گنجور

 
حافظ

در عهدِ پادشاهِ خطابخشِ جُرم پوش

حافظ قَرابه کَش شد و مفتی پیاله نوش

صوفی ز کُنجِ صومعه با پایِ خُم نشست

تا دید محتسب که سَبو می‌کشد به دوش

احوالِ شیخ و قاضی و شُربُ الیَهودِشان

کردم سؤال صبحدم از پیرِ مِی فروش

گفتا نه گفتنیست سخن گرچه محرمی

دَرکَش زبان و پرده نگه دار و مِی بنوش

ساقی بهار می‌رسد و وجهِ مِی نماند

فکری بکن که خونِ دل آمد ز غم به جوش

عشق است و مفلسیّ و جوانیّ و نوبهار

عُذرم پذیر و جرم به ذیلِ کرم بپوش

تا چند همچو شمع زبان آوری کنی؟

پروانهٔ مراد رسید ای مُحِب خموش

ای پادشاهِ صورت و معنی که مثل تو

نادیده هیچ دیده و نشنیده هیچ گوش

چندان بمان که خرقهٔ اَزْرَق کُنَد قبول

بختِ جوانَت از فلکِ پیرِ ژِنده پوش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۲۸۵ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۲۸۵ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۸۵ به خوانش فاطمه نیکو ایجادی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۲۸۵ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۲۸۵ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
شرح صوتی غزل شمارهٔ ۲۸۵ به خوانش محمدرضا ضیاء
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش
عنصری

دندان و عارض بتم از من ببرد هوش

کاین در نوش طعمست ، آن ماه مشکپوش

جوشان شده دو زلف بت من بروی بر

جانم بر آتش است از آن آمده بجوش

اندر چهار چیزش دارم چهار چیز

[...]

عمعق بخاری

ای آفتاب ملک، رهی خفته بود دوش

غایب شده ز عقل و جدا مانده ای ز هوش

وقت سحر، که چشم شود باز از قضا

دیدم بکوی خلقی ماننده سروش

گفتند بنده را که: اغل را شه جهان

[...]

حمیدالدین بلخی

معلوم من نشد که کجا رفت پیر اوش؟

با او چه کرد گردش ایام دی و دوش؟

وز پس سپید کاری چونش سیاه کرد

صبح سپید جامه و شام سیاه پوش؟

سید حسن غزنوی

شاه جهان گذشت و ما همچنان خموش

کو صد هزار نعره و کو صد هزار جوش

ای تیغ بهر قبضه مسعود خون ببار

وی کوس بهر رایت بوالفتح برخروش

ای سلطنت چو صبح بدر جامه تا به ناف

[...]

اوحدی

امروز گم شدم: تو بر آهم مدار گوش

فردا طلب مرا به سر کوی می‌فروش

دوش آن صنم به ساغر و رطلم خراب کرد

و امشب نگاه کن که: دگر میدوم به دوش

رندم، تو پر غرامت رندی چو من بکش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه