گنجور

حاشیه‌ها

امیر "گمنام" در ‫۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳:

شرح صوتی این غزل را در تلگرام در کانال شرح غزلهای حضرت حافظ، گوش کنید: پیوند به وبگاه بیرونی

محمدحسین ایراندوست در ‫۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۱۵ دربارهٔ سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷:

بنام خدا هرچه داریم از او

#رباعیات

#سعدی

#شعر

🔴 نگاهی به یک رباعی:

بالای قضایِ رفته ، فرمانی نیست

چون دردِ اجل گرفت درمانی نیست

امروز که عهد توست ، نیکویی کن

کاین ده ،همه وقت از آنِ دهقانی نیست

این رباعی درباره غنیمت شمردن زمان جهت نیکی و احسان است   

- قضا : فرمان و حکم

- رفته : مقدرشده، پیش آمده ، رخ داده. پیش آمد

مثلا فردوسی گوید : «دل و جان بدین رفته خرسند کن»  «رفته» در اینجا  یعنی آنچه مقدر شده و انجام گرفته است.   سعدی در بیت نخست می گوید بالاتر از فرمان صادر شده و انجام شده ، فرمانی نیست. و اگرچه هر دردی را می توان درمان کرد ولی وقتی «درد اجل» رسید دیگر درمان ندارد. هر دو مصراع یک محتوا دارد . اینکه زمان تصمیم گیری و عمل نیکو همیشگی نیست. فرصت از دست می رود.   در بیت بعد می گوید: « امروز که عهد توست نیکویی کن » یعنی امروز که دوره توست و فرصت در دست توست . احسان و نیکی کن. چرا که این ده همیشه مال یک دهقان نیست. دوره هر دهقان زود تمام میشود و دهقان بعدی می آید.   توضیح اینکه دهقان: اسم معرب است. اصل آن مأخوذ از دهگان فارسی است.  یعنی ترکیب (ده + گان) است. و «گان» پسوند نسبت است. به معنای منسوب به ده..  موفق باشید.

فردوس برین در ‫۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۱۱ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:

بسیار بسیار عالیست درک جنابعالی از ابیات حضرت حافظ بر دل نشست درود بر شما و سپاس از جنابعالی

اهورا در جنگلی آرام در ‫۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۲:

این ابیات با ارزش و ستودنی احساسات من به تیان را برای بار دیگر برانگیخت و مسیر زندگی مرا در تنگنا و هجوم احساسات منفی و تاریک برای باری دیگر با یاد تیان و عشق خالصانه در درج این ابیات نیکی و  روشنایی بخشید. 

حمید در ‫۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۹:

ماییم و موج سود ا( ما و افکار پریشان هستیم )

کی ؟ شب تا به روز تنها 

خیلی ساده .چرا پیچیده میکنیم؟ همه ما تجربه افکارپریشان که نگذاشته شب راحت بخوابیم را داشته ایم

سحر در ‫۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۵۹ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵:

🌹

نوید خسروانی در ‫۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۱۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳:

آقای علی جهاندار با آقای شهرام میرجلالی در اجرایی خصوصی این غزل را در افشاری اجرا کرده‌اند. در کانال تلگرامی آقای جهاندار به‌نام «اشک حسرت» موجود است در دوران کرونا.

علیرضا محبی در ‫۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۴:

گمانه زنی حقیر بر شعر سعدی عزیزم ، استاد سخن 

در آخر مصرع دوم بیت نخست کلمه (بدیده) صحیح است که جناب فروغی مرحوم هم در پاورقی اشاره نموده ، که معنای این مصرع را ازمجهول بودن خارج میسازد 

بدین گونه که: این بود وفاداری و عهده تو بدیده؟ ، یعنی از نظر تو عهد و و وفاداری اینگونه است؟

در بیت : در خواب گزیده لب شیرین گل اندام ، از خواب نباشد مگر انگشت گزیده 

خانم سمایی عزیز بدرستی بیان نمودند ، بنده نیز بر تکمیل فرمایشات ایشان عرض میکنم ، در ابتدای مصرع دوم قطعا واژه ( از) درست است ، که معنای صحیح را ملزوم است ، در خصوص گزیدن به معنای بوسه ، بدین مفهوم است که وقتی صورتی از اندام لطیف بشوق فراوان بوسیده میشود ، سرخی از وی پدید می آید که شبیه گزیدگی حشرات میشود ، که اکثر عزیزان اینگونه بوسیدن را تجربه کرده اند یا حد اقل دیده اند ، بطور مثال شایع ، وقتی از شوق روی نوزادی را بوسه میزنید ، چون اندامش مانند گل لطیف است ( گل اندام ) جای بوسه سرخ میشود به مانند گزیدگی 

در بیت : مرغ دل صاحب نظران صید نکردی ، الا بکمان مهره ابروی خمیده، که جناب اروجی بدرستی بیان فرمودند و در تکمیل سخن ایشان عرض میکنم که کمان مهره نوع وسیله شکار پرندگان بصورت زنده است ، که از نظر هندسی به کمان زوبین شبیه تر است تا تیروکمان ، بجای تیر از گوی های گرد که اغلب از چوب آبنوس و گاهی استخوان داخل شاخ و در گونه فاخر آن از عاج فیل ساخته می شد که در آن سوراخی باریک بود که دو گوی بوسیله سیم تابیده شده یا ابریشمی باندازه پنج چهارک بهم وصل بوده  و هنگام پرتاب به دور پرده می پیچیده و او را زنده صید میکردند

در مصرع اول بیت: روی تو مبیناد مگر دیده سعدی ، فعل  ( مبیناد ) فعل مکرر محذوف بشکل است ، که اگر بود چنین می شد ، روی تو مبیناد ، مبیناد مگر دیده سعدی

یعنی اگر روی تو را نبیند ، مگر دیده سعدی نابینا باشد ، در حالی که روی به هرکس  کند ، جلوه گاه روی تو در نظر وی نمایان است ، که این حاکی از کمال صاحب نظریست ، چون عاشق صاحب نظر هر جا که بنگرد جمال معشوق متجلیست،  آیه: فاینما تولوا فثم وجه الله

Sara Hoseeini در ‫۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:

با سلام .من تازه وارد این سایت شدم .و چقدر این غزل سعدی به دل من نشست 

حبیب مهرجو در ‫۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۵۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۸ - داستان کلیله ودمنه:

بیت 117:

در شاهنامۀ فردوسی، چاپ بروخیم، این‌گونه آمده است:

چو مأمون رَوِشنِ جهان تازه کرد 

خور و روز بر دیگر اندازه کرد

کلیله به تازی شد از پهلوی

بر این سان که اکنون همی بشنوی

سام در ‫۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳:

  دل و جان را دَرین حَضرت بِپالا   چو صافی شُد، رَوَد صافی به بالا

۲ اگر خواهی که ز آبِ صافْ نوشی   لَبِ خود را به هر دُردی مَیالا

۳ از این سیلابِ دُرد او پاک مانَد   که جانباز است و چُست و بی مُبالا

۴ نَپَرَّد عقلِ جُزوی زین عَقیله   چو نَبْوَد عَقلِ کُل بر جُزوْ لالا

۵ نَلَرزَد دستْ وقتِ زَر شمُردن   چو بازرگان بِدانَد قَدْر کالا

۶ چه گَرگین است وگَر خار است این حِرص   کسی خود را بَرین گَرگین مَمالا

۷ چو شُد ناسور بر گَرگین چُنین گَر   طَلی سازَش به ذِکرِ حَق تَعالی’

۸ اگر خواهی که این دَر باز گردد   سویِ این دَر رَوان و بی‌مَلال آ

۹ رَها کُن صَدْر و ناموس و تَکَبُّر   میانِ جان بِجو صَدْرِ مُعَلّا

۱۰ کُلاهِ رَفْعَت و تاجِ سُلَیمان   به هر کَل کِی رَسَد حاشا و کَلّا

۱۱ خَمُش کردم، سُخن کوتاه خوش‌تَر   که این ساعت نمی‌گُنجَد عَلالا

۱۲ جوابِ آن غَزَل که گفت شاعر   بَقائی شاءَ لَیْسَ هُمُ اَرْتِحالا

سام در ‫۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۴۳ در پاسخ به مهر و ماه دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳:

در مورد غنیمت شمردن عمر داره حرف میزنه

مهر و ماه در ‫۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۱۱ در پاسخ به سام دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳:

وقتی بازرگان قدر کالا رو بدونه، بدون نگرانی و ترس و لرز هزینه میکنه، گمونم این معنا مد نظر هست

امیر دادور در ‫۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۰۰ در پاسخ به مهین نصیر دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر:

امیر یعنی پادشاه اما رسولان یعنی کسانی که پیام شاه را می‌بردند🙏🙏🙏

الهه در ‫۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۹:

امکانش هست کسی معنای مصرع اول این بیت رو توضیح بده؟ اصلا متوجه نمی‌شم.با تشکر.

در رهِ او چو قلم گر به سرم باید رفت

با دلِ زخم‌کَش و دیدهٔ گریان بروم.

همایون در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۳:

عرفان ایرانی بدنبال فرهنگ مهر و آیین پهلوانی پدید آمد که  دیرین و بسیار کهن است 

رستم نماد آن آیین و فرهنگ است وآنرا همیشه زنده نگاه میدارد و این عرفان و رازورزی نیز به زندگی و آفرینندگی و زایندگی است برخلاف دین باورانی که شناخت و آفرینش را مرده و پایان بافته میدانند و دنباله کار را در بهشت ابدی میجویند

فرهنگ مهر در شاهنامه به زیبایی گسترده شده است با شاهی انسان آغاز و با نقش جوان و زن است که آیین پهلوانی پدید می آید 

همایون در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۸:

خدا بزرگ است اما آنها که خود را مدافع خدا میدانند کوچک اند ولی فکر می‌کنند بزرگند و بخود اجازه می‌دهند که به آسانی سخنانی بر زبان بیاورند که عیب و هنرشان را هویدا میسازد

خدا جهان بیکران است زمان بی مرز است و هرگز نیازی به مدافع و پشتیبان ندارد و حتی خنده‌ دار هم میشود که کسی در برابر عارفان بیمانندی چون شمس و جلال‌دین نقش خداشناسی را بازی کند

یکی از بزرگی های خدا همین پیدا شدن عارفان بلند پایه چون بایزید و خرفانی و بوسعید و حلاج و عین‌قضات و سهروردی و عطار و سنایی و شمس و جلال‌دین است که شادی و ذوق پیام‌آوران زمینی اند

کردگار زمین را به انسان سپرده است تا پادشاهی کند و پهلوانی و آفریدگاری و رادمانی

کاسه های داغ‌ تر از آش که به زیر چادر دین جای گرفته‌اند و هرکدام دین خود را برتر میدانند چون میخواهند جایی در بهشت داشته باشند نمیتوانند سخن جانانه و صادقانه عارفی چون شمس را پی ببرند، بهتراست به حکایت زندگی جلال‌دین نگاه دیگری بیاندازند تا درهای بهشت برآنان گشوده شود

جلال‌دین خود از دین‌شناسان عالیرتبه بود و مدتی با شمس به گفتگو نشست تا دین حقیقی را شناخت و آن لباس ژنده دینی گذشته را از تن درآورد و گفت مرده بدم زنده شدم 

راه دین راه بی پایان است راه خدا اینچنین است اگر آن دین حقیقی باشد نه برای روزی و برای نعمت های بهشت و عافیت‌طلبی، هرچند از همگان چنین توقعی نمیرود لیکن همگان بهتر است حد خود را بدانند و تشت خود را از بام نیاندازند

همایون در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۰:

عرفان حقیقی در میان عارفان انگشت شماری پیدا میشود درحالیکه بسیاری شاعر عارف نما داریم که ادای عارفان را بسادگی درمی‌آورند 

عرفان ایرانی درحقیقت بدنبال آیین پهلوانی و برکناری این آیین بدست حاکمان دین‌مدار پدید می‌آید 

شناخت فرهنگ مهر و داستان فریدون و جمشید و سپس پیدا شدن دستان و سیمرغ و رستم پهلوان بن‌مایه های عرفان اصیل ایران است، که شاه، جوان، زن و پهلوان چهار پایه بنیادین آن را میسازد و در شاهنامه بخوبی بازگو میگردد

محمد علی کبیری در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۵:

در همین راستا غزلی هم از مولا هست که آنهم بسیار زیباست

آمده‌ام  که تا به خود گوش کشان کشانمت

بیدل و بی خودت کنم در  دل وجان نشانمت

صید منی شکار من گرچه ز دام جسته ای

جانب دام باز رو ور نروی برانمت

امیرحسین در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۱۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶:

"یا رب دلی که در وی پروای خود نگنجد

دست محبت آنجا خرگاه عشق چون زد"

میگه دلی که در اون، دست محبت، خرگاه عشق به پا کرد، یا رب تو کاری کن اون دل، پروای خویشتن نداشته باشه.

'یا رب' در اینجا هم معنی با بیت زیر هست و شاعر صرفا خدا رو خطاب قرار نداده، بلکه به معنی درخواست یا خواهش از خداست.

"یا رب که تو در بهشت باشی

تا کس نکند نگاه در حور"

۱
۱۲۴
۱۲۵
۱۲۶
۱۲۷
۱۲۸
۵۲۶۹