاعلن فعولن است

 

علی پورمحمدی در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۰۹ دربارهٔ رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از دیگر مثنویها » پاره ۵:

وزن شعر مفتعلن مفتعلن فاعلن است

 

علی پورمحمدی در ‫۵ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۰۸ دربارهٔ رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از دیگر مثنویها » پاره ۴:

وزن شعر مفتعلن مفتعلن فاعلن است

 

۱
۲۲۶۵
۲۲۶۶
۲۲۶۷
۲۲۶۸
۲۲۶۹
۵۰۵۶
sunny dark_mode