احمد خرمآبادیزاد در ۷ روز قبل، شنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۱۴ دربارهٔ قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۱۴:
بیت شماره 4:
فس = کلاه قرمز ماهوت عثمانی
جلال ارغوانی در ۷ روز قبل، جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۵۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲:
چنین که حق سخن ادا کنی تو ای سعدی
کلام وشعر دری از توفر و دلبری آموخت
جلال ارغوانی در ۷ روز قبل، جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱:
ملک زگفته سعدی انگشت در دهان باشد
که این چه طریقت نو بود در جهان انداخت
جلال ارغوانی در ۷ روز قبل، جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۳۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰:
سعدی اندر سخن چه کنی
که فلک به شعر تو دل باخت
جلال ارغوانی در ۷ روز قبل، جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹:
زشکوه وفر بمانی صنما چوشعر سعدی
سر عاشقان فدای سر وچشم دل فریبت
جلال ارغوانی در ۷ روز قبل، جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:
سعدی چو بگشت کاتب
شستند کتاب خویش کتاب
جلال ارغوانی در ۷ روز قبل، جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۱۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵:
مپرس زکس پادشاه سخن که می باشد
که با وجود سعدی چه جای سوال وجواب
امین مروتی در ۷ روز قبل، جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳:
شرح غزل شمارهٔ ۵۵۳ دیوان شمس (بی همگان به سر شود، بیتو به سر نمیشود)
مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
محمدامین مروتی
این غزل مشخصاً سوز و گداز مولانا در فراق شمس است و این سوز چنان خوب بیان شده که زبان حال بسیاری از ایرانیان در فراق دوست و محبوب شده است.
بی همگان به سر شود، بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
بدون تو نمی توانم زندگی کنم که دلم داغدار توست.
دیده ی عقل مست، تو چرخه ی چرخ پست تو
گوش طرب به دست، تو بیتو به سر نمیشود
عقلم مدهوش توست و چرخش روزگار به دست توست. شادمانی من هم گوش به فرمان تو دارد.
جان ز تو جوش میکند، دل ز تو نوش میکند
عقل خروش میکند، بیتو به سر نمیشود
جوش و خروش جان و دل و عقلم از توست و از تو تغذیه می کنند.
خمر من و خمار من، باغ من و بهار من
خواب من و قرار من، بیتو به سر نمیشود
مستی و خماری سبزی و خواب و قرارم همه ز توست.
جاه و جلال من توی، مِلکت و مال من توی
آب زلال من توی، بیتو به سر نمیشود
شکوه و سربلندی و ثروت من ز توست. تو آن آب زلالی هستی که مرا سیراب می کنی.
گاه سوی وفا روی، گاه سوی جفا روی
آن منی، کجا روی؟ بیتو به سر نمیشود
وفا و جفا را با هم جمع کرده ای. از کنار من مرو.
دل بنهند، برکنی، توبه کنند، بشکنی
این همه خود تو میکنی، بیتو به سر نمیشود
دلی را که به تو بسته می شود، رها می کنی و توبه دوستدارانت را می شکنی.
بی تو اگر به سر شدی، زیر جهان زبر شدی
باغ ارم سقر شدی، بیتو به سر نمیشود
اگر بودن بدون تو میسر بود، جهان زیر و رو می شد و بهشت به جهنم تبدیل می شد. یعنی بی تو به سر بردن برایم ممکن نیست.
گر تو سری قدم شوم، ور تو کفی علم شوم
ور بروی عدم شوم، بیتو به سر نمیشود
سرم فدای قدمت. می خواهم پرچمی در دستانت باشم و اگر بروی دلم می خواهد بمیرم.
خواب مرا ببستهای، نقش مرا بشُستهای
وز همهام گسستهای، بیتو به سر نمیشود
بی تو خواب ندارم. نقشم و جسمم را به آب فنا داده ای. مرا از همه بریده ای.
گر تو نباشی یار من، گشت خراب کار من
مونس و غمگسار من، بیتو به سر نمیشود
تو غمم را می خوری. بی تو کارم و حالم خراب است.
بی تو نه زندگی خوشم، بیتو نه مردگی خوشم
سر ز غم تو چون کشم؟ بیتو به سر نمیشود
بدون تو مرگ و زندگی برایم خوش نیستند. پس نمی توانم غم فراقت را نخورم.
هر چه بگویم ای سند! نیست جدا ز نیک و بد
هم تو بگو به لطف خود، بیتو به سر نمیشود
هر چه در وصف تو بگویم، ناقص است و کمی و کاستی دارد. پس تو از زبان بگو که زندگی بی تو بر من نمی گذرد.
25 آبان 1403
مبارکه عابدپور در ۷ روز قبل، جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۳۰ در پاسخ به Mojtaba Razaq zadeh دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۲:
خردمندی را که در گروهی از نادانان حرف بزنه تعجب نکن که آواز بلبل از پس بلندی صدای دهل بر نمیادو بوی مشک و عنبر از پس بوی گند سیر عاجزه(حرف خردمند در تهی مغزان اثر نمی کنه)
صدابلند نادان گردن افرازی می کنه که از پس دانا با گزافه گویی و پرده دری بر اومده اون نادان نمیدانه که اهنگ حجازی که خوبه لحن اوکی ای داره از صدای بلند طبل جنگ آواران در مانده و عاجز میشه صدای طبل غازی اونقدر بلنده که آهنگ حجازی شنیده نمیشه صدا به صدا نمیرسه (اثر نداره)
Marmareh Jadidian در ۷ روز قبل، جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۱۶ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹:
در عالم محبت الفت به هم " گرفتند "هست نه" گرفته " چون تو مصرع بعدی راجب او دو تا مورد اشاره میشه
و دیگر "ماندند " اهل دانش پیش معانی ما
"ماندند "درسته نه " مانند"
Marmareh Jadidian در ۷ روز قبل، جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۱۴ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹:
من اصلاح نگارشی کردم ولی انگار نه انگار 😑اعمال نمیشه انگار
Marmareh Jadidian در ۷ روز قبل، جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۰۹ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹:
در نگارش این شعر زیبا چند اشکال هست
به در ۷ روز قبل، جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۳۱ در پاسخ به لیدا طلایی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۴۵:
در ایران جدا از لرها (نه لور) کولی ها یا همان مردم رومان( gipsy) هم هستند که همان لوریان شاهنامه هستند.در همان شهر های لرنشین نیز گروهی از غربتی وجود دارند که در گذشته آهنگری میکردند
لیدا طلایی در ۷ روز قبل، جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۵۰ در پاسخ به به دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۴۵:
غربتی یا کولی یه لقب هستش اینجا توی این برگه ما درباره نژاد حرف میزنیم نه القاب!!! لوریان قومی هندی بودن که فردوسی کبیر شناسنامه ملی ایرانزمین توی شاهنامه به صراحت به مهاجرت لورها از هندوستان به ایران صحبت کرده حالا ما میگیم وقتی توی مناطق لورنشین و سایر اسناد تاریخی این همه عناوین و اسامی هندی وجود داره پس لورهای ایران دقیقا با لورهای هندوستان یکی هستن و صحبت های فردوسی عین حقیقت بوده است!!! توی این برگه به ترکهای آلتایی و اعراب سامی با این فرض که اینجانب ترک یا عرب هستم همین لور بودن رو چسبوندن در صورتی که اسمش رو خودشه لور بودن نه ترک یا عرب . اینجانب نه ترکم نه عرب من تالشی هستم!!! هندی بودن لورها که ننگ نیست نمیدونم از چی ناراحت شدن؟؟؟
به در ۸ روز قبل، جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۱۹ در پاسخ به لیدا طلایی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۴۵:
لوریان شاهنامه همان کولی ها و غربتی ها هستند و با لرها تفاوت دارند
سروش در ۸ روز قبل، جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۳۴ دربارهٔ آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷:
دردا که تا از انجمن، رفتی برون چون جان ز تن
خوش کردهای یک جای و من، صد جا گمانم میرود...
امیررضا منفرد در ۸ روز قبل، جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۹:
سلام عرض ادب البته همه نظرات شما خیلی خوب بود ولی به غیر از یه نفر بقیه تفسیر این ابیات رو اشتباه گفتن.
در اینجا مولانا به سادگی تمام داره میگه که ما از روز الست تا به امروز بارها و بارها زندگی کردیم در اقلیم های مختلف و اینقدر این چرخه ادامه پیدا میکنه تا به تکامل برسیم اونجا هم میگه این تناسخ نیست بلکه وحدت محض است و اونجایی که میگه این باده همان است اگر شیشه بدل شد یعنی نفس اون انسان همون است فقط قالب های مختلفی رو انتخاب میکنه برای زندگی در این دنیا اگر میخواهید به واقعیات پی ببرین این موضوع رو یکی در سوره بقره آیه ۲۷ بررسی کنید که میگه اول ما شما رو زنده میکنیم و سپس میمیرانیم و همه ی شما به سوی خدا باز میگردید و یکیم کتاب های استادانی مثل برایان ال وایس و همچنین دکتر نیوتن که سفر روح بی نظیر ترین کتابش هست رو بخوانید بعد میتونید راحت تر به موضوع این اشعار پی ببرید
فقط تعصب بار به این قضیه نگاه نکنید
برمک در ۸ روز قبل، جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۴۴ در پاسخ به یوسف بوعلی دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۵:
حسود را چکنم کو ز خود، به رنج در است
حسود از خود به رنج اندر است
بی گمان در چنین گزاره ای خویش نادرست است
خویش ضمیر مفعول و افزوده است مانند تن خویش . پیرهن خویش.
و خود ضمیر فاعل است و در این سروده حسود فاعل است
و وزن سروده هم درست است
لیدا طلایی در ۸ روز قبل، جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۳۱ در پاسخ به Raha Yegane دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۴۵:
یگانه خانم بنده لورستیز نیستم! بنده صرفا نظریات خودم رو توی این برگه اعلام کردم اونم یا دلیل و منطق نه از روی باد هوا! شما میگید لوریان یا لورهای شاهنامه صرفا شباهت هستش ما میگیم این اگه شباهت هستش چرا اسم طوایف لور رو هندی معرفی کردن؟؟؟ چرا مناطق لورنشین پر از اسامی هندی هستش؟؟؟ الان یکی از تیره های طایفه پاپی که به شدت خودشون رو لور میدونن اسمش مدح هندی یا به لهجه محلی لوری خودشون مدهنی هستش!!! بنده با همین چند روز پیش با یکی ازشون صحبت کردم میگفت اینا هندی هایی هستن که پارچه جگری به سرشون میبستند و کارشون مداحی بر سر مزارها و زیارتگاه ها بوده و به همین خاطر مردم منطقه اسمشون رو گذاشتن مدهنی یا مدح هندی!!! دیگه از این واضح تر نمیشه چیزی پیدا کرد!!! توی همین منطقه پاپی ما یک روستا به اسم دره هندیان داریم یعنی دره ای که هندیان توش زندگی میکنن!!! ما توی لوردگان بختیاری گورشنگلی رو داریم!!! ما توی کوهرنگ بختیاری حسن هندو رو داریم!!! ما توی دهلوران روستای چم هندی رو داریم!!! ما توی الیگودرز هنده چهارلنگ رو داریم و .... . ما لالی بختیاری رو داریم که با لالی آباد هندوستان دقیقا یکی هستش!!! و ... مگه لورها هندی باشید قراره چیزی ازتون کم بشه؟؟؟ شما بگید الوار راجستان هند و الوار گرمسیری هندیمشک یا اندیمشک نمیتونن ربط داشته باشند؟؟؟ غار باستانی اِل لورا یا اِل لُرا توی ایالت مهارشتارا هندوستان دقیقا با نام لور در ایران یکی هستش!!!! یکم واقع بین باشیم و البته منطقی!!!
دکتر صحافیان در ۷ روز قبل، شنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵: