در عهدِ پادشاهِ خطابخشِ جُرم پوش
حافظ قَرابه کَش شد و مفتی پیاله نوش
صوفی ز کُنجِ صومعه با پایِ خُم نشست
تا دید محتسب که سَبو میکشد به دوش
احوالِ شیخ و قاضی و شُربُ الیَهودِشان
کردم سؤال صبحدم از پیرِ مِی فروش
گفتا نه گفتنیست سخن گرچه محرمی
دَرکَش زبان و پرده نگه دار و مِی بنوش
ساقی بهار میرسد و وجهِ مِی نماند
فکری بکن که خونِ دل آمد ز غم به جوش
عشق است و مفلسیّ و جوانیّ و نوبهار
عُذرم پذیر و جرم به ذیلِ کرم بپوش
تا چند همچو شمع زبان آوری کنی؟
پروانهٔ مراد رسید ای مُحِب خموش
ای پادشاهِ صورت و معنی که مثل تو
نادیده هیچ دیده و نشنیده هیچ گوش
چندان بمان که خرقهٔ اَزْرَق کُنَد قبول
بختِ جوانَت از فلکِ پیرِ ژِنده پوش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر حافظ، به دورهای اشاره میشود که در آن پادشاهی به نام خطابخش بر سر کار است. شاعر به تجملات و رفتارهای متناقض عالمان و صوفیان پرداخته و به کنج و لذتهای دنیا توجه دارد. او از یکی از پیران میپرسد که چرا در این آشفتگیها سکوت کنند و به نوشیدن مشغول شوند. پاسخ پیر این است که باید از زندگی لذت برد و مشکلات را فراموش کرد. در نهایت، حافظ به عشق، جوانی و زیبایی بهار اشاره میکند و از عشق و دلدادگی میگوید، در حالی که پیغامش این است که باید قبول کرد که زندگی با موانع و مشکلاتی همراه است. او همچنین از اهمیت لحظههای خوش و جوانی میگوید و به تقدیر و شانس اشاره میکند.
هوش مصنوعی: در زمان پادشاهی که به نیکی رفتار میکرد و تهمتها را میپوشاند، حافظ از آنجا رفت و به شراب نوشی پرداخت.
هوش مصنوعی: یک صوفی در گوشهی صومعه نشسته بود و هنگامی که به تماشای محتسب (محتسب، ناظر بر رفتار مردم و موازین شرعی) پرداخت، دید که او در حال حمل خمر (شراب) بر دوش خود است.
هوش مصنوعی: صبح زود از یک پیر مِیفروش درباره وضعیت شیخ و قاضی و شرابخواری یهودیان سوال کردم.
هوش مصنوعی: گفت: هرچند صحبتهایی وجود دارد که قابل گفتن نیست، اما اگر کسی در این رازها شریک باشد، زبانش را نگه دارد و با نوشیدن می خود را آماده کند.
هوش مصنوعی: بیداری و شادابی بهار فرا میرسد و دیگر نشانی از زیباییها و لذایذ وجود ندارد. باید به این فکر بیفتیم که غم و اندوه، به حالتی غیرقابل تحمل رسیده و دل را به شدت میآزارد.
هوش مصنوعی: عشق، فقر، جوانی و بهار تازه است. از تو خواهش میکنم که عذر من را بپذیری و گناهم را تحت پوشش کرم و لطف خود قرار دهی.
هوش مصنوعی: چقدر میخواهی مانند شمع صحبت کنی؟ خواستهات به دست آمده، ای عاشق، سکوت کن.
هوش مصنوعی: ای پادشاه زیبایی و معنا، که هیچ کس هیچجا مانند تو را ندیده و هیچ گوشی صدای تو را نشنیده است.
هوش مصنوعی: به اندازهای بمان که چهرهات زیبایی و خوشبختی جوانیات را از سرنوشت قدیمی و ناکامیهای گذشته به نمایش بگذارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
دندان و عارض بتم از من ببرد هوش
کاین در نوش طعمست ، آن ماه مشکپوش
جوشان شده دو زلف بت من بروی بر
جانم بر آتش است از آن آمده بجوش
اندر چهار چیزش دارم چهار چیز
[...]
ای آفتاب ملک، رهی خفته بود دوش
غایب شده ز عقل و جدا مانده ای ز هوش
وقت سحر، که چشم شود باز از قضا
دیدم بکوی خلقی ماننده سروش
گفتند بنده را که: اغل را شه جهان
[...]
معلوم من نشد که کجا رفت پیر اوش؟
با او چه کرد گردش ایام دی و دوش؟
وز پس سپید کاری چونش سیاه کرد
صبح سپید جامه و شام سیاه پوش؟
شاه جهان گذشت و ما همچنان خموش
کو صد هزار نعره و کو صد هزار جوش
ای تیغ بهر قبضه مسعود خون ببار
وی کوس بهر رایت بوالفتح برخروش
ای سلطنت چو صبح بدر جامه تا به ناف
[...]
امروز گم شدم: تو بر آهم مدار گوش
فردا طلب مرا به سر کوی میفروش
دوش آن صنم به ساغر و رطلم خراب کرد
و امشب نگاه کن که: دگر میدوم به دوش
رندم، تو پر غرامت رندی چو من بکش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۰ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.